برای تهیه گزارش وارد محدوده حصار شدیم. ابتدا در منطقه همهچیز عادی بود و زندگی مردم به صورت معمول جریان داشت اما هرچه این مسیر شیبدار را بالاتر میرفتیم، اوضاع فرق میکرد. کوچهها باریکتر میشد و خانهها کوچکتر. یکی درمیان خانه و خرابه است. تقریبا تمام کوچههای خط چهار حصار به خرابه منتهی میشود. جایی که شبها محل تجمع کارتنخوابان و بیخانمانهای کرج است. اکثر معتادان و کارتنخوابانی که روزها در سطح شهر میبینید، شب را اینجا سپری میکنند. بعضیها که اوضاع بهتری دارند، چادر میزنند اما برخی به یک تکه کارتن بسنده میکنند. خرابههای خط چهار ناله فقر دارند.
فروش مواد مخدر؛ بلای جان جوانان خط چهار
برای پرس و جوی بیشتر، سراغ ساکنین خط چهار رفتیم. یکی از بانوان محله میگوید: ما از شهر خمین به دنبال کار به اینجا آمدیم. همسرم در نانوایی کار میکند و درآمدمان اجازه نمیدهد جای دیگری خانه اجاره کنیم. اینجا بدترین محله کرج است و ما از ناچاری اینجا گیر کردهایم. شهر خودمان که بودیم، کار نبود اما حداقل جایی زندگی میکردیم که آرامش و خیال راحت داشتیم. شوهرم روزی هشتاد هزارتومان حقوق میگیرد. دو فرزند هم داریم که هزینههایشان زیاد است. تازه هزینه خورد و خوراک هم هست. اینجا ماهانه ۱۰۰ هزارتومان اجاره میدهیم که همان هم برایمان سنگین است. چندبار جای دیگر دنبال خانه گشتیم اما همه پول پیش میخواهند که ما نداریم.
دلش از وضعیت فعلیشان گرفته بود و با بغض سنگینی در گلو از آینده نامعلوم پسرش اظهار نگرانی میکرد: اگر اینجا بمانیم بچههایمان هم مثل خود ما بدبخت میشوند. پسرم ۱۰ سالهاست و محیط اینجا روی او اثر میگذارد. چندوقت پیش به من میگفت « مامان غصه نخور، بزرگتر که بشوم مثل پدر علیرضا شیشه و هروئین میفروشم و پولدار میشوم! ». به خدا من شبها را از نگرانی آینده پسرم بیدارم و گریه میکنم. وقتی همسایه ما علنی مواد میفروشد و دزدی میکند، وقتی در مدرسه بچهها به او میگویند اگر مواد بفروشی پولدار میشوی، چه آیندهای خواهد داشت؟
وقتی ضعف فرهنگی و اجتماعی بیداد میکند
زنان محله تا میبینند که برای گزارش آمدهایم به این خیال که ما ناجی آنها خواهیم بود و ممکن است به وسیله ما از این وضع رهایی یابند، دور ما جمع میشوند و گلایههایشان را میشمارند. یکی میگفت: اینجا همه همدیگر را میشناسند. ما میدانیم چه کسی دزد است، چه کسی مواد فروشی میکند و چه کسی واقعا از سر نداری و ناچاری اینجا مانده. ماجرا آنقدر عادی شده که ترسی از گفتن اینکه دزد هستند ندارند. مواد فروشی هم علنی است و در روز روشن توی کوچه و خیابان تریاک و شیشه و حشیش دست جوان مردم میدهند.
دیگری میگوید: مواد فروشهای اینجا ثروتمند هستند و خانههایی که اینجا دارند فقط برای کار است وگرنه خودشان در محلههای خوب کرج زندگی میکنند. اینجا پاتوق مشتریهایشان است. خودشان ماشینهای مدل بالا دارند اما اینجا که میآیند با موتور میچرخند. سن و سالی هم ندارند و اغلب بین ۱۸ تا ۳۰ ساله هستند.
خانم جوانی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی منطقه مینالد و میگوید: هوا که تاریک میشود، خیابانها و کوچههای خط چهار در اختیار اراذل و اوباش است. کسی هم اگر اعتراض کند، سروکارش با قمه و چاقو است. به راحتی خیابان را میبندند و باج میگیرند. همین چندوقت پیش موتور برادرم را از او گرفتند که دو ماه بعد با خواهش و التماس پس گرفتیم. هیچکدام از خانمها بعد از تاریکی بیرون نمیآیند چون میترسند. شاید فکر کنید اغراق میکنم اما دقیقا همینطور است. اینجا جزوی از کرج است اما همه چیز فرق می کند. انگار فراموش کردهاند اینجا هم جزوی از شهر است.
خرابههای خط چهار حصار؛ حاشیه امن مواد فروشان و کارتنخوابها
یکی از اهالی محله میگوید: چهار سال پیش نیروی انتظامی در طی چند عملیات، تعداد زیادی از اماکن فروش مواد مخدر را تخریب کرد. همین خرابههایی که در کوچهها میبینید، نتیجه همان عملیاتها است. چند وقتی اوضاع خوب بود اما بعد از گذشت مدت کوتاهی دوباره همان آش و همان کاسه!. بعضی ها روی همان خرابهها خانه ساختهاند و مواد فروشی میکنند. مشهور هم هستند و از هرکسی بپرسید میدانند که فلانی کجاست و چه نوع موادی میفروشد. برای خودشان قوانینی دارند و هرکسی حق ندارد هرچیزی بفروشد.
وی ادامه میدهد: بعضیهایشان معتاد هستند و برای تهیه هزینهها مواد فروشی میکنند اما افرادی هم هستند که سازماندهی شده و با برنامه کار میکنند. تعدادی نوچه دارند و در این چندسال اخیر حسابی مال و اموال جمع کردهاند. شیک میگردند و تیپهای آنچنانی میزنند اما کارشان بدبخت کردن جوانهای نادان و خام است.
اعتیاد زمینهساز فساد در این منطقه است
بعضیها از حرف زدن با ما امتناع میکردند. انگار که از سایه مواد فروشان و اراذل هم بترسند. میگفتند دنبال دردسر نیستیم و کاری به کسی نداریم اما بعضیها سعی میکردند ما را با تمام ابعاد محله آشنا کنند. یکی از کاسبان محله میگوید: خانههای کوچکی که اینجا میبینید متعلق به خانوادههایی است که در فقر مطلق زندگی میکنند. چطور میشود یک خانواده چهارنفره در خانهای بیست متری زندگی کنند و بنیان و حرمتهای خانواده حفظ شود؟ بعضیها واقعا به خاطر فقر به این شرایط تن دادهاند اما در بعضی موارد، دلیل اصلی فقط مواد مخدر است. چندوقت پیش چند خانمی که به مواد مخدر اعتیاد داشتند یکی از همین خانههای بیست متری را اجاره کرده بودند. خانهای که تبدیل به محل فساد شده بود و رفت و آمدهای غیرمعمول در آن صورت میگرفت. اینگونه اتفاقات برای جوانان سالم اینجا هم خطر گیر افتادن در منجلاب اعتیاد را به وجود میآورد.
او همچنین جرم و جنایت را ناشی از اعتیاد شدید میداند و ادامه میدهد: کسی که به مواد مخدر اعتیاد دارد برای تهیه مواد دست به هرکاری میزند ولو عمل خلاف قانون و غیرانسانی. فرد معتاد ناچار است که مواد به بدنش برساند و وقتی بیکار و بیخانمان است، برای تهیه هزینهها به سمت روشهای غیرمعمول میرود. اگر در این محله یا هرجای دیگر دزدی، جیببری یا خفت گیری اتفاق میافتد، همه به خاطر اعتیاد و تهیه مواد است.
این کاسب ۳۳ ساله با افتخار اعلام میکند، ۹ سال است که زندگی پاکی دارد و مواد مخدر را ترک کرده است، او میگوید: من هم به اشتباه وارد این ماجراها شدم و از سر خامی و نادانی دوره جوانی، پنج سال گرفتار اعتیاد به حشیش بودم. دوستانی که آن دوره داشتم، همگی مواد مخدر مصرف میکردند و من را اغفال کردند. خانوادهام وقتی متوجه اعتیاد من شدند، ابتدا تلاش کردند که ترکم دهند اما وقتی دیدند چارهساز نیست، رهایم کردند. مدتی پیش دوستانم میماند و چندماه دورهگرد بودم. خودم از وضع زندگی خودم خسته شدم و با توکل به خدا توانستم به زندگی برگردم. همیشه دعا می کنم ای کاش جوانان اینجا به خاطر موقعیت محل زندگیشان دچار این اشتباه نشوند.
خرابههای خط چهار؛ محل اسکان مجانی برای معتادان
بیشترین چیزی که در این محله جلب توجه میکند، تعداد زیاد خرابهها است. خرابههایی که اگرچه شکل و قیافه یک خانه را ندارند، اما تبدیل به محل زندگی برخی شدهاند. هنوز آثار یک خانه در بعضی از خرابهها مانده. دیوارهایی که نریختهاند و اتاقهایی که نصفه و نیمه ماندهاند. تعدادی کمد و تشک در یکی از خرابهها دیدیم و برای پرسوجو با رهگذران حرف زدیم.
آقای قنبری میگوید: این خرابهها پناهگاه شب معتادان است. روزها دنبال جمع کردن ضایعات و خرید مواد میروند و شب را به اینجا میآیند. چون اینجا کسی کاری به کارشان ندارد و از چشم ماموران انتظامی هم دور هستند. بعضی از این خرابهها تبدیل خانه شده. وسیله گذاشتهاند و زندگی میکنند اما بیشترشان فقط شبها را اینجا میمانند.
آقای قنبری درباره حضور کارتنخوابان در این منطقه و تاثیری که روی زندگی مردم میگذارند میگوید: اینطور نیست همه بیخانمانهای اینجا دزد و بزهکار باشند. بیشتر آنها کاری با کسی ندارند اما به هرحال حضور آنها اینجا را ناامن میکند. خصوصا برای بچهها و خانمها.
روایت یک ماجرای غمانگیز
در حین تهیه گزارش و بازدید از محلههای اطراف خط چهار، دورتر از منطقه مسکونی و در حاشیه پارک جنگلی همگام، مرد دورهگردی را دیدیم. میانسال بود اما چهرهاش خسته و پیر نشان میداد. اوضاع نامرتبی داشت و زیر دیوارهای حاشیه پارک اطراق کرده بود. چند گونی پر از ضایعات کنار خودش داشت. به بهانه آدرس پرسیدن به او نزدیک شدم و سعی کردم گفتگویی با او داشته باشم. علیرغم آنچه فکر میکردم، استقبال کرد و از سرگذشتش برایمان گفت. خودش را مجید، ۳۶ ساله معرفی کرد و ادامه داد: در چند رستوران و هتل سرآشپز بودم. حرفهای بودم و پول خوبی میگرفتم. ازدواج که کردم خدا به من یک دختر داد. اسمش را تینا گذاشته بودیم. طی دو سال هم خانه خریدم هم ماشین. زندگیام خیلی خوب بود اما روزگار به من وفا نکرد. دخترم ۸ ماهه بود که تصادف کردم و کودکم جلوی چشمانم پرپر شد و من هیچکاری نتوانستم بکنم. زندگیام بعد از آن تصادف به هم ریخت و هیچوقت مثل سابق نشد. همسرم نتوانست من را تحمل کند و جدا شد. من مقصر آن تصادف بودم و هیچکس نمیتوانست من را ببخشد حتی خودم. خانه و ماشینی که خریده بودم را به عنوان مهریه به همسرم دادم. دیگر هیچ چیز برایم ارزشی ندارد. چند وقت بعد از آن حادثه سکته کردم و یک طرف از بدنم بیحس شد. چون توان کار کردن نداشتم، بیرونم کردند. هیچکس نبود که حمایتم کند، خودم هم از همه چیز خسته بودم و بیاختیار به سمت مواد مخدر رفتم بلکه آرام شوم اما بدتر شد. الان چهار سال است که اعتیاد دارم و هرچیزی که به دستم برسد مصرف میکنم. همین اطراف با چند نفر دیگر زندگی میکنیم. روزی ۳۰ – ۴۰ هزار تومان از جمعآوری ضایعات پول درمیآورم که همهاش خرج مواد و غذا میشود.
مجید بیحس و حال بود و جان حرف زدن نداشت. از او پرسیدم آیا میتوانم کمکی به او بکنم، گفت: دوست ندارم برگردم. دو دفعه دستگیرم کردند و به کمپهای ترک اجباری فرستاده شدم اما بیرون که آمدم دوباره شروع کردم. جایی ندارم که بروم و کاری نیست که بتوانم با این شرایطم انجام بدهم. همینجوری ادامه میدهم که یک روز بمیرم و راحت شوم.
حاشیه نشینی زیر سایه پایتخت
علیرضا گروسی، کارشناس جغرافیای شهری درباره علل گسترش حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ مثل کرج میگوید: اصطلاح حاشیهنشینی یا زاغهنشینی در کشورهای درحالتوسعه به محلات فقیرنشینی گفته میشود که در اطراف شهرهای بزرگ ایجاد میشود. حاشیهنشینان فقط مهاجران روستایی نیستند بلکه گروههای کم درآمد شهری را نیز شامل میشوند که به دلیل سیاستهای ناکارآمد زمین و مسکن شهری به این مناطق روی میآورند.
گروسی میافزاید: بخش اعظمی از محلات حاشیهنشین در شهر کرج ناشی از مهاجرتهای روستاییان این استان و استانهای دیگر به آن است. از عوامل اصلی مهاجرت به کرج، نزدیکی به پایتخت و همچنین ارزان بودن نسبت به تهران است. متأسفانه این شهر و محلات آن، در سایه شهر تهران به رشد و گسترش افقی غیر اصولی و غیر منطقی در دهههای اخیر دستیافتهاند که شهرنشینی در آنها با شهرسازی توازن ندارد.
وی با اشاره به اینکه بیشتر مشکلات فرهنگی و اجتماعی مناطق حاشیهای ناشی از کمبود امکانات است، ادامه میدهد: محلات حاشیهنشین در همه جای دنیا ازنظر جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و کیفیت زندگی سطح بسیار پایینتری را نسبت به محلات دیگر در شهر دارند. این مسئله خودبهخود باعث فقر فرهنگی، فقر اقتصادی، افزایش ناامنی و بروز بزهکاری و درنهایت نارضایتی و هنجارشکنی ساکنان خواهد شد.
خط چهار حصار؛ ضعیف، غیراصولی، غیرمجاز و بینظارت
این کارشناس مسائل شهری میگوید: در محله خط چهار حصار، سرانههای شهری بسیار پایین و تمرکز جمعیتی بالاست. از سوی دیگر کیفیت سازهها استاندارد نیست و از مصالح بیکیفیت و آسیبپذیر استفادهشده است درنتیجه واحدهای مسکونی بهصورت غیراصولی و غیرمجاز ساختهشدهاند. علت اصلی این رویه در ساختوساز، بنیه ضعیف اقتصادی سکنه و عدم نظارت دقیق بر ساختوساز ایشان از طرف سازمانهای نظارتی بوده است.
گروسی در انتها میافزاید: خط چهار حصار، کالبدی نامتوازن و نامناسب دارد و همین نارساییهای عمرانی، روی مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز تاثیر منفی میگذارد. در این منطقه دسترسی به خدمات شهری در پایینترین سطح خود قرار دارد که این معضل به تبع در بلندمدت روی سطح سواد، توان مالی، وضعیت آموزشی و بهداشتی نیز تأثیر منفی گذاشته است.
انتهای پیام