چگونه «وَ بَلِّغْنی مُنایَ» آخربن کمیل این دنیای خاکی را زمزمه کردی که چند ساعت بعد به آزروی همیشگیات رسیدی و ترنم «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» را بر زبان دل مردمانی به وسعت جهان، جاری ساختی.
بامداد رفتنت مصلای شهرمان حال و هوای دیگری یافته بود، نماز آن روز بیش از هر زمان دیگری رنگ اخلاص به خود گرفته کرد، اخلاصی که تو را محبوب خدا کرده بود و محبوب مردم شده بودی.
سردار عزیز تو محور وحدت شدی چون دلت را به ولایت گره زده بودی و اطاعت از ولایت بزرگترین دغدغه و توصیه ات بود و خود نیز در عمل به آن اسوه بودی.
سردار عزیزِ ایران بودی که فرامرزی بودنت، در منطقه و جهان و فراجناحی رفتار کردنت به معنای واقعی در کشور ، محبوبت کرد.
سرداری را در سربازی برای این مردم و ولایت یافتی و این گونه بود که دلهای مردم به سویت جذب شدهاند، حضورت مایه دلگرمی بود و امروز هم ملتی به مکتبت امیدوار است.
در منظومهی فکریت همواره این مردم قدرشناس جایگاهی والا داشتند و خطاب به مسئولان تاکید کردی «احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند» و آنچه میگفتی بر دل این مردم مینشست و راز سردار دلهای مردم شدنت در اوج سادگی ، همین بود.
امروز ایران که به حق «قرارگاه حسین بن علی» اش نامیدهای به خود میبالد که چنین فرزندی را در دامن خود پرورش داد. سرداری که نامش برای دوستان مایهی آرامش است و شقیترین آحاد بشر که خون پاکت را بر زمین ریختند هنوز از نامت بیم دارند، نه فقط از نام تو بلکه از غرش دلبستگان مقاومت در ترس و هراساند.
سردار دلها بار دیگر شهادت مبارکت که ندبهی جمعهی رفتنت با «وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِکَأْسِهِ وَبِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ،...» معنایی دیگر یافت.
نوشتار: مجید کیان
انتهای پیام