به گزارش ایسنا، در یادداشتی در عصر ایران آمده است: «مناظرۀ دیشب میان این دو برگزار شد: محمد قوچانی، روزنامهنگار سرشناس اصلاحطلب، که در حال حاضر مدیر و سردبیر مجلۀ «آگاهی نو» است با قاسم روانبخش، روحانی اصولگرا و از اعضای ارشد جبهۀ پایداری، که بیشتر به عنوان یکی از مریدان تئوریسین فقید جبهۀ پایداری - مصباح یزدی - شهرت دارد و دیشب خود را به سبب همکاری با نشریه «پرتو» به عنوان روزنامهنگار معرفی میکرد.
مهمترین تفاوت قوچانی با زیدآبادی جدای صراحت و استدلالات بیشتر در این بود که زیدآبادی با تقسیم جریانات سیاسی به سهگانۀ اصولگرا، اصلاحطلب و برانداز از خود به مثابۀ نماد یا نمایندۀ «نیروی چهارم» یاد میکرد ولی قوچانی از دفاع تمامقد از اصلاحطلبان و اعتدالگرایان فرونکاست و تبری نجست. البته نه از تمام عملکرد یاران خاتمی و روحانی؛ چرا که قصورها و تقصیرها را قابل انکار ندانست ولی از اصلاحطلبی و اعتدالگرایی تنزهطلبی نکرد؛ حال آنکه زیدآبادی بیشتر به دنبال ترویج ایدۀ «نیروی چهارم» بود که در یادداشتهای خود با عنوان «جنبش خشونت پرهیز» هم معرفی کرده است.
قوچانی اما از «نیروی سوم» هم نگفت تا فراتر از دوگانۀ اصلاحطلب - اصولگرا به دنبال جریانی دیگر باشد و نه طبعا از نیروی چهارم زیدآبادی. بلکه بهعکس به حاکمیت یادآور شد وضعیت فعلی محصول دو انتخابات غیر رقابتی مجلس در سال ۹۸ و ریاستجمهوری در ۱۴۰۰ است و اگر صدایی از مجلس برنمیخیزد و معترضان به جای دولت، کلیت حکومت را مخاطب و گاه آماج اهانت قرار دادهاند، به خاطر عملکرد شورای نگهبان است که مجال رقابت و به طبع آن انگیزۀ مشارکت نصف مردم را در انتخابات سلب کرد.
طرف مقابل - حجتالاسلام روانبخش- اما به عکس و در نقطۀ مقابل در تمام برنامه به دنبال اثبات این گزاره بود که اعتراضات کنونی ریشه در خشونتهایی دارد که اصلاحطلبان تئوریزه کردند. اصطلاح «تئوریزهکردن خشونت» را البته اصلاحطلبان در دورۀ خاتمی علیه محمدتقی مصباح یزدی به کار میبردند و محمد قوچانی هم نهتنها انکار نکرد که یادآور شد مصباح در سخنرانیهای پیش از خطبهها از «ارهاب» و «خشونت قانونی» میگفت و به ترور سعید حجاریان پس از آن سخنرانیها هم اشاره کرد و برای آنکه بار حقوقی نداشته باشد یادآور شد قصد ادعای ارتباط مستقیم میان این دو بحث نظری و اقدام عملی را ندارد.
دانشآموختۀ مکتب مصباح یزدی اما از اصلاحطلبان فراتر رفت و به نکوهش مهندس بازرگان پرداخت که چرا در سال ۱۳۶۰ از مجاهدین خلق به عنوان فرزندان خود یاد کرده و قوچانی پاسخ داد: حزباللهیها و مکتبیها را هم چنین خطاب کرد تا از شدت درگیری بکاهد زیرا هر دو گروه دانشجویان او و در حکم فرزندان او بودهاند و از روانبخش پرسید اگر بازرگان پدر معنوی مجاهدین خلق بوده چرا رهبری در سال ۷۳ آن پیام را دربارۀ ایشان صادر کردند و وقتی من در یک برنامه تلویزیونی غیر زنده ستایشها را نقل کردم و سانسور کردند، از دفتر رهبری تماس گرفتند و این حذف را تأیید نکردند.
مدیر و سردبیر «آگاهی نو» همچنین به طعنه از نویسندۀ «پرتو» پرسید: چرا ترورهای فداییان اسلام و نواب صفوی را از قلم انداختید؟
در این یادداشت نمیخواهم گزارش مناظره را نقل کنم که چارچوبی دیگر میطلبد و در دسترس است. غرض بیان ۱۰ نکته تحلیلی است:
۱. آقای روانبخش همچنان مطالب سال ۷۸ را نقل میکرد؛ روزگاری که محمد قوچانی نصف سن امروز خود را داشته است. بیننده بهوضوح احساس میکرد او تا چه حد رشد کرده و به رغم آنکه بارها نشریات پرتیراژی که سردبیری میکرده به محاق توقیف افتادهاند عاری از خشم و کینه و به نظام و اسلام وفادار است و طرف مقابل چگونه سینه را از خشم و کینه انباشته و از فضای ۲۳ سال قبل خارج نمیشود؛ آن هم در حالی که بخش قابل توجهی از جوانان معترض کف خیابان زیر ۲۳ سال سن دارند و پس از آن به دنیا آمدهاند و خاطرهای از آن عصر ندارند. نگاه یکی به گذشته بود با توجیه «تبارشناسی» و دیگری پایی در حال داشت با نگاه به آینده.
۲. قوچانی به عنوان یک روزنامهنگار حرفهای و چهبسا سیاستمدار حرفهای تصریح میکرد سخنگوی معترضان نیست و چرا که بسیاری از آنها نه مطالب او را میخوانند و نه او را میشناسند اما روانبخش به گونهای سخن میگفت که انگار نمایندۀ انحصاری گفتمان انقلاب و نظام است و حتی مدام از امام خمینی هم نام میبرد. هرچند در این فقره جا داشت که محمد قوچانی به او یادآوری کند امام خمینی طی ۱۰ سال رهبری جمهوری اسلامی هیچ حکمی به مصباح یزدی نداد و در تمام صحیفه نور تنها دو بار نام مصباح آمده که یک بار آن در دیدار اعضای شورای مرکزی نهضت سوادآموزی است. روانبخش اصرار داشت تنها جریان خالص انقلابی را جریان مصباح معرفی کند و همین سبب شد محمد قوچانی به صراحت از او نام ببرد و مجری هم تذکر نداد که ایشان درگذشته و دربارۀ فرد متوفی که امکان دفاع ندارد، سخن نگویید. احتمالا به سه دلیل: نخست اینکه روانبخش از بازرگان و آیتالله منتظری میگفت و آن دو نیز درگذشتهاند. دوم اینکه اگر قرار بر این باشد که از چهرههای فقید سخن نگفته باشد تاریخ و نقد و پژوهش را باید تعطیل کرد و البته دلیل سوم که نمایندۀ افکار او در برنامه حاضر بود.
۳. آقای روانبخش که کتاب «جریانشناسی اسلام التقاطی» را نوشته، مدام به نوشتههای قبلی خود استناد میکرد اما محمد قوچانی اگرچه مجموعه مقالات خود را به صورت کتاب و در چند مجلد منتشر کرده آنها را با خود نیاورده بود و بیشتر به حافظه رجوع میکرد و پیدا بود چشم به دورۀ تازه دارد.
از بخشهای شگفتآور سخنان عضو جبهۀ پایداری سرزنش آیتالله منتظری به خاطر سفارش حمایت سیاسی یا مالی از رهبران مجاهدین محکوم به اعدام در رژیم شاه به امام خمینی بود. شاید اگر قدری ادامه مییافت شاید اصل مبارزه زیر سؤال میرفت.
۴. جان کلام روانبخش این بود که اصلاحطلبان تروریستاند. چرا؟ چون بازرگان به مجاهدین گفته فرزندان من. یا چون سیدمهدی هاشمی از نزدیکان آیتالله منتظری بوده یا جالبتر از همه همین تازگیها چون سیدمحمد خاتمی وقتی مهسا امینی در کما بوده، پیام فرستاده و گفته تا مغز استخوان من سوخته و همین سبب اعتراضات بعدی شده است.
در اینجا قوچانی پرسید رهبری هم گفتند: دل من سوخت. آیا دل شما نسوخت؟ شما آیا دختر ندارید؟
روانبخش اما اصرار داشت که با توجه به گزاش پزشکی قانونی مرگ مهسا غیرطبیعی نبوده است و ارتباط موضوع با بازداشت و مرگ در مقر پلیس امنیت و انتقال دیرهنگام به بیمارستان کسری پس از سکته مغزی که میتوانسته ناشی از شوک شدید و ترس (مانند لحظۀ سقوط از هواپیما) را رد میکرد.
۵. وقتی قوچانی گفت در سه کشور موضوع مقاومت و فعالیت حاج قاسم سلیمانی حجاب اجباری نیست؛ کمااینکه در عراق سه وزیر زن انتخاب شدهاند که یکی مسیحی و بیحجاب است، در سوریه همسر بشار اسد هم حجاب ندارد و در لبنان اعضای ارشد حزبالله در یک برنامۀ موسیقی خوانندۀ زن - شرکت کردهاند اما در ایران حجاب را که من هم به آن باور دارم، اجباری کردهاید، روانبخش به طعنه گفت شما هم شش دولت (سازندگی، اصلاحات و اعتدال) را در اختیار داشتید. چرا در این شش دولت وزیر زن نداشتید؟ در حالی که احمدینژادی که حالا دیگر او را قبول ندارم وزیر زن انتخاب کرد. پاسخ قوچانی غافلگیر کننده بود وقتی گفت: چون رییسان سه دولت (هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی) - که خود روحانی بودند - در برابر نظر مراجع، نجابت به خرج دادند ولی احمدینژاد میخواست آنان و نظام را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد و جای دیگر هم بهصراحت گفت: احمدینژاد کلاه گذاشت بر سر روحانیت. (کلاهگذاشتن را مجری (بیگدلی) تذکر داد و لفظ مناسبی ندانست اما دربارۀ «نجابت» موضع نگرفت.)
۶. درخشانترین جملۀ قوچانی از نگاه نویسندۀ این سطور که چون او ۲۵ سال است در رسانههای داخلی فعال است و دورههایی با او همکاری داشته اما این سخن بود: «وقتی یک شبه ۱۸ روزنامه و نشریه را بستند باید به فکر امروزی بودید که تلویزیون ایران اینترنشنال مخاطب دارد.»
۷. قاسم روانبخش همچنان بریدههایی از مطبوعات را میخواند و انگار نمیداند روزنامههای چاپی و کاغذی از رونق افتادهاند و دکههای مطبوعات به فروش تنقلات و دخانیات بیشتر مشغولاند تا نشریات و مثل سالها قبل مدام از نویسندگان اصلاحطلب نقل قولهایی میکرد تا شاید به برخوردهای قضایی و امنیتی بینجامد و انگار هنوز متوجه نشده سیاست کلان نظام این نیست و همین برنامۀ شیوه تلاشی است تا مرجعیت رسانهای به داخل بازگردد.
۸. هر قدر زیدآبادی از جدل مستقیم با کوشکی می پرهیخت، قوچانی اما ابایی نداشت تا گاه کلام روانبخش را ببُرد و وقتی او در مذمت برجام سخن میگفت پرسید: خوب! چرا خارج نمیشوید؟ عضو پایداری هم پاسخ داد: برای اینکه نگویید اگر خارج نمیشدیم چنین و چنان میشد.
۹. هر قدر در ذهن مخاطب سخنان روانبخش تکرار اتهامات گذشته با ادبیات ملالآور بود و نشان میداد پس از حذف کامل اصلاحطلبان از حاکمیت هم دستبردار نیستند نگاه قوچانی معطوف به آینده بود و پیشنهادهایی هم مطرح کرد و از جمله از لزوم اصلاح قانون اساسی گفت با استناد به سخنی از آیتالله خامنهای در مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ که «سی سال بعد نیاز خواهد بود.» در این فقره البته به نظر میرسد دیدگاه شخصی او باشد چون اصلاحطلبان دیگر و از جمله چهرۀ شاخص زندانی - مصطفی تاجزاده - پیشتر ابراز نگرانی کرده بودند با ساختار کنونی اگر بخواهند دست به قانون اساسی بزنند در راستای محدود و متمرکزکردن آن خواهد بود نه دموکراتیکشدن.
۱۰. این جمله که اکنون به «تصمیم» بیشتر نیاز داریم تا «حرف» هم از نقاط قابل توجه بود و البته این هم جالب بود که سخنان هیچیک از دو طرف معطوف به ابراهیم رییسی نبود و اگر چه قوچانی وضعیت کنونی را ناشی از روندی دانست که به انتخابات ۱۴۰۰ منتهی شد و از دل آن دولتی برآمد که گمان میکردند بدون برجام میتوانند سیاست خارجی را سامان دهند و بیاتکا به طبقه متوسط و خواستها و مطالبات آنان رضایت عمومی را جلب کنند و بطلان هر دو بهوضوح به اثبات رسیده است.
در مناظره دوساعتۀ شنبه شب اسامی متعددی از شخصیتهای مرده و زنده یا جوانان در این روزها ازدسترفته ذکر شد: مهندس بازرگان، آیتالله منتظری، محمود دعایی، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مصباح یزدی، حسن روحانی، محمود احمدینژاد، مصطفی تاجزاده و در عین حال از مهسا امینی، الهه محمدی (خبرنگار زندانی هممیهن)، نیلوفر حامدی (خبرنگار زندانی شرق) و باز ابراهیم رییسی، سعید حجاریان، بشار اسد، سیدحسن نصرالله، حاج قاسم سلیمانی، الیاس حضرتی (مدیر روزنامه اعتماد) و محمدجواد حقشناس و حتی محمد حنیفنژاد و مسعود رجوی.
منِ مخاطب اما به یاد دو نام دیگر هم افتادم. یکی سعید مرتضوی که رسانههای اصلاحطلب را از نفس میانداخت و قوچانی و زیدآبادی را به زندان انداخت و حالا او دیگر نه قضاوت میکند نه به تلویزیون دعوت میشود ولی قوچانی و زیدآبادی همچنان مینویسند و به قاب رسانه رسمی هم دعوت میشوند ولو برای گذار از این وضعیت باشد و پس از این دوباره همان سیاست را اتخاذ کنند و آرزو کردم کاش یک شب هم سعید مرتضوی و شمسالواعظین را دعوت کنند تا از او بپرسد حالا راضی هستی از اینکه بزرگترین دغدغه انتقال مرجعیت رسانهای از داخل به خارج شده یا میخواهی حکم توقیف تلویزیون ایراناینترنشنال را هم صادر کنی؟
نام دیگر مهدی کروبی بود که ذکر نشد اما میتوان حدس زد اگر پیرمرد ۸۶ساله شامگاه شنبه هفتم آبان بیدار بوده و برنامه را دیده باشد از اینکه سردبیر روزنامۀ حزب او و از مشاوران انتخاباتی از جوانی گذر کرده و به سیاستمداری پخته بدل شده و راهکار ارائه میدهد احساس خرسندی میکرده؛ هر چند قوچانی خود تصریح کرد خواست و گرایش معترضان تفاوت کرده است و ابراز شگفتی کرد که چرا آنان را دعوت کردهاند و یک «دختر کمحجاب و یک پلیس« نه یا «یکی از معترضان کف خیابان با یکی از مدافعان شیوه مقابله» نه و به جای آنان از او و روحانی طرف مقابل دعوت شده است؟»
انتهای پیام
نظرات