به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «محمدتقیخان پسیان در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در تبریز و در خانوادهای مهاجر که دارای سوابق نظامی بودند، به دنیا آمد. اجدادش پس از جنگ ایران و روس و مجزا شدن قفقاز از ایران، به تبریز مهاجرت کردند. او پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در سال ۱۲۸۴ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و وارد مدرسه ژاندارمری شد و در سال ۱۲۹۱ با درجه ستوان دومی به خدمت در ژاندارمری پرداخت. در سال ۱۲۹۲ در جنگی در بروجرد مجروح شد و پس از پیروزی از سوی ستاد ژاندارمری به درجه یاوری (سرگرد) رسید. در روز ۲۳ خرداد ۱۲۹۳ به فرماندهی گردان ژاندارمری همدان رسید و دفاع از جاده همدان - کرمانشاه به او واگذار شد. در همین سال بود که با رضاخان، ریاست دسته تیراندازان آتریاد همدان، یک برخورد نظامی پیدا کرد و رقیبی سرسخت برای وی به شمار میرفت. او تا ۳۰ آبان ۱۲۹۴ در این سمت باقی ماند. هنگام جنگ جهانی اول و تجاوز قوای بیگانه به ایران، در سالهای ۱۲۹۵-۱۲۹۴ بهعنوان یکی از فرماندهان نظامی و مخالفان دخالت بیگانگان در ایران، در جنگ معروف مصلی به قوای روس حمله کرد و توانست آنها را در چند نبرد شکست دهد. پس از سقوط دولت «رضاقلیخان نظامالسلطنه مافی» (رئیس دولت موقت در کرمانشاه)، بسیاری از افسران ژاندارمری تبعید شدند و پسیان همراه با شمار اندکی از این افراد، در سال ۱۲۹۶ راهی کشور آلمان شد. او در برلین به ادامه تحصیلات نظامی پرداخت. نخست وارد نیروی هوایی آلمان و سپس وارد پیاده نظام شد. در آنجا با رادیکالهای ایرانی تحت رهبری تقیزاده ارتباط برقرار کرد و مدتی با مجله کاوه همکاری داشت. علاوه بر این پسیان در علوم و فنون دیگر نیز فعالیت داشت. مخصوصاً وی یک دوره ریاضیات عالی را گذراند و زبانهای فرانسه، آلمانی و انگلیسی و روسی را آموخت و به ترجمه آثار مختلفی از این زبانها همت گمارد و به انتشار مقالاتی در روزنامه حبلالمتین پرداخت. در ۴ آذر ۱۲۹۸ به ایران بازگشت و از جانب دولت «حسن مشیرالدوله» در ۳۰ مرداد ۱۲۹۹ با سمت نایب سرهنگی به فرماندهی ژاندارمری خراسان که به لحاظ ساز و برگ و اسلحه و نفرات کاملترین واحد ژاندارمری بود، منصوب شد.
علل و روند قیام کلنل پسیان
قیام پسیان ریشه در حوادث بعد از جنگ جهانی اول و مهمتر کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ «رضاخان میرپنج» داشت. دشمنی دو نیروی ژاندارمری و قزاق با قرارداد ۱۹۱۹ باعث پیوند سیاسی میان این دو نیرو شد و این اتحاد مصلحتی خود را در جریان کودتای رضاخان نشان داد. پس از کودتا در بسیاری از شهرهای کشور حکومت نظامی برقرار شد، برخی از حکام و والیان برکنار شدند و صاحب منصبان ژاندارمری جای آنها را گرفتند.
در مشهد نیز در نتیجه تغییر و تحولات و اراده حکومت و در دوره نخستوزیری «سیدضیاءالدین طباطبایی» کلنل محمدتقی خان اقدام به توقیف و بازداشت «احمد قوام السلطنه» والی خراسان و بسیاری از اعیان و اشراف و متمولین و مالکین کرد و این امر، زمینه کینه و دشمنی بین آن دو را فراهم کرد.
روابط قوامالسلطنه والی خراسان با کلنل محمدتقیخان از ابتدای انتصاب کلنل به ریاست ژاندارمری خراسان تا وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ کاملاً صمیمانه بود و قوام در برآوردن خواستههای کلنل که بعضاً مربوط به مرکز بود، صادقانه تلاش میکرد. حتی به موجب عهد و پیمانی که میان آن دو بسته شده بود، قوام به پسیان اعتماد داشت اما این رابطه و دوستی دیری نپایید و در نتیجه تفرقهافکنی به دشمنی تبدیل شد.
حسن تقیزاده درباره پسیان اشاره کرده: «آدم بسیار خوب و درستکار و جاننثاری بود. با قوام السلطنه درافتاد. سید ضیاءالدین و رضاخان که تسلط پیدا کردند، میخواستند در همه جا قشون قدرت را در دست بگیرد و لذا بر ضد کهنهها برخاستند. تلگراف کردند همه جا قدرت با رئیس قشون آنجا باشد و گفتند همه چیز را در دست بگیرید. سید ضیاء همه جا تلگراف کرد که امور را رؤسا در دست بگیرند، ازجمله به کلنل محمدتقیخان پیام ارسال کرد قوام را بگیرد و یک روز قوام را با آن تبختر گرفتند و حبسش کرد.»
پسیان فردی اصلاحگر، قدرتطلب، مستقل و بیباک بود که تصمیم داشت اوضاع خراسان را در اواخر دوره قاجار اصلاح کند و در این راستا وی خود را آماده کرده بود تا در برابر مخالفان و کسانی که احتمال میداد سد راهش شوند، ایستادگی کند.
«امانالله اردلان» ملقب به حاج عزالممالک از رجال سیاسی اواخر دوره قاجار و دوران پهلوی مینویسد: «در مشهد من یاور محمدتقیخان را در محل ایالتی ملاقات کرده و به او نصیحت دادم که از فکر حمله به قوای دولتی و خیال گرفتن تهران و این حرفها که اطرافیان او میگویند، منصرف شود. او از قوامالسلطنه که رئیسالوزرا شده بود، اطمینان نداشت. من گفتم این دولتها دوام ندارند و بهتر است شما در مشهد بمانید و باب مذاکره را با مرکز مفتوح کنید یا اطمینان پیدا میکنید یا طولی نمیکشد به جای قوام کس دیگری میآید و آن وقت کار شما آسان میشود، ولی متأسفانه نصایح من در یک ملاقات که بعد از آن راهی تهران شدم به او اثری نکرد.»
پسیان بزرگترین دشمن خود را قوام میدانست و به دستور سید ضیاء وی را توقیف و به تهران فرستاد و از سوی وی به عنوان کفیل ولایت خراسان منصوب شد. بدین ترتیب کلنل پسیان فرصتی یافت تا برنامههای اصلاحی خود را در ولایت خراسان آغاز کند. در حوزه اقتصادی، سیاسی، مالیات عقبمانده زمینداران را گرفت و برکارهای نیابت تولیت آستانقدس که دچار سوءمدیریت شده بود، نظارت کرد. وی برنامههای وسیعی برای انجام اصلاحات در خراسان طرحریزی کرد و با تلاش و کوششی که انجام داد نظم و امنیتی بیسابقه در خراسان برقرار شد. او حکام و فرمانروایان سابق را عزل و به جای آنها حکام جدیدی که اکثراً از معتمدین کلنل و افسران ژاندارمری بودند منصوب کرد. بیش از ۵۰ نفر از اعیان و اشراف و تجار مشهد دستگیر و زندانی شدند و بسیاری از کارکنان آستان قدس رضوی، که متهم به اختلاس بودند، از کار برکنار و محبوس گشتند. قوام بعد از این که به تهران فرستاده شد و املاک و اموالش مصادره شد، تا زمانی که سید ضیاء بر مسند صدارت بود، قدرتی نداشت و تنها با رفتن سید بود که از حبس به صدارت رسید. قوام در زندان بود که خبر برکناری سیدضیاء به او داده شد و در ۵ خرداد ۱۳۰۰ به مقام ریاست الوزرایی رسید. از طرفی بسیاری از متنفذین خراسان که در زمان والیگری قوام دست خود را در انجام هرگونه اقدام و رفتار با رعایای خود باز میدیدند از شنیدن خبر توقیف قوام بشدت ناراحت و ناراضی بودند. در چنین شرایطی با روی کار آمدن قوام به تصریح تقیزاده «کلنل پسیان فهمید کارش به جنگ خواهد کشید، تمکین نکرد. از تهران خواستند او را رام کنند، خوشنام و نیکنام بود. کلنل این طور فهمیده بود که میگیرند و انتقام میکشند. تمکین نکرد و جنگ شد. او از تربیت شدگان و صاحبمنصبان سوئدی بود. ژاندارمری را در دست داشت و دارای قشون مرتبی بود. قوام که با همه رؤسای ولایات و خوانین ارتباط داشت به آنها تلگراف کرد که نیرو بر ضد کلنل بفرستند و فرستادند. آخر امر کشته شد. پیروان و یاوران او جسدش را با احترامات زیاد آوردند در مشهد و در خود حرم آستانه، آنجاها دفن کردند. قوام خیلی دشمنی و لجاجت میکرد و حکم داد جسدش را در آوردند و بردند در بیرون شهر در یک قبرستان عادی دفن کردند.»
قوام السلطنه به تمام رؤسای ادارات خراسان خبر نخستوزیری خویش را تلگرافی اطلاع داد، بجز به کلنل محمدتقی خان پسیان و از این بدتر آنکه قوام هنوز رسیده نرسیده، «نجدالسلطنه» را که حتی از اداره امور اتاق خودش هم عاجز بود، به سمت کفالت ایالت خراسان منصوب داشت و «مسیودو بوا» پیشکار مالیه خراسان را که مردی بغایت شریف و برخلاف تمام بلژیکیها درستکار بود، از کار برکنار کرد و متعاقب این احوال به سایر رؤسای اداری خراسان اطلاع داد که من رئیس الوزرا شدهام و هر کاری دارید میتوانید با شخص من در میان بگذارید. این آغاز مانور قوام بود و کلنل پسیان که از این حادثه بشدت منقلب و ناراحت شده بود، فوراً دست به توقیف نجدالسلطنه و سایر یاران قوام زد و متعاقب این احوال تلگرافی به احمدشاه مخابره کرد که «شما به من امر میکنید که قوام السلطنه، مرد خود مختار را دستگیر و توقیف کرده و او را به تهران بفرستم... و سپس چیزی نمیگذرد که او را رئیسالوزرای ایران میکنید، این کار چه معنی دارد؟ آیا سزاوار است که من بدون دلیل مورد توهین قرار گرفته و اکنون در مقابل کینه توزی آقای رئیسالوزرای شما، که تا چند روز پیش بهعنوان یک گناهکار زندانی بود، قرار بگیرم؟»
بهدنبال این تلگراف، چندین تلگراف دیگر نیز از سوی کلنل محمدتقی خان به احمدشاه مخابره میشود. احمدشاه طی فرمانی، کلنل را فرمانده قشون خراسان کرد و به او شرافتمندانه اطمینان داد که در هر صورت از وی پشتیبانی خواهد کرد. کلنل پس از تأمینی که «احمد شاه» به او داد، بلافاصله نجد السلطنه و سایر دوستان قوام را از توقیف آزاد ساخت، اما نجدالسلطنه که فی الواقع قادر به انجام مأموریت خویش نبود، فوراً به قوام تلگراف کرد که چون من نمیتوانم کفالت والیگری خراسان را به عهده بگیرم، لذا بهتر است این کار را به کلنل پسیان یا آقای کارگزار کل واگذار کنید. قوام این بار کینه پسیان را به دل گرفت. پسیان هم که متوجه تحولات سیاسی پایتخت شده بود، در دشمنی و مقاومت در برابر قوام پافشاری کرد. قوام بعد از انتصاب بهمقام صدارت، ابتدا نجدالسلطنه را حسب الامر اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی ارواحنا فداه به کفالت ایالت خراسان گمارد و سپس کلنل را در سمت ریاست ژاندارمری خراسان ابقا کرد و این نوعی تعیین تکلیف برای خراسان بود. او در پیام خود از پسیان خواست تابع اوامر نجدالسلطنه باشد و نتیجه پیشرفت کار خود را به اطلاع وی برساند. اما پسیان از قبول فرمان او سر باز زده و نجدالسلطنه را توقیف و اداره خراسان را بدون توجه به پایتخت در دست گرفت. با تصرف تلگرافخانه ارتباط خراسان با مرکز قطع شد. متعاقب این اقدام، کلنل گروهی از افراد و نمایندگان مردم را به ارگ دولتی دعوت کرد. او طی سخنرانی پرشوری، ضمن اشاره به خدمات خود و اظهار نارضایتی از سیاست دولت، شرکتکنندگان را مجاب کرد که از دولت بخواهند تا او را به جای نجدالسلطنه به والیگری خراسان منصوب کند. بر همین اساس، گروهی از آن جمع در تلگرافخانه تجمع و در تماس با پایتخت اعلام کردند نجدالسلطنه قادر به حفظ انتظامات در خراسان نیست و کلنل را برای این مقام پیشنهاد دادند. این اقدام و بویژه تشکیل جلسه در ارگ دولتی و پیامدهای آن، تمرد آشکار از فرامین دولت و به رسمیت نشناختن آن بود. هرچند کلنل هنوز راه گفتوگو و مذاکره با دولت مرکزی را نبسته بود. او در پایان جلسه ارگ دولتی، با طرح شش خواسته، شرایط خود را برای ادامه کار یا کنارهگیری و ترک کشور جهت تکمیل آموزش در رشته خلبانی اعلام کرد. همان شب از دربار جواب رسید که شاه با تمام خواستههای کلنل موافقت کرده است، جز اینکه اجازه نمیدهند که مشارالیه از ایران خارج شود و مقتضی میدانند که در سر خدمت خود حاضر و با امیدواری کامل مشغول باشند.
سرنوشت پسیان و قیام خراسان
مخالفت قوام با پسیان روزبه روز بیشتر و شدیدتر شده و به تصریح «محمد تقی بهار»: «دولت، پسیان را متمرد و مجنون معرفی میکرد و کلنل قوام السلطنه را خائن میدانست و افکار مردم خراسان را بر ضد وی میشوراند». در نتیجه مقاومت پسیان، قوام السلطنه به رؤسای ایلات متوسل شد و به وسیله شجاع الدوله[عبدالرضاخان قوچانی] و امیر شوکتالملک علم [محمدابراهیم خان شوکتالملک علم] تقاضا کرد کلنل را دستگیر کنند. هیچ یک از اقدامات و تاکتیکهای قوام در حل مسالمتآمیز اختلاف ایجاد شده مؤثر نیفتاد. نه صمصام السلطنه [نجف قلی خان صمصام السلطنه بختیاری] و نه شوکت الملک نتوانستند در مکاتبات خود با کلنل، او را از قیام علیه دولت مرکزی بر حذر دارند. چند روز قبل از کشته شدن کلنل، قرار بود میان او و شوکت الملک در گدار سلیمانی (در جاده قائنات و گناباد) ملاقات و مذاکرات حضوری صورت گیرد. البته ملاقات حاصل نشد چون به کلنل خبرهای ناگواری از قوچان رسیده بود، بهطوری که ناگزیر از ملاقات با وی معذرت خواست و با عجله با شمار اندکی از صاحبمنصبان و ژاندارمها راهی قوچان شد. قوایی از طرف ایلات جمعآوری و به سمت مشهد حرکت داده شد. کلنل برای دفع خطر، به استقبال آنها رفت و در جعفرآباد قوچان جنگ سختی بین ایلات و قوای ژاندارم درگرفت. از یک طرف شوکت الملک خوانین سرحدی را به تهیه حرب و ضرب وادار و از طرف دیگر با مشهد باب مخابرات صلح را باز کرد و «مصباح دیوان» پیشکار خود را برای اصلاح فرستاد، اما کاری صورت نداد و ناچار جنگ آغاز شد. قوای چریکی زیادی از میان ایلات هزاره و بلوچ و بربری علیه کلنل بسیج و به تعداد ۵ هزار نفر به مشهد رفتند. قوای کلنل هم به ریاست وی و «علیرضاخان شمشیر» [ماژور علیرضا خان وزیری معروف به شمشیر] به استقبال آنها آمدند. بین فرماندهان طرفین مدتی مذاکره وجود داشت و پیغامهای زیادی رد و بدل شد. در این زمان اکراد قوچانی به دستور «سردار معزز» [عزیزالله خان سردار معزز] حاکم بجنورد شروع شد و قوچان را تصرف کردند. در نتیجه کلنل به سوی قوچان رفته تا شورش آنجا را سرکوب کند. در ۹ مهر ۱۳۰۰ در منطقه جعفرآباد قوچان تصادم بین قوای طرفین صورت گرفت. پس از چندی زد و خورد و وارد کردن تلفات سنگین به قوای پسیان، مهمات وی تمام شد و خود پسیان هم به قتل رسید و کردها سرش را از بدن جدا ساختند و به مشهد بردند. باید گفت که سردار معزز، قرآن مهر کرده و برای کلنل فرستاده بود که خیالش راحت باشد اما به آن وفا نکرد. پسیان هنگام کشته شدن بیش از سی سال از عمرش نگذشته بود.»
انتهای پیام