به گزارش ایسنا، ماکس رودلف فریش (زاده ۱۵ مه ۱۹۱۱ ـ درگذشته چهارم آوریل ۱۹۹۱) داستاننویس، نمایشنامهنویس و معمار سوئیسی بود. فریش در دانشگاه زوریخ ادبیات آلمانی خواند. در ۱۹۳۴ اولین رمانش را به نام «یورگ شاینبارت؛ سفر تابستانی سرنوشتساز» نوشت. پس از انتشار دومین رمانش با نام «پاسخی از سکوت» تصمیم گرفت نویسندگی را رها کند و معمار شود. اما پس از دریافت جایزه کنراد فردیناند مایر دوباره نویسندگی را از سر گرفت. در ۱۹۵۴ «اشتیلر» را منتشر کرد و با این کار در دنیای ادبیات مشهور شد.
دیگر اثر او که به قلم سمندریان به فارسی درآمده نمایشنامه «خشم شدید فیلیپ هوتس» نام دارد. همچنین زندهیاد هما روستا (همسر حمید سمندریان) نمایشنامه «سانتا کروز» فریش را ترجمه کرد که منتشر نشد اما روی صحنه رفت.
قصه «آندورا» از این قرار است که سالها قبل «کان» معلم خوشنام و بااخلاق آندورایی که همسر و فرزند دختری دارد تنها به کشور همسایه (که با یهودیان و یهودیت ضدیت دارند و آنها را تعقیب میکنند و آزار میدهند) سفر میکند. در این سفر به دنبال یک آشنایی و ارتباط با زنی به نام «سینیورا» صاحب پسری میشود. هنگامی که «کان» به آندورا برمیگردد پسرش را با خود به آندورا میآورد و برای پرهیز از بدنامی اخلاقی ادعا میکند که این طفل فرزند خود او نیست بلکه یهودیزادهای است که برای نجات از کشور همسایه او را با خود به آندورا آورده تا از مرگ نجاتش دهد.
مردم به خاطر این عمل او را تحسین میکنند و به پسرخوانده او که نامش را «آندری» گذاشته محبت میکنند اما رفتهرفته در آندورا شایع میشود که کشور همسایه قصد حمله نظامی و اشغال آندورا را دارد. به دنبال این شایعه مردم آندورا احساس میکنند که در صورت عملی شدن این شایعه دیگر صلاح نیست جوانی یهودی محبوب مردم آندورا باشد. به تدریج محبت مردم به «آندری» تبدیل به عداوت و در حضور او مرتب از یهودیها بدگویی میشود. آندری از پدرش میخواهد که اجازه بدهد، او با «باربلین» که آندری او را همبازی خود میداند نه خواهر ازدواج کند. «کان» از این تقاضا وحشت میکند ولی از طرفی نمیتواند به آندری بگوید که باربلین خواهر واقعی او است و نمیتواند با او ازدواج کند.
این نمایشنامه در ۱۷۴ صفحه و به همت انتشارات قطره بر پیشخوان کتابفروشیها نشسته است.
انتهای پیام
نظرات