انواع تحولات سیاسی بر حسب سه ملاک طبقهبندی میشوند: یکی شیوه انجام یا وقوع تحولات بر حسب اینکه مسالمتآمیز و خشونتبار باشد، دوم منشاء تحولات بر حسب اینکه ممکن است از بالا یعنی از درون حکومت صورت گیرد و یا از پایین یعنی از جانب گروههای خارج از قدرت سیاسی انجام پذیرد، و سوم بر حسب عمق و دامنه تحولات که ممکن است از سطحیترین دگرگونیها در رویههای حکومتی، افراد حاکم و سیاستهای دولتی تا عمیقترین تحولات در قانون اساسی، ایدئولوژی، طبقه حاکمه و نظام اقتصادی را در بر گیرد.
البته چنین معیارهایی کلی هستند و باید در تحلیل تحول نظامهای سیاسی عوامل دیگر را نیز در نظر گرفت. ممکن است منشاء تحولات صرفاً به عوامل درونی محدود نشود، بلکه گاه عوامل بیرونی نیز در تحولات سیاسی تأثیر میگذارند و همچنین ممکن است تحول در نظام سیاسی طی مدت زمانی نسبتاً طولانی رخ دهد و یا به طور ناگهانی اتفاق بیفتد. به علاوه ممکن است روند تحولات به سوی گسترش دموکراسی و گذار از نظام غیر دموکراتیک به نظامی دموکراتیک باشد یا برعکس دولتی اقتدارطلب به جای دموکراسی ضعیف و نیمبندی ظاهر شود. با این حال میتوان برای سادهسازی، بحث تحولات سیاسی را بر اساس سه ملاک گفته شده به شکل چهار مورد اصلاحات، کودتاها، انتخابات و انقلابات طبقهبندی کرد.
اصلاحات
اصلاحات یا رفرمهای سیاسی خود یکی از عوامل عمده تحولات سیاسی بودهاند. اصلاحات ممکن است در آغاز محدود به عرصه معینی مثلا اصلاحات ارضی باشد، لیکن سپس دامنه گستردهتری پیدا کند. در کشورهایی که امکان وقوع انقلاب از پایین پیدا نشد انجام اصلاحات از بالا جانشین انقلاب شد. اصلاحات میجی در ژاپن در سال ۱۸۶۸، اصلاحات معروف بیسمارک در آلمان و اصلاحات گورباچف در اتحاد شوروی پیشین پیامدهای بزرگ و انقلابی به همراه آوردند . بنابراین برخی از اصلاحات ممکن است از برخی انقلابات موثرتر باشد.
در مورد شرایط اصلاحات باید گفت که انجام آنها مستلزم پیدایش نوعی شکاف در طبقه حاکم و استقلال مصلحین از گروههایی است که ممکن است در طی اصلاحات آسیب ببینند. پیروزی اصلاحات نیازمند وقوع آنها در موقعیتهای خاصی است. معمولاً وقتی رژیمهای سیاسی دچار بحرانهای آشکار و فزاینده شوند، اصلاحات از موضع ضعف و در واکنش به بحران صورت میگیرد و به همین دلیل ممکن است خود موجب تشدید بحران شود و اثر مطلوب را باقی نگذارد. برعکس وقتی اصلاحات از موضع قدرت و پیش از بروز بحران صورت گیرد. کارساز است.
از حیث نوع نظامی که در آن اصلاحات صورت میگیرد، رژیمهای بسته و اقتدارطلب را باید از رژیمهای دموکراتیک جدا کرد. رژیمهای اقتدارطلب از این حیث آسیب پذیرند و ممکن است اندکی اصلاحات کنترلهای رژیم را کمکم تضعیف کنند و به تشویق و تقویت مخالفان نظام و احتمالاً سرانجام سرنگونی یا فروپاشی آن منجر شود. برعکس نظامهای دموکراتیکتر ظرفیت بیشتری برای پذیرش اصلاحات دارند.
از لحاظ نوع هدف اصلاحات سیاسی، ممکن است پاسخگویی به بحران مشروعیت رژیم و ترمیم مبانی اقتدار آن و یا پاسخگویی به بحران مشارکت و گسترش و تقویت مجاری مشارکت عمومی در سیاست باشد. همچنین ممکن است اصلاحات برای تقویت تواناییهای مختلف دولت در امر گردآوری و توزیع منابع مختلف باشد. اصلاحات اقتصادی در زمینه توزیع عادلانهتر ثروت و تقلیل تعارضات اجتماعی اغلب شخصیت سیاسی پیدا میکند و مستلزم دست به دست شدن منابع قدرت و امتیازات است.
اغلب پیروزی اصلاحطلبان به همکاری بخشهای عمدهای از نیروهای مخالف و اصلاحطلب در خارج از حیطه حاکمیت سیاسی نیاز دارد. برخی از نویسندگان اصلاحات را در مقابل انقلاب به کار میبرند، در حالی که تعمیق انقلابها نیازمند اصلاحات از بالاست از حیث رابطه اصلاح و انقلاب، اصلاحات ممکن است مشوق و تسریعکننده انقلاب یا موجب فروپاشی رژیمهای سیاسی باشد. در برخی شرایط اصلاحات ممکن است از وقوع انقلاب جلوگیری کند، چنانکه در بسیاری از کشورهای اروپایی که شاهد انقلاب از پایین نبودند، دستاوردهای مشابهی از طریق اصلاحات حاصل شد.
در خاتمه باید اصلاحات را از حیث اینکه در درون نظامهای سنتی یا نظامهای دموکراتیک و یا نظامهای ایدئولوژیک رخ میدهند، تقسیمبندی کنیم. اصلاحات در نظامهای دموکراتیک جزئی از فرایند عادی سیاسی هستند و بر کارایی و ثبات نظام میافزایند. اما اصلاحات چه در نظامهای سنتی چه در نظامهای ایدئولوژیک به معنای خروج از فرایند عادی سیاسی و از همین رو متضمن خطرات و موجد بیثباتی سیاسی هستند.
کودتاها
کودتاها معمولاً به وسیله گروههای کوچک به ویژه در درون نیروهای مسلح به منظور جابجایی سریع گروه حاکمه و دگرگونی در برخی سیاستهای داخلی و خارجی به شیوهای کم و بیش پنهانی و بدون بسیج نیروهای اجتماعی صورت میگیرد و پس از قبضه و انتقال قدرت در فاصله زمانی کوتاهی نظام سیاسی جدید مستقر میشود. شرایط وقوع کودتاها در مقایسه با انقلابها بسیار سادهتر است. برای وقوع کودتا باید گروه یا گروههایی تصمیم گرفته باشند با کاربرد خشونت و از طرق غیرقانونی حکومت را سرنگون کنند و وسایل لازم را برای این کار در اختیار داشته و بر اساس طرح و نقشه دقیق عمل کنند، درصورتی که نیروهای مسلح منسجم و یکپارچه باشند، احتمال وقوع کودتا کاهش مییابد. ممکن است کودتا به تحریک قدرتهای خارجی نیز صورت بگیرد.
در یک تحلیل عمیقتر وقوع کودتا از یکسو به خواست و انگیزه برخی از نیروهای نظامی و از سوی دیگر به شرایط سیاسی و اجتماعی بستگی دارد. هرچه جامعه مدنی طرف ساختار حزبی و فرهنگ سیاسی منسجمتر و پیچیدهتر باشد، احتمال وقوع کودتا کاهش مییابد. به عبارت دیگر وقتی مشروعیت سیاسی نظام، کارایی نهادهای سیاسی و مشارکت مردم در سیاست بالا باشد، احتمال وقوع کودتا کاهش مییابد. در چنین شرایطی میزان مقاومت در مقابل اقدامات نظامیان افزایش پیدا میکند. از لحاظ تجربه تاریخی نیز کشورهایی کودتاخیز بودهاند که فاقد جامعه مدنی و ساختار جاافتاده و افکار عمومی سازمانیافته بودهاند.
از لحاظ پیامدها، کودتا ممکن است تاثیرات عمیق اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. برد تاثیرات کودتاها بستگی به عواملی چون پایگاه اجتماعی کودتاگران، ضرورتهای نوسازی و توسعه جامعه، ایدئولوژی کودتا و میزان ائتلاف کودتاگران با نیروهای خارج از دولت دارد. برخی از نویسندگان امواج مختلف از کودتا در مورد کشورهای در حال توسعه تشخیص دادهاند. در این کشورها کودتاهای نظامی در مراحل اولیه محافظهکارانه بودند، اما با رشد طبقات متوسط، کودتاهایی به نمایندگی از منافع و خواستههای آن طبقات وقوع پیوست. در موج سوم نیز کودتاهایی برای حمایت از منافع طبقات پایین توسط افسران جزء صورت گرفت.
منبع: کتاب آموزش دانش سیاسی-دکتر حسین بشیریه
انتهای پیام
نظرات