همهی ما کمابیش اذعان داریم که بافت جامعه ما طوری است که قهرمانان، بزرگان و افراد برجستهی خود را قربانی میکند و سپس در عزای آنها خاک پشیمانی بر سر و رو میپاشد.
وقتی از ماهها پیش زمزمهها و اخبار مربوط به ساخت پایتخت ۶ را میخواندم، ناخودآگاه، دیدگاهی در ذهنم شکل میگرفت که تیم کاربلد و نخبه پایتخت؛ کی بر زمین خواهد خورد؟ این نظرگاه منفی از آبشخور بافت جامعهشناختی ایران نشات میگرفت و برایم قابل انتظار بود. قبلا نخبهکشی را در عرصههای سیاسی، هنری، ورزشی، علمی و ... فراوان به چشم دیده بودیم؛ شمار آنها حدیثی مفصل خواهد بود که قصد پرداختن به آنها را در این مجمل ندارم.
اگر چه به رسم مالوف، هنرپیشگان را کمتر در شمار نخبگان قرار دادهایم اما با توجه به موفقیتهای کمنظیر گروه پایتخت، این اطلاق بیمسما نیست. در هر صورت با توجه به فراغت پیشآمده به دلیل خانهنشینیهای کرونایی، با پیشفرض فوق، سریال را تماشا میکردم و صد البته، گاهی به ظن خود، انتقاداتی را نیز بر آن وارد میکردم، مثلاً یکی از دغدغههای من، تغییر شخصیت آرام و متین «هما» بود؛ او که همواره نگاهی عقلانی به پدیدهها داشت، در این فصل گاهی به فردی حسود و دمدمی مزاج تبدیل میشد. از این بابت افسوس میخوردم اما بلافاصله به خود نهیب میزدم مگر نخبگانِ جامعه ما در زندگی روزمره، مصون از اشتباه هستند؟ اگر «هما» از یک شخصیت مثالی، به فردی معمولی تبدیل شده، در واقع به آدمهای جامعۀ ما نزدیک شده است.
با این وجود و همچون همه امور، نقدهای خودم را نیز به سریال داشتم. البته لازم است اشاره کنم که نقد، عیبجوییِ صرف نیست بلکه بیان نکات قوت، از مشخصات یک نقد خوب است.
همه مشاهده کردیم که این سریال به فرجام نیامد تا پس از شکست بیماری کرونا، با ضبط یک یا دو قسمت نهایی، به پایان رسد. اما آنچه برایم تعجب برانگیز بود شباهت ناچیز سکانسِ پایانی این سریال به یکی از فیلمهای قبل از انقلاب و به اصطلاح «فیلم فارسی» و جنجالهای بسیار زیاد بعد از آن بود که مستمسک حملات فراوان شد. طُرفهتر اینکه این حملات از سوی کسانی انجام شد که در مخیلهام نمیگنجید فیلم مذکور را دیده و یا صحنهای از آن را در خاطر داشته باشند. حملات گسترده، چنان سازندگان سریال را مورد آماج قرار داد که، رئیس دستگاه صدا و سیما نیز مجبور به اتخاذ موضعی سخت و کمسابقه شد.
بدین ترتیب انتظار شکلگیری نخبهکشی در وجودم به حقیقت تبدیل شد. بیایید با خود صادق باشیم، بینندگان و خوانندگان در تاریخ سینما و تلویزیون ما چند سریال را به یاد دارند که به فصل ششم خود رسیده باشد؟ اگر برخی، تشابه کمرنگ یک سکانس با آن فیلم فارسی را دلیل حملات خود ذکر میکنند، چرا چشم خود را به صحنههای متعدد ارزشمند موجود در این سریال میبندند؟ مثل وقتی که: قهرمان داستان در اوج مشکلات اقتصادی و اخراج از کار، داوری یک تورنمنت بینالمللی و موقعیت بسیار خوب آن را، به دلیل شرکت رژیم اشغالگر قدس رد میکند و یا وقتی مسئله organ donation و اهدای عضو، زیارت نیابتی مکه و کارهای ارزشی بسیار در سرتاسر سریال نشان داده میشود. در حالیکه این ارزشها مورد تاکید و مقبول این گروه است، ولی به آنها اشارهای نمیشود.
البته مقصود من اشاره به موارد فوق نیست. به نظرم آنچه باید در ترازوی نقد این جماعت نیز قرار گیرد، نگاه جامع به یک اثر هنری است. بیایید با دست خود گروهی منسجم را، که با سلیقه جامعه و مخاطب نیز آشنایند، از هم نپاشیم. گروهی که سالهاست مخاطب را در مقابل گیرندههای خود میخکوب میکند، امری که در این سالها درتلویزیون ما بسیار نادر بوده است. اگر این گروه از هم بپاشد هیچ کدام از آنها بیکار نخواهند بود و به صورت مجزا در آثار دیگر مشغول خواهند بود، اما جامعه، یکی از سرمایههای هنری و معنوی خود را از دست خواهد داد. این را نیز در نظر داشته باشیم که امسال یکی از نویسندگان سریال، با کوچ ابدی خود به دیار باقی، در جمع گروه نبود.
اگر نقدی داریم با زبان منطق بیان کنیم تا در سالهای آتی اثری فراتر و برتر از این فصلِ سریال را از این گروه نظارهگر باشیم. همواره نگاه جامع و همه سویهنگر به پدیدهها را در نظر داشته باشیم. چه در نقد یک سریال، چه که در حلاجی دیدگاههای سیاسی، چه در نقد اقدامات دولت در مبارزه با بیماری کرونا، ضعف و قوت آن، و چه در روابط شخصی خود با افراد و محیط پیرامونمان.
یادداشت از: ذوالفقار همتی، دکترای فلسفه غرب