به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه اعتماد به قلم سیدعطاءالله مهاجرانی آمده است: «ظاهرا دو مفهوم توامان شادی و شهادت، متناقضنما هستند. آمیزه تبریک و تسلیت که معمولا وقتی مجاهدی فی سبیلالله شهید میشود، از این تعبیر دوگانه استفاده میشود. نیز چنین به نظر میرسد حسّ و احوال و طمأنینه خانواده شهیدان نیز مصداق دیگری از این دوگانه است که گویی مرگ و زندگی تعریف دیگری پیدا کرده است. در شهادت حقیقت زندگی است که بر صورت مرگ پیروز میشود؛ پیروزی ابدی و جاودانه. میتوان تمام عمر را در جهاد اصغر و اکبر گذراند و همیشه لبخند بر لب داشت و شادمان بود؟! میشود از مرگ زندگی ساخت؟! این همان اکسیر یا کیمیایی است که در مکتب عاشورای امام حسین و یاران او وجود دارد. همان جاذبه الهی مکتب شیعه است که برخی پژوهشگران متفکر از جمله داستین بِرد، یکی از ارکان کاریزمای شخصیت امام خمینی را از همین زاویه بررسی کردهاند.(۱) شهادت به تعبیر زینب کبری سلامالله علیها غیر از زیبایی چیز دیگری نیست. شادی حقیقی از ژرفای ایمان و باور میجوشد و بازتابش را ما در کلمات و نگاه و تبسم شهیدان و مجاهدان دیدهایم.
به نظرم رسید موضوع بحث شادی ملی را با توجه به زندگی قهرمان ملی ملت بزرگ ایران و مناسبت سالگرد شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی، با یاد او وزانت و زینت بخشم. تشییع میلیونی او در شهرهای مختلف ایران، بهویژه در کرمان، نشان داد که در سوگ و البته سُرورِ شهادت او، ملتی مانند دریا ایستاد و پیکر پاک او را مشایعت میکرد. بدون شک قاسم سلیمانی از زمره سعادتمندترین انسانهایی بود که میشناسیم. او بیخود از شعشعه پرتو ذات شد. به اوج ممکن سرور دست یافت. شادی متناسب با زندگی معنا پیدا میکند! وقتی زندگی فردی در سطح جریان داشته باشد، با داراییهای این جهانی شادمان میشود. زندگی میتواند از شادمانی و لذت حسی به منزلت شادمانی معنوی و معرفتی ارتقا یابد. در این منزلتها هم، هزاران منزلت در بدایت است. شادی علم حصولی، همین مطالعه معمول و لذت آموختن، است.
راهیافتن به شناخت زبان و ادبیات و مفاهیمی نو، حتما با حس شادمانی همراه است اما شادمانی علم حضوری چیز دیگری است؛ چنانکه سرور ایمان تقلیدی، با سرور ایمان کشفی متفاوت است. مثل تفاوت پوست با مغز و از خاک تا خدا. همان که حافظ در غزل عرشی خود، برای همیشه زیباترین تصویر از «نجات از غُصّه و درک و دریافت شادمانی حقیقی لذت بیخودی» را بیان کرده است:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بر آن جور و جفا صبر و ثبات دادند
صبر و ثبات مبتنی بر ایمان راستین و صیقلخورده، انسان را به مقام احسان میرساند. دولت حقیقی فراهم میشود؛ چنانکه قاسم سلیمانی دید و دریافت و به آن رسید. در چنین مقامی راهرو اگر صد هنر هم داشته باشد، خود را نمیبیند و نمیخواهد دیده شود. این سخن قاسم سلیمانی آسان به دست نمیآید که گفته است: «در فکر دیدهشدن نباشید، آنکه باید ببیند میبیند!»
یکی از مصیبتهای زندگی مدرن در همه جای جهان، اشتیاق و ولع سیریناپذیر برای دیدهشدن است. سلبریتی یعنی کسی که بیشتر دیده میشود! در فضای مجازی این معیار رواج بیشتری دارد. حال اگر کسی پنجرهای دیگر به روی خود گشود، نمیخواهد دیده شود! شادی دیدهنشدن! به «دیداری دیگر» دلخوش است. شادمانی او ژرفای دیگری پیدا میکند.
و اما! ما نباید درباره یک ملت با تنوع دیدگاهها و سلایق، تنها از زاویه دید شخصیتهای کمالیافته نظر کنیم. انسانها متفاوتند و شادی نیز متفاوت؛ چنانکه شادی دوران کودکی و نوجوانی، با شادمانیهای دوران کمال سنّ یا کهنسالی متفاوت است. به نظرم هیچکس بهتر و دقیقتر از صدرالمتالهین، فیلسوف فرزانه، این تفاوتها را تبیین نکرده است. در کتاب « اسرارالآیات» در فصلی درباره تفاوت انسانها سخن گفته است، روایتی از پیامبر اسلام نقل کرده است، بسیار لطیف و عبرت آموز:
«لا یزال الناس بخیر ما تباینوا، فاذا تساووا هلکوا» (۲)
«تا هنگامی که مردمان با یکدیگر اختلاف دارند، هماره در نیکی به سر میبرند. اگر همگان همانند هم شدند، نابود میشوند!»
شادمانی ملی را از همین زاویه ببینیم و داوری کنیم.
پینوشت:
(۱) Dustin Byrd, Ayatollah Khomeini and the Anatomy of the Islamic Revolution in Iran, toward a theory of Prophetic Charisma
University press of America, New York.۲۰۱۱
(۲) صدرالمتالهین شیرازی، اسرارالآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، ۱۳۶۰، ص ۱۴۰. این روایت در مجمعالامثال میدانی، به عنوان ضربالمثل نیز نقل شده است. شماره ۳۴۶۹»
انتهای پیام
نظرات