مترجم برگزیده سومین دوره جایزه «ابوالحسن نجفی» برای ترجمه کتاب «زلیخا چشمهایش را باز میکند» نوشته گوزل یاخینا، در گفتوگو با ایسنا درباره دریافت این جایزه اظهار کرد: بسیار خوشحالم از این اتفاق خوبی که افتاده؛ هم برای کتاب گوزل یاخینا «زلیخا چشمهایش را باز میکند» و هم برای خودم. مایه دلگرمی و خشنودی یک مترجم است که بزرگان نامداری که در هیأت داوران جایزه حضور دارند، کتابش را بخوانند و زباندانان آن را مطابقت دهند و در نهایت در کل نمره خوبی به آن بدهند. البته من اینجا سهم بزرگی برای کیفیت اصل اثر قائلم. شاید از خوشاقبالی من بود که این کتاب را برای ترجمه در دست گرفتم.
او با بیان اینکه برای برگزاری یک جایزه افراد زیادی دلسوزانه و عاشقانه زحمت میکشند، افزود: وقتی جایزهای داده میشود ما نتیجه کار را میبینیم. برای جایزه «ابوالحسن نجفی» آقای محمدخانی و همکارانشان و استادان بزرگوار در عرصه ادبیات، با همت زیاد یک سال تلاش میکنند، کتابهای بسیاری بارها خوانده و با اصل اثر مطابقت داده میشود تا به یک جمعبندی برسند. این کار فرهنگی بزرگ شایسته قدردانی بسیار است و امیدوارم با حمایت اهل کتاب به حیات خود ادامه دهد و سال به سال پربارتر و بالندهتر جلوه کند.
این مترجم سپس درباره شروع فعالیتهای خود در عرصه ترجمه، توضیح داد: حدود ۱۲ سال پیش کار ترجمه را شروع کردم اما مدتی طول کشید تا متوجه شدم در چه بخشی میتوانم بهتر کار کنم. مدتی ترجمه شعر را امتحان کردم، بیشتر آثار زنان شاعر روسیه مثل آخماتووا و تسوتایوا که خیلی دوستشان دارم؛ البته این دو شاعر نامدار برای فارسیزبانها غریبه نیستند. به دلایل مختلف تصمیم گرفتم چاپشان نکنم. به نظرم مترجم خودش باید تاحدی شاعر باشد تا دست به این کار بزند. مدتی هم به ترجمه تاریخ فلسفه روس زنکوفسکی مشغول شدم که آن هم به نتیجه نرسید.
او سپس گفت: دو سالی هم در مرکز گفتوگوی تمدنها مقالاتی برای یک مجموعه ترجمه کردم (تعداد زیادی مقاله از زبانهای مختلف ترجمه شد که نمیدانم چه بر سرشان آمد). چند وقتی هم برای فرهنگستان علوم کارهایی کردم؛ کارهایی که بیشتر برای استفاده اعضای فرهنگستان بود. یک رمان عاشقانه به نام «علی و نینو» هم ترجمه کردم، که به زبان روسی نوشته شده بود، ولی حال و هوای گرجستان و آذربایجان را داشت. این کار را هم چاپ نکردم چون فهمیدم سالها پیش ترجمه شده است. به هر حال هر ترجمهای صرفنظر از اینکه چاپ شود یا نه تجربه کاری است.
یونسی ادامه داد: بعد از آن با آثار ویکتور ارافیف آشنا شدم که از نویسندههای پستمدرن جریانساز روسیه است. او در جنجال ادبی متروپل به همراه بیتوف نقش اساسی ایفا کرده است. سرگذشت جنجال متروپل در کتاب «استالین خوب» آمده است. من خیلی به آثار او و نویسندههای همسبکش علاقهمند شدم. «استالین خوب» را در آن سالها ترجمه کردم که در ایران چاپ شد و به زودی چاپ سوم آن با اصلاحات و بازنگری عرضه خواهد شد. از ارافیف دو اثر دیگر هم ترجمه کردم که هر دو سبک پستمدرن دارند؛ مجموعه داستان «زندگی با ابله» با محوریت داستان بلند «زندگی با ابله» و دیگری هم «زیبای روس» که متأسفانه هیچکدام فعلاً فرصت چاپ پیدا نکردهاند. پس از آن کتاب «زلیخا چشمهایش را باز میکند» را به فارسی برگرداندم. این کتاب پس از سه سال هنوز در روسیه بسیار مورد توجه است. کتاب به بیش از ۳۵ زبان دنیا ترجمه شده و جوایز متعددی را برای نویسندهاش به ارمغان آورده است.
او همچنین اظهار کرد: بعد از «زلیخا» ترجمه کتاب دیگری را تمام کردهام که در دست چاپ است و بهزودی علاقهمندان ادبیات داستانی معاصر روس میتوانند آن را بخوانند. این کتاب «هوانورد» نام دارد؛ اثر یوگنی وادالازکین نویسنده خوشذوق و محبوب امروز روسیه. در حال حاضر مشغول مطالعه برای انتخاب کار بعدی هستم که حتماً از یک نویسنده معاصر خواهد بود. شاید کاری از پلوین یا کتاب آخر گوزل یاخینا «فرزندان من» یا آخرین کار یوگنی وادالازکین «بریزبِن».
این مترجم درباره اقبال مترجمان به ترجمه آثار روسی اظهار کرد: وضع ترجمه از زبان روسی با بسیاری از حیطههای دیگر متفاوت است. ما تعداد انگشتشماری مترجم روسیدان داریم که روی کار ترجمه متمرکز شدهاند. من درباره وضعیت کنونی حرف میزنم؛ با توجه به تعداد زیاد دانشجویانی که در روسیه مشغول به تحصیل هستند حدس میزنم در آینده شاهد افزایش رشد تعداد مترجمها از زبان روسی باشیم. ولی در حال حاضر میتوانم از چند نفر نام ببرم که به صورت فعال و در سطح خوبی، در حوزههای مختلف، از زبان روسی کتاب ترجمه میکنند؛ آقایان سروش حبیبی، آبتین گلکار (برگزیده جایزه و نشان ترجمهابوالحسن نجفی)، حمیدرضا آتشبرآب ، شهرام همتزاده، عباسعلی عزتی، مهران سپهران، بابک شهاب، عبدالمجید احمدی و خانمها زهرا محمدی، مهناز صدری، الهام کامرانی و مهنا رضایی. شاید نام کسی را از قلم انداخته باشم. نمیتوانم بگویم همه این عزیزان تنها روی کار ترجمه متمرکز هستند، زیرا برخی در دانشگاهها مشغول تدریس یا پژوهشاند.
او با بیان اینکه برخی از آثار روسی با زبان واسطه به فارسی ترجمه میشود، افزود: با اینکه این کار گاه ضرورت پیدا کرده و میکند و همه ما با ترجمههایی از زبان واسطه با بزرگان ادبیات جهان انس گرفتهایم، ولی روی هم رفته مخالف این کار هستم، زیرا در روند کار ترجمه حتی در بهترین حالت آن، چیزهایی گم میشود و همین در ترجمه از زبان واسطه چند برابر میشود. مترجم باید اطلاعات زیادی از فرهنگ و تاریخ حامل زبان داشته باشد و به شکلی با آن زندگی کرده باشد. امیدوارم روزی بیاید که ما به قدر کافی مترجمهای مسلط به زبانهای گوناگون داشته باشیم تا نیازی به این کار نباشد.
یونسی همچنین درباره اقبال خوانندگان ایرانی به ادبیات معاصر روس گفت: واقعیت این است که ما انتظار زیادی از ادبیات روس داریم و این موضوع به وجود غولهای بزرگ ادبی در تاریخ ادبیات روسیه برمیگردد که هر فرد کتابخوانی با آثار آنها زندگی میکند. ذهن ما عادت کرده که در آثار روس به دنبال چخوف و داستایفسکی و تالستوی بگردد که پدیدههای تکرارناپذیر تاریخ بودهاند. ولی نباید فراموش کنیم که نسل نویسنده امروز روسیه وارث همین ادبیات غنی است و دوران پرفراز و نشیب شوروی و فروپاشی را پشت سر دارد و همین منبع الهام، کارهای بسیار جالب و خواندنیای را به وجود آورده است؛ کارهایی که بدون آشنایی با آنها به سختی میتوان مردم امروز روسیه را شناخت. این آثار تجربههایی در خود دارد که میتواند برای ما هم بسیار راهگشا باشد ولی در کل میدانیم که سطح کتابخوانی در ایران پایین است و این دامن ترجمههای ادبیات معاصر روسیه را هم میگیرد.
او در ادامه خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است که اقبال خوانندهها به یک نویسنده معاصر روس بسیار متأثر از معرفی آن نویسنده در غرب است. یعنی اگر نویسندهای در غرب مورد توجه قرار بگیرد، کارهایش ترجمه شود و توسط نشریات ادبی نقد و بررسی شود، شانس بیشتری هم در ایران پیدا میکند. البته من اعتراضی به این رویه ندارم، این مسأله به قدرت رسانهای و البته کار زیاد ادبی که در غرب صورت میپذیرد، برمیگردد. هرچند در حال حاضر ترجمه از ادبیات مدرن روسیه زیاد نیست، ولی آنچه هست به طور کلی کارهای خوبی است و در این حوزه کمتر شاهد آشفتگی هستیم.
این مترجم زبان روسی درباره وضعیت ادبیات روسیه نیز بیان کرد: اگر بخواهیم به طور کلی ادبیات روسیه را دستهبندی کنیم، یکسری آثار کلاسیک وجود دارد که به دوران طلایی و دوران سیمین ادبیات روسی برمیگردد؛ کتابهای خوبی که به دست مترجمان پرتوان از این دوران ترجمه شده و در دست است. البته هنوز آثار بزرگی هم به فارسی برگردانده نشده است. بعد نویسندگان و شاعران زمان شوروی و دهه شصتیها را داریم، از اینها هم کارهای زیادی ترجمه شده یا در دست ترجمه است. متأسفانه خیلی از آنها به صورت مستقیم از روسی ترجمه نشدهاند.
او در ادامه گفت: آثار مورد علاقه من به دوره پس از پرسترویکا تا امروز مربوط است. در این دوره شاهد بخشهای مختلفی در ادبیات روسیه هستیم؛ بخشی از آن ادبیات عامه است که کتابهای پرفروشی هم میان آنها هست. به هر حال بسیاری خواننده این قبیل کارها هستند. در ادبیات جدید وبلاگنگاری را هم داریم که در نوع خود دارد به سبک تبدیل میشود. رمانهای تاریخی هم در روسیه بسیار پرخواننده هستند، مثل کارهای آکونین. و همینطور نمایشنامهها و طنزهای عالی در ادبیات معاصر روسیه داریم که امیدوارم مورد توجه مترجمهای کشورمان قرار بگیرد. در این زمینه کتاب «تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه» با ترجمه آبتین گلکار به تفصیل به این موضوع پرداخته است.
زینب یونسی سپس توضیح داد: جدا از اینها دو جریان مهم وجود دارد؛ یکی جریان ضدآرمانشهر و دیگری جریان پستمدرن، که بسیاری از نویسندههای بنام ادبیات معاصر از این دسته هستند. این دو جریان ادبی تأثیر زیادی بر ادبیات مدرن روسیه دارند. آثار اینها عموماً مربوط به وقایعی است که عمدتاً در دوره تغییر پدید آمدهاند، دورهای که شوروی از درون در حال بازنگری در ارزشها و سنتهایش است و رو به فروپاشی میگذارد تا به فروپاشی و دوران پس از آن میرسد. در واقع بسیاری از کارهای ادبی معاصر، به نحوی بین شوروی سابق و روسیه جدید پل میزند؛ نویسندههایی مثل ساروکین، پلوین، ارافیف، بیتوف، آکسیونوف و بسیاری دیگر مثل لودمیلا اولیتسکایا، وادالازکین، آکونین، الکساندر ایوانوف، زاخار پریلیپین، دینا روبینا و چند تن دیگر که جایگاه خوبی هم دارند.
او با بیان اینکه برخلاف تصور رایج، موضوعات و مسائل مربوط به شوروی سابق هنوز تاریخی نشدهاند، خاطرنشان کرد: جامعه، فرهنگ و مردم این کشور هنوز درگیر دوران پیش از تغییرات هستند و هنوز جریانهایی به دنبال احیای ارزشها، شعارها و آرمانهای گذشتهاند. نویسندگان روشنفکر امروز روسیه خیلی نگران بازگشت موج استالینگرایی و پیامدهای آن هستند و این نگرانی در آثارشان پیداست. جدای از کتابهای پلیسی یا «عشقبرگرها» کمتر میبینیم کتابی منتشر شود و در آن به دوران شوروی اشارهای نشده باشد، زیرا واقعیت اجتماعی روسیه همین است. در ترجمه بعدیام «هوانورد» هم این را میبینیم. ادبیات امروز روسیه حرف زیادی برای گفتن دارد. اگر این آثار بیشتر ترجمه شود به خوانندگان ایرانی کمک خواهد کرد تا با واقعیات روسیه امروزی بیشتر و بهتر آشنا شوند.
این مترجم همچنین درباره کیفیت ترجمهها اظهار کرد: در اینباره زیاد صحبت شده و نشستها و سمینارهایی هم برگزار شده است. من اشراف کافی به این موضوع ندارم تا بتوانم درست اظهارنظر کنم اما قدر مسلم این است که اگر آشفتگی در اوضاع ترجمه دیده میشود به نبود سازوکار قانونی و مدنی برمیگردد. وجود یک سازوکار حقوقی یا مدنی برای حمایت از حقوق مؤلفان و مترجمان ضروری است تا این وضعیت بهسامان شود؛ وجود چنین سازوکاری میتواند به خودی خود راهگشا باشد؛ هم در حوزه کیفیت ترجمه و هم برای پیشگیری از ترجمههای مکرر از یک اثر بدون اینکه دلیل درستی برای این کار باشد. خوب است تا وقتی چنین قوانینی شکل میگیرد، رویکرد ما حمایت از حق مؤلف و مترجم باشد.
او در ادامه افزود: منِ مترجم باید از صاحب اثر حداقل اجازه ترجمه و انتشار کتاب را در ایران داشته باشم. در حال حاضر به لحاظ قانونی الزامی در این خصوص وجود ندارد اما گاهی هم پیش آمده که برخی نویسندگان خارجی از این وضع ابراز گله کردهاند. ما به ساماندهی این وضعیت نیاز داریم، البته به شکلی که مانع از فعالیت مترجمان هم نشود. به نوبه خودم از سه نویسنده، ویکتور ارافیف، گوزل یاخینا و یوگنی وادالازکین اجازه ترجمه گرفتهام. اگر ساز و کاری برای حق مؤلف یا ناشر خارجی تعریف شود در پی آن وضع ترجمه هم سامان بیشتری خواهد یافت و همین بر کیفیت ترجمهها هم تأثیر خواهد گذاشت زیرا مترجم در جایگاه پاسخگویی قرار میگیرد. البته میفهمم که وجود مقدمات زیادی برای رسیدن به این هدف لازم است ولی خوب است دستکم رویکرد این باشد.
زینب یونسی درباره کتاب «زلیخا چشمهایش را باز میکند» هم توضیح داد: کتاب در قالب روایتی گیرا، بیانی شیرین و نگاهی انسانی و عمیق، ما را با اتفاقات و اوضاع اجتماعی سیاسی دوره مهمی از تاریخ شوروی و روسیه آشنا میکند. شخصیتهای داستان به شدت درگیر سختیها و مشکلاتی میشوند که میزان سازگاری آنها و تغییرات درونیشان در این شرایط را ترسیم میکند. داستان زلیخا داستان یک زن تاتار است که در برههای از زمان درگیر شرایط سیاسی و حکومت وقت میشود. این شرایط فقط شامل تاتارها نبوده و همه اقوام و بخشهای مختلف اجتماعی با آن درگیر بودهاند. البته تاتار بودن و مسلمان بودن زلیخا موجب میشود که خواننده ایرانی احساس نزدیکی زیادی با قهرمان داستان داشته باشد. به طور کلی بستر روایی داستان، نامهای آشنا و بهرهگیری از اسطورههای مشترکی مثل سیمرغ این احساس نزدیکی را بیشتر میکند. میدانم که کتاب «زلیخا چشمهایش را باز میکند» خالی از اشکال نیست و بیشک مثل هر ترجمه دیگری ایدهآل نیست، ولی قطعاً انتخاب خوبی برای خواندن است و ساعات دلپذیری را برای خوانندهاش رقم میزند.
انتهای پیام