به گزارش ایسنا، روزنامه هممیهن در ادامه نوشت: «محاکمه این گروه که برخی از آنها یکدیگر را نیز نمیشناختند، پس از ۱۶ماه بازجویی در ۱۱ آبان ماه ۱۳۱۷ آغاز شد و در نهایت ۴۵ نفر از آنها به حبسهایی از سه تا ۱۰سال محکوم شدند. این گروه با استناد به قانون منع تبلیغ مرام اشتراکی که در سال ۱۳۱۰ تصویب شده بود و تقی ارانی آن را «قانون سیاه» مینامید، محاکمه شدند. برخی از این افراد سابقه عضویت، فعالیت و ارتباط با احزاب کمونیستی را داشتند، اما غالب آنها بیشتر از آن که فعالانی سیاسی با تشکیلاتی معین باشند، دنبال کار فکری بودند. در این میان، حلقه وصل آنان باور مشترکشان به مرام اشتراکی بود. البته در همین زمینه نیز میتوان چند گرایش را در میان آنها بازیافت: سوسیال دموکراسی، کمونیسم و سوسیالیسم ملیگرایانه. با وجود اتهامات مطروحه در کیفرخواست مبنی بر گرایش فکری متهمان که گاه به اتهام «الحاد» نیز میرسید، هیچکدام از آنها زیر بار کمونیستبودن نرفتند و اگر چه بسیاری از آنها پذیرفتند که سوسیالیست هستند اما پذیرش علاقه به مارکسیسم نیز چندان پررنگ نبود.
در ادامه ضمن معرفی مختصر گروه ۵۳ نفر و نقش آن در تاسیس حزب توده به طور ویژه افکار تقی ارانی به عنوان مهمترین شخصیت فکری این گروه مورد توجه قرار خواهد گرفت.
۵۳ نفر که بودند؟
بخش عمده اعضای این گروه، عضو حلقه فکری ارانی بودند که در مجله علمی «دنیا»، آرا و افکار خود را مطرح میکردند. به جز ارانی، اما شخصیتهایی مشهور چون مرتضی یزدی، جراح مشهور، ایرج اسکندری، حقوقدان، برادرزاده سلیمان اسکندری و از خاندان قاجار، رضا رادمنش، استاد فیزیک دانشگاه تهران، بزرگ علوی، نویسنده نامور، احسان طبری، انور خامهای، خلیل ملکی، نورالدین الموتی و رضا روستا نیز در میان بازداشتشدگان حضور داشتند. بیشتر این افراد (۴۲نفر) در تهران زندگی میکردند و بقیه در مازندران، آبادان و اصفهان سکونت داشتند. غالب اعضا از نظر طبقاتی به طبقه متوسط شهری تعلق داشتند و معدودی از طبقات بالای زمیندار و طبقات پایین نیز در میان آنها حضور داشت. در میان اعضای گروه ۲۶نفر تحصیلات عالیه داشتند و شش نفر در دانشگاههای اروپایی درس خوانده بودند. در گروه دو استاد دانشگاه، چهار پزشک، سه حقوقدان، یک مهندس، سه مدیر دبیرستان، چهار معلم دبیرستان، ۱۱ کارمند دولت، ۱۱ دانشجو، هشت کارگر و یک کشاورز دیده میشد و میانگین سنی روشنفکران جمع ۳۷سال بود. همگی آنها به جز یکنفر بهایی، از خانوادههای مسلمان بودند.
نکته مهمتر در این میان اما آن بود که اکثر ۴۸نفری که محاکمه شدند، روشنفکرانی فارسیزبان و ساکن تهران بودند. دلیل اهمیت این نکته این است که سنت فکری چپ در ایران پس از مشروطه، بیش از هر جا از شمال ایران و آذربایجان و در میان روشنفکران آن خطه برخاسته بود؛ در حالی که در این گروه «فقط ۹نفر از طبقات پایین و پنج نفر نیز از آذربایجان بودند.»، بنابراین میشود همنوا با یرواند آبراهامیان نتیجه گرفت: «پس برای نخستین بار در ایران، یک گروه مارکسیست از میان روشنفکران غیر آذری و غیر ارمنی عضوگیری کرده بود.»
ارانی ۱۶ماه پس از محاکمه به دلیل آنچه مسئولان، حصبهای درمانناپذیر میدانستند و دوستان ارانی آن را تاخیر عامدانه در درمان تشخیص میدادند، در زندان درگذشت. دیگران اما خوششانستر بودند و پس از اشغال ایران به دست ارتش متفقین و استعفای رضاشاه، بهمرور تا مهرماه ۱۳۲۰ از زندان آزاد شدند. همین گروه آزادشدگان که احسان طبری آنها را شاگردان «مکتب زندان قصر» مینامید و در این زندان و زندان موقت تهران با خود و نیز با جمعی از کمونیستهای قدیمی زندانی نظیر کمونیستهای قیام جنگل و جنبش اتحادیه اصناف تهران آشنا شده بودند، حزب توده ایران را تاسیس کردند؛ حزبی با گرایشهای چپ و تحت حمایت پنهان شوروی که در دورهای کوتاه در بازه سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به بزرگترین و منسجمترین تشکیلات سیاسی تاریخ ایران بدل شد. حزب که شعار پذیرش آزادیهای مدنی، اصلاح قوانین انتخابات و تامین حقوق سیاسی زنان، اصلاحات ارضی و قانونیشدن تشکیل اتحادیههای صنفی و ... را سر میداد، در مقام نمایندگی مطالبات اقشار و لایههای اجتماعی برآمده از توسعه صنعتی، اقتصادی و شهری پهلوی اول و با پرهیز از طرح مباحث فلسفی و ماتریالیستی، بسیاری از روشنفکران، کارمندان، دبیران، پزشکان، وکیلان، کارگران و دانشجویان را جذب خود کرد. فراتر از فعالیت سیاسی، دست به تشکیل «سازمان نظامی» متشکل از افسران شاغل در ارتش زد. مقبولیت حزب اما بهواسطه سیاستهای غیر ملی خود در قضیه اشغال آذربایجان و نفت شمال، تبعیت تام از سیاستهای شوروی، مقابله آشکار و پنهان با مصدق به عنوان رهبر جنبش ملیشدن نفت، انفعال در برابر کودتای ۲۸مرداد و توجیه همکاری بلوک شرق با محمدرضاشاه در دهههای آتی بهشدت آسیب دید. در کنار این، جوانان حزب دریافتند «سوسیالیسمی که حزب توده عرضه میکرد، بسیار شبیه همان سنت قدیمی تسلیم در برابر استبداد بود که اینک فقط لباس انضباط و «تمرکزگرایی دموکراتیک» حزب را بر تن کرده بود.»
برخی چون خلیل ملکی و یارانش یا اپریم اسحاق، در همان دهه ۲۰ از حزب جدا شدند و گروههای جوان چپگرای دهههای ۴۰ و ۵۰ نیز نگاهی منفی به حزب و رهبری آن داشتند. با این همه همواره از گروه ۵۳نفر بهخصوص تقی ارانی، به عنوان پدر معنوی حزب توده و جریان چپ جدید در ایران یاد شده است و برخی حتی این گمانه را مطرح کردهاند که اگر چه حزب توده همواره استالینیسم خود را پشت نام ارانی پنهان کرد، اما در عمل آنچه در رهبری این حزب رخ داد، نسبتی وثیق با اندیشههای ارانی نداشت و همین مایه انشعابها و شکستهای آتی شد. تقی ارانی اما که بود و چه میگفت؟
ارانی و مارکسیسم علمی
تقی ارانی در شهریورماه ۱۲۸۱ در تبریز در خانوادهای از طبقه متوسط به دنیا آمد. بعد از تحصیل در مدارس غیر مذهبی تبریز، در دوران پس از جنگ جهانی اول راهی تهران شد تا پزشکی بخواند. در سال ۱۳۰۱ و پس از فراغت از تحصیل پزشکی، برای تحصیل در رشته شیمی به برلین رفت. او در آنجا با نظریههای سوسیالیستی آشنا شد و عمده زندگی خود را وقف آشنایی با این اندیشه کرد. ارانی که در تهران به واسطه جو شدید ضد بریتانیایی، ناسیونالیستی پرشور بود، در اینجا اندکاندک با سوسیالیسم مأنوس شده بود. او البته در برلین نیز همچنان در کنار حسین کاظمزاده که نشریه «ایرانشهر» را در برلین با محوریت نگرش ملیگرایانه و با کمک کسانی چون علامه قزوینی، اقبال آشتیانی و رشید یاسمی منتشر میکرد، قرار داشت و حتی با «نامه فرنگستان» نیز همکاری میکرد که برنامه آن را برخی محققان، مدرنسازی رادیکال شبهفاشیستی نامیدهاند. ارانی در افکار ناسیونالیستی خود مدافع مدرنیزاسیون سریع در سایه ایجاد حکومتی مرکزی و قدرتمند بود و در بعد فرهنگی نیز از حذف کلمات بیگانه از زبان فارسی و آریایی، رواج زبان فارسی در سراسر کشور، احیای آرمانهای ایران باستان و دین زرتشت دفاع میکرد و معتقد بود برای رهایی از عقبماندگی باید به نوع مطلوب ترکیب این ارزشها در امپراتوری ساسانیان بازگشت. او در همین زمینه ملیگرایانه، سه کتاب نیز درباره فرهنگ ایران و سه شخصیت آن - خیام، سعدی و ناصر خسرو - نوشت.
با این همه، ارانی در آلمان به واسطه مطالعه آثار نویسندگان دست چپی، افکاری سوسیالیستی نیز پیدا کرد و اگر چه این تغییر نگرش، برخی از آرای ملیگرایانه او را مبنی بر بحث آموزش زبان ملی و جانشینشدن زبانهای محلی با زبان فارسی تغییر نداد اما در سایر ابعاد او را به یکی از نخستین مبلغان اندیشههای سوسیالیستی در ایران عصر پهلوی بدل کرد و دقیقتر آن است که گفته شود، جامعه روشنفکری ایران با مارکسیسم از طریق ارانی آشنا شد. در واقع اگر نخستین تفسیر نظاممند از مارکسیسم در ایران به دست محمدامین رسولزاده نوشته شده بود که خود مدتی بعد مارکسیسم را رها و طرفدار پانترکیسم شده بود، ارانی را میتوان دومین نظریهپرداز جدی مارکسیسم در ایران دانست.
مارکسیسم مورد نظر ارانی، مارکسیسمی علمی و مبتنی بر علوم طبیعی بود و شباهتهایی با ایدئولوژی حاکم بر «بینالملل دوم» داشت. ارانی بهواسطه رشته تحصیلی و علائق خود به «علم» علاقهای ویژه داشت و حتی گفته شده، در سخنرانیهای آلبرت انیشتین و ماکس پلانک نیز شرکت میکرده است. او در سال ۱۹۲۶ به گروهی مارکسیستی در برلین به نام «فرقه جمهوری انقلابی ایران» پیوست که کسانی چون مرتضی علوی (برادر بزرگ علوی) و ایرج اسکندری عضو آن بودند. ارانی و علوی با بینالملل کمونیستی (کمینترن) نیز ارتباط داشتند. مهمترین فعالیت ارانی در این فرقه، نگارش بیانیهای موسوم به «جزوه بیان حق» بود که در بخشی از آن چنین آمده بود:
«همانطور که عامل منهدمکننده حکومت اشراف، طبقه بورژوازی بود، به همین شکل طبقه کارگر در ممالک سرمایهداری عامل محوکننده حکومت بورژوازی و برقرارکننده اصول سوسیالیسم و حکومت کارگران و دهقانان خواهد بود. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شاهدی بر این مدعاست. پس از انقلاب بلشویکی روسیه، امپریالیسم انگلستان که نارضایتی ملت ایران را از حکومت طبقاتی اشراف به خوبی حس کرده بود، برای اجرای مقاصد خود و فریبدادن ملت ایران، در جستوجوی یک مرد ملی برآمد که امپریالیسم انگلستان این مرد ملی را در وجود رضاخان بازیافت. یک رشته عملیاتهای رضاخان و خرید چند عدد هواپیما و تشکیل یک قشون دولتی که به قیمت خون مردم ایران تمام شد، باعث فریب توده تاجر و منورالفکر شده و مانع این بود که این توده پی به حقیقت رژیم کنونی ایران ببرد ولی این اقدامات که مایه فریب بورژوازی بود، در نظر دهقانان علیالسویه بود. برای دهقانان ایران که در مقابل غارتگری ملاکین و اشراف دارای هیچ حقوقی نیستند، هیچ فرقی بین غارتگران دوران قاجار و امیران لشکر رضاخان وجود ندارد. البته اگر راهزنان دیروزی از روی اعتقادات مذهبی دارای رحم و مروت بودند، راهزنان امروزی این یکی را هم ندارند.»
ارانی در سال ۱۳۰۸ به ایران بازگشت و به تدریس در وزارت جنگ و تالیف کتابهای فیزیک، شیمی، روانشناسی و روششناسی پرداخت. در همین دوران او با جمعی از دوستان، گروهی مخفی نیز برای خوانش آثار کلاسیک سوسیالیستی و مباحثه شکل داده بود. در سال ۱۳۱۳ اما ارانی در شروع مرحلهای جدید از فعالیت فکری خود، مجله «دنیا» را بنیاد نهاد که قرار بود در آن «مطالب علمی، صنعتی، اجتماعی و هنری از دید ماتریالیستی» مورد بحث قرار بگیرد. از بهمنماه ۱۳۱۲ تا خردادماه ۱۳۱۴ البته فقط ۱۲ شماره از این مجله منتشر شد. در مجله از نوعی ماتریالیسم علمی دفاع میشد و از لزوم هماهنگی علم و صنعت با جامعه انسانی در سایهسار این اندیشه سخن به میان میآمد. این اندیشه علمگرایانه البته به واسطه مشابهت با آمال حکومت در زمینه توسعه ایران، حاشیه امنی نیز ایجاد میکرد. از نظر ارانی ایران ناچار است در سیر ترقی جهان دنبال اروپا و آمریکا برود و این اجباری تاریخی است. در این میان داد و فریادهای کهنهپرستان و سنتگرایان نیز چارهگر نیست و علوم، فنون و فرهنگ اروپایی به ایران وارد خواهد شد. در کنار این امر ارانی به تجربه شوروی چونان تلاشی برای مدرنشدن به سبک خاص خود، توجه داشت و بر همین منوال معتقد بود، تجدد ایرانی نیز باید از درون سنتهای ملی که مهمترین آنها در تاریخ ایران، انقلاب مشروطه بود، شکل بگیرد.
ارانی و همکارانش البته از طرح مستقیم آرای مارکسیستی، طبقاتی، سیاسی و انقلابی پرهیز میکردند و در عوض بر رویکردهای فرهنگی و فلسفی تکیه داشتند. از همین منظر برخی محققان مشابهتهایی میان رویکرد ارانی با آنتونیو گرامشی، مارکسیست ایتالیایی، پیدا کردهاند. طبق این نظر، ارانی نیز چون گرامشی دریافته بود که توجه به ابعاد فلسفی و فکری مارکسیسم اهمیتی اساسی دارد و باید میان تاثیرپذیری اقشار مختلف جامعه، از روشنفکران و نخبگان تا مردم عادی، از این اندیشه تمایز قائل شد. همچنین ارانی نیز مانند گرامشی، همگی روشنفکران را مترقی نمیدانست و تفاوتهای طبقاتی و سیاسی آنها را مد نظر قرار داشت. از این منظر ارانی میان «منورالفکران فاسد» و «منورالفکران رهبر» تمایز قائل میشد و نکته جالب آنکه در آن دوران، در مجله دنیا این ایده طرح میشد که «زنان تحصیلکرده جوان» نیز میتوانند در میان منورالفکران رهبر قرار بگیرند.
در تحلیلی کلی طبق مقالات دنیا این وظیفه روشنفکران نخبه بود که با ابزار ماتریالیسم علمی، تودهها را رهنمون جامعهای عادلانه (غیر طبقاتی) و پیشرفته کنند. در اینجا اگرچه سویههایی از نگرش لنینیستی به مارکسیسم دیده میشود اما باید توجه داشت که ارانی برخلاف درک لنینی از تصاحب قدرت به دست انقلابیون حرفهای سخن نمیگوید، بلکه از نوعی هژمونی فکری و فرهنگی روشنفکران در جامعه و تغییری که بنا به درک پوزیتویستی ارانی محتوم است، دفاع میکند.
ارانی در جلسه دادگاه خود نیز دفاعی جانانه از ایدههایش کرد. بزرگ علوی در کتاب «۵۳ نفر» مینویسد: «شاهکار محکمه ۵۳ نفر نطق دکتر ارانی بود. دکتر شش ساعتونیم صحبت کرد. دوست و دشمن را بهت فراگرفته بود. آژانها و صاحبمنصبان شهربانی با دهن باز به او نگاه میکردند.»
ارانی در آنجا استدلال کرد که نمیشود سوسیالیسم و کمونیسم را ممنوع کرد، چون بخشی از تمدن غرباند و ایران هم چارهای ندارد جز اینکه خودش را غربی کند. او گفت: «تنها آن قانونی مقدس است که در خدمت منافع تودهها باشد» و «هر قدر تمدن یک ملت عالیتر است تحدید عقاید در آن کمتر است. مثلا در ممالک درجه اول مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه، سوئیس و... افکار عمومی را خفه نمیکنند. همانگونه که مجله دنیا توضیح داده است، شما مجبورید در جزئیات زندگی خود تمدن غرب را تقلید کنید... مگر صریحا طرفداری خود را از اصول دموکراسی و کشورهای دموکرات در این روزها به دنیا اعلام نکردهاید؟ چرا در این مورد از کشورهایی که در دنباله تمدن غرب قرار گرفته، دچار ارتجاع موقت شدهاند، تقلید میشود.»
ایرج اسکندری
(۱۳۶۴- ۱۲۸۴)
ایرج اسکندری، از نوادگان عباسمیرزا بود. عمویش میرزاسلیمان اسکندری پایهگذار و رهبر حزب سوسیالیست ایران در سال ۱۳۰۰ و نخستین رئیس حزب توده در سال ۱۳۲۰ بود و ایرج اسکندری نیز به توصیه عمو، به فرقه جمهوری انقلابی ایران پیوست. او در فرانسه حقوق خواند و بعدتر در بازگشت به ایران به مقام معاون دادستان مشغول بهکار شد اما در سال ۱۳۱۵ از سمت خود استعفا داد. در جریان محاکمه یکی از زیرکانهترین دفاعها را انجام داد و هنگام آزادی نیز همه زندانیان سیاسی را به احترام دکتر ارانی فراخواند تا بایستند و به یاد او سکوت کنند. در دولت قوام به وزارت بازرگانی رسید و در سالهای بعد در تبعیدی ۳۰ ساله از ایران به سر میبرد. در سال ۱۳۴۸، دبیر اول حزب توده شد اما در دیماه ۱۳۵۷ از این منصب برکنار شد. او نخستین مترجم کتاب «سرمایه» مارکس نیز بود و در برلین شرقی درگذشت.
مرتضی یزدی
(۱۳۶۰-۱۲۷۸)
استاد دانشگاه تهران و از جراحان معروف تهران به شمار میرفت. پدرش محمدحسین ندوشنی یزدی از روحانیون مشروطهخواه و هوادار رضاشاه بود. یزدی در ۱۳۰۴ با بورس دولتی برای تحصیل به برلین رفت و پس از اخذ تخصص در رشته جراحی در ۱۳۱۰ به ایران بازگشت. در آلمان، مرتضی علوی او را با کمونیسم آشنا کرد و بعدتر همین دستمایه بازداشت او در سال ۱۳۱۶ شد. او البته در دفاعیاتش منکر عضویت در گروه ارانی شد ولی بعد از تاسیس حزب توده، از اعضای کادر رهبری این حزب شد. یزدی در کابینه قوام به عنوان یکی از سه وزیر تودهای، به کابینه پیوست. بعد از کودتای ۱۳۳۲ دستگیر و به اعدام محکوم شد. پس از تقاضای عفو، شاه در مجازاتش تخفیف قائل شد و به حبس ابد محکوم شد، ولی بعدها آزاد شد. او اما در باطن به آرمانهای تودهای وفادار ماند؛ در حالی که پسر او حسین، از حزب توده برای ساواک جاسوسی میکرد.
رضا رادمنش
(۱۳۶۲- ۱۲۸۴)
رضا رادمنش، فرزند معزالممالک و نوه دختری فئودال بزرگ گیلان، امین دیوان بود. در سال ۱۳۰۷ به فرانسه رفت و در رشته فیزیک درجه دکترای دولتی را اخذ کرد. او در سال ۱۳۱۴ به ایران بازگشت و در دادگاه ۵۳نفر به پنجسال زندان محکوم شد. رادمنش در تاسیس حزب توده نقش داشت و در جریان تیراندازی به شاه در سال ۱۳۲۷ به طور غیابی به اعدام محکوم شد. رادمنش به شوروی گریخت و تا انقلاب ۱۳۵۷ در آلمان شرقی زندگی میکرد. پس از انقلاب او نیز مانند ایرج اسکندری با سیاستهای حزب توده و نورالدین کیانوری مبنی بر همراهی با جریان مذهبی حاکم، مخالفت داشت و هین امر باعث شکافهایی میان او و سران حزب توده شد. او پس از انقلاب برای دیدار از خانواده به ایران مراجعت کرد و بعد از ششماه اقامت در ایران دوباره به لایپزیگ رفت، به کارهای دانشگاهی خود ادامه داد و در همانجا درگذشت.
بزرگ علوی
(۱۳۷۵-۱۲۸۳)
نویسنده، روزنامهنگار ایرانی که او را در کنار صادق هدایت و صادق چوبک، پدران داستاننویسی مدرن ایران میدانند. او بیش از چهار دهه در آلمان زندگی کرد و به ترجمه، نقد و فرهنگ نامهنویسی پرداخت. خانوادهاش بازرگان و مشروطهخواه بودند و او در سال ۱۲۹۸ همراه برادرش مرتضی علوی به آلمان رفت. در سال ۱۳۰۶ اما به ایران بازگشت و در شیراز به عنوان معلم در خدمت وزارت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعهای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد. علوی از بانیان حزب توده نیز بود و پیش از کودتای ۲۸ مرداد به آلمان رفت، تا انقلاب ۵۷ در آنجا بود و در دانشگاه هومبولت تدریس میکرد. از مهمترین آثار او میتوان به چمدان و چشمهایش اشاره کرد و یکی از مهمترین و اولین آثار درباره گروه ۵۳نفر را نیز بزرگ علوی در کتابی به همین نام نوشت.
عبدالصمد کامبخش
(۱۳۵۰- ۱۲۸۲)
کامبخش از تبار قاجار و پنجمین نفر از گروه ۵۳نفر بود که دستگیر شد و همکاری او باعث لورفتن تعداد زیادی از این گروه شد. کامبخش اما در زندان از خود تصویر فردی قهرمان را بازتاب داد و گناه دستگیری اعضا را به گردن ارانی انداخت. بعدتر با قرائت بازجوییهای گروه، مشخص شد واقعیت آنگونه نیست که کامبخش انعکاس داده است. همین امر باعث شد در آغاز فعالیت حزب توده، بسیاری با عضویت او مخالف باشند. با این همه، کامبخش که شوهرخواهر نورالدین کیانوری بود، به عضویت حزب درآمد و حتی به دبیری حزب هم انتخاب شد. با وجود چنین مناصبی او هیچگاه نتوانست در میان ۵۳نفر به اعتباری که ارانی داشت، دست یابد و آنچه باعث پیشرفت او شده بود، وابستگی به شوروی بود. به همین دلیل عموما ارزیابیهایی منفی از او در میان تاریخنگاران وجود دارد و برخی معتقدند، او عضو حزب کمونیست شوروی بوده و با سازمانهای اطلاعاتی آنجا همکاری میکرده است.
خلیل ملکی
(۱۳۴۸-۱۲۸۰)
در تبریز به دنیا آمد و در زمان رضاشاه به آلمان رفت تا شیمی بخواند. پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۲۰ به حزب توده پیوست، اما بهتدریج اختلافات او با روندهای حاکم بر حزب بالا گرفت و در نهایت باعث شد در آذرماه ۱۳۲۶ از حزب جدا شود. حزب توده معتقد بود، ملکی در آستانه اخراج از حزب بوده و با پیشدستی کوشیده اخراج خود را به انشعاب بدل کند. ملکی امیدوار بود انشعاب او با واکنش مثبت شوروی مواجه شود اما رادیو مسکو بعد از انشعاب، بهشدت به انشعابکنندگان تاخت. او بعد از انشعاب به دلیل اصرار جلال آل احمد که دوست صمیمی او بود، نیرویی تحت عنوان نیروی سوم فراهم کرد و در جریان ملیشدن صنعت نفت به حمایتی همهجانبه از مصدق پرداخت. او بعد از کودتا دو سال زندانی شد و بعدتر کوشید دوباره گروهی سوسیالیستی راهاندازی کند. تلاشهای او اما به ثمر ننشست.
احسان طبری
(۱۳۶۸-۱۲۹۵)
نویسنده، شاعر، نظریهپرداز مارکسیسم-لنینیسم، ایدئولوگ و عضو کمیته مرکزی حزب توده در سالهای انقلاب ایران بود. او از جوانترین اعضای گروه ۵۳نفر و مشهورترین چهره نظری حزب توده بود و در دوران حکومت پهلوی، به صورت غیابی دو بار به اعدام محکوم شد. طبری آثاری در زمینه شعر، قصه، نقد هنری، بررسیهای فلسفی، تاریخی و زبانی داشت، تحصیلات خود را در آکادمی علوم اجتماعی مسکو انجام داد و موفق به دریافت مقام علمی نامزد علوم فلسفی شد. برجستهترین اثر وی در همین زمان با نام «برخی بررسیها درباره جهانبینیها و بینشهای اجتماعی در ایران»، منتشر شد. او پس از انقلاب ۵۷ همراه سایر رهبران حزب توده به ایران بازگشت، فعالیت سیاسی و فکری خود را در ایران آغاز کرد و در برخی مناظرههای تلویزیونی اوایل انقلاب نیز حضور داشت. با دستگیری اعضای حزب در بهار ۱۳۶۲، او نیز دستگیر و زندانی شد و مدتی بعد در اعترافات تلویزیونی دیده شد.
انور خامهای
(۱۳۹۷-۱۲۹۵)
آخرین بازمانده گروه ۵۳ نفر، از نوادگان ملااحمد نراقی و فتحعلیشاهقاجار بود و چون در ۱۲سالگی پدر خود را از دست داده بود، نتوانست تحصیلاتش را به پایان برد. بعد از مدتی نیز همراه گروه ۵۳نفر بازداشت و به شش سال زندان محکوم شد. او در سال ۱۳۲۲ به حزب توده پیوست اما در سال ۱۳۲۶ در کنار خلیل ملکی، جلال آل احمد، فریدون توللی و ... از حزب جدا شد. در دوران نهضت ملیشدن نفت، روزنامههای جهان ما و حجار را چاپ کرد و در سال ۱۳۴۰ ایران را ترک و بیش از یکدهه در اروپا ماند. در این فاصله به تحصیلات خود ادامه داد، در رشته اقتصاد و علوم اجتماعی موفق به دریافت دکترا شد و به تدریس، نوشتن و ترجمه پرداخت. او پس از ۱۴ سال به ایران بازگشت، در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و آثاری چند نیز تألیف کرد.»
انتهای پیام
نظرات