عمده شهرت دنیل گیلبرت به واسطه تحقیقات ارزشمند او همراه با تیموتی ویلسون، در خصوص پیشبینی احساسات و عواطف انسانها (Affective Forecasting)، و همچنین کتاب پرمخاطب افتان و خیزان به سوی شادمانی می باشد.
گیلبرت در سن ۱۹ سالگی، دبیرستان را ترک میکند تا به جای درس خواندن و تحصیل، نویسندهای موفق در خلق آثار و داستانهای علمی-تخیلی شود، به همین جهت، برای ارتقاء مهارت نویسندگی خود تصمیم میگیرد به کالج محلی برود و در دورههای نویسندگی خلاقانه ثبت نام کند.
اما متوجه میشود که ظرفیت این کلاس تکمیل شده و تنها کلاسی که ظرفیت خالی دارد کلاس «مقدمهای بر روانشناسی» است.در همان کلاس ثبت نام میکند و حاصل ورود به دنیای روانشناسی، کتابها و پژوهشهای ارزندهای است که او از خود به جا گذاشته است.
پروفسور گیلبرت جوایز و افتخارات متعددی نیز کسب کرده که از میان آنها میتوان به جایزه انجمن سلطنتی که به کتابهای علمی داده میشود اشاره کرد که برای کتاب افتان و خیزان به سوی شادمانی در سال ۲۰۰۷ دریافت کرد.
دریافت جایزه آموزشی فی-بتا-کاپا و جایزه انجمن علمی روانشناسان آمریکا از دیگر جوایزی هستند که او موفق به دریافتشان شده است؛ دنیل گیلبرت در سال ۲۰۱۳ نیز در یک سری مجموعه تبلیغات تلویزیونی حضور پیدا کرد.
این تبلیغات با حمایت یکی از شرکتهای برتر خدمات بیمه تولید و برای تأکید بر اهمیت پسانداز برای دوران بازنشستگی تولید شده بود؛ گیلبرت با نشریات معتبر و متعددی از جمله نیویوک تایمز، تایم، فوربز و لوس آنجلس تایمز نیز همکاری داشته است.
درباره کتاب افتان و خیزان به سوی شادمانی
این کتاب به عنوان یکی از بهترین کتاب های روانشناسی موفقیت، از دیدگاهی متفاوت به علم روانشناسی نگاه میکند. در این کتاب شما با درک های منحصر بفردی درباره تواناییهای انسان در پیش بینی کردن آینده آشنا میشوید و همچنین اینکه آیا میتوانید با اطمینان پیش بینی کنید که به آیندهای که به آن میرسید علاقمند هستید یا خیر.
تخیل، توهم و تصور غلط محورهای اصلی بحث شده در این کتاب هستند؛ گیلبرت در سراسر کتاب، از روش علمی استفاده کرده و برای اثبات هر گزاره ای که مطرح می کند، چند آزمایش علمی را که در آن زمینه انجام شده است، شرح می دهد. با این کار علاوه بر جلب اطمینان مخاطبی که حسابی از زیر سوال رفتن عقل و منطقش تعجب کرده، مطلب را برای خواننده ساده تر می کند. علاوه بر شرح آزمایش ها، مثال های زیاد نویسنده به درک بهتر و جذاب تر شدن کتاب کمک می کند.
این کتاب سابقه بودن در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز را هم دارد و به ۳۰ زبان متفاوت در دنیا ترجمه شده و درسال ۲۰۰۸ نیز در لیست پنجاه کتاب کلیدی حوزه روانشناسی قرار گرفته است و توانسته جایزه انجمن سلطنتی را بدست آورد.
با خواندن این کتاب چه چیزهایی را یاد میگیریم؟
گیلبرت در این کتاب به ما استفاده صحیح از قدرتهای ذهنی خود را میآموزد. بدین ترتیب ما میتوانیم، از پیشبینیهای اشتباه و به طبع آن تصمیمهای نادرست خودداری کرده و با اتخاذ تفکرات و اقدامات صحیح، به خوشبختی و رضایت درونی دست پیدا کنیم.
در این کتاب پروفسور گیلبرت به ما میآموزد عملکرد ذهن چگونه است و چطور با محدود ساختن تصوراتمان در مسیر تواناییهای ذهن، میتوان خوشبختی را بدست آورد. تنها برتری انسان بر سایر مخلوقات جهان همانا توانایی پیشبینی کردن آینده است.
انسان در طول زندگی طولانی خود بر روی زمین، باید پیوسته از تهدیدهای فیزیکی میگریخته و امنیت خود را تأمین میکرده است. به همین علت مغز ما برای تحلیل رویدادهای نزدیک توانمندی بیشتری دارد.
ما اگر همین الان یک شیر یا ببر را روبروی خود ببینیم، مغز به خوبی کار خود را بلد است. تهدید را میبیند. به تلخی و دردِ خورده شدن فکر میکند و به تمام اندامها دستور میدهد که برای فرار آماده شوند.
اما در زندگی مدرن ما از مغز خود انتظارات بیشتری داریم. ما میخواهیم از سن بیست سالگی به بازنشستگی در پنجاه یا شصتسالگی فکر کند و غمها و شادیهای آن دوران را برآورد کرده و بر همین اساس، گزینهی شغلی مناسب یا محل زندگی مطلوب امروزمان را تعیین کند.
البته مغز ما در توانایی شبیهسازی (Future Simulation) ضعیف نیست. بلکه در برآورد هیجانات و احساسات (Affect Prediction)، ضعیف است و خطا دارد.
شما به سادگی میتوانید تصور کنید که همین فردا، کنار ساحل دریا دراز کشیدهاید.
اما دشواری اینجاست که کسی از شما بپرسد: در آن لحظه چقدر شاد یا آرام خواهی بود؟ آیا میتوانی میزان شادی یا آرامش خود را در آن لحظه، با عددی بین صفر تا صد برآورد کنی؟
ضعف در پیشبینی احساسات همان مشکلی است که باعث میشود ما تصمیمهایی در مورد آینده بگیریم که بعداً شادمانی و رضایت ما را تأمین نمیکنند.
از منظر علم و دانش خوشبختی، هدف گیلبرت آن است که به ما راهکاری را بیاموزد تا بتوانیم با حداقل ساختن آثار این خطاها، به خوشبختی واقعی دست پیدا کنیم.
چرا به آینده فکر میکنیم؟
گیلبرت معتقد است که دو دلیل مهم برای توضیح این مطلب که چرا انسان ها به تصور آینده می پردازند وجود دارد که یکی از آنها پیشبینی کردن آینده از قدرت تأثیر آن میکاهد و ما میتوانیم بر وقایع کنترل داشته باشیم و دومی پیشبینیها نوعی «ارزیاب ترس» هستند.
اندیشیدن درباره آینده میتواند لذتبخش باشد و از درد و اندوه پیشگیری کند. ما بهراحتی بدون اینکه کوچکترین کاری انجام دهیم، خودمان را در مراسم عروسی یکی از عزیزانمان تصور میکنیم و حسابی از تجربه بدون هزینهمان لذت میبریم.
همینطور میتوانیم با پیشبینی اینکه با بهموقع سرکار نرفتن از کارمان اخراج میشویم و مدتی بیپولی آزارمان میدهد صبحها، از خواب نازمان بگذریم یا مثلا تصور کردن نیروی زیاد نور آفتاب ما را تحریک میکند تا از کرم ضد آفتاب استفاده کنیم.
پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانههای سلامت ذهن است؛ دلیل مهمتری که باعث میشود حتی در زمانهایی که دوست داریم در حال زندگی کنیم، باز ذهنمان لجوجانه بر تجسم آینده پافشاری میکند، این است که ذهن میخواهد بر تجربیات آیندهمان کنترل داشته باشد.
میل ما به کنترل کردن بسیار نیرومند است و برخی پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانههای سلامت ذهن است. پس ما میخواهیم آینده را کنترل کنیم چراکه احساسی بسیار خوب در ما برمیانگیزد و موجب شادمانیمان میشود.
ما انسانها، بیش از آنچه که باید، وضعیت خودمان و دغدغهها و نیازها و تجربیات خودمان را «منحصر به فرد» در نظر میگیریم.
به همین خاطر، معتقدیم که دیگران نمیتوانند کمک موثری در تصمیمهای مهم زندگیمان باشند.
اما اگر با انواع خطاهایی که در مرور خاطرات گذشته و شبیهسازی تجربیات آینده داریم آشنا شویم، به نتیجه میرسیم که دست خودمان هم تا حد زیادی خالی است و در چنین شرایطی، استفاده از مشورت دیگران میتواند مفید باشد.
گیلبرت به عنوان مثال میگوید:
فردی را در نظر بگیرید که میخواهد از شغلش استعفا دهد و به یک سفر طولانی به دور دنیا برود. او ممکن است روزها به فکر فرو رود و درباره درستی یا نادرستی این تصمیم فکر کند. اما اگر به او بگوییم «یک نفر هست که همین پارسال دور دنیا گشته و میتوانی از او درباره احساس و تجربهاش بپرسی» به شما خواهد گفت: «من فرق دارم. ذهنیت من، زندگی من، نوع نگاه من به دنیا، همه اینها مخصوص خودم است. تجربه او برایم مفید نیست.» این را میگوید و سپس در رویای خود، به شبیهسازی نادرست و پر از اشتباهِ سفر دور دنیا مشغول میشود!
پیام اصلی نویسنده
برای رسیدن به خوشبختی، باید آن را به یک «خواست» تبدیل کرد. خوشبختی فرمول سادهای ندارد و این «مغزهای بزرگان» هستند که موجب میشوند تا رویدادهایی را که به آنها برخورد میکنیم، بهتر بفهمیم.
گیلبرت کتاب را بدون هیچ راهحلی به پایان میرساند و فقط به نکتهای که درجای جای کتاب به آن اشاره میکرد، تاکید میکند. ذهن ما پر از فریبکاریهای ناآگاهانهای است که به نظر میرسد برای سلامت روان ما و ادامه زندگیمان ضروری هستند. در نظر گرفتن این نقاط ضعف میتواند به ما در تصمیمگیریهایمان و شادکامی آیندهمان کمک شایانی کند. از خواندن کتاب لذت ببرید.
همچنین، توصیه ظاهراً ساده اما بسیار مهمی در کتاب مطرح شده که نباید به سادگی از کنار آن عبور کرد: اهمیت مشورت را فراموش نکنید.
انتهای پیام
نظرات