محمدناصر مودودی در دومین جلسه از مجموعه نشستهای مشهد ۱۴۰۰ که با عنوان مشهد، ادبیات فولکلور و فرهنگ شفاهی شامگاه گذشته، ۲۱ مهر ماه، در صفحه اینستاگرامی خانه هنرمندان مشهد برگزار شده بود، در رابطه با ادبیات فولکلور اظهار کرد: در نگاه و تعریف جامع، فرهنگ یا دانش شفاهی به معنای فولکلور است. یعنی در هرچه که مربوط به توده و عامه باشد و خلق آن غیر نخبگانی باشد و همه بتوانند تغییری در آن ایجاد کنند، محصولی به عنوان فولکلور به وجود میآید که میتواند افسانه، تصنیف، دوبیتی، لالایی، ضربالمثل و... باشد و مجموع دانشی که مردم توده جمعآوری میکنند، تحت عنوان فولکلور شناخته میشود.
وی افزود: فولکلور به این علت مهم است که میراث تمام ارزشها و ضد ارزشهای یک جامعه بر دوش این فرهنگ قرار میگیرد و کاملا بیپیرایه و خالص، با سادهترین کلمات و گریز از پیچیدگی بر زبان میآید و تفاوت آن با ادبیات نخبگانی در همین سادگی و صمیمیت و به خصوص نوع ادبیاتی که در آن به کار میرود، است.
این پژوهشگر فرهنگ شفاهی در رابطه با انواع ادبیات بیان کرد: چند نوع ادبیات وجود دارد؛ ادبیات عامیانه، ادبیات ادبی کلاسیک و ادبیات نو و مدرن. در بخش اول که در مورد آن صحبت میکنیم، هر آنچه که یک جامعه با آن سر و کار دارد، تبدیل میشود به ژانری در فرهنگ شفاهی؛ برای مثال تجربیات خیلی خالص به ضربالمثل تبدیل میشود. همانطور که یک اصل علمی در هر زمان و مکان قابل استفاده است، ضرب المثل نیز در هر زمان و مکانی صادق است؛ پس به نظر بنده ضربالمثلها اصول علمی عامه است. کل تجربیات زیستی یک قوم آن را منتهی میکند به اینکه هر فردی که خلاقیت دارد، به هر شکلی خلاقیتش را بروز دهد.
مودودی تصریح کرد: اینکه خلاقیتها از کجا به وجود میآید، به احوالات، آرزوها و اعتقادات بازمیگردد. در رستم نامه این مطلب وجود دارد که رستم با حضرت علی(ع) رو به رو میشود و به دست ایشان مسلمان میشود؛ این موضوع به اعتقاد آن نویسنده بازمیگردد که با توجه به فاصله زمانی ۱۵۰۰ سالهای که وجود دارد، علاقهمند است که روایت را اینگونه تعریف کند.
وی عنوان کرد: به عنوان یک اصل کلی، خاستگاه ادبیات رسمی و غیر رسمی یکی است؛ از محبت خارها گل میشود که ممکن است به یک ضربالمثل تبدیل شده باشد، ناشی از نبوغ مولانا است که یک مفهوم را به یک شعر تبدیل میکند و ما آن را به یک ضربالمثل جاری در بین مردم تبدیل میکنیم. نقطه مشترک ادبیات عامه و ادبیات رسمی این موضوع است که هر دو از عواطف انسانی به وجود میآید. یکی در سطح نخبگانی مکتوب میشود و دیگری در سطح شفاهی به صورت عامیانه ارائه میشود. وقتی که مکتوب میشود، نوع نوشتاریِ احساسات بروز پیدا میکند و زمانی که سینه به سینه نقل میشود، باز هم همان خاستگاهها را دارد.
این مدرس دانشگاه درخصوص لالایی در فرهنگ کشور اظهار کرد: لالایی از نظر بنده دارای دو بخش نوا و محتواست؛ بخش نوا متعلق به کودک است چون کودک فقط موسیقی را میشنود اما محتوا متعلق به گوینده است. به عبارتی مادر یا پدر آرزوها، دغدغهها یا درخواستهایی را که دارد را در خلوتترین و خصوصیترین لحظات با کودک خود زمزمه میکند. بنابراین بیپیرایه ترین احساسات را با او درمیان میگذارد. لالاییها در گذشته کمک میکرد که ارتباطات خیلی خوبی را بین فرهنگ و ادبیات با کودک ایجاد کند و کودکان یاد میگرفتند که چطور لهجهشان ادا میشود و مادران تسکین پیدا میکردند؛ اینطور هم انتقال فرهنگ اتفاق میافتاد و هم امنیت روانی به وجود میآمد.
مودودی خاطرنشان کرد: یکی از کارکردهای ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه، بُعد روانشناسی آن است. به عبارت دیگر در آن نه تنها انتقال پند و اندرز صورت میگیرد و تجربیات و ارزشها منتقل میشود بلکه از لحاظ تسکین و آرامش بخشی نیز موثر است.
وی در رابطه با تاریخچه افسانهها گفت: نظر شخصی بنده در رابطه با قدمت افسانه این است که از روزی که بشر توانست حرف بزند، افسانه هم شروع شد؛ خیلی پیش از خط و کتابت. تجربیات روزانه را وقتی که شکارگر به داخل غار میآمد و میتوانست حرف بزند، تعریف میکرد و اینها کم کم پیچیده میشد و ساختار به خود میگرفت.
مودودی تصریح کرد: در چنین شرایطی بود که تجربیات زیسته به ژانری جذاب تبدیل میشود و این ژانر با شاخ و برگی که در داستانش داده میشود، جذابتر هم میشود. در این بین عدهای از افراد با استعداد هم پیدا میشوند که دهانشان از باقی افراد گرمتر است و جذابتر میتوانند اتفاقات را نقل کنند. یکی از نویسندگان مطرح جهانی میگوید که چه در بازار، چه در سیاست و چه در مدرسه، پیروزی با کسی است که داستان را بهتر تعریف میکند.
این پژوهشگر ادبیات فولکلور اظهار کرد: وقتی چند افسانه ایرانی را بازنویسی میکردم، متوجه شدم که آن را حکیم نظامی گنجوی و مولانا در کتب خود دارد و حتی یکی از آن افسانهها گرتهبرداری شده از ایلیاد و اودیسه بود که این نشاندهنده تکثیر خاستگاهها برای یکدیگر است.
وی افزود: فعلی در تایباد تحت عنوان لمبیدن وجود دارد و من تا چندوقت پیش فکر میکردم که این یک فعل خالص این منطقه است اما بعدا آن را در رشت مشاهده کردم. در اینگونه موارد است که ما با فکر کردن دربارهاش متوجه میشویم که نه تنها در حوزه داستانها خلوص نداریم بلکه در حوزه ادبیات شفاهی و دانش شفاهی نیز به طور عام خلوص نداریم.
مودودی در رابطه با قهرمانها و ضدقهرمانها گفت: داستان قهرمانها داستان عجیبی است که ما در آن امیال خود را در قالب یک شاهزاده، کچل یا تنبل میگذاریم و این موارد یک نوع تیپ هستند. در این تنگناها معمولا یکسری از نیروهای منفی بر روی انسان اثر میگذارد و این نیروهای منفی معمولا قدرتمند است اما در ادبیات شفاهی ما هرگز پیروز نمیشود. ضد قهرمان ها نیز عوامل مدرنی در ادبیات عامه کهن هستند؛ برای مثال در داستان مرد نیک مرد بد، مرد بد باعث اجبار درآوردن چشم های مرد نیک میشود و سپس او از طریق چند حیوان سخنگو متوجه میشود برگ درختی را بچیند و با مغز میوهای بکوبد، چشمش بهبود پیدا میکند و در آخر پیروزی با مرد نیک است.
این مدرس دانشگاه با اشاره به کمرنگ شدن فرهنگ شفاهی در جامعه امروز ما بیان کرد: امروز در شبکه اجتماعی داعیه زندگی لاکچری داغ است و عدهای تصور میکنند که هرکس زودتر و بیشتر از حق دیگران بخورد برنده است، در حالی که در قدیم اینطور نبود و در ادبیات عامه ما هرگز فردی که حق دیگران را ضایع کند و به نفع خود استفاده کند، تقدیس نشده است و شاید اکنون لازم باشد که اصول ارزش های ما بازنگری شود. ادبیات شفاهی ما کمرنگ شده و ما در این خصوص مقصر هستیم. این موضوع، یاری تعداد افراد زیادی را میطلبد و مانند بازی دوی ۴۰۰ متر است، یک نفر نمیتواند بدود و وقتی چوب را به نفر بعدی تحویل داد، کار تمام شود چون نفرات بعدی هم باید با همان سرعت بدوند.
وی خاطرنشان کرد: در هالیوود یک انسان معمولی به مرد عنکبوتی تبدیل میشود، یکی دیگر به هالک شگفت انگیز تبدیل میشود. ما از این نمونه ها در ادبیات خود زیاد داریم که میتوان به شخصیت های افسانه نیک در جهان اشاره کرد. به این دلیل آن شخصیت های خارجی مطرح میشوند اما داستان ما را کسی متوجه نمیشود که ما آن ها را نوشتهایم اما کسی آن را تجسمی، تصویری و رسانهای نکرده است.
مودودی ادامه داد: آداب این کمک را به ما میکند که علاوه بر اینکه محتوا پیدا کنیم، کار گروهی و تیمی را یاد بگیریم. این نوآوری اکنون در ما فوقالعاده کمرنگ شده و اگر دوباره آن را احیا کنیم و متخصصان علوم مختلف دور یکدیگر جمع شوند، در رقابت با کشورهای دیگر میتوانیم عرض اندام کنیم و به موفقیت دست پیدا کنیم.
این پژوهشگر فرهنگ شفاهی خاطرنشان کرد: مشهد وظیفه سنگینی در این خصوص دارد چون مشهد وجهه خراسان است و وقتی حرف از خراسان میزنیم مفهوم فوقالعاده بزرگی را مطرح میکنیم. بر این اساس باید میراث کهن خود را مطرح کنیم و به این نکته توجه داشته باشیم که خراسان در برخی دوران نجات دهنده فرهنگ کشور بوده است و یا حداقل زنده نگه دارنده فرهنگ کشور بوده است.
انتهای پیام