پیش از آنکه وارد عمارت شوم نگاهی به حیاط میاندازم، حتی وضعیت درختان هم نسبت به پارسال بدتر شده است. گوشهای از حیاط به تلی از خاک و تنه درختان خشکشده اختصاص دارد و کنار همانها میتوان باقیمانده مجسمههای سنگی شکستهشدهی عمارت را دید. آنطرفتر مرغ، خروس و اردکهای آقای سرایدار دانه میخورند و درست پشت سر آنها گلخانه با شیشههای شکسته نظرم را جلب میکند.
اوضاع زیرزمین هم تعریفی ندارد. درست زیرِ اتاق پروانهای در زیرزمین ایستادهام. پوشش بخشی از سقف ریخته و تیرکهای چوبی به چشم میآیند و کافی است یک نفر آن بالا با خیال تماشای پروانههای سقف در حال قدمزدن باشد که تو این پایین احساس ترس کنی که مبادا سقف بر سرت هوار شود.
هر سال دریغ از پارسال؛ این شبیهترین و ملموسترین ضربالمثلی است که با دیدن دوباره خانه مستوفیالممالک به ذهن کسانی میرسد که قبلا هم از آن دیدن کردهاند. درست یک سال قبل بود که برای اولین بار پا به خانهی پروانهای گذاشتم. وضعیتش تعریفی نداشت اما قطعا از امسال که پروانههای سقف اتاق شاهنشینش در حال افتادن بودند، بهتر بود. شاید هم وقت رهایی رسیده است تا یک به یک با خیال پرواز از سقف این خانه ۱۲۸ ساله جدا شوند؛ غافل از اینکه مقصد بعدی، زمین خاکی و سرد اتاق است. باقی بخشها هم تعریفی ندارد. همان ابتدا که وارد عمارت میشوی بالای یکی از سرستونها کبوتری لانه درست کرده، روی کاشیهای لق که راه میروی صدایشان در سکوت خانه میپیچد، سقف دوتا از اتاقها در حال ریزش است و جای یادگارینویسیهای گروههای فیلمبرداری بر تن خسته عمارت به تو دهنکجی میکند. البته حیاط و زیرزمین هم وضع بهتری ندارند.
میرزا حسن مستوفیالممالک کیست؟
حسن مستوفی در سال ۱۲۵۴ ه.ش به دنیا آمد. پدر او میرزا یوسف آشتیانی نیز از رجال قاجار، مستوفیالممالک و صدرالاعظم بود که از سوی ناصرالدین شاه با عنوان «جنابِ آقا» خطاب میشد. از آنجا که میرزا حسن در سن ۱۲ سالگی پدرش را از دست داد، لقب آقا و شغل پدر (مستوفیالممالکی یا همان وزیر دارایی امروز) را به صورت موروثی از آنِ خود کرد. او در این سن وارد خدمات دیوانی شد و در مقام مستوفیالممالک، ریاست کل مالیه ایران را برعهده گرفت. او در سن ۲۶ سالگی به اروپا رفت و فرصتی پیدا کرد تا با نظامهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اروپا آشنا شود و در عین حال برای پذیرش مسئولیت در دوران پس از مشروطه آمادگی لازم را پیدا کند. او پس از برقراری نظام مشروطه و در فاصله سالهای ۱۲۸۶ تا ۱۳۰۶ خورشیدی در ادوار گوناگون مجلس شورای ملی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.
این خانواده که نقش مهمی در تاریخ ایران دارند، مالک اراضی وسیعی در تهران و شمیران و شکلدهنده برخی محلات شهر مانند حسنآباد، یوسفآباد، بهجتآباد و ده ونک بودند و موقوفات مهمی را در شهر تهران از خود به جا گذاشتند که از جمله آنها میتوان به قلعه ارامنه، کلیسای میناس مقدس و بخشی از زمینهای دانشگاه الزهرا در محدوده ونک اشاره کرد.
داستان این خانه اما از سال ۱۲۷۳ ه.ش یعنی در آخرین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه آغاز شد؛ خانهای که توسط میراز حسن مستوفی در باغ پدری و در جبهه جنوبی چالحصار و در پهنه میانی محله سنگلج ساخته شد. این باغ که مساحت بمراتب بیشتری داشت، پس از فوت میرزا حسن، تفکیک و بخشهایی از آن فروخته شد و فقط عمارت اصلی در یک زمین حدودا ۱۶۰۰ متری باقی ماند تا اینکه سرانجام در دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۶ این خانه در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید. در دهه ۷۰ هم شرکت پست با هدف تبدیل این بنا به موزه، این اثر تاریخی را از ورثه آقای مستوفی خریداری کرد اما نزدیک به سه دهه است که این عمارت به حال خود رها شده و هر روز وضعیت آن نسبت به روز قبل بدلیل عدم رسیدگی، بدتر میشود.
و داستان این روزهای خانهی پروانهای
داستان مهجوریِ این خانه تا اوایل تابستان سال ۱۳۹۷ ادامه داشت. درست در همین ایام بود که محمدجواد آذری جهرمی - وزیر سابق ارتباطات - متوجه شد این خانهی ازرشمند متعلق به وزارتخانه متبوعش است و بسرعت دستور رسیدگی به وضعیت خانه را داد. او با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش خبر داده بود: «طرح احیای خانه تاریخی مستوفیالممالک کلید خورد و قرار است به یک مرکز فرهنگی تبدیل شود»؛ وعدهای که البته هیچگاه محقق نشد!
با انتشار این پست و بدنبال برگزاری نشست خبری وزیر جوان با متخصصان و فعالان میراث فرهنگی کمکم بیمها به امید تبدیل شدند که بالاخره صدای تخریب این عمارت به گوش مسئولین رسیده است. با این مطلبِ وزیر ارتباطات نخستین قدمها برای عملیشدن قولِ آقای وزیر برداشته شد و در نخستین اقدام، این عمارت برای احیا از بخش پست به مرکز روابط عمومی و اطلاعرسانی وزارتخانه که مدیرکل آن یکی از فعالانِ قدیمی میراث فرهنگی بود واگذار شد. تا قبل از این اتفاق خانه مستوفی شاهد حضور گروههای فیلمبرداری متعددی از جمله «دلشدگان»، «شهرزاد»، «خوب بد جلف» و این تازگیها سریال «از یادها رفته» بود؛ گروههایی که به دلخواه خود تغییراتی در بنا ایجاد میکردند؛ تغییراتی از زدن رنگ قرمز به دیوارهای این عمارت خسته تا صورتیکردن ایوان پشتی عمارت، چسباندن پارچه به جداره بیرونی و ... .
اما این خیال خوش هم دوام چندانی نداشت. آذری جهرمی که تاکید کرده بود «برای بازسازی و ترمیم و تعریف کاربری جدید خانه مستوفیالممالک بعنوان یکی از ارزشهای تاریخی مصمم هستیم» به زودی وعده خود را از یاد برد. یک سال بعد از وعدههای طلایی او یعنی در بهار ۱۳۹۸ بود که علی بختیار - رییس وقت فراکسیون پاسخگو در مجلس شورای اسلامی - با شنیدن خبرهایی از وضعیت نامطلوب خانه، تصمیم به بازدید از آن گرفت اما این بازدید هم سرانجام خوشی برای خانه به دنبال نداشت.
در این میان اعضای شورای شهر سابق هم مراتب اعتراض خود را نسبت به وضعیت این خانه در دل بافت تاریخی تهران عنوان میکردند اما گویی گوش شنوایی برای شنیدن ضجههای این عمارت نبود. با رسیدن به روزهای پایانی دولت قبل، مجددا تلاشهایی برای معطوفسازی توجهها به این خانه از سوی فعالان فرهنگی شکل گرفت تا شاید پیش از اتمام دولت بتوان کاری برای خانه کرد اما این اقدامات هم راه به جایی نبرد و در نهایت پیشنهاد جذب سرمایهگذار بخش خصوصی برای مرمت و احیای این بنا از سوی حجت نظری عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی وقت شورای شهر تهران در مرداد ۱۴۰۰ مطرح شد که این طرح هم تاکنون بیثمر مانده است.
البته ناگفته نماند که در همان ایام پیشنهاد تغییر تملک خانه از وزارت ارتباطات به وزارت میراث فرهنگی از سوی آذری جهرمی به مونسان وزیر وقت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری داده شده بود اما او درخواست کرده بود تا خانه همچنان در اختیار وزارت ارتباطات بماند.
این روزها اما در هیاهو و شلوغی کوچهپسکوچههای منتهی به بازار بزرگ تهران و زیر گوش ارگ سلطنتی کاخ گلستان، بقایای عمارت یکی از دولتمردان بزرگ قاجار و پهلوی مرگ تدریجی را به خود میبیند؛ عمارتی که این اواخر به جای آنکه مسئولان و مرمتگران در حال رفتوآمد به آن باشند شاهد حضور گاه و بیگاه تورهای تهرانگردی یا عکاسان مدلینگ است؛ عمارتی کمنظیر که هرچند سخت اما در قلب تاریخی پایتخت نفس میکشد و فعلا سرپا مانده تا شاید روزهای بهتری در انتظارش باشد.
انتهای پیام
نظرات