پروفسور کاظم محمدی شامگاه دیروز (۸ مردادماه) در نشست تخصصی سهروردیشناسی، اظهار کرد: درباره شیخ اشراق حرفهای پارادوکسیکال زیادی وجود دارد و شاید هیچ شخصیتی به اندازه این عارف مسئلهدار نبوده باشد. همچنین وقتی با فیلسوفانی همچون ابنسینا، ابنرشد و ... سر و کار داریم، تکلیف ما مشخص است، چون در یک مدار حرکت میکنند ولی وقتی به شخصی همانند سهروردی میرسیم، سردرگم میشویم که با چه کسی طرف هستیم، فرد یک حکیم یا یک فیلسوف است.
وی افزود: به راستی کسی نمیتواند بگوید که سهروردی کیست، یا چیست و عجیبترین شخصیتی که ما در تاریخ فکری و عقلی ایران داشتیم، شیخ اشراق است که ۳۶ سال بیشتر عمر نکرد و مشق مشاء، مشق دوران کودکی و نوجوانی او بوده و او به دنبال چیزی بود که عطش درونی او برای فهم حکمت را رقم بزند و او را سیراب کند اما سیراب شدن او به این راحتی نبود.
این نویسنده و پژوهشگر با بیان اینکه شیخ ۲۳ سال بیشتر نداشت که همه فلسفه خود را نوشت و مابقی عمر خود را با حکمت و فلسفه خود زندگی کرد و هیچ فیلسوفی با فلسفه خود زندگی نکرده است، تصریح کرد: فلسفه آنی است که درباره بدیهیات و کلیات بحث میکند و در این منزل یک فیلسوف کلی داریم که افلاطون است و ثابت کرد که یک فیلسوف انتزاعی در عرصه کلیات است. همچنین بسیاری در فلسفه صرفاً به دنبال شرح اسم بودند و امروزه به برخی میگویند فیلسوف و لحظهای بعد حکیم، میگویند که اینها واژههایی است که هیچکس به محتوای آن نه فکر کرده و نه با آن زیسته است.
محمدی با بیان اینکه فیلسوف آن کسی است که بیش از اینکه دهانش فعال باشد، گوشش فعال باشد، ادامه داد: بسیاری از حکما و فلاسفه بزرگ را صرف اثبات خود میکنند اما شیخ اشراق آنگونه که من میشناسم و برای من یک جاذبه ویژهای دارد و این است که او به دنبال شرح اسم نیست و به دنبال فهم محتوا است. همچنین در فلسفه سهروردی عرفا نقش بیشتری تا فلاسفه دارند.
وی با بیان اینکه فیلسوف کسی است که انتزاعات کلی و آنچه که مربوط به بداهت است را هضم کرده باشد، عنوان کرد: مشکل ما این است که واژهها را میشنویم و ذهن ما سرشار از واژهها است ولی یک گزاره مفید نمیتوانیم توضیح دهیم، چون که ما صورت الفاظ را در ذهن خود جای میدهیم و خود لفض در ذهن ما جای ندارد. همچنین مهمترین اثر سهروردی حکمتالاشراق است و اشراق با حکمت هماهنگ است و مسیر سهروردی مبتنی بر حکمت است و اگر هم فلسفه سهروردی مبتنی بر عقل است، این عقل، عقل اشراقی است که با دل عارف منطبق میشوند.
محمدی با بیان اینکه اگر با سهروردی دمخور بودیم، دست ما را میگرفت و تا مقصد میبرد و آدرس نمیداد، در حالی که در حکمت مشاء به ما آدرس میدهند. همچنین در مقام معنا عقل و دل نورانی یکی بیش نیست و در آیات قرآن نیز جایگاه عقل نورانی در دل است، گفت: فلسفه امروز شده مغز و ماده ولی منبع نور ما میگوید که عقلانیت در محور قلب است و کانون ادراک معنویت قلب است، وقتی تحلیل اشراقی این است که در هشت مرتبهای که در طبقات حکمت و فلسفه وضع میکند، حکیم در حکمت ذوقی و بحثی کامل است.
این پژوهشگر با بیان اینکه هر چه ابهام دارید در ظلمت است و در نظر شیخ اشراق قسم، تاریکی، ظلمت، ضمیر همه تاریکیهای وجود ما است و شیخ اشاره میکند که ما در سه چاه ظلمانی واقع شدیم که نفس، وجود و شیطان این سه چاه ظلمانی هستند و زمانی میتوانیم به معرفت راه پیدا کنیم که خود را از این سه چاه بیرون بکشیم، بیان کرد: برای رسیدن به نور باید مسیری را طی کنیم تا به انسلاخ برسیم و اگر نرسیم یعنی ما غرق الفاظی هستیم که هیچ بار معنایی ندارند و بیآنکه بخواهیم وارد واژگانی شدهایم که فکر میکنیم میفهمیم ولی زمان تحلیل لنگ میزنیم.
وی با بیان اینکه درباره امام زمان (عج) هر کس بگوید حاضر یا غایب است، اشتباه کرده و امام زمان (عج) حضور دارد و غایب است، او نیازی به اثبات ندارد، وجود او برای ما بدیهی است و ضرورت امام و پیغمبر در هر عصری از روشنایی چشم برای چشم واجبتر است، خاطرنشان کرد: شیخ دنبال الفاظ پیچیده نبود و معنای فلسفه بدیهیات و کلیات است، کلیات برای یافتن آنها نیازی به هیچ چیزی نداریم، همچنان که برای یافتن خود نیازی به چیزی نداریم ولی اگر از ما بپرسند که چه کسی هستی، نمیتوانیم خود را اثبات کنیم.
انتهای پیام
نظرات