به گزارش ایسنا، امروز دهم آذر ماه سالروز به شهادت رسیدن سیاستمداری است که سیاستش عین دیانت و دیانتش عین سیاستش بود.
سیدِ طباطبایی کیست؟
بر اساس شجره نامه ای که آیت الله سیدشهابالدین مرعشی نجفی مرجع تقلید شیعیان ایران نوشت سیدحسن از سادات طباطبایی بود که نسبش با 31 پشت به امام حسن مجتبی (ع) می رسید. پدرش سیداسماعیل طباطبایی اردستانی با خدیجه خانم دختری از طایفه سیدسالار زواره ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، کودکی بود که در سال ۱۲۴۹ هجری شمسی در منطقه سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان استان اصفهان متولد شد و «حسن» نام گرفت.
پدرش سیدحسن را از شش سالگی برای تعلیم و تربیت پیش پدربزرگش میر عبدالباقی از زاهدان شهررضا یا قمشه سابق فرستاد و زندگی ساده و بی آلایشی را کنار آموختن دستور زبان فارسی و عربی تا 14 سالگی تجربه کرد. با وفات پدربزرگ و حسب توصیه او برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه اصفهان رفت و تا 27 سالگی به آموختن علوم اسلامی به خصوص علم صرف، نحو، منطق و بیان نزد مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی و آخوند ملامحمد کاشی مشغول شد و کتاب شرح لمعه در فقه، حکمت و عرفان را نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی آموخت.
وی در این مدت برای آموختن علوم مختلف نزد بیش از ۳۰ استاد رفت و برای ادامه تحصیل به عتبات عالیات سفر کرد و یک سال در سامرا اقامت کرد و پس از آن به نجف رفت و شش سال هم در مدرسه منسوب به صدر سکونت کرد و با فقیه، فیلسوف و عارف مشهور حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به «شیخ حسنعلی نخودکی» هم حجره شد. سیدحسن جوان در نجف از حضور آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، سیدمحمد فشارکی طباطبایی، شریعت اصفهانی و حاج میرزا حسین خلیلی بهره برد.
سید طباطبایی از کی مدرس شد؟
در مقطعی که نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی در ایران اتفاق افتاد، سیدحسن بیست و چند ساله بود. او در حین تحصیل علوم دینی نیم نگاهی به فضای سیاسی - اجتماعی عصر خود داشت.
اولین مواجهه و تجربه سیدحسن در امور سیاسی کشورمان قرارداد «رژی» و واگذاری انحصار واردات توتون و تنباکو به دولت انگلستان توسط ناصرالدین شاه بود.
خودش در این باره گفت: «در بحبوحه واقعه تنباکو من 5-6 سال بود در اصفهان بودم و طلبه ای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یک هفته به کار عملگی و کارگری می رفتم. روزهایی که به کار کلوخ کوبی می رفتم، با کشاورزان صحبت می کردم اغلب از قرارداد راضی بودند. می گفتند: شرکت، تنباکو به ما قرض می دهد تا بدهکاری های اربابها را بدهیم و بعد محصول را یک جا می خرند و پول نقد می دهند. وقتی برایشان می گفتم که همه چیز را نمی توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر می افتادند. از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم که این مسئله در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی که قرارداد، معاهده، پیمان نامه و این دست آویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سخت مطبخی خواهند داشت.»
سیدحسن درباره قیام تنباکو چنین نظر داشت: «واقعه دخانیه، توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان کرد. عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهب شان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت درآمدند. اگر محرک و متحرک با تکیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع کنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است.»
بر اساس شرح زندگی نامه سیاسی سیدحسن مدرس، وی پس از پایان تحصیلاتش در حوزه علمیه اصفهان، به عتبات عالیات عراق سفر کرد و نخست در سامراء به دیدار میرزای شیرازی، رهبر قیام تنباکو رفت. میرزا که متوجه خلاقیت و توان فکری فوق العاده و درک عالی سیدحسن شده بود، درباره شاگردش، گفت: «این اولاد رسول الله (ص) پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وا می دارد.»
مدت هفت ساله اقامتش در عراق مصادف بود با نهضت مشروطه و مبارزه مردم کشورمان با استبداد قجری. در این مدت اتفاقات مربوط به قیام مشروطه را با دقت و نگرشی عمیق مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد. با اینکه در ابتدای سومین دهه زندگی اش اجتهادش توسط علمای عراق مورد تایید قرار گرفت و عملا صاحب فتوا بود اما حاضر به نوشتن رساله عملیه نشد حتی پیشنهاد مرجعیت و رهبری شیعیان هند را هم نپذیرفت.
آیت الله مدرس در 31 سالگی به ایران برگشت. در بدو ورود به دیدار اقوام و بستگان در قمشه رفت و پس از آن در شهر اصفهان ساکن شد و صبح ها در مدرسه «جده کوچک» (شهید مدرس کنونی) درس اصول فقه و فقه و عصرها در مدرسه «جده بزرگ» درس منطق و شرح منظومه داد و روزهای پنجشنبه نیز با استناد به نهج البلاغه، اخلاق تدریس کرد. مهارت و تسلط او در طرح مباحث به هنگام تدریس در حدی بود که ایشان به تدریج به «مدرس» مشهور شد.
شهید مدرس الگوی تمام عیار مجاهدت سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی
امام خمینی (ره) با اشاره به بارزترین ویژگی شهید مدرس یعنی شجاعت، به ماجرای ترور نافرجام ایشان توسط مزدوران رضاشاه اشاره کردند و گفتند: «مرحوم مدرس که به امر رضاخان ترور شد، از بیمارستان پیام داد به رضاخان بگویید من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده اند ... . یک شخص روحانی که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن می کرد. او در مقابل قدرت زیاد رضاخان ایستاد و آن طور هجوم کرد به مجلس که نگذاشت رضاخان کاری بکند و در حالی که عمال رضاخان با هم زنده باد زنده باد می گفتند، ایستاد و گفت که مرده باد رضاخان و زنده باد من. یک همچون مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود. می خواست برای خدا کار بکند و از کسی نمی ترسید. ... مدرس یک ملای دین دار بود چندین دوره زمامداری مجلس را داشت و از هر کس برای او استفاده مهیاتر بود. بعد از مردن چه چیز به جای خود گذاشت، جز شرافت و بزرگی. ما می گوییم مثل مدرس ها باید بر رأس هیات تقنینیه و قوای مجریه و قضایی واقع شود.»
ایشان در تاریخ 10 آبان 1356 با اشاره به ساده زیستی شهید مدرس خطاب به روحانیون، طلاب، و ایرانیان مقیم عراق گفتند: «مرحوم مدرس ـ رحمةالله ـ خوب، من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد؛ در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهی، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود ... ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل می کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را گاهی خودش می راند، تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان ـ رضوانالله علیه ـ مکرر رسیدم.»
امام خمینی در دوره نمایندگی شهید مدرس، در سن جوانی و در پی کسب علوم دینی بودند اما اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر رضاخانی را به دقت رصد می کردند. رهبر فقید انقلاب اسلامی در بیان خاطراتی از آن دوران بیان کردند: «من آن وقت مجلس میرفتم برای تماشا جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که یک چیزی در آن نیست، مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن قبای کرباسی وقتی وارد مجلس میشد. طرحهایی که در مجلس داده میشد، آن که مخالف بود، مدرس مخالفت میکرد. ... من مجلس آن وقت را هم دیدهام. کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با این که با او بد بودند ولی مجلس احساس نقص میکرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس میآمد مثل این که یک چیزه تازهای واقع شده است.»
سیدروح الله علاقه زیادی به درس و مباحث مدرس داشت. ایشان در بیان خاطره ای از حضور در کلاسهای درس شهید مدرس چنین بیان کردند: «... من درس ایشان یک روز رفتم. میآمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهری است حالا، درس میگفت. من یک روز رفتم درس ایشان مثل این که هیچ کاری ندارد. فقط طلبهای است دارد درس میگوید. این طور قدرت روحی داشت. درصورتی که آن وقت در کوران آن مسایل سیاسی بود که باید بروند مجلس و آن بساط را درست کند، از آنجا پیش ما رفت مجلس...».
امام خمینی(ع) دخالت در سیاست را در رأس تعلیمات انبیا می دانستند به همین دلیل علمای در خط مقدم مبارزه با ظلم و ستم ستمگران را همواره مورد تقدیر قرار می دادند. ایشان در جایی بیان کردند: «علمای ما این طور نبودند که منعزل از سیاست باشند. مساله مشروطیت یک مساله سیاسی بود و بزرگان علمای ما در آن دخالت داشتند و آن را تاسیس کردند. مساله تنباکو یک مساله سیاسی بود که مرحوم میرزای شیرازی انجام داد. در زمانهای اخیر، هم مدرس و هم کاشانی مرد سیاسی و مشغول کار بودند. ... ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست. ... مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. لذا سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید، البته مثل مدرس که به این زودیها پیدا نمیشود. شاید آحادی مثل مدرس باشند.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی در گرامیداشت بزرگ مردم تاریخ سیاسی کشور تاکید کردند: «اینک که با سر بلندی از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم. ... اسلام میخواهد انسان درست کند، میخواهد آدم درست کند یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود میبینید که یک مدرس از کار در میآید».
ایشان با اشاره به ارتباط بیاعتنایی مدرس به مقام و پست دنیایی و شجاعت در بیان حق، گفتند: «نه این که این را در غیاب میگفت. در حضورشان هم میگفت. این جوری بود وضعش. این چه بود؟ برای این که وارسته بود. وابسته به هوای نفس نبود.»
امام خمینی در پیامی که به مناسبت بازسازی مرقد آن شهید در تاریخ 28 شهریور 1363 انجام شد از مدرس به عنوان مجتهدی عظیم الشان، متعهدی برومند و عالمی بزرگوار یاد کردند و گفتند: «این عالم... با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا وحقیقت و زبانی چون حیدر کرار رویارویشان ایستاد، فریاد کشید، حق را گفت، جنایت را آشکار کرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست.»
بنیانگذار ساده زیست انقلاب اسلامی به اشاره به وضعیت زندگی شهید مدرس اظهار کردند: «منزلش یک منزل محقر از حیث ساختمان و زندگی یک زندگی مادون عادی که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود، کرباسی که باید از خود ایران باشد میپوشید. ... ایشان باگاری آمد تهران، از قراری که آدم موثقی نقل میکرد، آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرررفتم، خدمت ایشان رضوانالله علیه مکرر رسیدم. ... آن که در مجلس (باستم) مخالفت میکرد، جبهه ملی نبود، مدرس بود، نهضت آزادی نبود، مدرس بود که میایستاد و برخلاف آنجا، اینها آن وقت چیزی نبودند، کاری نداشتند با این کارها...»
شهید آیت الله مدرس خود در این باره بیان کرد: «اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم برای آن است که چیزی ندارم و ازکسی هم نمیخواهم اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمایید، آزاد میشوید.»
ایشان در تشریح دلیل اصلی مبارزه با رضاخان گفت: «اختلاف من با رضاخان بر سرکلاه و عمامه و این قبیل مسائل جزئی مثل نظام اجباری نیست. من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند، مبارزه میکنم. راه و هدف خود را میشناسم. در این مبارزه هم پشت سر خودرا نگاه نمیکنم که شما یا کسان دیگر همراهی میکنید یا نه. لازمه مبارزه در این راه از خود گذشتگی و فداکاری است.»
انتهای پیام
منبع:
جلدهای مختلف صحیفه امام خمینی (ره)