• چهارشنبه / ۴ فروردین ۱۴۰۰ / ۰۹:۲۸
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1400010401110
  • خبرنگار : 50290

گفت‌وگوی اختصاصی ایسنا با محمد پاک‌نژاد؛

معماری که به سبک صفوی خانه می‌سازد

معماری که به سبک صفوی خانه می‌سازد

ایسنا/اصفهان گفت: خدا بیامرزدشان، ۴۰۰ سال پیش چه بناهای قشنگی ساختند. گفتم: «این هنوز امضایش خیس است» گفت: «یعنی چه؟» گفتم: «من این‌ها را زده‌ام.» من کف زیرزمین توحید خانه را حفاری کردم و از بالا خشت و گل را خراب کردم و ساختم...

نفس معماران قدیم گرم که خانه‌ها را با تلفیق عناصری شگرف همچون ورودی، سکو، هشتی، ایوان، دالان، حیاط، اتاق‌ها، حوض، آشپزخانه‌ و آبریزگاه‌ باهدف آرامش ساکنانش می‌ساختند. مدت‌هاست که از این خانه‌های ایرانی خبری نیست و چاردیواری‌های امروز بیشتر به دخمه شبیه‌اند.

هر روز تعداد آپارتمان‌ها بیشتر شده و به همان اندازه جای خالی اصالت و معماری چشم‌نواز ایرانی بیشتر احساس می‌شود؛ تا آنجا که نسل جدیدتر حتی خاطره‌ای هم از خانه‌های قدیمی با حوض‌های فیروزه‌ای نخواهد داشت. خوشا به حال ما که لااقل خاطرۀ زیستن در چنین خانه‌هایی در ذهنمان باقی است و هنوز هم در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌های قدیمی، نشانه‌هایی از روزگار گذشته و اصالت‌هایش را جستجو می‌کنیم؛ اصالتی که با دستان پرتوان و چشمان نوازشگر معماران و مرمتگران قدیمی به روحِ خانه‌ها دمیده می‌شد؛ معمارانی با اخلاص که لذت بی تکرارِ زیستن در خانه‌های پُرمعنا و دل‌نشین گذشته، نتیجۀ تفکر ناب و عمیق آن‌هاست و هنرمندانی که اگرچه مدت‌هاست که گرد پیری بر موهایشان نشسته اما هنوز هم بی تکرارند.

«محمد پاک‌نژاد»، دارنده دکتری افتخاری مرمت آثار تاریخی، یکی از همان آدم‌های مثال‌زدنی است که سال ۱۳۱۹ در محله سید احمدیان خیابان ولیعصر اصفهان زاده شد؛ جایی درست میان فلکه احمدآباد و سبزه‌میدان که به قول خودش نسل اندر نسل در این محله زندگی کرده‌اند. بخش نخست گفتگوی ایسنا را با «محمد پاک‌نژاد» معمار و مرمتگر سنتی در ادامه می‌خوانید:

ورود شما به حرفۀ معماری و مرمت چطور اتفاق افتاد؟

پدرم «حاج علی پاک‌نژاد» و برادرهایم در کار معماری بودند. من هم از هفت‌سالگی شروع به کارکردم. اول چند سالی نزد استاد «رضا لنجانی» در کار نجاری بودم و بعد هم همراه با «حاج شکرالله نجار» در بیمارستان رحیم زادۀ اصفهان کار نجاری می‌کردیم. زمان قدیم همه از هر صنفی، شامل گچ‌بری و نجاری و آهنگری و دیگر مشاغل مرتبط با هم در یک ساختمان کار می‌کردند به همین خاطر هم در آن مدت با استادان بزرگی مثل «استاد عبدالوهاب معمار»، «استاد محمود معمار» و «حسین زاغی» آشنا شدم که در همان بیمارستان مشغول کار بودند. از استاد نجار، آلت و لقط و ارسی‌سازی را یاد گرفتم ولی بیشتر به رشته پدرم یعنی بنّایی علاقه داشتم و در کار نجاری نایستادم.

 بنّایی را در کنار پدرم و برادرم «مهدی» یاد گرفتم. البته همیشه هم این‌طور نبود که کار معماری و بنّایی وجود داشته باشد، چون بنّایی در زمستان‌ها خیلی سخت بود و گاهی چهل روز و چهل شب باران و برف می‌آمد. به همین دلیل در کنار معماری یک کار دیگری هم داشتیم و همراه با پدرمان در ۶ ماه زمستان بافندگی و رنگرزی و طراحی نخ و کاربندی و بافتن پارچه انجام می‌دادیم و بعد از عید که برخی ساختمان‌ها در اثر برف و باران خراب می‌شد، برای مرمت آن‌ها می‌رفتیم.  

چرا سعی می‌کردید شغل‌های دیگر را هم یاد بگیرید؟

من استادان زیادی داشتم. پدرم می‌گفت: «روی یه سکو نشین. اگه دول دوزی موقوف شد، پینه‌دوزی رو بلد باش، یه‌وقت من یه‌چیزی رو بلدم و اون یکی چهار تا رو بلده، اون چهار تا رو هم یاد بگیر و نگو برای پول یاد می‌گیرم. برو کار رو یاد بگیر.»

 قدیم این‌طور نبود که آدم‌ها بنشینند تا کسی به آن‌ها کمک کند، دستشان روی کاسۀ زانوی خودشان بود؛ البته همه صنفی همین‌طور بودند و روی یک کار تکیه نمی‌کردند اما الان مثلاً در رشته بنّایی اگر کسی سفت کار باشد نمی‌تواند گچ بکشد و باید گچ مال بیاید یا خیلی‌ها طاق می‌زنند ولی روسازی نمی‌دانند. آن که معمار است هم می‌تواند گچ بکشد، هم کاشی بگذارد و در واقع باید در همه کار دانا باشد. طراحی هم باید بداند و خودش بتواند جور خودش را بکشد.

پدرم خیلی تأکید می‌کرد که «بدانید وقتی یک آجر را روکار می‌گذارید به کجا بَرمی‌خورید، گیر نکنید که بخواهید کار را جلوی کارفرما خراب کنید». پدرم می‌گفت: «پول می‌آید و می‌رود اما عِلم هر جا که بروی با تو هست» همین موضوع هم برای من اتفاق افتاد.

چه اتفاقی؟

من ۱۵ سال در دانشگاه هنر اصفهان که آن ‌زمان اسمش دانشگاه پردیس بود کار می‌کردم. یک روز خدابیامرز دکتر شیرازی به من گفت که «من می‌دانم تو چقدر اینجا زحمت کشیدی، باشد تا من یک جایی تلافی کنم.» یک مدت بعد، نامه‌ای برای من آمد که می‌خواهیم تو را برای کار در سفارتخانۀ ایران در پاریس به فرانسه بفرستیم و گفتند دکتر شیرازی گفته استاد محمد را باید ببرند.

همان سالی بود که قرار بود آقای احمدی‌نژاد به کرسی بنشیند. یک نقشه به ما دادند که آن را در ساختمان سفارت ایران در پاریس پیاده کنیم و من ۴۰ روز روی این نقشه کارکردم تا آنجا مسلط باشیم و وانمانیم.

 بعد از ۴۰ روز به فرانسه رفتیم و همان روز میزگرد برگزار شد که آلمانی‌ها هم بودند و سه‌طبقه را باید آلمانی‌ها می‌ساختند و یک طبقه‌اش را هم من باید معماری سنتی انجام می‌دادم.

آقای «مهدی حجت» هم آنجا بود و به مدت چهار ساعت میزگرد داشتیم. بعد مکان را به من نشان دادند و من دیدم یک زیرزمین با طاق بتونی است و هرچه فکر کردم که چطور آن نقشه‌ را که به من داده بودند در آنجا پیاده کنم، دیدم آن نقشه به درد آن مکان نمی‌خورد. چون ارتفاع آنجا از چیزی که به من گفته بودند کمتر بود. تا صبح فکر کردم و به خودم پیچیدم و گفتم خدایا چه کنم؟

 تا اینکه نزدیک صبح یک‌چیزی به ذهنم رسید و ساعت ۹ صبح به دنبال من آمدند که برویم و نقشه را پیاده کنیم اما من به آقای حجت گفتم که این نقشه مخصوص یک فضای باز است و به درد اینجا نمی‌خورد.

آقای حجت گفت «می‌دانی برای چه کسی می‌خواهی درست کنی؟» گفتم بله آقای خرازی. بعد من را نزد محمدصادق خرازی بردند و من به آقای خرازی گفتم که یک کار سنتی به دردتان می‌خورد نه این نقشه که برای فضای باز است.

آقای خرازی هم به حجت رو کرد و گفت: «همین‌که او می‌گوید را می‌خواهم.» بعد آقای حجت به من گفت که چه آجری استفاده می‌کنی؟ گفتم دیشب که می‌آمدیم یک نوع آجر روی یکی از ساختمان‌های شهر دیدم که به درد اینجا می‌خورد و بعد با آقای حجت رفتیم و آجرهای دیوار را دیدند و پسندیدند و پیگیر شدند و فهمیدند آجرها را از بلژیک تهیه‌کرده بودند. چون فقط باید یک‌بار سفارش می‌دادیم مساحت و مقدار کُل آجر لازم را حساب کردیم و خریداری کردند و شروع به ساخت کردیم.

روزی که می‌خواستیم شروع کنیم، شهردار پاریس که یک خانم بود به سفارتخانه آمد و از من پرسید: چه‌کار می‌خواهید بکنید؟ من گفتم یک کار سنتی و او گفت مالک اینجا ایران است اما ساختمان در کشور ماست و هر کاری می‌خواهی بکنی باید مراقب باشی که جایی را خراب نکنی چون این‌ها جزو میراث ماست. بعد هم شماره‌اش را داد و گفت هفته‌ای دو بار سر می‌زنم و یک کمپرسی فرستاد که نخاله‌ها را در آن بریزیم و اتفاقاً هردو هفته هم سر می‌زد. منظورم این است که اگر بلد نبودیم همان‌جا آبرویمان می‌رفت.

خلاصه کارمان را در مدت ۹ ماه انجام دادیم. وقتی‌ تمام شد دعوت‌نامه‌ها را فرستادند و بیرق امام حسین را در آنجا بالا بردند و منبر و میز و صندلی گذاشتند و آخوند از تهران دعوت کردند و مرشد آمد و در آنجا پنج شب روضه‌خوانی برگزار کردند و شب‌ها هم شام می‌دادند. البته من در فرانسه دو کار انجام دادم که یکی همین بنای سنتی در سفارتخانه و دیگری هم یک چایخانه در منزل آقای خرازی بود. البته آن خانه مال دولت بود.

پس خارج از ایران هم کار کردید.

بله علاوه بر سفارتخانۀ ایران و خانۀ آقای خرازی در پاریس، در مسجد صفوی شهر کاظمین طاق‌های سنتی کارکردم. مناره‌های حرم حضرت علی(ع) در نجف اشرف را مرمت کردم. در قسمت ورودی و صحن حرم امام موسی کاظم(ع) و امام جواد(ع) در کاظمین عراق هم کار مرمتی انجام دادم.

الان کدام‌یک از اعضای خانوادۀ شما این شغل را ادامه می‌دهد؟

عطا پسر برادرم استاد مرتضی، کار ما را ادامه داده است. میدان امام علی (ع) دست برادرم استاد مرتضی بود و کارهای بازار هم دست پسرش عطاست.

چند برادر و خواهر دارید؟

ما هفت برادر و یک خواهر بودیم. من فرزند سوم بودم. برادر بزرگم مرحوم استاد مهدی و بعد خواهرم و بعد من و بعد هم بقیۀ برادرهایم به دنیا آمدند. مهدی خدابیامرز، من، مرتضی و عباس در کار بنّایی بودیم. استاد مرتضی که الان دارد کار می‌کند، حاج عباس هم در کار ما بود اما بچه‌هایش به کار پارچه‌فروشی رفتند و او هم از کار بنّایی خسته شد و بیرون رفت. حاج احمد و حاج اصغر در کار یخچال سازی بودند، حسین هم بافنده بود ولی الان دیگر نمی‌تواند.

مادرتان از اقوامتان بودند؟

نه، اما پدرم شناسنامه مادرم را گرفت و فامیل پاک‌نژاد را برای مادرم گذاشت. فامیل آقاجانم یعنی بابای مامانم قاضی نژاد بود. مادرم فاطمه پاک‌نژاد هم کار بافندگی انجام می‌داد و شب‌ها نخ‌ها را ماسوره می‌کرد به‌طوری‌که وقتی کارش تمام می‌شد می‌گفت انگار هزار تا زنبور در کتفم بال‌بال می‌زند؛ یعنی خیلی می‌سوخت. من حالا می‌فهمم که مامانم چه می‌گفت.

اولین کارتان را یادتان هست؟

من از هفت‌سالگی با پدرم کارکردم، اولین کارم را همراه با پدرم در خوراسگان و بعد هم در محلات جویباره انجام دادم ولی دقیقاً یادم نیست چه‌کاری بود.

در کدام بناهای اصفهان کار کردید؟

مرمت خانۀ ایوبی و ساختمان مارتا پیترز و مرمت طاق چشمه‌ها و مرمت بازسازی زیرزمین خانه سوکیاس در کوچه سنگتراش‌ها و همین‌طور ساخت زیرزمین شبکه‌بندی اطراف ساختمان توحید خانه در خیابان استانداری را انجام دادم.

 طاق عرقچین در عصار خانه شیخ بهایی اصفهان را بازسازی کردم، در مجموعه خانه‌های خان در خوراسگان اصفهان کارهای مرمت و طاق زنی انجام دادم، طاق‌های تکیه محمد بیدآبادی و تکیه کازرونی در تخت فولاد را بازسازی کردم، مناره‌های مسجد حسن‌آباد جرقویه بازسازی کردم، گنبد مسجد جیلان آباد را ساختم، سردر و مناره‌های حسینیه قلعه قورتان را ساختم، طاق سازی مسجد جامع اشترجان و مسجد جامع فساران را کار کردم، طاق بازار میدان نقش‌جهان در انتهای خیابان پشت مطبخ و بازار اصفهان در سه‌راه بازار قلندرها هم طاق‌هایش را بازسازی کردم.

 در بازار رنگرزها هم طاق زنی کردم، طاق‌های اطراف رواق امامزاده جابر انصاری در جاده قلعه شور را بازسازی کردم، در تالار اشرف هم کار کف‌سازی انجام دادم و در تالار بزرگ اصفهان طاق آسیاب‌سرا را مرمت کردم.

 همۀ مغازه‌های راسته‌بازار فرش‌فروش‌ها را مرمت کردم چون وقتی می‌خواستیم طاق‌ها را مرمت کنیم جرز مغازه و دکان‌ هم خراب‌شده بود و شهرداری دستور داد که اجازه دارید مغازه‌ها را هم مرمت کنید و انجام دادیم و برخی را دوطبقه و یا یک طبقه ساختیم.

 بازار حاج محمدجعفر در خیابان عبدالرزاق را مرمت کردم، حجره‌های طبقه دوم میدان نقش‌جهان از خیابان سعدی تا کاخ عالی‌قاپو و خیابان حافظ تا سردر بازار قیصریه را بازسازی کردم، طاق‌های بازارچه چهارسو مقصود را بازسازی کردم، در کاروانسرای چیت‌سازها مغازه ساختم و خلاصه این عمر ما بوده و این‌قدر کارکردیم و همین حالا هم تازه از چوب‌بست پایین آمده‌ام.

در خارج از اصفهان چطور؟

بیشتر اصفهان بودم اما طاق‌های قلعه چالشتر را بازسازی کردم، طاق‌های حمام تاریخی فلکه فردوسی شهرکرد را ساختم و در مدت سه سال یک‌خانۀ سنتی که شخصی بود در منطقه‌ای حدود سی کیلومتری سمیرم ساختم و در منطقه رودشت هم یک حسینیه و مسجد ساختم.

شما با استاد معارفی هم کار کردید؟

من نه اما پدر و برادرم مرحوم حاج مهدی با آقای معارفی کارکردند. اینکه پدرم با آقای معارفی در کجا کار کرد را نمی‌دانم ولی مهدی در مرمت کارهای زیربنایی مسجد جامع عباسی با او کار کرد، البته در حرم زینبیه هم با آقای معارفی کرده بود.

در دانشگاه پردیس چه‌کاری انجام دادید؟

توحید خانه و داوید و سوکیاس که ازجمله ساختمان‌های دانشگاه پردیس هستند را هم‌زمان کار کردم. سوکیاس و داوید یک تپه خاک بود، همه آن‌ها را مرمت کردم. زمانی که سوکیاس را خریدند، سالن و اتاق‌هایش خراب‌شده بود و نصف سقف‌های یک لنگه ریخته بود. زیرزمینش پر از خاک بود و اصلاً نمی‌دانستند در سوکیاس زیرزمین وجود دارد! من تمام خاک را بیرون کشیدم و مرمت کردم و زیرزمین را بازسازی کردم و آن زمان به آزمایشگاه تبدیل شد البته الان نمی‌دانم چیست.

همۀ اتاق‌های ساختمان توحید خانه گِلی بود و من همۀ اتاق‌ها را درست کردم که به کلاس تبدیل شدند و از کنار دیوار عالی‌قاپو طاق زدم و جلو آمدم. دکتر وافی و جبل عاملی و دکتر زرگر و مهندس شیرازی و آقای منتظر و فرشته نژاد هم بودند البته من بیشتر با آقای منتظر بودم.

خیلی استادها هستند که در مدت ۱۵ سالی که در دانشگاه پردیس کار کردم چیزهای زیادی به آن‌ها یاد دادم و الآن بهتر می‌توانند شاگردانشان را راهنمایی کنند؛ مثل آقای لوح موسوی، کیانی، حیدری، ایمان طلب و خیلی‌های دیگر.

یادم هست وقتی ناهارخوری توحید خانه را در زیرزمین آن ساختم، از هنرمندان دعوت کردند به آنجا بیایند. خیلی از هنرمندانی که آمده بودند از این زیرزمین تعجب کرده بودند که چه ساختمان قشنگی و چه طاق قشنگی.

 فردی به اسم «حاج عباس مسگر» بود که گفت خدابیامرزدشان چهارصد سال پیش چه بناهای قشنگی را ساختند. من گفتم: «این هنوز امضایش خیس است»، حاج عباس گفت: «یعنی چه؟» گفتم: «من این‌ها را زده‌ام.» من کف زیرزمین توحید خانه را حفاری کردم و از بالا خشت و گل را خراب کردم و ساختم. حتی گنبد توحید خانه و کتیبه‌هایش را ‌هم مرمت کردم و وقتی آجرهایش را برچیده بودم که دوباره سر جایش بگذارم، صبح که رفتم دیدم هیچ‌کدام نیست و به این صورت چوب لای چرخم گذاشته بودند اما من آجرها را به همان سبک ساختم و کار کردم.

دربارۀ کارتان در میدان نقش‌جهان بیشتر توضیح بدهید.

حجره‌های طبقه دوم میدان نقش‌جهان از خیابان سعدی تا کاخ عالی‌قاپو و خیابان حافظ تا سردر بازار قیصریه را بازسازی کردم. از کنار مسجد امام (ره) تا خیابان سعدی را مهندس شمس‌الدین و رضایی قرارداد بسته بودند که پشت آن‌ها را بسازند اما دکتر شیرازی خدابیامرز به آن‌ها گفته بود این‌ها را پر می‌زنی یا رومی و آن‌ها جوابی ندادند.

 دکتر شیرازی هم به من گفت این‌ها سرشان نمی‌شود بیا برو بزن. من گفتم به من پول نمی‌دهند و شیرازی گفت: «ریشش پیش من گیره، برو طاق‌ها را بزن»؛ به‌این‌ترتیب در طبقه بالا حدود بیست‌وسه دهانه پشت رواق را طاق زدم و بعد این‌طرف که آمدم از خیابان سعدی به عالی‌قاپو هشت ‌تا دهانه را خودم قرارداد بستم. یعنی آقای منتظر گفت خودت قرارداد ببیند و بزن.

 روسازی‌های بازار را هم تا آن آخر انجام دادم. آن‌طرف مسجد شیخ لطف‌الله هم دست محمود منشئی بود. قرار بود طبقه بالای میدان نقش‌جهان به موزه تبدیل شود اما با دکتر شیرازی همکاری نکردند.

طاق بازار میدان نقش‌جهان در انتهای خیابان پشت مطبخ را بازسازی کردم. از پشت مطبخ که می‌خواهیم وارد میدان بشویم بازار عطارهاست که من این دو بازار را به هم وصل کردم و طاقش را زدم و در همین تکه جا خیلی کار کردم. طاق کنار مسجد امام (ره) که بلیت‌فروشی می‌شود را هم من کار کردم.

آتش‌سوزی سال ۱۳۷۹ در میدان نقش‌جهان را یادتان هست؟

بله، آتش‌سوزی با یک گاز پیک‌نیکی از یکی از مغازه‌های میدان شروع شد. من در طبقه بالای میدان کار می‌کردم. دیر رسیده بودند، عالی‌قاپو سوخته بود. به آتش‌نشانی گفتند ولی محل ندادند و بی‌همتی کردند و دیر رسیدند و خیلی از مغازه‌ها به‌طور کامل سوخت.

با برادرهایتان هم کار مشترک داشتید؟

بله از بازار فرش‌فروش‌ها تا دروازه اشرف را با برادرم حاج مرتضی طاق زدیم. حاج مرتضی هم خیلی کارش درست است و هم‌رنگش را نداریم ولی الآن دیگر بُریده‌ است.

با حاج مهدی هم خیلی کارکردیم، بازسازی طاق‌های بازارچه چهارسو مقصود،  مرمت خانه مارتا پیتر و مرمت طاق‌ها و ستون‌های بازارچه حاج محمدجعفر آباده‌ای را انجام دادیم. طاق‌های اطراف سردر قیصریه در میدان نقش‌جهان و طاق‌های بازار فرش‌فروش‌ها و از کوچه تلفنخانه تا دروازه اشرف و طاق‌های بازارچه مسجد جامع و بازارچه نو را با خدابیامرز حاج مهدی مرمت و بازسازی کردیم.

الان مشغول چه کاری هستید؟

یک‌خانه کاملاً به سبک صفویه در جاده فرودگاه برای پسرم آقا مسعود کار می‌کنم که حتی یک نشان از قاجاریه ندارد و تماماً آجر است.

خانه‌ای باز هم به سبک صفویه در جاده براآن می‌سازم. دور و دایره مشخص می‌کند که مال دوران صفویه و چهارصد سال پیش است و هرکسی بیاید باور نمی‌کند که این ساختمان‌ها جدید است و فکر می‌کنند قدیمی است.

فرزندانتان کار شما را ادامه می‌دهند؟

من دو پسر و یک دختر دارم. کار من را دوست دارند. پسرهایم انجام می‌دادند ولی مدتی است که در کار دیگری رفته‌اند، انشا الله شاگردانم ادامه دهند.

الان کسی هست که بگویید مثل خودتان در همه قسمت‌های شغلتان وارد است؟

نه. هنوز یک مقدار در مادیات هستند. امروز همه به خاطر پول کار انجام می‌دهند. شاید به این خاطر است که درگیر بدهی و هزار چیز مختلف هستند. امروزی‌ها از بس از صبح هزار و یک‌چیز جلوی پایشان هست فقط از روی عادت کار می‌کنند و اگر جایی گیر کردند به‌تنهایی نمی‌توانند از پس آن برآیند.

اطلاعات و کارِ دانشجویان و فارغ‌التحصیلان رشته مرمت و معماری چگونه است؟

اطراف خانۀ خان در خوراسگان خیلی خانه تاریخی هست که میراث فرهنگی تعداد زیادی از آن‌ها را گرفت و هیچ کاری هم نمی‌کند و خانه‌ها دارند خراب می‌شوند؛ نه مرمتشان می‌کند و نه به دست دانشجوها می‌دهد که لااقل آن‌ها بیایند با پول خودشان در آنجا کار کرده و خانه را مرمت کنند و یک استادکار هم بالای سرشان بگذارند که یاد بگیرند و وقتی درسشان تمام شد و وارد کار شدند مسلط باشند.

 تازه، این ۱۰ تا خانۀ کنار خانۀ خان خوراسگان که میراث خریده و رها کرده به یک کنار، از آن‌طرف هم شهرداری هجوم آورده که خانۀ خان را از دست مالکانش بگیرد و خراب کنند و آپارتمان بسازند؛ درحالی‌که خانه خان خوراسگان حتی از تالار اشرف هم مهم‌تر است و مالک با هزینه خودش دارد این خانه را مرمت می‌کند.

 کل شاهنامه در مقرنس‌های سقف این خانه هست. مالک این خانه سه سال پیش ۱۰۰ میلیون هزینه کرد و به میراث فرهنگی گفت که اجازه دهید مردم بیایند و ببینند درآمد آن‌ را هم خرج خودش کنید من هیچ از درآمد نمی‌خواهم اما میراث گفته باید خانه را به من بدهید، در واقع خانه را بدهید تا من هلو را بخورم و بعد با شهرداری توافق کنم...

من بیست دفعه این را گفتم که یکی از این خانه‌هایتان را در اصفهان، کاشان  یا این‌طرف و آن‌طرف به دست دانشجوها بدهید تا آن را مرمت کنند و یک استادکار هم بالای سر کار باشد تا کار را یاد بگیرند ولی اصلاً انگار نه‌ انگار.

 دانشگاه‌های ما چیزی به دانشجوها یاد نمی‌دهد، حتی یک ظرف گچ هم نمی‌خرد؛ درحالی‌که ما وقتی در فرانسه کار می‌کردیم یک گروه آلمانی هم آنجا بودند که همه کاری بلد بودند و کاشی را از بالا تا پایین می‌چسبانند و هر کاری را انجام می‌دادند. وقتی از آن‌ها پرسیدم که این کارها را در کجا یاد گرفتید آن‌ها گفتند: دانشگاه!

 اینجا وقتی بچه‌ها از دانشگاه بیرون می‌آیند انگشت‌به‌دهان هستند و وقت تلاش ازدست‌رفته و انگشت‌به‌دهان باید کنج خانه بنشینند. متأسفانه دانشجویان را می‌کوبند درحالی‌که جوان‌های خوبی داریم و خیلی از آن‌ها به محل کار من می‌آیند تا کار یاد بگیرند. حتی خانم‌ها هم هستند مثلاً الآن خانمی پنج سال است هر روز سر کار می‌آید. خب چرا نباید یکی از خانه‌ها را همراه با استادکار بدهند تا لااقل دانشجوها آن را مرمت کنند؟

پس معتقدید که نسل جوان خوبی داریم؟

نسل جوان همین چیزها را که از مدیریت و رفتار و کردارشان می‌بینند تو زده‌اند و تو خورده‌اند وگرنه مغز خوبی دارند. مدیران و مسئولین کاری کرده‌اند که جوانان سیر شده‌اند. هر جا می‌روند یک دیوار جلوی‌شان است و در یک کار که هستند حمایت نمی‌شوند.

 الان کسانی هستند که ماشین خودشان را هم فروختند و روی کار مرمت گذاشتند و باید آن‌ها را تشویق کرد و کارگاه در اختیارشان گذاشت تا به کارشان مسلط و وارد شوند.

یک استاد داشتم به اسم استاد محمود که یک روز به من گفت می‌خواهم یک نصیحت به تو ‌کنم. گفت: «عاشق این کار هستی؟» گفتم: «آره هستم». بعد گفتم: «اوستا چی می‌خوای به من بگی؟» گفت: «بعد میگم.»

 یک هفته مدام من پرسیدم و او به من می‌گفت بعد میگم و بعد میگم... تا اینکه جمعه شد و به خانه‌اش رفتیم و گفتم: «پس بگو اوستا.» گفت: «دلت می‌خواد در این کار بایستی یا نه؟» گفتم: «آره». گفت: «حالا این حیاط را جارو کن» من هم جارو کردم. گفت: «حالا یک فرش هم پهن کن و آب بپاش و قلیان هم چاق کن.»

بعد گفت: «حالا یک خط برایت می‌کشم» و یک دور هفت و پنج را برایم کشید و گفت: «بلد شدی؟» گفتم: «نه اوستا من حالاحالا باید کنده بزنم.» منظورم این است که آدم باید جلو پای استاد کنده بزند و یاد بگیرد. شاگرد و استاد باید دوستانه جلو بروند. استادم هم گفت: «خب دومین نصیحت را بعد بهت میگم.»

شما بااین‌همه سابقه، بیمه هستید؟

۱۸ سال است که بیمه‌ام را پرداخت کردم. موقعیتش نبود که بیشتر رد کنم، یعنی در توانم نبود. بعضی وقت‌ها همین دانشگاه هنر یک سال به من پول نمی‌دادند و گاهی حتی پول ناهار ظهرم را هم نداشتم.

من هر کاری کردم با پیمانکاری کارکردم و همین پیمانکاری هم پولی که باید نمی‌دادند. خانمم خیلی برای من زحمت‌کشیده است و نمی‌دانم چه موقع می‌توانم جبران کنم.

این گفت‌وگو ادامه دارد...

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha