برای پاسخ به این سؤال که کاندیدای اصلح کیست به سراغ کسی رفتیم که سالها در کنار اَبر فیاضی بود که لحظهبهلحظه زندگیاش میتواند الگویی برای یکایک ما و نمایندگان ملت باشد، بزرگمردی به نام شهید «حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی» که سالها در کسوت نمایندگی دورههای چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی طعم خوشخدمت را به ملت چشاند. بیشک مطالعه سبکرفتاری و اخلاقی این شهید والامقام قزوینی میتواند ما را در رسیدن به منشور نمایندگی کمک کند. «اکبر رحیمی» رئیس دفتر شهید ابوترابی راوی تعدادی از خاطرات بسیار خود از این نماینده خادم ملت است، اینک شما را به خواندن این مصاحبه شیرین و عبرتآموز دعوت میکنیم.
ایسنا: از چه زمانی با آقا سید علیاکبر ابوترابی همنشین شدید؟
اکبر رحیمی: من از قبل انقلاب در خدمت آقا سید علیاکبر بودم و این همراهی تا هنگام شهادت ادامه داشت، به من میگویند تو دیوانه ابوترابی هستی چون عشق من این بود که با او باشم، اگر بخواهم درباره او حرف بزنم هیچگاه خسته نمیشوم.
ایسنا: رفتار شهید ابوترابی در زمان تبلیغات دوره نمایندگی خود چگونه بود؟ چه میزان برای تبلیغات هزینه کردند؟
اکبر رحیمی: آقا سید رضایتی برای ورود به مجلس نداشت اما به اصرار بزرگان و علاقهمندان زمانی که قرار شد بهعنوان کاندیدای نمایندگی در انتخابات حضور پیدا کند، بهجای اینکه در کوچه و بازار برای تبلیغ برود و از مردم برای رأی دادن به خودش دعوت کند دقیقاً در زمان تبلیغات به سوریه رفت، به من گفت «دست به دامان حضرت زینب (س) شدم که مردم به من رأی ندهند و به شما هم تکلیف میکنم که حق ندارید و من راضی نیستم به کسی بگویید که به من رأی بدهد، از خود خدا بخواهید که مردم به من رأی ندهند تا مدیون کسی نباشم».
از طرف شخص آقا سید علیاکبر هیچ دفتر و ستادی در زمان تبلیغات ایجاد نشد، حتی یک عکس هم برای تبلیغات خود چاپ نکرد و به همان لیستی که داده بودند اکتفا کرد، آقا سید علیاکبر در هنگام رأیگیری نیز به خود رأی نداد، وقتی یکی از همراهان پرسید که چرا نام خود را نمینویسید گفتند من خودم را قبول ندارم.
ایسنا: واکنش آقا سید وقتی بهعنوان نماینده مردم انتخاب شدند، چه بود؟
اکبر رحیمی: بعد از انتخاب شدن وقتی برای جلسه افتتاحیه مجلس شورای اسلامی عازم شدیم همین که نزدیک درب ورودی مجلس شدیم سید دستش را روی دست من گذاشت، به درب ورودی مجلس نگاه کرد و گفت «آقاجون، می دونی اینجا کجاست، می دونی من دارم کجا میرم؟ مجلس دروازه جهنم است، اگر نمایندهای به آن راه پیدا کند اما به وظیفه نمایندگی خود عمل نکند مستقیماً به جهنم خواهد رفت، نمایندگی مجلس حقالناسی بر دوش نمایندگان است».
بعد از اینکه مردم وی را بهعنوان نماینده خود در مجلس انتخاب کردند، در قرعهکشی صندلیهای مجلس شماره هشت به نام سید علیاکبر ابوترابی افتاد، که برای ما عدد مقدسی است.
ایسنا: سبک زندگی و وضعیت درآمدی آقای ابوترابی از نظر داشتن ماشین و خانه و توجه به رفاه خود و خانواده در دوران نمایندگی چگونه بود؟
اکبر رحیمی: برای تردد خانوادههای نمایندگان اتومبیلی را نیز به خانواده آقا سید اختصاص دادند، وقتی سوییچ آن را به همسر او تقدیم کردم آن را به من برگرداند و گفت: آن را به همانجایی که ماشین را تحویل گرفتهام برگردانم، تعجب کردم و با اصرار گفتم: این ماشین برای رفتوآمد شماست، به من گفت «اول اینکه سید علیاکبر به این کار راضی نیست و نکته بعد اینکه من هم مثل باقی مردم تهران با اتوبوس رفتوآمد میکنم و مشکلی هم با این موضوع ندارم». این در حالی بود که میدانستم فاصله محل کار آقا سید علیاکبر با منزل بسیار است، اصرار من بیفایده بود و ماشین را نیز پس دادم.
یکبار همسر آقا سید تماس گرفته و درخواست کرد هنگامی که او به منزل میروند نان تهیه کند. من از نانوایی مجلس تعدادی نان گرفتم، وقتی حاجآقا در ماشین نشست لقمهای از این نان را خورد و گفت عجب نان خوبی است. یکی از همراهان گفت حاجآقا از آرد آن است، آردی که برای نانوایی مجلس استفاده میشود مرغوب است. آقا سید پرسید: آیا این آرد در سطح شهر بین نانواییها هم پخش میشود؟ گفتند نه تعداد نانواییهایی که چنین آردی دارند خیلی کم است؛ حاجآقا تا این حرف را شنید لقمه نان خود را کنار گذاشت و دیگر از آن نخورد، بعد هم به من گفت «این نان را به هر کس که میخواهی بده اما به خانه من نیاور». آقا سید دوست نداشت حتی بهاندازه لقمه نانی که با آرد ویژه و مرغوب پخته شده بود را میل کند زیرا مردم عادی دسترسی به چنین نانی ندارند.
آقا سید اهل مادیات نبود، حقوق مجلس آن زمان فکر کنم ۳۴ هزار تومان بود، او زندگی بسیار سادهای داشت و به یک لباس وصلهدار بسنده میکرد، همان عبایی را بر دوش داشت که همسرش آن را دوخته بود، مهمانخانه خانهشان دو تخته فرش دستدوم انداخته بود، بارها به من گفته بود که اگر وزیری هم مهمانخانه من شود با نان و سیبزمینی از او پذیرایی میکنم.
ابوترابی کسی بود که از سر سفرههای رنگی بلند میشد و لقمهای نان خالی را به آن ترجیح میداد. چه کسی میتواند مثل او زندگی کند؟ یادم میآید یکبار در جلسهای سفرهای رنگین و سنگین با چندین نوع غذا انداختهشده بود، آقا سید اشارهای به من کرد و بعد هم از سر سفره بلند شدند و به یکی از مسئولان و دستاندرکاران آن محفل گلایه کردند که «با این سفره امروز شما میشد شکم بسیاری را سیر کرد، چرا اینچنین سفرهای انداختهاید؟».
ایسنا: رفتار مرحوم آقا سید علیاکبر ابوترابی نسبت به بانوان چگونه بود؟ آیا خاطرهای از رفتار ایشان در منزل و در مواجهه با همسر و خانواده به یاد دارید؟
اکبر رحیمی: معمولاً آقا سید بعد از ساعت ۱۲ شب به خانه میرفت، اولین کاری هم میکرد این بود که به آشپزخانه میرفت و اگر ظرف نشسته یا کاری بود را انجام میداد، این نمونهای از ارادت آقا سید علیاکبر به خانه و خانوادهاش بود.
یادم میآید یکی از آزادگان مشکلی داشت و از آقا سید درخواست کمک داشت، من در سفری که به آن استان داشتم بنا به درخواست آقای ابوترابی تلاش کردم که آن مشکل را حل کنم. وقتی به نزد آقا سید علیاکبر برگشتم جویای امر شدند، گفتم بدهیشان را دادم و مدتی است که ازدواجکرده است، با تعجب پرسید: یعنی چه ازدواجکرده؟ او که قبل از اسارت همسر داشت؟ بعد از اینکه این ماجرا را پیگیری کرد متوجه شد که این فرد برای بار دوم همسری اختیار کرده است، حاجآقا بسیار عصبانی شد و گفت: «برای چه ازدواجکرده، این زن ده سال شرایط سخت را تحمل کرده تا همسرش بار دیگر برگردد و حالا اینگونه دستمزد او را داده است»، این تنها گوشهای از تأکید شهید ابوترابی در دفاع از حقوق بانوان است.
ایسنا: شهید سید علیاکبر ابوترابی در پیش از انقلاب توسط ساواک و نیز در دوران اسارت شکنجههای بسیاری را متحمل شدند، آیا آثار این شکنجهها و سختیها خللی در دوره نمایندگی ایشان و انجام وظایفشان ایجاد نمیکرد؟
اکبر رحیمی: علیاکبر ابوترابی در زمان رژیم پهلوی و همچنین در زمان اسارت در زندانهای بعث زیر سختترین شکنجهها قرار داشت، آقا سید علیاکبر تمام شکنجه گران خود اعم از ساواک و استخبارات عراق را با اخلاق و رفتار خود تحت تأثیر قرار داده بود. با وجود شدت شکنجهها در زمان نمایندگی اکثر مواقع روزه بود! به پدر او گفتم که بدن سید علیاکبر خیلی ضعیف شده است، شما بگویید که دیگر روزه نگیرد. وقتی پدرش این موضوع را با آقا سید علیاکبر مطرح کرده بود آقا سید در جواب گفته بود «با تمام سختیهایی که کشیدهام هنوز توانایی بدن من بهاندازه یک جوان ۲۲ سال است، من با گرفتن روزه اذیت نمیشوم، شما نگران نباشید».
قرار بود حاجآقا به مراسمی در دانشگاه افسری ارتش برود، سرمای طاقتفرسایی در آن روز حاکم بود، آقا سید در مقابل سرما بسیار ضعیف بود، وقتی مراسم تمام شد دیدم که بدنشان مثل یک بید در حال لرزیدن است، اعتراض کردم که چرا ساعتها آنجا بهصورت ایستاده ماندهاند که من گفتند «آقا جون، بدن من باید بتواند در مقابل سختیها مقاومت کند».
انتهای پیام