«اگر مکتب و ایدئولوژی امام حسین(ع) و عاشورا بهخوبی تفهیم و تفسیر شود، فقط محدود به دهه عاشورا و محرم و صفر مربوط نیست، هرچند محرم و صفر نوعی زمانِ محرک و برانگیزاننده و یادآور است که اهمیت این مکتب را نشان میدهد، ولی همیشه و در طول سال باید این مکتب را پاسداشت و در شرایط عادی هم بهگونهای با آن مواجه شد که بتواند در نهادینه شدن این مکتب در ابعاد و قلمروهای مختلف نقشآفرین باشد و در رفتار و اخلاق ما و در جوانان و بزرگان ما جا بیفتد و اینطور نباشد که آن را رها کنیم و فقط در دهه عاشورا یک تکانی به ما دهد و به این ایام محدود شود، بلکه باید در زندگی ما نمود داشته باشد.» این بخشی از صحبتهای «عماد افروغ» جامعهشناس و پژوهشگر حوزه دین است که در گفتوگوی اختصاصی خود با ایسنا به آن پرداخت.
آنچه میخوانید مشروح گفتههای وی در گفتوگو با ایسنا است.
عاشورایی که امروز در جامعه مطرح و جاری و ساری است تا چه اندازه قابلارائه به جهانیان است؟ اگر قابلیت جهانیشدن را دارد دلیل آن چیست و اگر چنین نیست چه دلایلی موجب عدم این قابلیت شده است؟
این موضوع به تعبیر و تفسیر ما از عاشورا بستگی دارد؛ برخی تفاسیر و نگاهها عقبمانده، منسوخ و سرشار از تحریف و حتی خرافه هستند، این تفاسیر نهتنها در جهان امروز قابلعرضه نیست، بلکه در ایران هم با نقدهای زیادی از سوی اندیشمندان کشور روبرو است؛ اما تعابیر و تفاسیر بلندی از عاشورا وجود دارد که بشر امروز تشنه شنیدن آنها است. برای ارائه عاشورا به جهان لازم است تا از این واقعه، تفسیر مبتنی بر واقعیت عاشورا و فلسفه وجودی و پیام آن که چیزی جز حُریت و آزادمنشی و رهایی انسان نیست به دست دهیم، اخلاق و اخلاق سیاسی عاشورایی را فهم کنیم و آن را از منظر یک اخلاق متعالیه مبتنی بر ایثار و گذشت و احسان تعبیر و تفسیر کنیم که بشر امروز هم تشنه آن و هم آشنا با آن است. ازاینرو است که از بین ادیان مختلف، دین مسیحیت با امام حسین(ع) انس و قرابت خاصی دارد، چراکه احساس میکند در چارچوب تعابیر خود، یک ایثار و ازخودگذشتگی مانند حضرت عیسی(ع) دارد. آنها تفسیر نجات و رنج از حضرت عیسی(ع) ارائه میکنند و همان را در امام حسین(ع) هم میبینند.
بشر امروز، هم آمادگی شنیدن تعبیر درست و بهجایی از عاشورا دارد و هم تشنه آن است و اگر امروز نتوانید پیام عاشورا را منتقل کنید درنتیجه، نمیتوانید پیام انقلاب اسلامی و پیام معنوی و الهی آن را هم منتقل و منتشر کنید. لذا بهترین شرایط برای ارائه تفسیرِ درست از امام حسین(ع) به این مسئله بستگی دارد که شما این واقعه را چگونه ببینید. بعضی تعابیر، وهن اسلام و حرکت امام حسین(ع) هستند، یعنی تعابیری سرشار از خرافه و خلاف واقع که مروجان و طرفداران آن فرسنگها از این درک که حماسه امام حسین(ع) یک حماسه پیونده خورده با شهادت و مقاومت و رهایی است به دور هستند؛ شهادت یک انتخاب آگاهانه است، این پیام شهادتگونه بیارتباط با ایستادگی و مقاومت امام حسین(ع) نیست. ازاینرو همه این جنبهها را باید در کنار هم دید و نگاه منظومهای داشت.
اگر آموزههای کربلا در سطح جهان مطرح شود عقل بشر امروز که ما از آن بهعنوان عقل مدرن یاد میکنیم چه برخوردی با چنین آموزههایی خواهد داشت؟ آیا بر اساس گفته شما آنها را با آغوش باز میپذیرد؟
در یکی از گفتارهای کتاب «عاشورا و رهایی» با عنوان «امکان تحلیلهای دینی و فرادینی از عاشورا و ویژگیهای آن» سعی کردهام از منظر بشر امروز و از نگاههای مختلف و با توجه به سبقه تاریخی و صبغه و قابلیتهای قیام عاشورا، ببینم چه تبیین و تحلیل و حتی داوریای میتوان از این حادثه به دست داد؟ یعنی چه ازنظر بشری که دیندار و پایبند به یک مکتب دینی است و چه از منظر بشری که پایبند به دین الهی خاصی نیست. اگر بگوییم امروز لیبرالیسم حاکم است باید این موضوع را بررسی کنیم که امام حسین(ع) چه پیامی برای لیبرالیسم و لیبرالها و طرفداران لیبرال دموکراسی دارد؟ چه پیامی برای کسانی دارد که روی دموکراسی تأکید میکنند؟ در حال حاضر لیبرال دموکراسی غالب است و روی عدم تحمیل رأی به دیگری و حق اعتراض و حتی شورش برای مردم تأکید دارد. قطعنظر از آنچه در عمل میگذرد، لیبرالها به دولت حداقلی باور دارند و دولتها را وکیل و نه قیم مردم میدانند. درواقع، دولتها را وکیل حقوق مردم میدانند. چیزی که اصالت دارد حقوق مردم، اعم از مدنی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. معتقدند اگر دولتها در این جهت نباشند حق شورش برای مردم محفوظ است. بر این باورند که در فرایندهای انتخاباتی و چرخش دولتها هر فرد یک رأی دارد و کسی نمیتواند رأی خود را به دیگری تحمیل کند، اگر این مسئله را ولو در نظر بهعنوان مبنا قرار دهیم و بر این اساس بخواهیم از عاشورا تفسیری به دست دهیم، تفسیر متناظر این است که امام حسین(ع) حاضر به بیعت اجباری نشد؛ یعنی رأی دادن سیاسی، آنهم به فردی خاص، یک امر اجباری نیست؛ و دائر شدن امر بین رأی یا بیعت و قتال بههیچوجه در دنیای کنونی مسموع و موجه نیست.
اما این قیام برای کسانی که به حکمت باستانی گرایش دارند چه پیامی دارد؟ حکمای باستانی، بحث اعتدال (اجتناب از افراط و تفریط) و درنتیجه عفت و حکمت و شجاعت و عدالت را بهمنزله فضایل انسانی و اخلاقی طرح و درک کردهاند و هرکدام از این فضایل را دارای آدابی میدانند. آداب فضیلت عفت و حکمت، صدق و حقیقت است، راستجویی، راستگویی، راستپویی و راستخویی است. لازمه راستجویی و راستگویی و صدق نیز، حریت است. راستجویی یعنی حقیقتجویی و آدم حقیقتجو به دنبال حقیقت است. لذا از منظر صدق و حقیقتجویی این توان در طرفداران حکمت باستانی وجود دارد که عدم بیعت از سر اجبار را بیانگر آزادگی و حریت تفسیر کند. با چنین دیدگاهی نهایت صداقت را در عاشورا میبینیم، چراکه حریت با صداقت همراه است و کسی که آزاده است، امر صادق و حقیقت را جستجو میکند و اوج حریت در عاشورا دیده میشود. حال بهتر متوجه میشویم که چه زیبا و چه ظریف، امام حسین(ع) در سخن آخر خود بحث آشنای رهایی و حریت را مطرح میکند که برای هر انسانی ولو بیدین آشناست؛ «اگر دین ندارید و از معاد هم نمیترسید، در حیات دنیاییتان آزاده باشید.»
از سوی دیگر عاشورا پیام خاصی برای دینداران بهویژه مسیحیان دارد، مسیحیان معتقدند حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده شد تا دیگران نجات پیدا کنند و رنجی به خود تحمیل کرد که دیگران به نجات و رهایی برسند. از این زاویه هم میتوانید قیام عاشورا را حداقل از منظر و برای مسیحیان تفسیر کنید. (البته تفاوتی نیز در نسبت به صلیب کشیده شدن و عروج نزد مسیحیان و مسلمانان وجود دارد. مسحیان عروج مسیح را بعد از به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی(ع) میدانند، اما قرآن میگوید حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده نشد و همان ابتدا عروج کرد، یعنی به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی، درست همان اتفاقی که ما برای حضرت مهدی(عج) قائل هستیم.) اگر در حادثه مربوط به حضرت مسیح(ع) یک نفر است که به تعبیر مسیحیان به صلیب کشیده میشود، ما در واقعه عاشورا شاهد شهادت هفتاد و چند شهید و اسارت جانکاه زنان و کودکان هستیم؛ یعنی واقعه، فردی نیست. یک واقعه جمعی و بینظیر است و از همین رو در زیارت عاشورا آمده که «مصیبه ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض»، این واقعه یک مصیبت بینظیر است، مصیبتی است که نظیر آن را در آسمانها و زمین سراغ ندارید. بنابراین از این منظر هم میشود عاشورا را تفسیر کرد. این منظر را مسیحیان پذیرفتهاند به همین خاطر ارادت خاصی به امام حسین(ع) دارند. در کل، دینداران میتوانند این واقعه و عظمت آن را درک کنند، اما آن را به لایههای دیگر هستی و انسان، یعنی لایه رمزآلودگی و به عبارتی غلیان جود و وجود و فاعلیت نفس و شهادتطلبی نسبت میدهند.
در کل، هر انسان حُر و آزادهای که این واقعه را بهخوبی فهم کند به دلیل نسبتش با فطرت آدمی، شیفته و دلبسته میشود. بنابراین پذیرش و نشر پیام و ایده مرتبط با این واقعه به تفسیر ما وابسته است. اگر یک تفسیر انسانی حتی ورای اسلامی از این واقعه به دست داده شود بهتر میتواند جا بیفتد تا اینکه آن را به دین اسلام محدود کنیم. اگر به دین اسلام محدود شود حتی اگر تفسیر خوبی هم از آن ارائه کنیم، آن را به آئین خاصی به نام اسلام محصور کردهایم و خیلی اثرگذار نخواهد بود. آخرین پیام امام حسین(ع) نیز همانگونه که ذکر شد این است که اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، در دنیا حُر باشید؛ یعنی میشود دیندار صوری و لفظی بود و حر نبود و میشود حُر بود و در ظاهر دینی نداشت. بنابراین قابلیتهای زیادی در حرکت و قیام عاشورا وجود دارد و این پیامها صرفاً پیام فردی نیست، بلکه پیام اجتماعی، سیاسی و عرفانی است. زیباترین تجلیات زیباییشناسی و مرتبت هنرورزی در حرکت عاشورا دیده میشود. عاشورا یک حقیقت وجودی زیبا و گرهخورده با جوهر عالم و لایههای رمزآلود آن است. ازاینرو است که حضرت زینب(س) در یکی از مقاطعی که به اسارت گرفتهشدهاند میفرمایند: «و ما رایتُ الّا جمیلا» یعنی ما چیزی جز زیبایی نمیبینیم. این نگاه و این جهانبینی، تشنگی بشر است تا از روزمرگی خود رها شود و در حد یک حیوان زندگی نکند و فقط به شهوت و گذران زندگی و خودخواهی خود سامان ندهد و بتواند از تنآسایی خود خارج شود و بداند که زندگی لایههایی دیگری هم دارد و سرشار از زیبایی باطنی و عرفانی است. این یک تعریف خاص از زیبایی است که حتی عقل و منطق و علم هم برنمیتابد، چراکه قابلیت ارزیابی با ملاکهای عقلی و علمی را ندارد و فقط با ملاک عشق میتوان آن را ارزیابی کرد. به گفته مولانا: علت عاشق ز علتها جداست/ عشق اصطرلاب اسرار خداست.
بنابراین بر اساس این تفاسیر موجود، عقل نظری اجازه میدهد که آموزههای کربلا به مرحله اقدام وارد شود. واقعه کربلا تا چه اندازه میتواند عقلانیت را شکوفا کند؟
ما اسیر دوگانگیهای بسیار هستیم که یکی از این دوگانگیها دوگانه عقل و عشق است، یعنی عقل در یک مسیر و عشق هم مسیر دیگری را میرود، درحالیکه این دو از هم جدا نیستند، عقل و عشق توأمان با یکدیگرند. هم عشق را در عقلورزی و خردورزی و هم عقل را در عشقورزی میبینیم. اما اگر از من بپرسند که درنهایت و بهرغم این در هم تنیدگی کدام را برمیگزینم؟ میگویم غایت عقل، عشق است؛ یعنی شما عقلورزی و خردورزی خود را تا آنجا ادامه میدهی که دستهایت را بالا میبری و عاشق میشوی و میگویی اینجا دیگر رمز است و عقل من نمیکشد و اینجاست که پای وحی وسط میآید و وحی هم سرشار از رمز است. حتی آن زمان هم که میگوییم میخواهیم الّا و لابد عقل خشک بورزیم، این خردورزی مصرانه، اصرارش جنبه عشق و احساس دارد، یعنی احساس تو با عقل ورزیات گرهخورده است. «الّا و لابد» جنبه احساسی دارد و در همین عقلورزی خشک هم احساس ورود پیداکرده است؛ اما بههرحال ما باید تکلیف و سرنوشت خودمان را معلوم کنیم، یعنی شما عشق میورزی که نهایتاً به یک عقلانیت خشک برسی یا عقل درهمتنیده با احساس میورزی تا نهایتاً به عشق برسی. من تفسیر عاشقانه از عالم دارم یعنی در نهاییترین تحلیلم به عشق و اتصال و یگانگی میرسم. یگانگی انسان با خدا که اوج عرفان و حیات انسانی و خردورزی است، یعنی شما خرد میورزی که به اتصال و یگانگی و وحدت وجود برسی که آنجا فقط بوی عشق میدهد؛ اما این عشق هم یک عشق احساسیِ مندرآوردی زودگذر نیست، بلکه عشقی است که پشتوانه عقلانی محکمی دارد.
بنابراین وقتی میگوییم عقلانیت، باید دقت کنیم که اسیر این دوگانگی نشویم و نگوییم یا عقلانیت یا غیر عقلانیت؛ دوم اینکه اگر بگوییم جنبه عقلانی حرکت امام حسین(ع) چه بود؟ اینطور باید پاسخ داد که امام حسین(ع) وقتی دید عِده ندارد، عُده ندارد، یار ندارد و دین اسیر تفاسیر انحرافی توسط بخشی از بهاصطلاح متولیان دین شده است، چهکار باید بکند؟ امام حسین(ع) بهترین برخورد و مواجهه عقلانی را صورت داد و با مصاف نرم خود خون را بر شمشیر پیروز کرد. بله این مصاف نرم با یک قیام همراه است. امام حسین(ع) تکلیفی هم برای قیام دارد، اما این تکلیف وقتی شکل میگیرد که نامههای بیعت دریافت میشود. اگر نامههای بیعت نیز دریافت نشود، امام حسین(ع) آماده قیام است، اما تکلیفی برای قیام ندارد، چون در فلسفه سیاسی اسلام، هم باید شرط حقانیت باشد و هم شرط مقبولیت. مقبولیت، نامههای دریافتی است و وقتی امر دایر میشود بر اینکه یا بیعت یا قتال. امام حسین(ع) تصمیم عقلانی میگیرد که برای هدف اصلی او بهترین تصمیم است، اگر بخواهد بیعت کند که ذلت است و کدام عقل سلیم و عقل موجه و ناب میپذیرد که شما ذلت را بپذیری؟! عقل پاک و ناب و عقل کلنگر این ذلت را برنمیتابد، ضمن اینکه امام حسین(ع) میخواهد ضربهای جانکاه به حاکمیت یزید و بنیامیه بزند و وقتی میبیند شمشیر و یار به حد کافی ندارد پس با خونش میجنگند، یعنی یک مصاف نرم انجام میدهد، یک مصاف نرم مبتنی بر یک حرکت حقطلبانه و موفق و ماندگار در طول تاریخ.
بعضیها اسیر نگاه لحظهای هستند و میگویند امام حسین(ع) شکست خورد، اما اگر کسی نگاه عقلانی دیالکتیک و فرایندی به عالم داشته باشد میگوید امام حسین(ع) پیروز شد، چون غایت را دید و برای تاریخ، جهت و غایت قائل بود و آن جهت و غایت با امر متعالی گرهخورده است و امام حسین(ع) این را میفهمد و با یک حرکت کاملاً عقلانی، اما سرشار از عشق یعنی عشق عقلانی و عقلانیت معطوف به عشق برنامهریزی میکند و شهادت را انتخاب میکند تا خوب روایت شود و خوب ببینند که چه اتفاق بزرگی رخداده است. من این اقدام را اوج عقلانیت میبینم یعنی امام حسین(ع) بررسی کرده که به یک دین بزرگ و حر پرور و دین فطرت متصل و متکی و وفادار است و او در مقام یک انسان واقعی برای نجات دین و نجات بشریت چهکار باید بکند؟ برای نجات اسلام از دست کسانی که اسلام را دچار تحریف کرده و انسان را به اسارت کشیدهاند چهکار باید بکند؟ اگر یک انسان عاقل، خردورزی و عقلورزی کند راهی بهجز امام حسین(ع) پیش پای خود نمیبیند. امام حسین(ع) حسابگری دقیقی از جنس مصاف نرم انجام داد. اقدام امام حسین(ع) فقط برای انقراض یک حکومت خاص هم نبود. تمام حکومتها حساب خود را کردند و میکنند. درواقع مصاف امام حسین(ع) فقط با یزید و بنیامیه نبود، بلکه میتواند مصاف با حکومت بنیعباس و هر نظام ظالم و ستمگر دیگری نیز تلقی شود.
بین دین و آزادگی در بیان عاشورایی چه رابطه مفهومی وجود دارد که امام حسین(ع) در مواجهه با سپاه شمر فرمودند که اگر دین ندارید آزاده باشید؟ معنای این آزادگی چیست؟
اینجا دین دو معنا دارد؛ یکی معنای حقیقی و واقعی و راستین دین است که چیزی جز حریت نیست و در آموزههای امام علی(ع) نیز وجود دارد و میفرماید «عبد دیگری نباش، خدا شما را آزاد آفریده است.» پیام دین، رهایی از غیر خدا و اتصال فقط به خدا است و خداوند در سوره حمد میگوید «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، این آیه یعنی حریت و رهایی، یعنی فقط تو را میستاییم و فقط از تو یاری میطلبیم. پیام دینِ واقعی چیزی جز حریت و آزادگی نیست، حریت یعنی رهایی از غیر و اتصال به خدا. اتصال به خدا شرط رهایی از غیر است و لازمه رهایی از غیر هم اتصال به منبعی است که هم خالق و هم رب است؛ یعنی شما در صورتی از غیر، رهایی پیدا میکنی که به خدایی که خالق و رب تو است بپیوندی که این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند و نمیتوانی رها شوی بدون اینکه بهجایی وصل شوی و وقتی بهجایی و درواقع خدایی وصل شدی، دیگر نمیتوانی وابسته به غیر شوی. این پیام دین است، اما آنجایی که امام حسین(ع) میگوید اگر دین ندارید آزاده باشید، درواقع به دین غالب و جاری و منحرف و ضد رهایی و آزادگی اشاره میکند، دینی که لقلقه زبان است و دینی که لقلقه زبان است پیام حریت را نفهمیده است. منظور امام حسین(ع) هم آن دین راستین است چون دین راستین با حریت پیوند دارد و مساوی با آزادگی است. اینکه امام حسین(ع) میگوید اگر دین ندارید آزاده باشید، به این معنا نیست که دین واقعی، میانه خوب و جامع و فراگیری با حریت ندارد، بلکه میگوید این دینی که شما دارید لقلقه زبان و سرشار از انحراف است. امام حسین(ع) با این عبارت میگوید که پیام دین چیزی جز حریت نیست و این دینی هم که شما دارید دین واقعی نیست، چراکه دین واقعی پیامی جز حریت ندارد؛ ولی دینداران تا چه حد میتوانند درک کنند که پیام نهایی دین حریت است؟ بسیاری از دینداران متوجه این معنا نیستند که پیام نهایی دین باید حریت باشد و ازاینرو دین را در یکسری رفتارها و احکام محصور میکنند و نام آن را عبادت میگذارند و نمیدانند که دین یک جوهر به نام حریت و آزادگی دارد که حتی ممکن است احکام عبادی هم بین آنها و پیام نهایی دین فاصله بیندازد.
از مکتب امام حسین(ع)، مکتب کربلا و عاشورا حرف میزنیم و میگوییم این مکتب باید در جامعه ما بهصورت ریشهای جریان پیدا کند. جامعه ما تا چه اندازه توانسته از محرم مکتبی بسازد و از سوی دیگر تا چه اندازه بر اساس حرکت این مکتب ساختهشده است؟
پاسخ به این سؤال نسبی است یعنی نمیشود بهطور مطلق گفت که کاملاً منطبق یا نامنطبق است. در برهههایی انطباق بیشتری داشته و در برهههایی فاصله گرفته است، یعنی در شکلگیری انقلاب اسلامی و مقاومت مردمی و دفاع مقدس شاهد این بودیم که بیشترین قرابت و انطباق را دارد، ولی نمیشود گفت که همیشه این انطباق وجود داشته است. در مقاطعی دیگر ممکن است به اسم قیام عاشورا تحریفهایی صورت بگیرد، مثل همان تحریفهایی که قبل از انقلاب شکل گرفت؛ بنابراین این موضوع به فرازهای حیات سیاسی و اجتماعی ما بستگی دارد. بهطور خاص در بروز و ظهور انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بیشترین انطباق و قرابت را داریم، اما قبل از انقلاب، تفاسیر و تعابیری از حرکت عاشورایی به دست داده میشد که اصلاً بحث انطباق منتفی میشود، یعنی انطباق وقتی مطرح میشود که ما تعبیر صحیحی از عاشورا به دست دهیم و ببینیم که مثلاً حال و روز و نگاه و زندگی ما چه انطباقی با این تفسیرِ درست دارد. البته در لابهلای این تفاسیر انحرافی یکچیزی هم منتقل میشود که میتواند سرمنشاء رجعت به یک تفسیر درست باشد؛ یعنی همان تفاسیری هم که منحرفانه از امام حسین (ع) به دست داده میشود و در شخصیت او غلو کرده و به او وجهی متافیزیکال و فرا دسترس میدهند، این شخصیت حفظ میشود و همین شخصیت اسطورهای میتواند محل رجعت به تفسیر صحیح باشد؛ یعنی قبل از انقلاب و حتی در تفاسیر حاکم در آن زمان هم کسی به امام حسین (ع) توهین نمیکند و شاید تفسیر ماورای انسانیت و فرا دسترس از او به دست بدهند که غلط است. بااینوجود این شخصیت بزرگ را پایمال نکرده و تنزل نبخشیدهاند، ولی آن را بیشازحد بالابرده و فرا دسترس و فرا انسانی کردهاند. این تعبیر هم در حافظههای تاریخی حک میشود و دیگران میتوانند با تفسیر صحیح، آن حافظههای تاریخی را زنده کنند و تفسیر صحیحی از آن به دست دهند؛ بنابراین ما در یک فازهایی شاهد انطباق بیشتری هستیم در یک فازهایی کمتر، مثلاً قبل از انقلاب کمتر و در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بیشتر و در سالهای بعد از دفاع مقدس هم کماکان و بعضاً و سوگوارانه شاهد تفسیرهای غلط هستیم، تفسیرهایی که روح شهادت و مصاف نرم امام حسین(ع) و قیام او را درک نمیکنند، حتی وجه قیامی حضرت اباعبدالله(ع) را زیر سؤال بردهاند، درحالیکه حرکت امام حسین(ع) قیام بود و میتوان آن را ثابت کرد، اما همه قیامها به سرانجام نمیرسند و پیروز ظاهری نمیشوند و در برخی موارد امر بین ادامه قیام و شهادت و بیعت و تن به ذلت دادن دایر میشود که امام حسین(ع) ادامه قیام را انتخاب میکند و منتج به شهادت میشود. یا اینکه دیدهشده تعبیر واقعاً اسفناکی از اصلاحات امام حسین(ع) به دست داده میشود. درحالیکه امام حسین(ع) میگوید «إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فِی أمّه جدّی و ابی، أریدُ آن آمر بالمَعروف و أنهی عَنِ المنکَر» یعنی اول میگوید که من از روی شرارت و لذت دنیایی و فساد و ظلم قیام نکردهام. بعد میفرمایند، قصدم اصلاح در امت و دین و آیین جدم است. کجا منظور اصلاحطلبی سیاسی به معنای خاص لیبرالی است؟
بهترین کسانی که میتوانند مُدرک پیام اباعبدالله باشند لیبرالها نیستند، اگرچه لیبرالها هم میتوانند پیام رأی از سر اختیار و عدم بیعت از سر اجبار را درک کنند که اشاره شد؛ اما کسانی که اتصال با خدا را فهم کردهاند میدانند که حریت با آزادیهای متداول و متعارف سیاسی و عدم تحمیل رأی به دیگری متفاوت است. این عدم تحمیل رأی به دیگری بخش نازلی از آن حریت الهی است، یعنی آنکسی که حاضر نیست بهزور به کسی رأی دهد، شاید اگر تهدید و تطمیع شود رأی هم بدهد. این مسائل را میشود در نظامهای لیبرال سیاسی جستجو کرد، حتی کسانی که در غرب زندگی میکنند میگویند حاکمان بهجای اینکه دموکراسی مبتنی بر وکالت داشته باشند، دموکراسی مبتنی بر نمایندگی دارند که همین موضوع آنها را به حکومت الیگارشی نزدیک کرده است. چون حاکمان از طریق فرایندهایی به نام اغوا و به نام دیگران منافع خودشان را دنبال و القا میکنند. کسانی که میتوانند بهترین تفسیر را داشته باشند الهیونی هستند که پای اتصال با خدا و آزادی معنوی و آزادی اجتماعی و سیاسی را به میان میکشند؛ اما لیبرالها قائل به آزادی معنوی و اخلاقی نیستند، بلکه میگویند رهایی از غیر. ما اگر همان تفسیر صحیح حُر گونه و مبتنی بر حریت و آزادگی را داشته باشیم متوجه میشویم که حتی تفسیر مدعیان لیبرال دموکراسی یا روشنفکری از اصلاحات امام حسین(ع) بهگونهای است که وجه قیامی امام حسین(ع) را از آن میگیرند.
البته بعد از انقلاب هم تعابیر خرافی قبل از انقلاب وجود دارد که به امام حسین(ع) یک شخصیت اسطورهای و مافوق انسان میدهند که برای انسان امروزی درسی ندارد. ما نباید اینگونه تفسیر کنیم و بگوییم که آنها فرشتههایی بودند که از آسمان آمدند، بلکه آنها انسانهای بزرگی هستند که جا پای آموزههای انبیا گذاشتند و خوب و درست و عارفانه زندگی کردند و برای ما الگو هستند. بهترین تنویر و روشنگری افکار عمومی استفاده از مناسک و آیین عزاداری امام حسین(ع) است، این مناسک بهترین محمل هستند، چراکه در مردم ما جاافتاده است، مردمی که علمدار آن هستند و مراسم را برپا میکنند و حال بهجای اینکه تریبون را در اختیار افرادی قرار دهید که تفسیرهای انحرافی کنند معرفتبخش باشید و معارف حسینی و صحیح اسلامی و علوی را منتقل کنید. زیر سؤال بردن این مناسک، ضربه زدن به نشر معارف است و باید این مناسک و عزاداریها و آیینها را پاس بداریم. اینکه امام خمینی (ره) میگفت این قبیل عزاداریها اسلام را بیمه میکند برای همین است که حالا از آنها استفاده کنیم و معرفتبخش باشیم، نه اینکه فاصله بگیریم یا تریبون را فقط در اختیار یک آیین عزاداری صرف قرار دهید، بلکه عزاداری و روضهخوانی بخشی از آن است و بخشی دیگر انتقال معارف صحیح و ناب اسلامی است.
توجه نکردن به بخش اجتماعی محرم و واقعه کربلا باعث شده تا به زندگی سیاسی و اجتماعی ما وارد نشود، با توجه به این موضوع، علاوه بر توجه به مناسک محرم مانند عزاداریها، چه اقدامات دیگری میتواند عاشورا را به حیات سیاسی و اجتماعی ما وارد کند؟
امام حسین(ع) و عاشورا یک مکتب و یک ایدئولوژی است یعنی یک جهانبینی، یک مجموعه باور و یک مجموعه رفتار و حتی یک مجموعه نماد است، اما عمدتاً باید آن مجموعه هستیشناسی و باور شناسی را مبنا قرار داد که البته به این زمان و آن مکان مربوط نمیشود. هرچند زمان و مکان در تفسیر عاشورا اهمیت دارد، اما اینطور نیست که زمان و مکان آنچنان اهمیتی پیدا کند که روح و جوهر عاشورایی زیر سؤال برود و ما زمانگرایانه و مکانگرایانه برخورد کنیم. زمان و مکان دو عنصری هستند که به فهم عاشورا و انتقال پیام عاشورایی کمک میکنند، اما منظور من تاریخیگرایانه نبود، بلکه تاریخیت بود و تاریخیت با تاریخیگرایانه تفاوت دارد. تاریخیگرایانه یعنی هیچ ارزش و حقیقتی وجود ندارد و با عاشورا و دین و ارزشهای ناب و حقیقی بشری و حقایق وجودی مغایرت دارد. اگر این مکتب بهخوبی تفهیم و تفسیر شود فقط محدود به دهه عاشورا و محرم و صفر مربوط نیست، هرچند محرم و صفر نوعی زمانِ محرک و برانگیزاننده و یادآور است که اهمیت این مکتب را نشان میدهد، ولی همیشه و در طول سال باید این مکتب را پاسداشت و در شرایط عادی هم بهگونهای با آن مواجه شد که بتواند در نهادینه شدن این مکتب در ابعاد و قلمروهای مختلف نقشآفرین باشد و در رفتار و اخلاق ما و در جوانان و بزرگان ما جا بیفتد و اینطور نباشد که آن را رها کنیم که فقط در دهه عاشورا یک تکانی به ما دهد و به این ایام محدود شود، بلکه باید در زندگی ما نمود داشته باشد. باید تفسیر درستی از عاشورا ارائه کرد، همان بحث معروف تحریفهای لفظی و معنوی عاشورایی که بزرگان ما به کرات به آن وارد شدند که هم ممکن است پیام و محتوای عاشورا تحریف شود و هم تعابیر و الفاظی به عاشورا بسته شود که هیچ ربطی به عاشورا ندارد.
عاشورا یک زندگی است و ممکن است ایام خاصی برای یادآوری داشته باشد، اما محدود به آن ایام خاص نیست؛ یعنی باید اخلاق درونی و ملکه درونی ما شود، باید حریت و مقاومت را بفهمیم و اجازه ندهیم کسی به ما و به نام نظام اسلامی زور بگوید و به ما بیحرمتی شود. اگر کسی حریتِ تو را زیر سؤال برد مقاومت کنید، این مقاومت مراتب دارد که یکمرتبه از آن به صحنه عاشورا و قیام تبدیل میشود و پای شمشیر و خون وسط میآید، اما حسینی بودن فقط این نیست که مراسم برپا کنید و اشک بریزید و سینه بزنید، بلکه زندگی شما باید حسینی باشد و در تمام مقاطع و مواجهات زندگی با زیردست و بالادست خود باید حسینی بودن و حر بودن را نشان بدهیم. من معتقدم ما حُر بار نیاوردیم و بهمثابه یک مکتب و حقیقت گرایانه و نه مصلحت اندیشانه و آنطور که شایسته و بایسته است به عاشورا و امام حسین(ع) بهعنوان یک مکتب نگاه نکردهایم؛ اما عاملان و روشنفکرانی هستند که همواره ندای حسینی و مکتب حسینی را سر میدهند و به آن میزان که سر میدهند ما توانستیم مقاومت کنیم و نام امام حسین(ع) را زنده نگهداریم و حرفهایی از جنس مکتب حسینی بزنیم و حتی اگر در عمل شاهد نشر آن نیستیم، اما در حرف هم ارزشمند است و امیدوارم با نتیجه و دلالت عملی هم گره بخورد و انشاءالله کسانی که از امام حسین(ع) و مکتب حسین دم میزنند در خودشان هم پیاده کرده باشند چون تأثیر و نفوذ کلامشان بیشتر میشود.
مناسک و عزاداریهای امام حسین(ع) با یکسری خرافههایی هم آمیختهشده است، زدودن این خرافات و رسیدن به حقیقت محرم چطور امکانپذیر است؟
از همین محفلها و مراسم و آیینها و مناسک باید استفاده کرده و آگاهیبخشی کرد و این بهترین فرصت است، چون مراسم و آیین و مناسک در هر دینی جاافتاده و اتفاقاً جامعهشناسان دینی روی مناسک دینی تأکید زیادی دارند. برای اینکه معرفت صحیحی را جایگزین معرفت غلط کنیم از این مناسک باید برای آگاهیبخشی استفاده کرد؛ بنابراین عالمان و روشنفکران باید در هر حدی که برای آنها امکانپذیر است معرفتافزایی کنند و جلوی تحریفهای عاشورایی را بگیرند. ممکن است کار با سختیهای اولیه مواجه شود، ولی درنهایت این معرفت افزاییهای مثبت و صحیح جای خود را باز میکند کما اینکه در مقاطعی بازکرده و در مقاطعی جای پای امام حسین(ع) را در فرهنگ اسلامی و شیعی خودمان میبینیم؛ بنابراین برگزاری این مناسک اثربخش است، ولی باید مراقبت کرد و این مراقبت، مراقبت کلامی و نوشتاری از طریق رسانههای گفتاری و مکتوب و مجازی است و راهی جز این ندارد. آگاهیبخشی و منابع آگاهیبخشی و مجاریِ آگاهی بخشی در وجه متنوع خود بهترین راه برای مقابله با تحریفها هستند، اما از همین مراسم باید کمال استفاده را برد. مراسم عاشورایی هم میتواند متنوع باشد، یعنی فقط یک محفل مکانی به نام حسینیه نباشد، بلکه میتواند حتی از طریق شبکههای مجازی هم مراسمی برپا شود و از آنها هم باید استفاده کرد. ما باید از همین مراسمها استفاده کنیم. نباید شمشیر علیه مراسم کشید، شمشیر علیه مراسم کشیدن یعنی فرصت را از خودت گرفته و مراسم دینی را نادیده میگیری. مراسم بحث قابلتوجه از دین و بخشی از دینداری است و مورد تأکید دین است، اما اگر جای اصلاح است باید محتویات را اصلاح کرد.
جامعه ما یک جامعه در حال گذار از سنت به تجدد است و در این مسیر با بحران هویت و معنویت هم دستبهگریبان است. واقعه عاشورا برای حل چالشهای این جامعه چه دستاوردهای نظری و معنوی میتواند داشته باشد؟
اگر سنت و تجدد را بر اساس نگاههای مدرن و مبتنی بر نگرشهای نوسازی در غرب که مبتنی بر یک نگرش ساختارگرایی است ارائه کنیم به خطا رفتهایم و حکایتی از یک دوگانگی است که از ورای مرزهای ما به مرزهای ما واردشده است و خودش یک امر ایدئولوژیک منفی است، یعنی ما غرب را بهعنوان مظهر تجدد و هر چیزی که بوی غرب نمیدهد را بهعنوان مظهر سنت در نظر گرفتهایم! چنین نیست و کاملاً اشتباه محض است. گذار از چه چیزی بهسوی چه چیزی؟ آیا گذار از حالتی که الآن در آن هستیم به سمت چیزی که غرب است؟ این اصلاً محل اشکال حتی غربیها هم هست و به آن نقد دارند. یک نقد جدی در این خصوص وجود دارد که خود را در توسعه نشان داده است و سپس توسعه فرهنگی با آن مقابله کرد و یکی از تقابلهای توسعه فرهنگی با فرهنگ توسعه بود. فرهنگ توسعه یعنی توسعه یک الگوی واحد و یک فرهنگ خاص بیشتر ندارد که با همان کشورهای توسعهیافته گرهخورده و کشورهای دیگر باید فرهنگ سنتی خود را کنار بگذارند و به فرهنگ مدرن چنگ بزنند؛ اما توسعه فرهنگی میگوید هر توسعهای باید ریشه در فرهنگ و سنت خود داشته باشد و خود را با فرهنگ خود وفق دهد نه فرهنگی که خودش را با توسعه وفق میدهد؛ بنابراین اینکه ما در حال گذار هستیم درست نیست. چرا غرب گذار نکند؟ و چرا گذار ما باید به سمت فردگرایی توسعهای و مبتنی بر الگوی نوسازی غربی باشد؟ الآن غرب به معنای غرب جغرافیایی تشنه سنت است و سنت هم به بازسازی خود نیاز دارد، بخشی از این بازسازی برای توجه به شرایط زمانی و مکانی است و بخشی از آن برای توجه به گذشته خود است یعنی آنچه در سنت ما جاری است الزاماً منطبق با گذشته نیست و یا مبتنی بر توجه به شرایط زمانی و مکانی مطلوب خودش نیست.
اینکه ائمه ما گفتهاند یک مسلمان باید نسبت به زمان خود شناخت داشته باشد به معنای توجه به زمان و مکان است، اما بهتر است بگوییم که یک مسلمان با ویژگیها و ارزشهای خاص باید به شرایط زمانی و مکانی هم توجه داشته باشد. اگر بخواهیم از مکتب عاشورا درس بیاموزیم باید توجه کنیم که مکتب عاشورا به گذشته خود پشت نکرده است، امام حسین(ع) به ارزشهای گذشته خود پشت نکرده است، بنابراین مهمترین تجلی امربهمعروف و نهی از منکرِ امام حسین (ع) در سطح مردم با رهبر است و ما نباید امربهمعروف و نهی از منکر را به رفتار مردم با مردم و به مواجهات مردم با مردم تقلیل دهیم و از مواجهات مردم با حاکمان غافل شویم؛ یعنی هم باید از عمل و هم از الفاظ امام حسین(ع) درس گرفت و وقتی میگوید من میخواهم امربهمعروف و نهی از منکر کنم باید توجه کرد که امام حسین(ع) چه سطحی از امربهمعروف و نهی از منکر را پیش میبرد؟ پاسخ، سطحی است که به مواجهات مردم با حاکمان مربوط است که یکی از ارزشهای بزرگ بشری است و در ارزشهای لیبرال دموکراسی بهرغم همه ادعاها وجود ندارد. وقتی امام علی(ع) در خطبه ۳۴ نهجالبلاغه میگوید «مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است و حق من گردن شما این است که من را در نهان و آشکار نصیحت کنید»، یعنی حاکم فقط این را حق مردم نمیداند، بلکه وظیفه مردم و حق حاکم میداند که ارشاد و نصیحت شود. این یک اصل دینی مترقی در سنت دینی اسلامی و شیعی ما است که ما در سنت و سیره امام علی میبینیم.
اگر به آرمانهای فلسفه سیاسی توجه کنید همگی در گذشته ما ریشه دارند، البته نه هر گذشتهای و نه هر سنتی بلکه بخشی از گذشته ما به اسلام و به صدر اسلام و آموزههای حضرت امیر مربوط میشود؛ بنابراین اینطور نیست که از سنت گذار کنیم، بلکه از سنت تحریفشده و منحرف و سنتی که با ارزشهای ناب بشری و عقلی و عرفانی بشری فاصله گرفته است گذار کرده و به سمت توجه به شرایط زمانی و مکانی جدید میرویم. در این میان لازم است که اهل زمان را بشناسیم، عارف به اهل زمان باشیم و شناخت صحیحی از وضعیت موجود داشته باشیم، برای اینکه اگر بخواهیم ارزشهای گذشته را پیاده کنیم باید به شرایط روز هم توجه داشته باشیم. ازنظر فلسفی، ما یک زبان دلیل و یک زبان علت داریم؛ زبان دلیل زبان ارزشها است و زبان علت زبان تأثیر و تأثر و متغیر است یعنی عرصهای است که انسانها روی یکدیگر تأثیر مثبت یا منفی میگذارند. درهرصورت یک شرایط زمانی و مکانی و متغیر بر زندگی آنها حاکم است و شما باید این شرایط و زبان آنها را درک کنید. اگر میخواهید زبان دلیلتان که مربوط به ارزشهای گذشته تو است بسط پیدا کرده و بهروز شود، باید زبان علت را فهم کنید و اگر میخواهید زبان علت یا همان زبان زمان و مکان تحت تأثیر زبان دلیل تو قرار بگیرد باید تو هم تحت تأثیر آن قرار بگیری و به میزانی که شما تأثیر بپذیری البته در یک چارچوب قابلقبول، آنهم از تو تأثیر میپذیرد. این همان تأثیر زمان و مکان در موضوع است، یعنی اگر شما زمان و مکان را فهم نکنید و یک برخورد انتزاعی صرف با ارزشها داشته باشید هیچوقت ارزشهای شما محقق نمیشود. بنابراین من معتقدم که سنت میتواند بهروز و متوجه زبان روز شود، اما در زمینه خودمان و در بازی غربیها و لیبرال دموکراسی بازی نمیکنیم.
انتهای پیام
نظرات