به گزارش ایسنا، تنها عکسهای برداشته شده از اماکن و آثار و رویدادهای تاریخی، دیدنی نیست؛ همه عکسها میتواند دیدنی باشد؛ خصوصا عکسهای آدمهایی که در گذشته همین شهر، روزشمار زندگی را شماره کردند و چه بسا بسیاری از همانها تاریخ ساز و رویدادساز بودند.
گذشته را که میان آلبومهای به خاک نشسته ورق میزنی، مملو از مردانی است با شلوارهای بیتلز پاچه گشاد و موهای بلند و پیراهنهای رنگ رنگ و خانمهایی با چادرهای گل گلی و ... و در این بین میتوان نظارهگر افکتها و تکنیک هایی بود که تنها منحصر به همان دوران است.
در سالهای نه چندان دور زمانی که عکاسی کردن تنها منحصر به عکاسان حرفهای آتلیه و مطبوعات بود، عکاسخانههای سنتی با گرفتن تصاویر آنالوگ یکه تاز ثبت خاطرات شهر و مردم بودند اما چیزی نگذشت که با به میدان آمدن تجهیزات عکاسی دیجیتال و بعد از آن گوشیهای موبایل مجهز به دوربین، عکاسی آتلیهای به سبک قدیم از یاد رفت و نفس عکاسخانهها به شماره افتاد .
کمتر عکاسخانهای در ایران از این سیر تحول دیجیتالیزه شدن عکاسی و همه گیر شدن آن جان به در برد؛ مگر عکاسخانههایی که همگام با مدرن شدن، مدرن شدند و مسیر تحول را باورمند طی کردند.
عکاسخانهی لنز زمانی یکی از معروفترین عکاسخانههای شیراز بود اما جایی در میانه راه مسیر تحول عکاسی، گامهایش کند شد و نم نمک، جا ماند و با کسادی همنشین شد؛ اگرچه عکاسش اجازه نداده که پشت غبارهای مدرنیته کاملا گم و محو شود.
محمود زارع صحراکار معروف به «محمود لنز» یا همان «حضرت» بیش از ۴۰ سال پیش اولین شات عکاسی لنز را با دوربین mamyia c330 به ثبت رساند.
به گفته خودش، ۶۵ سال پیش در شیراز، در محله ده شیخ حاجی رجب، به دنیا آمد و از همان ابتدا با دنیای عکاسی عجین شد.
او پس از پایان تحصیلات ۶ ساله دوران ابتدایی و دریافت تصدیق نامه از مدرسه ۱۵ بهمن، محلهی بیات، رفتهرفته پا به وادی عکاسی گذاشت و تا امروز هنوز دل در گرو عکسها دارد و عکاسی.
به گزارش ایسنا، به قطع می توان گفت در هیچ چارت آموزش عکاسی «پادوک» تعریف نشده است اما در آن روزگار پادوک بودن ابتدای سیری بود که در راه عکاس شدن باید طی میشد. پادوک عکاسی هالیوود از اولین تجربه های کاری محمود لنز بود.
او در این باره به ایسنا میگوید: داییام، اکبر دلگشایی، چاپکن عکاسی هالیوود بود و منم پادوک؛ حاج اکبر من را وارد دنیای عکاسی کرد؛ بعدها داییام از عکاسی هالیوود، سر نبش خیابان داریوش، رفت و من به جایش چاپ کن شدم.
پرسیدم: « کجا رفت؟» به پنجره بیرون اشاره میکند و می گوید: « به عکاسی ژاندارک درست آن طرف خیابان» و رد دست و انگشتش را میگیرم و تابلوی قدیمی ژاندارک را میبینم.
ژاندارک؛ همان عکاسخانهای که پیشتر به دست تورح روانبخش، خواننده رادیو شیراز، تاسیس شده بود؛ روانبخش از پیشگامان عکاسی بود و سالها کانون خبرنگاران را به همراهی مردانی از روزنامه کیهان، نخست از روزنامه اطلاعات و عاملی، پایهگذاری کرد.
"حضرت" اما پس از مدتی کار در عکاسی آنجیلیک، زیر دست محمود می ساران، به دایی پیوست و هر دو کنار هم و این بار در عکاسخانهی ژاندارک مشغول به کار شدند.
فعالیت در سینما
چاپ پوستر و تصاویر فیلمهای «دلهای بی آرام» با بازی فریدون فرخزاد و «یک مرد و یک شهر» با بازی بهروز وثوقی و رضا بیک ایمانوردی از تجارب محمود لنز، در سینماست، روزها و خاطراتی که از آنها به عنوان روزهای خوب گذشته یاد میکند .
محمود زارع همچنین از سیاه خان به نیکی یاد کرده و میگوید: سیاه خان از عکاسان یهودی بود که بسیاری زیردستش هنر عکاسی به سبک سنتی را فرا گرفتند؛ از جمله کریم کسایی که روزگاری صاحب عکاسی هالیوود بود .
اولین سلفی بگیر
در میان انبوه عکس و آلبومهایی که در جای جای عکاسخانه جا خوش کرده، چند قطعه عکس، لبخندی بر چهره حضرت که حالا به گذشته بازگشته است، مینشاند و میگوید: وقتی اوستاکارمان برای استراحت میان روزی عکاسخانه را ترک میکرد وقت را غنیمت میشمردم و مشغول فُکسْ کردن دوربین در آینه و بعد هم شات می شدم .
بار دیگر «حضرت» با پیدا شدن تصویری از سلفی در آینه با ژست خاصی که گمان می رفت آن را در ایام سربازی گرفته باشد ادامه میدهد: اگر آن موقع اوستا کارم می فهمید که دست به دوربین شدم که دیگر هیچی؛ داد و بیداد شان می رفت بالا؛ این عکس ها را یواشکی می گرفتم.
مهاجرت به شهر کوار
سال ۵۴ وقتی از خدمت سربازی فارغ شد و از تبریز به شیراز، به همان عکاسی ژاندارک برگشت اما طولی نکشید که بار سفر را بست و به کوار نقل مکان کرد تا عکاسخانه ای تاسیس کند؛ نام عکاسخانه را ژاندارک گذاشت.
میپرسم چرا ژاندارک؟ محمود لنز در حالیکه سعی میکرد نخندد میگوید: گذاشتم ژاندارک چون که بعضی چیزهای بدرد نخوره این ژاندارک برای آن ژاندارک لازم میشد؛ عکاسی را که باز کردم گفت بگیر که آمد! در عرض دو سال حسابی کارم گرفت.
اما گذاشتن نام ژاندارک بر عکاسخانهای که در کوار راهاندازی کرده بود، پلی شد تا بازگردد و این بار در عکاسخانه ژاندارک شیراز با دایی خود شریک شود .
لنز، به قاب عکس نصب شده گوشه دیوار اشاره کرده و میگوید: ژاندارک کوار را به دست برادرم سپردم اما خدا بیامرز نتوانست کار را ادامه دهد .
قاب حاوی عکس مرد جوانی بود که در آغاز ورودمان به عکاسخانه گمان کردیم جوانی محمود لنز است، اما برادرش بود.
سال ۵۹ و تاسیس عکاسی لنز
محمود آقا که در بحبوحه انقلاب مصمم به تاسیس عکاسخانهای برای خودش بود، درست روبروی ژاندارک در مجتمع تجاری نوساز مهدی، ملکی را میخرد.
لنز، به این نقطه از حرفها که میرسد، بر میخیزد و به سمت دیگر اتاق میرود و در حالی که استکان های چای را مرتب میکند، آلبومی را برایمان میآورد؛ آلبومی از عکسهای انقلاب.
اولین عکس مربوط به اعتراضات مردمی پیش از پیروزی انقلاب بود، حضرت برای گرفتن این تصویر روی کابین تلفن عمومی رفته و نمایی کامل را ثبت کرده بود.
عکس بعدی رنگی بود. باز هم تصویری مربوط به اعتراضات پیش از پیروزی انقلاب که عکاس دیگری آن را در چهارراه خیرات ثبت شده کرده بود.
حضرت میگوید: ردیف جلو؛ این یکی من هستم؛ یک ساک دوربین به دست دارم؛ شب قبل از این عکاس مجلس عروسی بودم؛ حاج اکبر این عکس را گرفت .
از خاطرات انقلاب که گذشتیم به دوران جنگ و حال و هوای آن روزها رسیدیم، روزهایی که خانواده شهدا برای چاپ مجدد عکس عزیزانشان که قبل از شهادت در عکاسخانه انداخته بودند، سراغ آنان میآمدند.
فرهنگ عکاسی قدیم
آلبوم های خانوادگی قدیمی هنوز هم عضوی از خانوادهها محسوب میشود، کافیست در این آلبومها کمی جست وجو کرد تا عکسهای مربوط به مجالس عروسی را پیدا کنیم.
در عصری که عکاسی تنها منحصر به عکاسان آتلیه و مطبوعات بود، رویدادی مانند عروسی بهانه خوبی بود تا حتی مهمانان دلی از عزا درآورند و چندین عکس از خود ثبت کنند. چیزی که بیشتر از همه در تصاویر به ثبت رسیده از عروسی های دهههای پیش به چشم میخورد جمعیت فراوان است .
محمود زارع صحراکار میگوید: برای هر مراسم عروسی بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ عکس میگرفتیم اما بین ۳۰ تا ۴۰ عکس از عروس و داماد بود و مابقی مربوط به مهمانان میشد؛ وقتی کسی برای عکاسی تفریحی به عکاسخانه میآمد از یک روز جلوتر میرفت به خودش صفا می داد؛ لباسش را مرتب میکرد؛ موهایش را درست و راست میکرد؛ اصلاً با یک عشقی برای عکاسی میآمد؛ اما حالا عکس گرفتن چیز عادی شده است .
عکس با سیگار
تصویر قاب شده جوان سیگار به دست کنجکاوم کرد و آقا محمود لنز گفت: او روزگاری در همین مجتمع مهدی دکان کلیدسازی داشت؛ یک روز آمد و این عکس را از او گرفتم.
حضرت تاکید داشت که این دسته از تصاویر در روزگاری بسیار رایج بود؛ حتی جوانانی که سیگاری هم نبودند، عکسی با سیگار میگرفتند؛ انگار مدتی مد شده بود.
عکاس باید چشم پاک باشد
محمود لنز، در مورد اینکه عدهای او را حضرت خطاب میکنند، ابتدا علت را به موضوع مرام و مشتیگری اطرافیانش ربط میدهد اما در میان حرفهایش میگوید: لازمه شغل عکاسی چشم پاکیست؛ نه فقط عکاسی؛ هر شغلی که با خانواده سر و کار داشته باشد اولین لازمش چشم پاکیست؛ من لایق این لقب نیستم؛ هر کسی این را گفته از لطف و محبت خودش بوده است؛ نامردی از من ندیده؛ نمی گویم خوبی از من دیده؛ همین که نامردی ندیده این لقب را داده است .
حرفهایمان به اینجا که رسید صدای نخراشیده تلفن عکاسخانه بلند شد و مجالی برای پرسه زدن یافتم؛ قفسه های سراسر اتاق پر بود از پاکتهای عکس. مطمئناً این تعداد تنها بخشی از عکس ها بود چرا که پیش از این عکاس همراهم خبر از محتویات اتاق بغلی را داده بود.
دیوارهای عکاسخانه هم جایگاهی بود برای تابلو شدن عکسهایی که از نگاه عکاس میتوانست جاذبهای باشد برای جلب مشتری.
محمودآقا لنز، تلفن را که میگذارد، از تصمیمش برای بازگشایی عکاسخانه لنز میگوید؛ تصمیمی که حالا و بعد از سالها دوری از دنیای عکاسی، به اجرای آن مصمم شده است؛ او همانطور که عکسها را نگاه میکند، سری تکان میدهد و تکرار میکند: امید به خدا راهش میاندازم.....
گزارش: آیدا زمانی خبرنگار ایسنا منطقه فارس
انتهای پیام