«کودک‌آزاری»، کلید گمشده و قفل‌هایی که بسته می‌ماند

چند روزی است اصحاب رسانه و مسئولان استان قزوین به دنبال کلید گمشده کودک‌آزاری هستند، کلیدی که می‌گویند بر اثر تشنج‌های روحی یک مادر بر سر کودکی معصوم فرود آمده و قفل‌های اذهان را در برابر مهارت‌آموزی و خشم بازکرده است.

به گزارش ایسنا، منوچهر مهرام رئیس دانشگاه علوم پزشکی قزوین یکشنبه گذشته خبری مبنی بر اقدام خشونت‌آمیز مادری که کلید منزل را به سر کودک خود فروبرده و سبب مجروح شدن دختربچه شش ساله از ناحیه مغز شده را اعلام کرد، خبر تکان‌دهنده‌ای که اذهان عمومی را درگیر کرد.

دستگاه قضا ورود جدی پیدا کند

به گفته مهرام، مادر این کودک برای تنبیه کلید را بر سر فرزندش کوبیده که در بافت مغزی فرورفته است، کودک بلافاصله پس از انتقال به بیمارستان شهید رجایی، توسط جراحان این مرکز تحت درمان جراحی مغز و اعصاب قرار گرفته و در حال حاضر حال عمومی کودک خوب است.

رئیس دانشگاه علوم پزشکی قزوین با اظهار تأسف از چنین حوادث آزاردهنده‌ای که هرازگاهی در گوشه و کنار کشور توسط والدین و نزدیکان کودکان اتفاق می‌افتد خواستار ورود جدی دستگاه قضائی به این موارد برای صیانت از حقوق کودکان شد.

ورود شتاب‌زده مسئولان به موضوع

ساعتی بعد تصویر موهای تراشیده کودک درحالی‌که کلیدی تا نیمه در مغزش جای گرفته در فضای مجازی دست‌به‌دست شد، واکنش‌های شتاب‌زده برخی تبدیل به استوری اینستاگرام و توئیت شد، بی‌شک مادر در این حادثه نقش داشته و محکوم است اما واکنش‌هایی که به‌صورت شتاب‌زده صورت گرفت مادر را مانند بیماری روانی نشان داد و بنیان خانواده را هدف گرفت.

واکنش‌ها به‌قدری زیاد گرفت که منوچهر حبیبی معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری قزوین به مدیرکل بهزیستی استان و مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری مأموریت داد تا در اسرع وقت پس از بررسی ابعاد موضوع، اقدامات لازم را اعمال کنند.

مدیرکل بهزیستی استان و مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری نیز با حضور بر بالین کودک به این مسئله ورود پیدا و تأکید کردند که باید این پرونده مورد بررسی قرار گیرد و بر مهارت فرزند پروری تأکید کردند، عده‌ای نیز واکنش اصحاب رسانه را طلب کردند و برخی نیز خواستار محکومیت مادر شدند.

خبرهای مختلفی در فضای مجازی منتشر شد، عده‌ای فقر و نداری را عامل این عمل می‌دانستند و عده‌ای دیگر خشم و عدم مهارت فرزند پروری، برخی می‌گویند خانوادهٔ پدر و مادر در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند و طلاق نزدیک است.

شایعه شب‌بیداری‌های فقیرانه و بهانه چندهفته‌ای کودک برای خرید و عصبانیت مادر دست‌به‌دست می‌چرخد، افراد زیادی نگران حفظ بنیان خانواده هستند و می‌گویند طلاق پدر و مادر آینده فرزند را تباه می‌کند؛ نگران از وضعیت کودک به سراغش می‌روم حرف‌های ضدونقیض اطرافیان بر آنم می‌دارد که از نزدیک با خانواده کودک صحبت کنم.

رفتار پدر و مادر نشانی از طلاق و اختلافات ندارد

به بیمارستانی که کودک در آن بستری است می‌روم؛ به‌سختی تختش را پیدا می‌کنم چون پرستاران حاضر نیستند بگویند در کدام بخش و تخت بستری است، کودکی را می‌بینم که با سری باندپیچی دست در دست مادر در راهرو در حال قدم زدن است، باندپیچی سرش به‌گونه‌ای است که گمان می‌کنم خودش است، اما شنیده بودم کودک پذیرای مادر نیست و نمی‌خواهد مادرش را ببیند.

به دنبال مادر و کودک وارد اتاق می‌شوم، پدر، پدربزرگ و سایر اقوام کنار تخت هستند و نگرانی در چهره‌شان مشخص است، کناری می‌ایستم و رفتارشان را زیر نظر می‌گیرم، پدر کنار کودک بر روی تخت می‌نشیند و شروع به بازی می‌کند، دخترک با خنده‌های کودکانه خود حال پدر را خوب می‌کند و باهم بازی می‌کنند، شوخی‌هایشان سر می‌گیرد و هر دو می‌خندند.

پرستاری داخل اتاق می‌شود و می‌خواهد کودک دراز بکشد، از کودک می‌پرسد که می‌خواهی تنها باشی اما کودک می‌خواهد در کنار پدر و مادر باشد، رفتار پدر و مادر نشانی از طلاق و اختلافات آن‌چنانی که می‌گویند، ندارد.

لطفاً خبر را پخش نکنید

کمی جلوتر می‌روم، خودم را معرفی می‌کنم اما مادر رنگ از رویش می‌پرد و پرخاش می‌کند، با لحنی نگران می‌گوید: آبرویم را نبر، به ما قول داده‌اند که اجازه نشر خبر را نمی‌دهند و کسی از ماجرا باخبر نمی‌شود، شما از کجا متوجه شدید.

تصویری از خبرهای مختلفی که این چند روز در خصوص کودک دیده‌ام از جلوی چشم‌هایم می‌گذرد؛ اطمینان خاطر می‌دهم که آمده‌ام کمک کنم و جای نگرانی نیست.

اما هیچ حرفی آرامش نمی‌کند و می‌گوید: ما این چند روز گوشی را چک نکردیم و فضای مجازی نداریم اما خبر را پخش نکنید و نگذارید کسی بفهمد، هیچ‌کس، ما خودمان به کسی نگفته‌ایم!

همه‌چیز یک اتفاق بود

پدر رو به من می‌گوید: «خانمم حال روحی‌اش خوب نیست، اذیتش نکنید و بروید، مسئله خانوادگی است و من هم شکایتی ندارم، همه‌چیز یک اتفاق بوده است».

از رنجش خاطری که ایجاد شده معذرت‌خواهی می‌کنم، مادر دستم را می‌گیرد و می‌گوید: «اشک‌هایم خشک‌ شده است، همین‌که فرزندم حالش خوب است خدا رو شکر، کدام مادر این کار را می‌کند، پاره تنم است و همه‌چیز اتفاقی بود، تو را به خدا دعا کنید زودتر حالش خوب شود و به هرکسی که می‌شناسید بگویید خبری منتشر نکند و بگذارد ماجرا تمام شود».

می‌گویم گزارش را منتشر می‌کنم و امیدوارم همه ماجرا در فضای مجازی تمام شود، از اتاق خارج می‌شوم.

در طول هشت سال رفتار بدی از مادر ندیدیم

یکی از اقوام نزدیک صدایم می‌زند و می‌گوید: «چه چیزهایی از این ماجرا منتشر شده است و آیا می‌توانیم پیگیری کنیم؟» نمی‌خواهد نامش و نسبتش را در گزارش بنویسم اما تأکید می‌کند: «لطفاً این‌ها را بنویسید تا شایعاتی درست نشود».

ادامه می‌دهد: «مادر کودک هشت سال است که ازدواج‌کرده و تاکنون هیچ‌کس خشم این‌چنین از او ندیده است، آن شب هم همه در عروسی بودیم، تا پاسی از شب، کودک به همراه مادر و مادربزرگش به خانه مادربزرگ می‌روند و بعد از گذشت حدود نیم ساعت به ما اطلاع می‌دهند که این اتفاق افتاده است، ما هنوز هم در شوک هستیم و باورمان نمی‌شود، سابقه‌ای نداشته و این خانواده» یک پسر کوچک نیز دارند اما تنبیه و رفتار بدی از مادر ندیدیم.

یکی دیگر از اقوامشان به جمع‌مان اضافه می‌شود و می‌گوید: «ما که اصل ماجرا را نمی‌دانیم اما کودک خودش به ما گفت که از عروسی آمدند از مادر خواسته لباسش را بدهد که دیگر چیزی ندیده است، از طرفی مادر هم‌بارها گفته که کیسه پلاستیک را سمت بچه پرت کرده نه کلید!»

در ذهنم سناریو می‌سازم که مادر می‌خواسته لباس که در کیسه پلاستیکی بوده را برای کودک پرت کند که به ناگاه کلید از دستش رها می‌شود و با توجه به شتابی که داشته بر سر کودک فرود آمده و شاید ....

وضع مالی‌شان خوب است

از وضعیت مالی خانواده می‌پرسم و می‌گویم درست است که ازنظر مالی در مضیقه هستند، هر دو با تعجب به هم نگاه می‌کنند و یکی از آن‌ها می‌گوید: «این‌ها را از کجا درمی‌آورند، وضع مالی‌شان خوب است و پدر کودک مشغول به کار است و درآمدش هم کفاف زندگی‌شان را می‌دهد و دغدغه مالی ندارند» دیگری تأکید می‌کند: «حتی به‌تازگی خانه خریدند و الحمدالله وضع زندگی‌شان مناسب است، این‌که گفتند مسائل مالی دروغ و کذب است و باید جوابگو باشند که چطور با آبروی خانواده بازی می‌کنند».

هر دو تأکید دارند که این موضوع اتفاقی بوده است اما اینکه چرا کلید را پرت کرده و چطور را نمی‌دانیم، هیچ‌کس نمی‌داند! اما می‌دانیم که مادر عصبی و دارای بیمار روانی نیست و هشت سال زندگی خوبی داشته است، اگرچه در بین خانواده‌ها به خاطر اتفاقی که برای کودک افتاده نگرانی وجود دارد اما هیچ‌وقت بحثی از طلاق نیست و حتی پدر کودک حاضر به شکایت نشده است و امیدواریم که بگذارند این مسئله همین‌جا ختم شود.

خداحافظی می‌کنم و به راه می‌افتم که یکی از آن‌ها می‌گوید: خانم تو را به خدا شما حداقل دیگر دروغ ننویسد و همین‌ها که ما گفتیم را بنویسید ولی اسمی از ما نبرید تا مشکلی پیش نیاید.

مادر نگران است که بچه را از او بگیرند

واکنش‌های شتاب‌زده و اخبار ضدونقیض دوباره به ذهنم برمی‌گردد، افرادی که به صیانت از حقوق کودک تأکید داشتند و افرادی که فقر و بدبختی را عامل روانی شدن مادر می‌دانستند، وقتی ماجرا را پیگیری می‌کردم یکی از مسئولان گفت حادثه عمدی نبوده است اما حالا این را از زبان من ننویس تا ثابت شود، برای عمدی نبودنش نیاز به زمان و اثبات بود اما برای محکوم کردن مادر ثانیه‌ای قضاوت ناآگاهانه کافی است!

حال کودک مساعد است و خانواده تقریباً در کنار هم هستند، درحالی‌که مادر نگران است که بچه را از او بگیرند، مدیرکل بهزیستی استان امکان سلب حضانت در این پرونده را بعید می‌داند و گفته است در حال حاضر بعید است، البته باید نتیجه بررسی‌ها مشخص و سپس تصمیم‌گیری شود.

اگرچه مادر در این پرونده محکوم است اما باید توجه داشت که حقوق کودک در نظام بین‌المللی به‌عنوان موضوعی خاص در حوزه حقوق بشر عنوان‌شده و در اسلام نیز حقوق بشر از حقوق کودک آغاز می‌شود، کودکان به حمایت بزرگ‌ترها وابسته و نیازمندند؛ والدین، سرپرستان و دولت در قبال آن‌ها مسئولیت دارند زیرا این حق هر کودکی است که سالم به دنیا بیاید، سالم زندگی کند و در پرتو سلامت جسمانی از سلامت روانی برخوردار و به رشد و کمال برسد.

حلقه مفقوده این داستان عدم مهارت در فرزند پروری و واکنش‌های سریع!

آنچه در این پرونده مطرح‌شده موضوع کودک‌آزاری است، صدیقه ربیعی مدیرکل بانوان و خانواده استانداری به استناد ماده پنج قانون حمایت از کودکان و نوجوانان خواستار رسیدگی به پرونده کودک‌آزاری، از مقامات صالح قضایی شده و به‌عنوان دبیر مرجع متناظر ملی کنوانسیون حقوق کودک، خود را مسئول و حامی حقوق کودکان این استان دانسته است.

دبیر مرجع استانی کنوانسیون حقوق کودک تأکید می‌کند: مهم‌ترین راهکارهای مقابله با کودک‌آزاری به‌عنوان یک آسیب جدی، مطالعه والدین، شرکت در مشاوره‌های تخصصی، پیشگیری، آموزش و اطلاع‌رسانی به خانواده‌ها بوده و علاوه بر این، آموزش مهارت زندگی، فرزند پروری، شناسایی کودکانی که مورد خشونت قرار گرفته‌اند، شناسایی خانواده‌های در معرض آسیب، کودکان معلول و بیش‌فعال نیز باید موردتوجه قرار گیرد تا شاهد کاهش آمار این نوع خشونت‌ها در جامعه باشیم.

جای بسی تأسف است که به‌جای ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی این نوع رفتارها، برخورد قهری صورت بگیرد، سلب حضانت از مادر و برهم زدن بنیان خانواده خودش آسیب‌زاست، آنچه حلقه مفقوده این داستان است عدم مهارت است هم در فرزند پروری هم در واکنش‌های سریع!

هیچ توجیهی از دستگاه‌های متولی پذیرفته نیست

آگاهی بخشی و مهارت پروری به‌راستی بر عهده کدام ارگان است، حجم وسیع اختلافات خانوادگی و عدم کنترل خشم در استان نشان از کم‌کاری دستگاه‌های متولی فرهنگ و مسائل اجتماعی دارد و در این حوادث این افراد باید بازخواست شوند و توجیهی پذیرفته نیست.

مسئولین استانی به‌جای واکنش شتاب‌زده و محکوم کردن مادر باید مسئله را ریشه‌یابی کنند و از ارگان‌های متولی بخواهند که در بحث بودجه‌هایی که برای مهارت فرزند پروری و افزایش ارتقاء سطح زندگی خانواده در نظر گرفته شفاف‌سازی کنند تا شاهد این نوع اخبار و واکنش‌ها نباشیم.
   
پرونده‌های مهم کودک آزاری در انتظار واکنش سریع

این پرونده تنها پرونده کودک‌آزاری در استان قزوین نیست، کودکان بسیاری قربانی هوس‌های خانواده‌های خود می‌شوند که پرونده‌هایشان در سکوت خبری رسیدگی و پیگیری می‌شود، این مورد به دلیل وخامت حال کودک رسانه‌ای شده است؛ اما پرونده کودکی که براثر تجاوز متعدد فامیل درجه‌یک در سکوت خبری بررسی می‌شود نیاز به واکنش سریع‌تری دارد.

اصحاب رسانه با محکوم کردن مادر کاری را پیش نمی‌برند و بهتر است به‌صورت ریشه‌ای و بنیادین دستگاه‌های متولی مانند آموزش‌وپرورش و سازمان بهزیستی؛ مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی، مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری در حوزه آموزش مؤثر به‌صورت جدی ورود کنند.

گزارش: آرزو یارکه سلخوری خبرنگار ایسنا منطقه قزوین

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۱۱ تیر ۱۳۹۸ / ۱۱:۴۵
  • دسته‌بندی: قزوین
  • کد خبر: 98041105574
  • خبرنگار :

برچسب‌ها