صحرا مختاری در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: هوش هیجانی، در سال ۱۹۹۶ به همت دنیل گلمن، یکی از اساتید دانشگاه هاروارد، بهصورت حرفهای بررسی شد و در واقع در سیستمهای مختلف کاری پیاده سازی و برای دانشجوهای دانشگاه هاروارد به کار گرفته شد.
وی تصریح کرد: هوش هیجانی یعنی مدیریت و کنترل احساسات، بدون اینکه هیچ کدام از احساسات را خاموش کنیم و یا پشت گوش انداخته و نادیده بگیریم، در حقیقت پی بردن به تک تک احساسات، کنترل آن و تعاملات بهتر با خود، دیگران و جهان بیرون از خود است.
این مربی هوش هیجانی اضافه کرد: یکی از مولفههای اصلی «هوش هیجانی»، خودآگاهی و سپس خود تنظیمیست. خودآگاهی یعنی این که احساسات را شناخت و دانست که منشاء احساس کجاست و چه نتایجی میتواند داشته باشد و خود تنظیمی نیز یعنی اینکه من بدانم کدام احساس را در کجا بهکار ببرم تا نتیجه بهتری داشته باشد.
مختاری یادآور شد: ما در زندگی یک حوضچه معروفی به نام «حوضچه روابط » داریم منظور این است که ما در هر کاری، نیاز داریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم و اگر این ارتباط به درستی و با آگاهی لازم نباشد روابطمان دچار مشکل و زیر سوال خواهد رفت و درواقع ما دائم با خود درگیر میشویم. پس لازم است که ما به یک خود آگاهی برسیم تا بتوانیم در زمانی که در محل کار یا خانه هستیم، روابط درستی رو با همسر، فرزندم، همکار و کارفرما داشته باشیم.
IQ و EQ دو هوش متفاوت هستند
وی با اشاره به اینکه IQ و EQ دو هوش متفاوت هستند خاطرنشان کرد: IQ هوشی ذاتی است که اگر چه میتواند در پروسههای بعدی با آموزش و مهارت اکتسابی هم شود، ولی بسیاری از افراد را میبینیم که از بدو تولد ضریب هوشی و قدرت تجزیه و تحلیلی بسیار بالایی دارند، در واقع نیمکره چپ این افراد بسیار فعال است. نمونه بارز آن آقای انیشتین و ادیسون و.. دیگر افراد نابغه دنیا.
این مربی هوش هیجانی ادامه داد: EQ، اما بیشتر مربوط به نیم کره راست جایی که شهود، دریافتهای روحی، روانی و معنوی را به جلو میبرد قرار دارد و در واقع نوعی تعامل با خود است.
مختاری عنوان کرد: EQ یا هوش هیجانی میتواند بر ضریب هوشی تاثیر بگذارد. آنطور که آمار جهانی، آزمایشها و تحقیقات علمی نشان میدهد لزوما آن کسی که IQ بالایی دارد، EQ بالایی نخواهد داشت، اما برعکس آن کسی که EQ بالایی دارد، در واقع IQ بالاتری نسبت به هم نوع خود دارد.
وی افزود: بهطور مثال ما به مطب پزشکی مراجع میکنیم و آن پزشک حتی اگر ماهر و کاربلد در حرفه خود باشد، اما نتواند با مخاطب خود ارتباط و نگاه چشمی با بیمار خود برقرار کند، شنونده خوبی نباشد و تنها بیماری را تشخصی دهد و نسخه میپیچد. بیمار گاهیحتی احساس بدتر از قبل خواهد داشت و وقتی همه به او میگویند که پزشکش توانا و با مهارت است بیمار نمیپذیرد به خاطر این که تعاملی بین این دو فرد برقرار نشده است.
«همدلی» مهمترین ویژگی افراد با EQ بالا
این مربی هوش هیجانی بیان کرد: تحقیقات نشان میدهد که داشتن هوش هیجانی اکتسابی و در واقع مهارتی است که در طول زندگی میتوان آن را بهدست آورد. «همدلی» مهمترین ویژگی افرادی است که هوش هیجانی بالایی دارند و افراد با EQ بالا بین منطق و احساس تعادل برقرار میکند.
مختاری تصریح کرد: لوح ذهن افراد در زمان تولد و شیرخوارگی تمیز و بدون نقش است، والدین نقاش این لوح میشوند و اگر پدر و مادر افرادی همدل، همسو و شنونده (سه نقش مهم در هوشهیجانی) باشند این لوح به زیبایی شکل میگیرد. برای مثال مادری را در نظر بگیرید که نیمه شب برای شیر دادن به فرزندش بیدار میشود، اگر این مادر بهخاطر عصبانیتی که از پیش داشته است با خشم و ناراحتی کودک را در آغوش بگیرد و با تندی با او برخورد کند، کودک با گوش و چشمانش لحن بیان مادر را درک میکند. در مقابل مادری را تصور کنید که بر اعصاب خود مسلط است و با روی گشاده، نوازش و با لغات مهربانانه با کودک خود برخورد میکند.
وی ادامه داد: این دو برخورد حاصل همدلی و غیر همدلی یک مادر با فرزند خود است، نوزادی که با رفتار خشن روبهرو میشود، در آینده دنیا را جای غیرقابل اعتمادی و آدمها را دروغ گو میداند در نتیجه تعامل خوبی با دیگران نخواهد داشت و مدام در جنگ با دیگران به سر خواهد برد، اما کودکی که در دوران شیرخوارگی مادری مهربان داشته است افراد را قابل اعتماد میداند و به طبع آینده شغلی و روابط عاشقانه سالمی را تجربه میکند.
این مربی هوش هیجانی اظهار کرد: در زندگی روزمره و با اتفاقات مختلف افراد به دو روش رفتار میکنند. نخست آنکه کنشی رفتار میکنند؛ یعنی در برابر کنشها، واکنش نشان میدهند. انسان در لحظه برخورد با یک اتفاق دوست دارد به سرعت واکنش نشان دهد، چون راحتترین و سادهترین راه برای مغز است.
مختاری یادآور شد: برای مثال هنگام رانندگی وقتی فردی جلوی شما میپیچد و با سرعت به راه خود ادامه میدهد، مغز واکنشگرا به سرعت در حالت «ایگو» قرار میگیرد، عصبانی میشود و ضربان قلب افزایش پیدا میکند. با این رویه که ذهن به مغز و مغز به جسم اطلاعات را میدهد فرد به صورت کلامی سخنان ناشایست میزند تا آرام بگیرد. اما قصه با آن ناسزا پایان پیدا نمیکند و نوبت به روح میرسد، روح ناآرام میشود و تا دقایقی، ذهن فرد اطلاعاتِ بد زندگیاش را جمعآوری میکند و با آنها درگیر میشود.
وی خاطرنشان کرد: «ایگو» کارش حفظ بقا و جنگ و گریز است و از زمانهای نخستین همراه انسانها بوده، ولی با پیشرفت انسانها ارتقاء پیدا کرده است. «ایگو» مغز را به پاسخ سریع دعوت میکند.
جواب های، هوی نیست
این مربی هوش هیجانی تاکید کرد: درست است که هر کنشی، واکنشی دارد، اما "جواب های، هوی نیست"؛ و ما باید خوراک درستی به ذهن بدهیم تا بتواند هیجاناتش را کنترل کند و واکنش درستی به اتفاقات بیرونی بدهد. "پاسخگویی درست" کاریست که افراد با هوش هیجانی بالا در شرایط مختلف دارند. برخی افراد در موقعیت مشابهی که قبلتر گفتیم هیچ واکنشی نشان نمیدهند و راه خودشان را در پی میگیرند. چرا؟ چون مورد بیرونی تاثیر چندانی در آنها ندارد. یعنی به راحتی میتوانند این مسئله ساده را برای خودشان حل کنند.
مختاری اضافه کرد: فرد با ضریب EQ بالا موضوع را حل کرده است و میگوید چه چیزی عامل این کنش آن فرد شده است؟ شاید عجله داشته یا فرمان اتومبیل از دستش در رفته است و ...
سوار بر احساسات و کنترل آنها
وی خاطرنشان کرد: شناخت هوش هیجانی و بهدست آوردن این مهارت باعث میشود که ما در روند زندگی بر ذهن خود کنترل داشته باشیم. وقتی آدم مهارتهایش را بهدست بیاورد نسبت به قبل تعاملاتش بهتر میشود و روح آرامتری خواهد داشت.
این مربی هوش هیجانی اظهار کرد: هوش هیجانی را اگر بخواهیم در سه کلمه خلاصه کنیم "عشق، دانش و مهارت" است، ترکیب این سه مورد باعث میشود که «جی پی اس» درونمان همیشه روشن باشد و یک راهنمایی از درون داشته باشیم که بتوانیم در کنار دیگران (چون دنیای ما دنیای روابط است) در صلح، مودت، آشتی و همدلی نه همدردی، زندگی خوب و خوشی را داشته و در برابر مشکلات، مقاومتر باشیم و به راهمان ادامه دهیم، وقتی اتفاقی به ظاهر نازیبا به وجود میآید، با کنترل ذهن، تمرکزمان را روی زیباییها بگذاریم. دیگران را عامل خوشبختی و بدبختی خودمان ندانیم و خود را عامل اصلی بدانیم.
«کوچ» و «کوچینگ»
مختاری بیان کرد: «کوچ» به معنی درمانگری نیست، در واقع هنر بهینه سازی، یک عملکرد است، عملکرد یک انسان که نزد یک «کوچینگ» رفته، اطلاعات را دریافت کرده است و در زندگی پیاده سازی میکند. جلسات کوچی، یک رابطه مشارکتی، حمایتی و تشویقی دو طرفه بین «کوچ» و «کوچی» است.
وی گفت: شروع جلسات «کوچینگ» در ابتدا با پرسش و پاسخ است و به مراجعه کننده در سیستم «کوچینگ» بیمار گفته نمیشود چرا که اساس این سیستم روانشناسی نیست. فرد در این روش پاسخ همه سوالات را میداند، اما به خاطر یکسری درگیری با مسائل آگاهی او گم شده است.
این مربی هوش هیجانی افزود: فرد در جلسات «کوچینگ» خود پاسخگوی سوالات است و از لحاظ روانشناسی فرد در چنین شرایطی بیشتر خودش را تایید میکند، پس لازم میشود فرد یکسری تمرینات عملی در راستای آن موضوع انجام دهد. برای مثال رابطه فردی با همسرش خوب نیست، ما از او سوال میکنیم چه کارهایی باید انجام داد؟، چرا این کار را انجام میدهی؟ و چه مدت زمان برای همسرت وقت میگذاری. هر کدام از این پرسشها پاسخی دارد. در ادامه از فرد خواسته میشود تمرینهای عملی را در جلسات مختلف برای ما ارسال کند، این روند پیگیری، تشویق و حمایتی پس از مدتی خودش را نشان میدهد.
مختاری عنوان کرد: هر کار، رفتار و عملکردی از سیستم مغزی ما نشات میگیرد، یعنی به ذهن یکسری دادههایی داده میشود، فرد میپذیرد و مغز دستورالعمل را اجرا میکند، وقتی فرد دو تا سه هفته یک نوع تمرین را پیاده سازی میکند، مغز پذیرنده میشود و شوق رسیدن به خواسته طلب درونی، باعث میشود که فرد دیگر از جاده قدیمی که در مغزش طراحی شده استفاده نکند، بلکه از جادهای که خودش ساخته تبعیت کند و این تمرینها را حتی بعد از این که مراحل «کوچ» تمام شد هم به کار ببرد.
وی خاطرنشان کرد: نگاه من در این سیستم اصلاح ریشهها، اصالتها و نگرش درست به جهان از طریق هوش هیجانی است چون ردپاهای مرتبطی با هم دارند. در تجربه کاری چند ساله من این روش همیشه پاسخگو بوده است.
انتهای پیام
نظرات