فارابی از خانوادهای سرشناس بود اما شرح حال او به طور دقیق در دست نیست. او در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم او در این شهر یوحنا بن حیلان بود. فارابی در آن هنگام منطق، ریاضیات، موسیقی، نحو و علوم را فراگرفت. چنان که از آثار او برمیآید فارابی زبانهای عربی، ترکی و فارسی را میفهمیده است گرچه در برخی افسانهها بیان میشود که او با 70 زبان دیگر آشنایی داشته است. فارابی به چنان درجهای دست یافته است که او را پس از ارسطو، معلم اول، معلم ثانی میخوانند.
سیاست مهمترین بخش از فلسفه فارابی به شمار میرود و هدف اصلی فلسفه او سیاست است. گرچه برخی فلسفه فارابی را با برداشت امروزی از سیاست متفاوت میدانند اما به هر روی و با هر نامی این جنبه خاص از اندیشه وی از مورد توجهترین بخشهای فلسفه فارابی به شمار میآید.
از آثار اصلی فارابی در بحث سیاست، کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله» میباشد اما میتوان در کتب و مقالات متعدد دیگر فارابی از جمله کتاب «المله الفاضله» نیز این جنبه از فلسفه او را جستوجو کرد.
فارابی اشتغال سیاسی نداشت اما گرایشهای شیعی او به این تاملات و بررسیهای فارابی در سیاست منتج شده بود. هانری کربن مدینه فاضله فارابی را همان «مدینه ابرار در آخرالزمان» میداند. این مدینه در معادشناسی شیعی، با شرایطی مطابقت دارد که در زمان ظهور امام غایب تحقق پیدا خواهد کرد که مقدمه رستاخیز خواهد بود. شهریاری که فارابی همه فضایل انسانی و فلسفی را به او اعطا کرده، همان افلاطونی است که قبای محمد پیامبر را بر تن کرده است.
«سیاست» فارابی از دیگر جنبههای فلسفه او جداییناپذیر است و از مجموعه روانشناسی و جهانشناسی او تفکیکناپذیر است، در واقع «مدینه فاضله» یک برنامه سیاسی امروزی نیست و شاید بهتر است فلسفه سیاسی او را فلسفه نبوت نامید.
در همین بحث باید اشاره کرد که فارابی در سال ۲۳۰، بغداد را ترک کرده و به حلب رفته بود و تحت حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیفالدوله حمدانی به او احترام زیادی میگذاشت. به وضوح میتوان اشتراک میان حکمت نبوی فارابی را با حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعه را مورد توجه قرار داد. در ادامه به طور دقیقتر اندیشه فارابی در خصوص سیاست-نه لزوما به معنای امروزی- و به طور دقیق مدینههای مختلف را مورد بررسی قرار میدهیم.
هدف فارابی نه صرفا خود سیاست بلکه تحصیل سعادت است. فارابی بر ضرورت اجتماع تاکید میورزد و برای دستیابی به کمالات مدنظر خود «معاونت و یاری مردم » را بسیار ضروری میداند. فارابی نیاز به همبستگی و ارتباط با افراد دیگر را برای نوع بشر امری فطری میداند و به همین روی بیان میکند که «این نوع از حیوان[انسان] نیازمند است که در جایی ماوی گزیند و در مجاورت با دیگران به سر برد.» و از همین روی انسان را حیوان مدنی میخواند. فارابی در فصلی از کتاب «آراء اله المدینه الفاضله» تحت عنوان «القول فی احتیاج الانسان- الی الاجتماع و التعاون» نیازمندی انسان به اجتماع را برای بقا و دستیابی به کمالات به تفصیل شرح میدهد. فارابی جامعه را وسیله میداند نه هدف و این هدف دستیابی به کمال است که سعادت دنیا و آخرت بدان تامین میشود.
فارابی میان ملتها اختلاف و تفاوت قائل بود. او بنا بر دو امر طبیعی و یک امر وصفی و عنوانی میان ملتها تمایز قائل میشد؛ «دو امر طبیعی یکی خلقت است و دیگر عادت و امر وصفی که در آن دو امر طبیعی مدخلیتی جزئی دارد، زبان است.»
انواع مدینهها
برای فارابی دستیابی به سعادت ابزار و وسیله نهایی، تعاون است، وی در بحث خود پیرامون انواع مدینهها، بهترین مدینه را آن میداند که «مردم آن اعمالی را انجام دهند که آنها را به این سعادت برساند.» و این را مدینه فضیله میداند و ملتی را که در همه مدینههایش چنین تعاونی باشد ملت فاضله نامیده میشود.
فارابی در کتاب 《السیاسات المدینه》 اضدادی را برای مدینه فاضله ذکر کرده است که از این قرار هستند: مدینه جاهله، مدینه فاسقه و مدینه ضاله. علاوه بر اینها در کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله» مدینه متبدله را بر این مدینهها میافزاید.
مدینه فاضله
فارابی مدینه فاضله را به بدن تشبیه میکند- این تشبیه مدینه به شکل آدمی را از افلاطون گرفته است- و بیان میکند که در این بدن تمام اعضا برای تتمیم حیات حیوانی وظایف خود را به درستی انجام می.دهند. همچنین او معتقد بود همچنانکه در میان اعضای بدن یکی بر دیگری برتری دارد در مدینه نیز شرایط به همین شکل است و رییسی وجود دارد که بر دیگران ریاست میکند و او را نزدیکانی-از منظر مقام و مرتبه- است و به همین شکل در ردههای پایینتر افراد مختلفی وجود دارند. فارابی معتقد بود که اعضای مدینه بر حسب فطرتهای گوناگون خود هر کدام بهر کاری ساخته شدهاند.
فارابی در اینجا نیز همچون آثار دیگرش به دنبال وحدت و ترتیب بود و به همین روی اعضای مدینه را به یکدیگر مرتبط و برخی را بر برخی دیگر مقدم یا موخر میدانست. بدین شکل اعضای موخر در خدمت اعضای مقدم خود هستند. در این سلسله مراتب عضوی وجود دارد که در خدمت هیچکس نیست و اعضایی وجود دارند که هیچ خادمی ندارند.
همانطور که از گفتههای پیش برمیآید فارابی ریاست مدینه فاضله را در شایستگی تمام اعضای این مدینه نمیداند. او ریاست را بر دو چیز میدانست: یکی آنکه شخص از حیث سرشت و طبیعت آماده آن مقام باشد، دیگر آنکه واجد ملکه و هیئت ارادی چنین کاری باشد. فارابی چنین انسانی را انسان کاملی میداند که هم عقل است و هم معقول. رییس مدینه فاضله کسی است که نفساش به عقل فعال اتصال دارد. به عبارتی رییس مدینه فاضله به طور مستقیم معرفت را از طریق وحی از عقل فعال میگیرد. فارابی عقل فعال را واسطهای میداند بدین صورت که «چون عقل فعال از وجود سبب اول فائض شده است، میتوان گفت که سبب اول به توسط عقل فعال به اینگونه انسان وحی میکند.» در اینجاست که فارابی از افلاطون دور میشود و به نظریه نبوت در اسلام نزدیک میشود.
به عقیده فارابی زمانی رییس مدینه فاضله به این درجه خواهد رسید که ۱۲ خصلت در او جمع شده باشد: ۱- تندرست و کامل الاعضا باشد. ۲- قدرت فهم و تصورش نیکو باشد و هرچه را که میفهمد و درک میکند به خوبی به خاطر بسپارد. ۳- زیرک و هشیار باشد. ۴- خوش سخن باشد. ۵- دوستدار تعلیم و استفاده باشد. ۶- در خوردن و آشامیدن و زن حریص نباشد. ۷- دوستدار راستی و راستگویان باشد. ۸- بزرگوار و دوستدار بزرگواری باشد. ۹- درهم و دینار و دیگر متاع دنیوی در نظرش بیقدر باشد. ۱۰- ذاتا دوستدار دادگری و مردم دادگر باشد، و دشمن ستم و مردم ستمپیشه. ۱۱- شخصی معتدل باشد نه سهلانگار و لجوج و سختگیر. ۱۲- ارادهای نیرومند داشته باشد و ضعیفالنفس و ترسو نباشد.
فارابی به این مساله واقف بود که چنین فردی با این مجموعه صفات به شدت نادرالوجود است تا چه رسد به اینکه لازم است، هر رییسی جانشینی با همین صفات داشته باشد، از این روی وی مساله تشکیل هیات رییسه را مطرح میکند بدین صورت که باید کسانی را یافت که هر کدام یک یا چند مورد از این صفات را داشته باشد و آنها و با هم هیات رییسه را تشکیل بدهند اما ضروری است که افرادی واجد هر یک از این صفات یافت شود و مجموع آنها در هیات رییسه دارای تمامی خصائل لازم برای رییس مدینه باشد.
فارابی رییس مدینه را معلم، مدبر و مرشد میداند چرا که او معتقد است هر فردی دارای فطرتهای گوناگون است اما به این صورت نیست که همه از جانب خود فطر تا سعادت را بشناسند یا چیزهایی را که باید از آن آگاه باشند بدانند، بلکه همواره نیازمند معلم و راهبرند. به عبارتی همه مردم برحسب فطرت به معلم نیازمند هستند و باید از راه تربیت و تمرین، به مراحلی که برای آن آمادگی دارند برسند.
همانطور که پیشتر بیان شد گرایشهای شیعی و آرا اسماعیلی در اندیشههای فارابی تاثیر ژرفی گذاشته است . از این روی معلم در اندیشه فارابی همان امام است.
مدینه جاهله
یکی از اضداد مدینه فاضله در نظر فارابی، مدینه جاهله میباشد. مردم مدینه جاهله نه سعادت را میشناسند و نه سعادت به خاطرشان خطور میکند. این امر چنان است که حتی اگر آنها را به سعادت راهنمایی کنند به آن سوی نروند و اگر از آن سخن گفته شود به آن اعتقاد پیدا نکنند. این مردم از خیرات جز سلامت جسم و فراخی تمتع از لذات چیزی نمیشناسند.
فارابی مدینه جاهله را به چند بخش تقسیم کرده است: مدینه ضروریه؛ مدینهای است که مردم آن به آن چه قوام جسم ایشان است از خوردنی و نوشیدنی به قدر ضرورت اکتفا کردهاند. مدینه بداله؛ مدینهای است که مردم آن تنها برای رسیدن به فراخنعمتی تلاش میکنند و دستیابی به آن را غایت زندگی میدانند. مدینه خست و شقاوت؛ مدینهای است که قصد مردم آن بهرهمندی از لذت محسوس است و هر گونه هزل و لعبی را بر امور دیگر بر میگزینند.
مدینه کرامت؛ مردم در این مدینه میخواهند که صاحب مکرمت و عظمت و نام و آوازه چه در گفتار و چه در کردار شوند. مدینه تغل؛ مردم در این مدینه میخواهند بر دیگران پیروز شوند و سعادت خود را در این امر میبینند. مدینه جماعیت؛ مردم در این مدینه «عنان گسیختهاند و هرچه خواهند کنند و همه برابرند و یکی را بر دیگری برتری و سیادت نیست.» مدینه النذاله؛ مردم این مدینه برای دستیابی به مال و ثروت بیش از نیاز خود تلاش میکنند و آن را جز در امور ضروری که قوام جسم است مصرف نمیکنند.
مدینه فاسقه
مردم در این مدینه هر آنچه مردم مدینه فاضله از سعادت، خدا و عقل فعال شناختهاند، میشناسند اما اعمال آنها همچون مردم مدینههای جاهله است. در واقع آنها باور دارند اما عمل نمیکنند.
مدینه متبدله
اندیشه و کردار مردم در این مدینه هم همچون مردم مدینه فاضله است اما در آن تصرف کردهاند و به همین جهت در آرای افعال آنها فساد راه یافته است.
مدینه ضاله
مردم در این مدینه در مورد خدا و عقل فعال آرا فاسدی را بیان کردهاند و رییس این مدینه مدعی است که به او وحی میشود و بدین روی مردم را به گفتهها و کردارهای خود فریب داده است.
منابع:
تاریخ فلسفه در جهان اسلام، حنا فاخوری و خلیل جر، ترجمه عبدالمحمد آیتی
تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کُربِن، ترجمه جواد طباطبایی
انتهای پیام