جمال‌الدین اکرمی عنوان کرد

دشواری نوشتن درباره مسائل «رومیناها»

جمال‌الدین اکرمی با اشاره به دشواری نوشتن درباره مسائل «رومیناها» در ادبیات می‌گوید: ادبیات کودک و نوجوان ما بیشتر از آن‌که آگاهی‌دهنده باشد سرگرم‌کننده است.

این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا، در پی اتفاقی که برای رومینا، دختر ۱۴ساله تالشی و کشته شدن او به دست پدرش رخ داد، و همچنین درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات در جلوگیری از خشونت‌های خانگی اظهار کرد: از آن‌جایی که ادبیات پیوند مستقیمی با جامعه دارد، ابتدا باید جایگاه اجتماعی آن را پیدا کنیم تا ببینیم این جایگاه به چه شکل می‌تواند در ادبیات بازتاب داشته باشد. فرایند آموزش به کودک در سه‌ کانون پیوسته به هم دنبال می‌شود: خانواده، جامعه و مدرسه (آموزش و پرورش). آسیب‌هایی که متوجه کودک می‌شود، برخاسته از این سه‌ نهاد است؛ از تنبیه بدنی گرفته تا فشارهای روحی، محدودیت‌های نابجا، توهین، بی‌اعتنایی، و حتی اعدام کسانی که در کودکی جرمی انجام داده‌اند. اگر بخواهیم جایگاه ادبیات را در آسیب‌شناسی‌هایی از این دست پیدا کنیم، باید ریشه‌های آن را در هرکدام از این نهادها جست‌وجو کنیم.

اکرمی مجموعه کودکان کار، کودکان بی‌خانمان، کودکان جنگ، کودکان طلاق، کودکان خشونت‌دیده، کودکان فرار از خانه و همچنین قاچاق کودکان را از نمونه‌های کودک‌آزاری دانست و بیان کرد: این‌ها مسائلی است که گریبانگیر کودک می‌شود و  ادبیات می‌خواهد نسبت به آن‌ها واکنش نشان دهد. اما پیش از آن به این فکر می‌کنم چرا باید حادثه‌ای مانند رومینا اتفاق بیفتد؟ می‌خواهم بدانم جایگاه قانون در این رویداد کجاست؟ ما باید از خودمان بپرسیم چرا به کودکی که برایش حق‌ ازدواج قائل شده‌ایم، اجازه عاشق شدن‌ نمی‌دهیم؟ همه این‌ها در درجه اول برخاسته از ناآگاهی خانواده‌هاست. این خشونت فقط هم متوجه رومینا نیست، متوجه تمام کودکانی است که اخبار را تماشا می‌کنند، قلب‌شان به درد می‌آید و احساس ناامنی می‌کنند. طبیعی‌ است که بازخورد این رویداد، خود یک نوع افزایش خشونت است و باعث قدرت دادن به کسانی می‌شود که می‌توانند خشونت را گسترش دهند. چرا رومینا دچار این حادثه شد؟ پاسخ ساده است: آموزشی برای او و خانواده‌اش شکل نگرفته است. هرچند خیلی هم نمی‌توانیم افراد جامعه را مجرم بدانیم، زیرا تا زمانی که آن‌ها از فرایند آموزش محرومند و قانون فقط روی کاغذ نوشته شده، انتظار دیگری نمی‌توان داشت.

اکرمی با طرح این پرسش که آگاهی از کجا می‌آید، گفتد: در درجه اول آموزش و پروش؛ بعد می‌توانیم برویم سراغ رسانه‌های عمومی؛ از نشریات گرفته تا رادیو و تلویزیون. ادبیات هم در مرحله بعدی قرار دارد که آموخته‌هایش ماندنی‌تر است. مسئله این‌جاست که اگر این سه‌ نهاد وظیفه‌شان را، که همان آگاهی دادن به کودکان است، به درستی انجام دهند، می‌توان انتظار این را داشت که جامعه‌ای بدون خشونت برای کودکان فراهم کرده‌ایم. آیا برای کودکان امکاناتی فراهم کرده‌ایم تا حقوق فردی‌شان را به آن‌ها یادآوری کنیم؟ آیا با استناد به قانون به پدران آموخته‌ایم که حق ندارند از دختر بودن فرزندشان نفرت داشته باشند، حق ندارند خانه را برای او به زندان تبدیل کنند یا او را کتک بزنند؟ آیا رسانه‌های آگاهی‌دهنده ما رسالت خود را به درستی انجام داده‌اند؟ پاسخ ما به این پرسش بسیار روشن است: نه! اگر  انجام داده بودند، این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. ما همواره با خبرهایی روبه‌رو هستیم که کودکان قربانی آن هستند.

این نویسنده کتاب‌های کودکان و نوجوانان با اشاره به نقش ادبیات در واکنش به فرایند کودک‌آزاری گفت: به نظر شما این مسائل چقدر در ادبیات کودک ما بازتاب داشته است؟ اگر بخواهم روشن‌تر اشاره کنم، باید بگویم ادبیات کودک و نوجوان ما بیش از آن‌که ادبیات آگاهی‌دهنده باشد، ادبیات سرگرم‌کننده است؛ به این معنا که متأسفانه ما نویسندگان بیش‌تر برای پرکردن اوقات فراغت کودکان می‌نویسیم، نه این‌که بخواهیم به آن‌ها آگاهی اجتماعی بدهیم؛ هرچند چراغ آگاهی دادن در ادبیات روشن است. به ناگزیر باید بگویم اگر نویسنده‌ای بخواهد به این مسائل بپردازد، در چاپ کتاب‌هایش کم و بیش با دشواری‌هایی روبه‌رو می‌شود. بیشتر ناشران ما مستقیم یا غیرمستقیم با نهادهای دولتی در پیوند هستند و سایه ادبیات دولتی همیشه روی صنعت نشر سنگینی می‌کند. رویکرد اغلب ممیزی‌ها متوجه واژه‌هایی مانند: عشق، تجاوز، اعتیاد و ایدز است. این‌ها آسیب‌شناسی‌هایی است که ما نمی‌توانیم چشم‌های‌مان را بر روی آن‌ها ببندیم. بخشی از این رویکرد از سوی ناشران دولتی صورت می‌گیرد، و بخش دیگری هم متوجه ناشران نیمه‌دولتی و خصوصی است؛ ناشرانی که گاه زیر تأثیر رویکردهای دولتی قرار دارند و سعی می‌کنند خودسانسوری کنند و جلو موانعی را که ممکن است از سوی شخصیت‌های اجتماعی یا نهاد ارشاد اعمال شود، بگیرند. بنابراین ما با دیوارهای نامریی روبه‌رو هستیم؛ دیوارهایی که ممیزی‌ را گسترش می‌دهند. طبیعی‌ است که با این رویکرد، ممیزی در ذهن نویسنده هم جا باز می‌کند و به سمت خودسانسوری می‌رود تا او برای چاپ کتابش دچار مشکل نشود.

نویسنده «شب به‌خیر، ترنا»  در ادامه خاطرنشان کرد: ما در ابیات ترجمه دست‌مان بازتر است. گذشته از رمان‌های ترجمه‌ای برای نوجوانان، که عمدتاٌ رویکرد هیجانی در آن‌ها مسلط است، گاه با پدیده عشق، و حتی ایدز و تجاوز در کتاب‌ها روبه‌رو می‌شویم. پرسش این‌جاست که چرا ادبیات تألیفی‌مان این‌قدر دستش بسته است؟ چرا ناشر زیر کلمه عشق و دلدادگی خط می‌کشد؟ چرا امکانی وجود ندارد که به کودک بگوییم چگونه باید احساس عشقش را هدایت کند، چگونه باید حرف‌هایش را با یک مشاور یا بزرگ‌ترهای مورد اعتماد در میان بگذارد، و این که رویارویی با خشونت خانگی با فرار از خانه یا خودسوزی جبران می‌شود؟ در مواردی از این دست که به آسیب‌های اجتماعی تبدیل می‌شود، مخاطب ما عمدتا کودک نیست، بلکه بزرگسالان، مدرسه و جامعه هستند. در کتاب ترجمه‌ای «مادرم ازدواج کرد» با آسیب‌شناسی طلاق روبه‌رو می‌شویم، کتاب «نحسی ستارگان ما» درباره دو جوان سرطانی است که عاشق  یکدیگرند و دست در دست هم به سوی آینده می‌روند. ما تا چه حد می‌توانیم این پدیده‌ها را در ادبیات‌مان بدون دستاویز به استعاره بیان کنیم؟ کار ما خیلی سخت است. از نمونه کتاب‌هایی که می‌توانم به آن‌ها اشاره کنم که  به آسیب‌شناسی‌هایی از این دست اشاره دارند، «قلب زیبای بابور» نوشته جمشید خانیان است. داستان این کتاب درباره فرار یک دختر از خانه و رانده شدن از طرف خانواده است. در کتاب «زیبا صدایم کن» نوشته فرهاد حسن‌زاده با خشونت پدری علیه دخترش روبه‌رو می شویم. در کتاب «دلقک» نوشته هدی حدادی به کودک بی‌خانمان اشاره شده و کتاب «گاوهای آرزو» نوشته محمدهادی محمدی متوجه کودکان کار و تعرض به حریم کودک است. رمان «چهل‌تکه» من درباره خشونت خانگی است و برادری که سرگرمی‌اش کتک زدن خواهر کوچک‌تر است. در رمان «شب به‌خیر، ترنا» به پدیده کودکان کار و طلاق و آسیب‌شناسی طلاق پرداخته‌ام، اما این‌ نمونه‌ها در ادبیات ما، به‌ویژه ادبیات کودک‌مان، انگشت‌شمار است. به همین دلیل به باور من ادبیات ما بیش از آن‌که آگاهی‌دهنده باشد، سرگرم‌کننده است.

اکرمی با تقسیم ادبیات به ادبیات داستانی و آموزشی گفت: زمانی که درباره ادبیات صحبت می‌کنیم، بحث ما فقط ادبیات داستانی و رمان نیست. ما کتاب‌های اطلاعاتی برای کودک و نوجوان داریم؛ اما پرسش این است که چرا کتاب‌های اطلاعاتی درباره این‌ پدیده‌ها کم است؟ چرا کتاب اطلاعاتی چندانی درباره کودکان طلاق، کودکان جنگ، کودکان فرار از خانه و کودکان کار نداریم؟ این‌ها هم ادبیات است. چرا باید فکر کنیم ادبیات یعنی داستان؟ ما آثار چندانی در این زمینه نداریم. مدارس ما درسی با عنوان آسیب‌شناسی یا حقوق کودک ندارند، پس چه انتظاری داریم کودکی مانند رومینا زمانی که عاشق می‌شود، از خانه فرار نکند؟ چه انتظاری داریم پدران سنتی ما جایگاه ارزشمند دختران را در کانون خانواده به رسمیت بشناسند؟ یا مادرانی پیش از وقوع حادثه‌ای از این دست جلو آن را بگیرند؟

او با اشاره به رفت‌ و آمد لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان در مجلس، اظهار کرد: چه حیف که تصویب این لایحه مدت‌ها دچار رفت ‌و آمد شد. ما در دهه ۷۰ برای بار دوم عضو پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک شدیم، آن‌هم به صورت مشروط، اما چرا با این همه تأخیر و این همه کاستی؟ اگر قانون نباشد، پیروی از آن دشوار است، به گونه‌ای که نبود قانون مدون می‌تواند حتی یقه نویسنده و کتابش را هم بگیرد؛ یعنی اگر بخواهیم رمانی در این زمینه‌ها بنویسیم، چون محدوده قانونی برای آن مشخص نیست، گذشته از پدیده سانسور، در پرداختن به آن هم ممکن است دچار مشکل شویم. حد نویسنده برای پرداختن به آسیب‌شناسی کودک مشخص نیست. مثلا اگر قربانی شدن رومینا برای رسانه‌ها و مطبوعات سوژه خبری می‌شود، آیا دست ادبیات هم برای پرداختن به این موضوع به اندازه کافی باز است؟ و اگر نویسنده‌ای بخواهد قهرمان رمانش را رومینا قرار دهد، آیا با دیوارهای ممیزی روبه‌رو نمی‌شود؟ مطمئن نیستم.

این نویسنده در پایان این‌گونه ابراز عقیده کرد: رومینا نماد مقاومت در برابر خانواده‌ای است که جنسیت او را به رسمیت نمی‌شناسند. نوجوان قهرمانی که برای دفاع از حقوق خود تلاش می‌کند، عاشق می‌شود و فرار از خانه را راه خلاصی از حصارهای زندان خانگی می‌بیند؛ زندانی که او در آن کودک‌آزاری‌های گوناگون را تجربه کرده است؛ چه از سوی خانواده، چه از سوی دیگرانی که آسیب‌دیدگی‌هایش را ندیده گرفتند و به جای قهرمان، سرنوشت یک قربانی را برایش رقم زدند. این همان چشم‌انداز تلخی است که می‌تواند درونمایه کار یک نویسنده متعهد کتاب کودک و نوجوان و دوستدار حقوق کودکان قرار گیرد. رومینا کودک قربانی در جامعه‌ای است که ابزارها و تکنولوژی جوامع پیشرفته را  پذیرفته، ولی آن را با درونمایه‌های جهل و خرافه به کار گرفته است.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۸ تیر ۱۳۹۹ / ۰۲:۰۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 99040705396
  • خبرنگار : 71573