• سه‌شنبه / ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ / ۱۰:۱۶
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1401031711468
  • منبع : نمایندگی دانشگاه اصفهان

برای سلطان مینیاتور ایران

برای سلطان مینیاتور ایران

ایسنا/اصفهان بیرق جاودانگی سپاهان را هنرمندان پرآوازه‌ای برافراشته‌اند که هریک در تاریخ فرهنگ و هنر نصف جهان، وزنه‌ای سنگین و پرصلابت‌اند... در این میان، نام شادروان «استاد جواد رستم شیرازی» در مینیاتور و طراحی فرش، نامی جاودانه است.

از صلابت عیسی‌خان بهادری در طراحی فرش تا یکه‌تازی جواد رستم شیرازی در مینیاتور، از پیکرتراشی‌های شگرف مسیب تمدن تا تلفیق استادانه انسان و معماری در نقاشی‌های عباسعلی پورصفا، منبت‌های عاشقانه سید علی‌اصغر صنیعی و رقص منظم چوب و استخوان در خاتم‌های خلیل گلریز خاتمی، از اصالت نگاره‌های محمود فرشچیان و سید ضیاءالدین امامی که نگارگر سایه‌ها بود تا لطافت طرح و نقش‌های حاج محمدحسین مصورالملکی، از شکوه نگاره‌های یسایی شاجانیان تا مهارت استادانه مهدی اولیایی در ساختن و پرداختن چوب و ... نام‌ها بسیارند و البته که در وصف نگنجند... همگی برخاسته از هنرستانی که مرجع جامعی بود برای پرداختن به هنرهای زیبا در خطه‌ای که نیمه جهانش خوانده‌اند.

شادروان استاد جواد رستم شیرازی نیز برخاسته از کوچه‌پس‌کوچه‌های هنرپرور سپاهان بود. او که در پنج‌سالگی قلمدان نقاشی شده‌ای را به مناسبت نوروز از پدربزرگش هدیه گرفت و نقش‌های روی آن قلمدان به نخستین الگوهای نقاشی او تبدیل شد و این سرآغازی بود برای حضور در دنیای هنر تا آنجا که سلطان مینیاتور ایران لقب گرفت.

آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار ایسنا با سعیده رستم شیرازی فرزند شادروان استاد جواد رستم شیرازی درباره زندگی و آثار پدرش است.

مرحوم استاد رستم شیرازی در چه تاریخی و کدام محله اصفهان متولد شدند؟

سال ۱۲۹۸ در خیابان طالقانیِ اصفهان که آن‌وقت خیابان شاه نام داشت، به عبارتی در محله نو، کوچه خدیجه پلنگی (با نام امروز کوچه شهید امیر هوشنگ وفایی) به دنیا آمدند.

در خانواده‌شان به‌جز پدرتان هنرمند دیگری نیز حضورداشته است؟

خیر، به‌جز پدرم هیچ‌کدام از اعضای خانواده پدر و مادرم نقاش نبودند. پدرانشان ‌همگی تفنگ‌ساز بودند؛ پدربزرگ و پدر استاد در کار صنعت تفنگ‌سازی بودند و درواقع همگی آن‌ها به کار صنعتگری مشغول بودند. پدرِ مادرم نیز از بنیان‌گذاران فرهنگ در اصفهان بودند به‌طوری‌که خاله مادرم (مادربزرگ دکتر زادهوش از اعضای پیشین شورای شهر اصفهان) از اولین زنان معلم در اصفهان به شمار می‌رفتند.

پدرم مرد روشنفکری بود، با پیشرفت‌های مملکت پیشرو بودند و دوست داشت همه‌چیز به‌روز باشد به‌طوری‌که برای رفتن خواهر خود به مدرسه بسیار تلاش کرد تا موافقت بزرگان فامیل را گرفت و او را به مدرسه فرستاد. پدرم همیشه می‌گفت «خواهرم خیلی بااستعداد بود و باید درس می‌خواند» حتی با ازدواج زودهنگام خواهرش مخالف بود اما در این مورد به‌قول‌معروف کاردش نمی‌بُرد چون می‌گفتند دختر ۱۶ ساله است و باید ازدواج کند. عمه‌ام الآن در قید حیات است و می‌گوید «اگر به دادام بود من دیپلم هم گرفته بودم.»

مرحوم پدرتان چند خواهر و برادر داشتند؟

یک برادر به نام «اکبر» داشتند و «نصرت»، «عصمت» و «بتول» هم خواهرانش بودند.

نام پدر و مادرشان چه بود؟

پدرشان «رمضان‌علی» و مادرشان «رباب» نام داشتند.

برای سلطان مینیاتور ایران

نام خانوادگیِ رستم شیرازی از ابتدا در خانواده شما بود؟

خیر. پدربزرگم نام فامیلیِ «رستم شیرازی» را از مادربزرگم می‌گیرد. فامیل آن‌ها در ابتدا «پلنگی» بود چون در خیابان طالقانی یک کوچه به نام «خدیجه پلنگی» معروف بود؛ داستان ‌هم ازاین‌قرار است که روزی شاه سابق از آن محله عبور می‌کرد و زنی با نام «خدیجه» انتقادات خود را به شاه انتقال داد و به همین دلیل مردم به او می‌گفتند مانند پلنگ است که چنین جرئتی را کرده بود و ازاین‌رو نام فامیلیِ قبلی خانواده پدرم «پلنگی» بوده است اما وقتی پدربزرگم با مادربزرگم ازدواج می‌کند نام فامیلی «رستم شیرازی» را از مادربزرگم می‌گیرد و فامیل خود را عوض می‌کند، یکی دیگر از برادران او نیز فامیلی رستم شیرازی را انتخاب می‌کند و برادر سوم پدربزرگم نیز فامیلی «وفایی» را از همسرش می‌گیرد یعنی سه برادر دارای دو فامیل متفاوت هستند.

استاد رستم شیرازی چه زمانی به نقاشی روی آوردند؟

پدرم در پنج‌سالگی به مناسب هدیه نوروز از پدربزرگش قلمدان نقاشی شده‌ای را دریافت کرد که زمینه‌ساز علاقه و حضور او در دنیای هنر شد به‌طوری‌که نخستین الگوهای نقاشی پدرم نقش‌های روی آن قلمدان بودند. پدربزرگشان این قلمدان را همراه با تعدادی کاغذ به پدرم داد و برای او سرمشق می‌دهد که الفبا را بنویسد اما پدرم پرده‌های عاشورا را روی کاغذها می‌کشد چون آن زمان با ایام محرم مصادف بود، پدرم بازهم روی دومین کاغذی که پدربزرگ به او می‌دهد نقاشی می‌کشد و پدرشان ‌وقتی می‌بیند که او استعداد خاصی در زمینه نقاشی دارد او را تشویق می‌کند که نقاشی را ادامه دهد و به توصیه پدربزرگِشان، پدرم جواد را برای تعلیم نقاشی نزد استاد می‌فرستد.

بنابراین استاد علاقه بسیاری به نقاشی داشتند؟

درواقع یک استعداد خدادادی در وجود پدرم بود و البته خودشان هم علاقه بسیاری داشت. پدرم همیشه می‌گفت «تابلوهای من بچه‌های من هستند.»

پدرشان بعد از دیدن این استعداد، او را نزد استاد خاصی سپردند؟

بله پدرم از پنج‌سالگی نزد استاد «وزیرزاده» آموختن مبانی علمی نقاشی را شروع کرد و دو سال شاگرد او بود و در این دوران، صحنه‌های زنجیرزنی و روضه‌خوانی را به تصویر کشید؛ همچنین در زمینه نقاشی طبیعت نیز از کلاس درس استاد «تیکران» استفاده کرد که در جلفا برگزار می‌شد.

استاد رستم شیرازی در کدام مدرسه تحصیل کردند؟

دوره شش‌ساله ابتدایی را در دبستان علیه (که بعد از انقلاب به علمیه تغییر نام داد) در مدت پنج سال به پایان برد. در این دوره، نگاره‌ای از چهره مدیر دبیرستان فردوسی و «لرد بادن پاول» (رئیس جمعیت پیش‌آهنگی جهان) به تصویر کشید که توجه معلمانش را جلب کرد و در سالن پیش‌آهنگی مدرسه نیز نصب شد. در سال ۱۳۱۴ وارد دبیرستان سعدی شد اما هم‌زمان هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گشوده شد و پدرم در مهرماه سال ۱۳۱۴ در این هنرستان ثبت‌نام کردند.

در هنرستان رشته مینیاتور را انتخاب کردند؟

پدرم یکی از نخستین هنرجویان هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بود و آنجا رشته مینیاتور را انتخاب کرد و مدت پنج سال در این رشته زیر نظر «استاد عیسی بهادری» که رئیس این هنرستان بودند آموزش دیدند و دوره‌های نقاشی ایرانی، نقشه فرش و تذهیب را گذراند و به‌عنوان شاگرد ممتاز فارغ‌التحصیل شد.

برای سلطان مینیاتور ایران

برای سلطان مینیاتور ایران

چه کسانی با استاد رستم شیرازی در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ‌هم‌دوره‌ بودند؟

پدرم با آقای سید ضیاءالدین امامی، آقای تاجمیر ریاحی، آقای عباسعلی پورصفا، آقای ابوعطا و آقای جواد افتکاری هم‌دوره بودند.

پدرتان نقاشی را در دانشگاه ادامه دادند؟

بعد از پایان هنرستان، در سال ۱۳۲۰ در کنکور دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد که آن زمان هنرکده دانشگاه تهران نامیده می‌شد و به‌این‌ترتیب به رشته نقاشی در این دانشگاه وارد شدند.

اساتیدشان در دانشکده چه کسانی بودند؟

از استادانی مانند علی‌محمد حیدریان، محسن فروغی، میرزا محمد علیخان و آفتاندالیان بهره‌ بردند.

دانشگاه را به پایان رساندند؟

خیر بعد از دو سال به دلیل سفر به انگلستان و شرکت در مسابقه سالانه نقاشی بروکسل آن را رها کرد، البته تحصیلات دانشگاهی برای پدرم مطرح نبود.

بعدازآن چه اتفاقی افتاد؟

پدرم در سال ۱۳۲۲ هم‌زمان با تحصیل در دانشگاه در نمایشگاهی که از طرف انجمن ادبی ایران و انگلیس در تهران برپاشده بود شرکت کرد و رتبه نخست را به دست آورد و مدت شش ماه بورسیه اروپا را گرفت و به دنبال آن برای آشنایی بیشتر با هنرها به‌ویژه سبک‌های مختلف نقاشی در اروپا به چند کشور اروپایی سفر کرد. مدرت کوتاهی در انگلستان، ایتالیا، فرانسه و هلند به مطالعه پرداخت و در آن کشورها چند نمایشگاه برگزار کرد.

در انگلستان نقشه‌های بسیار زیبایی را از فرش‌های اصیل ایران طراحی و نقاشی کرد و بنا به گفته خودشان سفرش به کشورهای اروپایی و به‌ویژه دیدن آثار نقاشان چین و ژاپن در موزه‌های اروپا تأثیر بسیاری در آثارش داشت. پدرم در انگلستان برای مدت کوتاهی طراحی نقشه فرش در کارخانه رویال کارپت (فرش انگلستان) را به عهده داشت و در یک کارخانه جواهرسازی نیز کار طراحی جواهر را انجام می‌دادند.

برای سلطان مینیاتور ایران

لطفاً به عنوان‌هایی اشاره‌کنید که استاد رستم شیرازی موفق به دریافت آن‌ها شدند؟

دریافت نشان افتخار از طرف انجمن ادبی ایران و انگلستان در نمایشگاه تهران، دریافت مدال طلا و دیپلم افتخار از نمایشگاه بروکسل در سال ۱۹۵۸، دریافت نشان درجه‌یک هنری معادل دکترای هنر در سال ۱۳۶۷ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران و همچنین لقب سلطان مینیاتور در قبل از انقلاب که البته بعد از انقلاب و با تأخیر در سال ۱۳۶۷ حکم آن را دریافت کردند، مدال همایونی به خاطر تابلوی تاج‌گذاری محمدرضا شاه پهلوی، اهدای نشان شانه طلایی به‌عنوان بهترین طراح فرش ایران که حدود سه سال قبل از فوت پدرم به او اهدا شد و اهدای لوح‌های تقدیر بسیار از طرف روسای حکومتی؛ البته عنوان چهره ماندگار را به پدرم ندادند و یا بهتر است بگویم که نگذاشتند پدرم این عنوان را دریافت کند درحالی‌که او در مینیاتور صاحب سبک بودند و در تحول نقشه فرش ایران نقش مهمی داشتند؛ تاریخ همه را نشان خواهد داد.

کدام اثرشان مدال طلای نمایشگاه بروکسل را دریافت کردند؟

تابلوی سیاه‌قلم از تصویر عاشقانه زن و مردی است که مرد از روی نیاز و با نگاه عاشقانه دست به دامن زن زیبارویی شده است و روی آن نوشته‌شده است: «در دامنش آویختم از روی نیاز/ گفتم من سودازده را چاره بساز»

بعد از بازگشت به ایران در کجا مشغول می‌شوند؟

یک دوره کوتاه در آموزش‌وپرورش مشغول شدند و سپس پیشنهاد همکاریِ استاد عیسی بهادری، مدیر هنرستان هنرهای زیبای اصفهان برای تدریس در این هنرستان را پذیرفت و در سال ۱۳۲۲ به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد.

چند سال در این هنرستان تدریس کردند؟

پدرم ۳۰ سال در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان تدریس کرد و در سال ۱۳۵۴ بازنشسته شدند. او خیلی دوست داشت هنر خود را به جوانان منتقل کند و در کنار تدریس در هنرستان، در کارگاه شخصی خودش نیز در زمینه‌های مختلف هنری کار می‌کرد و آموزش می‌داد که طراحی فرش، تذهیب و طراحی گچ‌بری از آن جمله است.

کارگاه پدرتان در چه جایی قرار داشت؟

وقتی در پل شیری خانه خریدند کارگاهشان نیز در نزدیکی خانه‌شان بود که بعد از انقلاب آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در همان کارگاه به دیدن پدرم آمد.

لطفاً برخی از آثار استاد رستم شیرازی را نام ببرید؟

علاوه بر اینکه حدود ۳۰۰ تابلوی مینیاتور از پدرم به‌جامانده است که متأسفانه بیشتر آن‌ها در خارج از کشور هستند، او در رشته‌های قالی، گچ‌بری، کاشی، برجسته‌کاری با طلا و نقره، قلم‌زنی، طراحی زری، منبت‌کاری و معرق چوب آثار فراوانی خلق کرده است. فرش بهارستان به شکل مربع و با ضلعی به‌اندازه ۱۱ متر که به مجلس شورای ملی سابق اهدا شد، تابلوی اهدایی از طرف ایران به ملکه انگلستان، طراحی بخش‌هایی از نقش‌های تزئینی هتل عباسی، مرمت مینیاتورهای موزه چهل‌ستون در سال ۱۳۲۷، طراحی فرشی که در موزه سلطنتی انگلستان قرار دارد، چند اثر مینیاتور که در موزه هنرهای ملی ایران قرار دارند و طراحی فرش‌هایی در موزه هنرستان هنرهای زیبای اصفهان، تابلوی تاج‌گذاری، تابلوی نبرد شاه با اژدها (یکی از هفت‌خوان شاهنامه)، تابلویی به مناسبت تولد فرزند شاه سابق که در آن هرکدام از بیت‌های شعر «گویند مرا چو زاد مادر» از ایرج میرزا در یک قاب کشیده شده و در مرکز ابیات نیز پرتره مادر تصویر شده بود، تابلوهای فراوانی که در زمان شاه سابق از طرف اصفهان به سران کشورهای خارجی و بزرگان و وزرا اهدا شد، سه تابلو از ملکه ثریا که بعد از فوت او در حراجی در اروپا به فروش گذاشته شد، طراحی‌های گچ‌بری در کشورهای حوزه خلیج‌فارس به‌ویژه کویت و همچنین طراحی چند فرش که در موزه سیتی‌سنتر قرار دارند که البته توسط استاد بزرگ فیض‌الله صفرزاده حقیقی بافته‌شده است ازجمله آثار و فعالیت‌های شاخص پدرم هستند.

پدرتان روی آثارشان چه امضایی داشتند؟

بقلم رستم

چرا استاد از زمینه مشکی برای آثارشان استفاده می‌کردند؟

سبکی بود که پدرم خودشان انتخاب کردند و بیشتر مینیاتورهای پدرم دارای زمینه مشکی هستند. پدرم کسی بود که سبک رضا عباسی را با سبک اروپایی و رنسانس مخلوط کرد و معتقد بودند که طرح فرش ایران متحول کرده‌اند و تغییرات اساسی در آن ایجاد کردند؛ به‌طوری‌که تصویر تمام بانوان در تابلوهای پدرم با چشم‌های رنگی و موهای بور کشیده شده است درحالی‌که زنان در مینیاتورهای شرقی، چاق و دارای موهای مشکی هستند.

مهم‌ترین شاگردان پدرتان چه کسانی بودند؟

از شاگردان بنام پدرم می‌توان به امیر هوشنگ جزی زاده، اکبر مصری پور، بهرام طاهری، علی والیان، برادران اخوت پور، برادران سعیدی‌فر، رضا بدرالسماء، آقایان طلایی، کاوش، بهمن زاده، یسایی شاجانیان، فداکار، ابراهیمیان، پوراحمد، منصوریان و مهرداد صدری را نام برد؛ اما بهترین شاگرد پدرم که بسیار او را قبول داشت مهرداد صدری بود و همیشه می‌گفتند «این پسر جای من را می‌گیرد.»

آقای صدری ۱۳ ساله بود که پدرش او را برای تعلیم نقاشی به خانه ما آورد، او هرروز عصر به خانه ما می‌آمد و تا پاسی از شب مشغول یادگیری بود. بعد هم آقای صدری همراه با آقای مصری پور در کارگاه شخصی پدرم واقع در پل شیری از صبح تا پاسی از شب می‌آمدند و نزد پدرم مشغول به کار بودند. این دو شاگرد بااستعداد با پدرم خیلی کارکردند و از همراهی با استاد خود فیض می‌بردند.

استاد بعد از انقلاب هم مینیاتور کارکردند؟

بله اما به خاطر حرام اعلام شدن مینیاتور در اول انقلاب، تمرکز خود را بیشتر روی طراحی نقشه فرش گذاشتند. البته پدرم در سال‌های آخر عمرشان شاهکاری از خود به‌جای گذاشتند که تابلوی مینیاتور نیمه‌کاره‌ای است که از زیبایی و هنرمندی قابل توصیف نیست و فکر نمی‌کنم تابه‌حال هنرمندی چنین اثری از خود به‌جای گذاشته باشد و من قضاوت را به تاریخ هنر می‌گذارم.

موضوع آخرین اثر پدرتان چیست؟

آخرین اثر پدرم که نیمه‌کاره است و چند سال قبل از فوتشان روی آن کار می‌کردند تابلوی بزرگی از یک کوزه است که عده بسیاری در آن نشسته و مشغول بزم هستند و در بالای کوزه نیز فرشته‌ها به‌صورت جفت زن و مرد با نگاه عاشقانه به یکدیگر نگاه می‌کنند درحالی‌که هیچ‌کدام شبیه هم نیستند. این تابلو بر اساس این شعر ساخته‌شده است که: «این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست/ در بند سر زلف نگاری بوده ست/ این دسته که بر گردن او می‌بینی/ دستی ست که بر گردن یاری بوده است.»

ایشان چه سالی و به چه علت فوت شدند؟

پدرم ششم خردادماه ۱۳۸۶ به دلیل سرطان ریه فوت شدند و در قطعه هنرمندان باغ رضوان به خاک سپرده شدند. البته ابتدا قرار بود که پدرم را در مقبره صائب به خاک بسپاریم اما از سوی دفتر امام‌جمعه وقت آیت‌الله مظاهری اجازه داده نشد و گفتند اگر این کار انجام شود بدعتی می‌شود و بعد از آن‌ همه هنرمندان باید در آنجا دفن شوند. به‌این‌ترتیب پدرم بعد از انتقال به خانه هنرمندان و سپس هنرستان هنرهای زیبای اصفهان، در قطعه هنرمندان باغ رضوان دفن شدند البته بدون اینکه ما در انتخاب قبر ایشان نظری داشته باشیم زیرا خودشان قبر را کندند و پدرم را تحت تدابیر امنیتی به خاک سپردند. پدرم همیشه می‌گفت «بابا حیف این دست‌ها که زیر خاک برود» و واقعاً حیف و صد افسوس که تا زنده بود قدرش را ندانستند.

مادرتان در پرداختنِ مرحوم رستم شیرازی به هنر چه نقشی داشتند؟

مادرم «اشرف باستانی» زن بسیار مقتدر و مهربانی بودند. پدرم همیشه می‌گفت «اگر من به اینجا رسیدم به خاطر همسر خوبم است.» مادرم اهل هنر بود و خیلی پایداری می‌کرد. او ذوق هنری بسیاری داشت و تمام شعرهایی که پدرم بر اساس آن‌ها تابلو ساخته بود را از حفظ بود. مادرم سالار بود و همه ما را مستقل بار آورد و به ما روحیه و میدان می‌داد. مادرم بسیار زیبا بود با چشمان آبی و موهای بور به‌طوری‌که پدرم می‌گفت «در بسیاری از تابلوها مادرتان را کشیده‌ام.» مادرم سال ۱۳۹۲ فوت شدند.

پدرتان چند فرزند دارند؟

سه پسر به نام‌های «همایون»، «مهران» و «بهزاد» و دو دختر بهنام‌های «سوسن» و «سعیده» که خواهرم سوسن و برادرم بهزاد (آخرین فرزند پدرم) فوت‌شده‌اند.

چرا فرزندان استاد رستم شیرازی، هنر او را ادامه ندادند؟

ما استعداد نقاشی داشتیم اما ادامه ندادیم. زندگی با نقاش بسیار سخت است. ما درعین‌حال که رفاه بسیاری داشتیم و در خانه بهترین‌ها برای ما فراهم بود اما پدرمان را زیاد نمی‌دیدیم، وقتی به درِ اتاق پدرم می‌رفتیم به ما می‌گفتند که «بابا همان کنارِ در بایستید که آب دهانتان روی تابلو نپاشد و خراب نشود» و ما باید سؤالمان را کنار در می‌پرسیدیم. پدرم شب تا صبح کار می‌کرد و می‌گفت «شب‌ها به من الهام می‌شود و فردا هر کار بکنم دیگر نمی‌توانم مثل آن را بسازم»، به همین دلیل پدرم روزها خواب بود و مادرم می‌گفت آرام باشید که پدرتان بیدار نشود. یادم است که پدرم دومرتبه با من به سینما آمد و هردو بار در سینما خوابید. پدرم اهل مسافرت نبود و عشق او کارش بود.

هنرمندان حالت‌های خاصی دارند و به قول جلال آل احمد هنرمند نباید ازدواج کند، البته مادرم زن بسیار کاردانی بود و همه امور خانه از ثبت‌نام ما تا خریدهای کوچک و بزرگ را انجام می‌داد. اگر قرار بود مهمان بیاید برای پدرم بسیار سخت بود که از اتاقش بیرون بیاید. هنرمندان روحیه خیلی خاصی دارند و مانند ما نیستند که دو ساعت بنشینیم و حرف بزنیم. وقتشان بسیار مفید است. البته بهزاد برادر کوچکم استعداد بسیاری در نقاشی داشت و طراحی می‌کرد اما خیلی زود فوت شدند.

شما در چه حوزه کاری وارد شدید؟

من دبیر ادبیات بودم که بازنشسته شده‌ام، دو سال در نجف‌آباد و ۲۸ سال در خانه اصفهان تدریس کردم.

بعد از استاد رستم شیرازی، فرد دیگری در خانواده شما به هنر پرداخته است؟

نوه خواهرشان یعنی پسر برادرشوهر من به نام «پوریا رستمی» نقاشی می‌کند. او چهارساله بود که هرچه کاغذ به او می‌دادیم روی آن را نقاشی می‌کرد و دارای استعداد خدادادی بود. اکنون هم از دانشگاه هنر اصفهان فارغ‌التحصیل شده و در مینیاتور از استعداد خاصی برخوردار است.

مهم‌ترین خصوصیت اخلاقی پدرتان چه بود؟

غرورشان. پدرم غرور خاصی داشت که در همه فرزندان او نیز دیده می‌شود. هیچ‌گاه زیر بار حرف زور نرفت و هیچ‌گاه چاپلوسیِ کسی را نکرد. خیلی مبادی‌آداب و مردم‌دار بود و هیچ‌وقت به کسی بی‌احترامی نکرد. پشتکار بسیار قوی داشت و نسبت به پدر و مادر خود بسیار مقید بود و همیشه احترام آن‌ها را نگاه می‌داشت و در مورد آن‌ها از هیچ کاری کوتاهی و دریغ نکرد.

برای سلطان مینیاتور ایران

کدام آثار مرحوم پدرتان در موزه هنرستان هنرهای زیبای اصفهان قرار دارد؟

تابلوهایی که مربوط به کلاس درسشان بود.

وجود یک موزه شایسته در اصفهان را تا چه اندازه ضروری می‌دانید؟

روشن است که اصفهان موزه می‌خواهد، آن‌هم یک موزه شایسته. باید به هنرمندان و میراث هنری اصفهان اهمیت داده شود ولی متأسفانه در مورد آن کم‌لطفی وجود دارد و اهمیتی داده می‌شود. ایرانِ ما بسیار زیبا است و نعمت‌های فراوانی دارد اما متأسفانه تحجر فرهنگی و هنری در آن به‌شدت دیده می‌شود.

نظر مرحوم پدرتان درباره اصفهان چه بود؟

پدرم هیچ‌وقت نخواست از اصفهان و ایران برود، شهرش را بسیار دوست داشت و به اصفهان عشق می‌ورزید

به نظر شما هنرمندانی خواهند آمد که بتوانند جای خالی اساتیدی مانند پدرتان را پُر کنند؟

من به یک اصل معتقد هستم که هرکس جای خودش را دارد؛ حتی یک‌بار خواهر شوهرم به من گفت «پوریا جای پدرت است» و من گفتم نه هرکس جای خودش را دارد. من همیشه می‌گویم وقتی هنرمندی فوت می‌کند اولاً دیگرکسی جای او را نمی‌گیرد و دوم اینکه یک هنرمند باید سال‌ها زحمت بکشد تا هنرمند شاخصی شود و بعد که شد تا می‌آید بفهمد چه شده است باید برود.

 هر هنرمندی جایگاه خودش را دارد، کسی جای میکل‌آنژ و داوینچی را نگرفت، کسی جای بالزاک را نگرفت، حتی کسی جای بسیاری از سیاستمداران را هم نمی‌گیرد. هرکسی سیاق و شخصیت خودش را دارد اما موضوع این است که متأسفانه الآن هنرمندانی داریم که دلشان پرخون است. زمانی که پدرم و سایر هنرمندان کار می‌کردند به هنر و هنرمند اهمیت بسیاری داده می‌شد و به لحاظ مالی نیز تأمین بودند اما الآن یک هنرمند به‌سختی می‌تواند گذران زندگی کند. آن زمان اگر فردی در رشته هنری مستعد بود، شرایطی را با مخارج دولت برای او فراهم می‌کردند تا استعدادش شکوفا شود درحالی‌که الآن اگر فردی بخواهد به هنر بپردازد باید خودش همه مسائل مالیِ آن را تقبل کند. یادم است وقتی‌که برادرم بهزاد تصادف کرد و مدیرکل فرهنگ و هنر در آن زمان آقای اشراقی بود پدر و برادرم را با بلیت نصف قیمت به اتریش فرستاد و تمام هزینه‌های بیمارستان را پرداخت کردند.

به کسانی که قدرشناس هنر و هنرمند نیستند چه می‌گویید؟

پدرم تعریف می‌کرد در سفری که برای دیدار برادرهایم به انگلستان رفته بودند مدیر مدرسه‌ی پسر برادرم وقتی فهمیده بود که پدرم نقاش است از او دعوت کردند که به مدرسه برود و در آنجا او را به دانش آموزان و سایر معلمان معرفی کرد و از او خواهش کردند که طرحی برای بچه‌ها بکشد و پدرم نیز تصویر یک عقاب را با استفاده از گچ روی تخته کشیدند. پدرم می‌گفت «اینکه دانستند من نقاش هستم برای آن‌ها خیلی مهم بود.»

در اروپا به هر شکلی از هنرمندان تقدیر می‌کنند؛ آن‌وقت یک‌بار در همه عمر به ما نگفتند حالا که پدرت نقاش است به مدرسه بیاید و برای بچه‌ها سخنرانی کند و نقاشی بکشد! در زمان فوت پدرم بعضی از همکارانِ من می‌گفتند پدرت نقاش در و دیوار است! این درد است که مردم مملکتِ من ندانند یک مینیاتوریست با چنین پیشینه و تاریخی داشتند! از همین مردم بپرس پورصفا را می‌شناسند؟ رستم شیرازی را می‌شناسند؟ بهادری را می‌شناسند؟!

وقتی پدرم فوت شد این خبر در امریکا و اروپا منتشر شد که فلان استاد از دنیا رفت، اما در ایران هیچ کاری نکردند! حتی بعد از فوت پدرم به مسئولین پیشنهاد دادیم که خانه ما را بخرند و به موزه تبدیل کنند اما گفتند شما باید خانه را اهدا کنید! متأسفانه مسئولین برای هنر خرج نمی‌کنند. من یادم است زمانی که به کیش رفتم و سردیس تعدادی از هنرمندان را در آنجا دیدم به مسئولین شهر اصفهان از جمله آقای جمالی‌نژاد شهردار وقت اصفهان گفتم که اصفهان شهر هنر و هنرمندان است شما هم بلوار بسازید و سردیس هنرمندان را در آنجا قرار دهید تا اینکه بعد از مدت‌ها در چهارباغ بالا سردیس‌هایی از هنرمندان را قرار دادند.

چرا مسئولان نباید هنرمندانِ شهر را به مردم بشناساند و نمونه آثار آن‌ها را نشان دهند؟! مردمِ شهری به این بزرگی در هنر شهرت دارد اما کسی هنرمندانش را نمی‌شناسد و این درد بزرگی است. پدرم لئوناردو داوینچی زمان است ولی متأسفانه قدر و جایگاه این بزرگوار را ندانستند و آن‌طور که باید و شاید از او قدردانی به‌عمل نیامد به‌طوری‌که حتی عنوان چهره ماندگار را پدرم دریغ کردند و پدرم آزرده‌خاطر از این دنیا رفت.

کاش مسئولین مانند باغ گل‌ها و باغ پرندگان یک پارک مخصوص هنرمندان ایجاد می‌کردند که با گذاشتن مجسمه و شرح‌حال هنرمندان و نمونه‌هایی از آثارشان، به جایگاهی برای دانشجویان تشنه هنر و مکانی برای شناخت هنرمندان توسط مردم تبدیل می‌شد.

به گزارش ایسنا، اکنون به این می‌اندیشم که آیا نصف جهان در نسل‌های بعد مانند جواد رستم شیرازی را به خود خواهد دید و چون او خواهد زائید یا همچون زاینده‌رود، جسته‌ و گریخته غزل غمگنانه خداحافظی خواهد خواند... اگرچه باور دارم که «بابا حیف این دست‌ها که زیر خاک برود»

گفت‌وگو از: شیرین مستغاثی، خبرگزاری ایسنا، منطقه اصفهان

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha