خیال بافی همیشه هم بد نیست؛ چرا که در روزگار پر تلاطم این جهان پر آشوب، اگر رؤیاپردازی نکنید به سختی میتوانید زندگی را سپری کنید؛ البته کمتر کسی هم در دنیا وجود دارد که در خیال و رؤیایش زندگی دیگری برای خودش نداشته باشد و خودش را در خانه، ماشین، منصب و... خیالی تصور نکرده باشد؛ زیرا معمولاً رؤیاها زیباتر از واقعیتها هستند و آدمها هم برای زندگی نیاز به امید و آرزو دارند و خیال بافی این نیاز شان را تأمین می کند.
«سبز کله غازی» فیلمی در خیال است؛ فیلمی کوتاه که داستان دو جوان (محسن و نازی) را بیان میکند که در رویای خود زندگی میکنند و با آن رویا روزشان را به شب می رسانند.
شاید «گم شدن در رویا» تشریح بهتری برای وضعیت این دو جوان باشد؛ سبز کله غازی داستان دو جوانی است که جایی در بین مرز رویای و واقعیت گم میشوند به طوری که بیننده نیز به مرور و در اواسط داستان به حقیقت این رؤیا پی میبرد.
در سبز کله غازی همه گشتنها، حرفها و ... یک بازی است؛ بازی که در پایان فیلم با یک بازی دیگر پایان مییابد.
تیتراژ آغازین و پایانی این فیلم به زیبایی آغاز و پایان این قصه را بیان می کند و مخاطب اگر کمی دقت کند با «یکی بود یکی نبود» آن متوجه قصه بودن آن می شود.
سبز کله غازی فیلمی است که آرمان خوانساری آن را نوشته و کارگردانی کرده است و آرمان خوانساری، ندا جبرائیلی، رابعه مدنی، علیرضا ثانی فر و بزرگمهر جمهری در آن بازی کردهاند.
این فیلم کوتاه موفق به کسب جایزه بهترین فیلم کوتاه پنجمین جشنواره فیلمهای ایرانی کلن، تندیس زرین بهترین فیلمنامه و اثر با محوریت تهران نگاری برای فیلم کوتاه از ششمین جشنواره بینالمللی فیلم شهر شده است.
انتهای پیام
نظرات