به گزارش ایسنا، در یادداشتی در عصر ایران آمده است: «جمعیت جهان از امروز هشت میلیارد نفر است و البته در همین لحظه که من مینویسم یا شما میخوانید کسانی چشم از جهان فروبستند و نوزادانی دیده به دنیا گشودند. هشتمیلیاردیشدن شمار نفوس دنیا اما نکتۀ قابل تأملی است و میتوان در آن درنگ کرد و آن را تنها یک عدد نینگاشت.
برخی از این نکات در خبر سازمان ملل آمده و بعضی را از منظرهای دیگر یادآور میشوم.
نکته نخست اینکه ۷۲ سال قبل جمعیت جهان ۲.۵ میلیارد نفر بوده و این افزایش بیسابقه و شگفتانگیز است. ۲.۵میلیارد نفر کجا و هشتمیلیارد کنونی کجا؟ بیتردید این رشد به خاطر پیشرفتهای شگرف در بهداشت عمومی و فردی، تغذیه و پزشکی است؛ هر چند همین رشد چالشهای بزرگی را برای فقیرترین کشورها ایجاد کرده است.
دوم یادمان باشد جمعیت کرۀ زمین تا سال ۱۸۰۰ یعنی ۲۲۰ سال قبل کمتر از یک میلیارد نفر بود و ظرف همین ۱۲ سال پیش به هفت میلیارد نفر رسید و طی تنها ۱۲ سال به امروز رسیدیم: هشتمیلیارد نفر. با این حال پیشبینی میشود ۱۵ سال طول میکشد تا جمعیت جهان به ۹ میلیارد نفر برسد. سازمان ملل همچنین پیشبینی کرده در دهه ۲۰۸۰ جمعیت زمین از ۱۰ میلیارد نفر عبور کند و سپس تا پایان قرن رکود داشته باشد.
این نکات اما در خبر آمده بود و خودمان هم مستقلا منتشر کردیم. منظور این یادداشت شش نکتۀ دیگر است:
نخست
اینکه جمعیت ما تقریبا یکدرصد جمعیت دنیا و مساحت ما یکدرصد خشکیهاست. (چون از ۸۰میلیون فراتر رفتهایم کمی کمتر از یکدرصد و درباره مساحت هم ۱.۲۶ درصد ولی همان یک درصد به فهم موضوع کمک میکند.) اما منابع ما بسیار بیش از یکدرصد است و از این رو مطالبۀ سهم واقعی از حیات و امکانات بدیهیترین حق مردم است و نباید نگاه سیاسی و ایدئولوژیک به آن داشت. حق همۀ ایرانیان است که سهمی داشته باشند و مطالبۀ آن ذیل کوهی از ادعای عدالت و حرفهای قلمبهسلمبه یا بیسروته یا تکراری و کلیشهای یا توهمی با برچسب به این و آن فرونمینشیند. بخشی از اعتراض مردم به خاطر این است که تصور یا حس میکنند دولت ما اصطلاحا «استخراجی» است یعنی تنها از منابع برداشت میکند ولی بهدرستی هزینه نمیکند یا سهم وفاداران بیش از معترضان و منتقدان و غیر نزدیکان است.
دوم
اینکه به تعبیر شاعر: بودن به از نبود شدن. همین که هستیم و در زمرۀ هشت میلیارد باشندۀ زمین به حساب میآییم مهم است. من و شمای زنده که موبایل و خودرو داریم از ناصرالدینشاهی که نمیدانست موبایل و خودرو چیست، چهبسا خوشبختتر باشیم؛ هر چند که هیچ بنیبشری در دنیای امروز در پارهای تفریحات به گرد ناصرالدینشاه نمیرسد اما منظور رفاهیات در مفهوم کلی آن است نه تفریحات!
به تعبیر «کییر کگور»، پایهگذار اگزیستانسیالیسم، انسان موجودی معطوفبهمرگ است. یعنی مردن آدمها عجیب نیست. اینکه زندهایم و هستیم ولو معطوفبهمرگ با فرجام قطعی مردن، مهم است. به عبارت دیگر اینکه هستیم و فردا یا پسفردا نیستیم عجیب نیست. عجیب این است که نبودیم و حالا هستیم. زیاد فلسفی شد؟ اما کمی به این جمله فکر کنیم!
سوم
رولف دوبلی در «هنر خوب زندگیکردن» که با ترجمۀ عادل فردوسیپور به چاپهای متعدد رسیده، مینویسد: «با وجود درگیریهای گاهوبیگاهتان با دست تقدیر، باید بپذیرید که به طرز خارقالعادهای خوششانس هستید. از بین تمام افرادی که روی کرۀ زمین زندگی کردهاند، در حال حاضر فقط ششدرصدشان زنده هستند. به بیان دیگر ششدرصد از مردمی که از ۳۰۰ هزار سال پیش (از زمان پیدایش هوموساپیینسها) تا امروز به دنیا آمدهاند، هماکنون در قید حیاتاند. بسیار محتمل بود که آنها در عصر دیگری متولد شوند. در واقع احتمال آن ۹۴درصد است. خودتان را بردهای در امپراتوری روم، گیشایی در زمان سلطنت مینگ یا سقایی در مصر باستان تصور کنید! در آن شرایط چه تعدادی از استعدادهای ذاتی شما از ارزش قابل توجهی برخوردار میبودند؟»
چهارم
در این مملکت بندهخدایی هشتسال رییسجمهوری بود که حالا البته ساکت است و ادعای مدیریت جهان داشت! مهندسی خوانده بود اما آنقدر با عدد بیگانه بود که نمیدانست چرا باید ۹۹درصد مردم دنیا زیر مدیریت یکدرصد جمعیت دنیا بروند؟ در این عصر البته. با زمانهای دیگر کاری ندارم. اما این توهم از کجا آمده که بقیه هشت میلیارد آدم دیگر به خطا میروند و ما تازه آن هم نه همۀ ما که بخشی از ما و تازه از آن بخشی هم باز بخشی از بخشی سره را از ناسره تشخیص میدهند!
پنجم
چه منی که دارم مینویسم و چه شمایی که دارید میخوانید تنها یک نفر از هشتمیلیارد آدم زنده در دنیا هستیم. اگر به نسبت کل انسانهایی که آمده و رفتهاند، بگیریم که از این هم کوچکتر میشود. از این رو در عین عزت نفس نباید زیاده از حد خودمان را و به طریق اولی دیگران را جدی بگیریم؛ چراکه باز به قول رولف دوبلی: «هر چه هستیم مدیون ژنها و محیطی است که طرح اصلی ژنتیکیمان در آن شکل گرفته. حتی سطح ما هم عمدتا توسط ژنهای ما تعیین میشود. اگر درونگراییم یا برونگرا، آزاداندیش یا عصبی، قابل اعتماد یا بیعرضه، همگی طبق این قاعده تعیین میشود ... همۀ آنچه به آن افتخار میکنیم حاصل ارادهای است که بهواسطۀ برآیند ژنها و محیط اطراف به ما رسیده است.»
ششم
بحث جمعیت که به میان میآید در میان اندیشمندان یک نام پررنگتر است و او بیگمان «مالتوس» است؛ توماس رابرت مالتوس. متفکر انگلیسی که در سال ۱۷۶۶ چشم به جهان گشود و در سال ۱۸۳۴ در ۶۸سالگی درگذشت و مهمترین کار او این بود که نظریه جمعیت را وارد مباحث اقتصادی کرد. طبق نظر او رشد محصولات مانند کشاورزی با تصاعد عددی انجام میشود؛ در حالی که رشد جمعیت انسانها از تصاعد هندسی پیروی میکند. این رشدهای نامتوازن موجب تقاضای بیش از عرضه و به تبع آن قحطی، جنگ و مرگومیر و در نتیجه، مرگومیر موجب کاهش تعداد افراد بشر - متقاضی تولیدات کشاورزی - میشود.
مالتوس معتقد بود با سه روش میتوان از رشد جمعیت جلوگیری کرد: منع یا فشار اخلاقی (عقبانداختن ازدواجها)، کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده، فقر و گرسنگی.
پیشبینی او البته تحقق نیافت چون در محاسبات خود نقش حیرتآور فناوری در رشد اقتصادی و پیشرفت جامعه را منظور نکرده بود و هشتمیلیاردیشدن جمعیت دنیا به رغم قحطی و جنگ نشان میدهد با وجود نوآوریهای فراوان و سرعتگرفتن آن نسبت به سرعت تولید مثل بشر، مانع تحقق پیشبینی مالتوس شده تا به مدعیانی که از بام تا شام به دستاوردهای توسعه میتازند یادآور شد اگر فناوریها نبود آدمها کرورکرور و در سن کم میمردند یا زندگی را با رنج و درد بیماری سپری میکردند.
زندگی را باید پاس داشت و با نگاه نو به عدالت، فرصتها را برای همه ایجاد کنیم تا زندگی کنیم. زندگی. چون یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم و اگرچه از جمعیتی که درگیر فقر مطلقاند (درآمد روزانه کمتر از یکونیمدلار) بهتر زندگی میکنیم اما چون با یکدرصد جمعیت جهان بیش از یکدرصد منابع و امکانات را در اختیار داریم حق مردم ماست که بهتر زندگی کنند و کاربهدستان به جای دخالت در حوزههای مختلف باید توضیح دهند با منابع ما چه میکنند. لازم نیست قسم و آیه بیاورند که «میل» نمیکنند؛ اگر چه خالی از میل هم نیست ولی حیفکردن و هدردادن کم از میل نیست! بدترین نوع هدردادن البته این حس است که لحظههای عزیز و بازناگشتنی زندگی «حیف» میشود.»
انتهای پیام
نظرات