به گزارش ایسنا، گاهی سوژهای که ذهن خبرنگار را درگیر خود میکند چنان پیچیده میشود که نمیدانی از کدام سوی در آن نظاره کنی و به آن بپردازی. سوژهای که میشود بهانهای برای یک تحقیق میدانی و این بار سوژه ما در ایسنا «دعانویسی» است.
پس از پرسوجو لیست بلندبالایی از دعانویسان و فال گیران و «سَرکتاب» بازکنهای شهر قزوین به دستمان آمد که تکثر آن موجب حیرتمان شد، گویا بازار این کاسبان در قزوین داغ و گرم است و انگار قزوین بهشت دعانویسان و رمالان و فالگیران شده است.
خانهای که جای سوزن انداختن در در و دیوار آن نبود!
بر حسب اتفاق با یکی از دوستان و بهعنوان مراجعهکننده سراغ یکی از این دعانویسان به نام «درویش مصطفی» رفتیم. پس از کمی کنکاش در یکی از محلههای حاشیهای شهر به خانهای قدیمی و کوچک که با تابلویی با نام «درویش مصطفی» مشخصشده بود، رسیدیم.
از همان ورودی خانمی با پرسیدن اینکه برای چهکاری آمدهایم و اینکه اگر به دعانویسی و «سَرکتاب» اعتقاد راسخ دارید میتوانید وارد شوید در غیر این صورت امکان حضور شما نیست، سؤال پیچمان کرد. ما نیز با بیان اینکه برای باز کردن «سَرکتاب» مزاحم درویش شهر شدهایم اطمینان دادیم که به سرکتاب و دعانویسی باورمندیم!
خانه راهروی کوچکی داشت و از همان ابتدای ورود تا اتاقک کوچک کنار راهرو که درویش در آن مستقر بود با تصاویر و تابلوها و المانهایی که در در و دیوار نصبشده بود نظر مراجعهکنندگان را به خود جلب میکرد.
پس از گذر از راهرو به اتاقک شش متری رسیدیم. حال و هوای اتاق نیز بهمثابه راهرو آدمی را در بهت و حیرت فرو میبرد.
نگاهم از در و دیوار آکنده از تابلو و شعر و نقاشی و المانهای تصاویر ملی و دینی به سمت درویش سوق دادم. آنچه در نگاه اول میشد در ظاهر و لباسهای وی مشاهده کرد این بود، چیزی که از دراویش همیشه میبینیم: موها و ریشبلند و در کنار آن ظاهر درویشمسلک خود را با لباس و دستار و کلاه سراسر سبز، انگشترهای بیشمار کوچک و بزرگ و گردنآویزهای با مدالهای بسیار زینت داده بود. ظاهری که در نگاه اول مخاطب ساده خود را تحت الشعاع خود قرار میداد.
آیا در زندگی پسرم زنی وجود دارد؟
در انتظار نشستم تا پس از دو خانم دیگر که زودتر از من آمده بودند فال و «سَرکتاب» خود را بگیرند، نوبت من برسد. یکی از خانمها که 45 تا 50 ساله به نظر میرسید با ظاهری که آشفتگی در آن مشهود بود خطاب به درویش از دغدغهاش گفت «احساس میکنم سایه یک زن در زندگی پسرم وجود دارد، آمدهام تا «سَرکتاب» باز کنم و از این موضوع مطمئن شوم».
درویش با پرسیدن نام وی و نام پدر و مادر و محل زندگیاش شروع به محاسبه برحسب حروف ابجد هر کدام کرد و با ذکرهای بلندبالا و طولانی «سَرکتاب»» را باز کرد. خیره به کارهایی که درویش میکرد و حس و حال دو بانوی دیگر در اتاق که در حال ذکر گفتن بودند و توسل کرده بودند منتظر ادامه ماجرا شدم.
درویش «سَرکتاب» را باز کرد و گفت «سوره نمل آیه 83 درباره پسرت چنین آمده که اینک به کیفر کفر خود میرسد» و بعد خطاب به خانم گفت که جواب قرآن خیلی سنگین آمده، کفاره را داخل قرآن بگذار تا من طالع را بخوانم.
متوجه منظور درویش از کفاره نشدم، زن بیچاره هم با حالتی سؤالی همین را از درویش پرسید و وی دوباره گفت کفاره را داخل قرآن بگذارد و آن را ببندد تا طالع وی را بخواند. زن از کیف خود یک اسکناس 10 هزارتومانی خارج کرد و لای قرآن گذاشت که با واکنش منفی درویش مبنی بر اینکه کم است، روبرو شد و مجبور شد یک 10 هزارتومانی دیگر هم اضافه کند. درویش با نارضایتی رضایت داد و شروع کرد به خواندن طالع وی، «هر مردی که بدین طالع باشد اقبال و دولت وی بسیار است، خوشگذرانی میکند چون این نعمت را بیاورد، ولی مدتی است که این جوان به زوال دچار شده است، از دوستان راحتی ببیند و از خانواده کمتر نفع یابد، علت آن خود وی است، همزاد دارد و مدتی است همزاد در وجود وی آمده، از سادات موسوی دعا بگیر، یک مسافرتی به سمت دریا رفته و در آن ضربهای خورده».
در اواسط طالعبینی تلفن درویش زنگ خورد«سلام خانم، مولا یارت باشد، شکر مولا، جانم؟ الآن 5 نفر در انتظار هستند، نیم ساعت دیگر تماس بگیر تا جواب بدهم، مال فروش خانه است؟ یک ساعت دیگر بیاید «سَرکتابش» را بگیرم».
درویش ادامه طالع را چنین گفت «باید راستی را پیشه کرده و تجارت را با حرام مخلوط نکند چون یک تومان حرام 10 تومان حلال را از بین میبرد، یکشب خوابی دیده از اولیاء و انبیاء، کارش بهتر خواهد شد، در آخر به هرکسی وفا کند جفا ببیند، زن جفتی در طالع وی است، صاحب این طالع غران و سیاهی و نحسی 30 ساله دارد و تا 7 سال بعدازاین هم همینطور خواهد بود، عمری 90 ساله و طولانی دارد و برای محفوظ ماندن از بلایا باید حرز اهلبیت داشته و انگشتر فیروزه نیز در دستش مبارک است، بر قرآن نظر کند، عاقبت این جواب خیر است انشاءالله، اللهاعلم». درویش در تفسیر طالع گفت «خداوند میگوید علت از خود فرد است، همزاد دارد، قرآن طالع 30 ساله یعنی خطر و نحسی» برای همین سیاهی برای آن آمده که دعا ندارد و باید قربانی کند.
دفن خروس، از بین برنده طلسم 30 ساله
زن از همزاد پرسید و درویش پاسخ داد «یک همزاد یا موکل و جن برای وی آمده است که فکرش را خراب میکند، خانواده را رها میکند و او را میچسبد» کاملاً متوجه ترس زن از چیزهایی که درویش میگفت میشدم و همین اضطراب و استرس وی را بیشتر میکرد، برای همین به دنبال راه چاره برای خود و خانوادهاش بود و از درویش راهکار میخواست.
درویش قربانی کردن را راه چاره رفع نحسی 30 ساله وی دانست «این قربانی دستوراتی دارد که باید بهطور کامل انجام شود، خود فرد از این قربانی نخورد و فقط از خون وی در پیشانیاش زده شود، چهارگوشه اتاق هم از خون قربانی زده شود و بعد هم قربانی را به اطعام بدهید. از سوی دیگر برای از بین بردن همزاد وی نیز باید یک خروس را بعد از انجام دستورات و دعایی که من برای آن خواهم خواند، قربانی کرده و به پیشانی فرزندت و چانه خودت بزنی، آن خون به هر کس که بخورد بلا از آن خانه دور خواهد شد، بعد از انجام این کار و چرخاندن قربانی دور سر خود و خانوادهات آن را دفن کنید..»
وقتی سخن درویش به دادن کفاره و مبالغ آن رسید، سرم از قیمتهایی که میگفت سوت کشید و چشمانم از تعجب گرد شد، «فقط دقت کن هر 1000 تومان 12 هزار تومان کفاره دارد؛ لذا حواست باشد خروسی که میخری زیاد سنگین و بزرگ نباشد چرا که ممکن است کفاره آن حتی به بیش از 800 هزار تا یکمیلیون تومان هم برسد...پس خروسی باشد که بخواند، در حد 30 الی 40 هزار تومان که کفاره آن در حدود 400 تا 500 هزار تومان برای شما تمام شود».
زن خطاب به درویش گفت الآن این میزان پول پیشم نیست برای همین دو روز دیگر میآورم. درویش موافقت خود را اعلام کرد و زن بدون اینکه بداند چنین زنی در زندگی فرزند پسرش وجود دارد یا خیر، با هزار امید و آرزو از نزد درویش برای تهیه خروسی نگونبخت که قرار بود نحسی و همزاد داشتن فرزندش را رفع کند از اتاق بیرونشد.
مطالبی عنوانشده توسط دعا نویسان عمدتاً ذوقی است
با شنیدن این سخنان و نسخههایی که توسط درویش برای مراجعهکننده خود پیچید، به یاد بخشی از مصاحبه یکی از رسانهها با حجتالاسلام حسین محمدی کارشناس متافیزیک افتادم که در پاسخ به اینکه «سر کتاب» واقعیت دارد، گفته بود: از آقایان باید بپرسید که آیا برای حرفهایی که میزنند سندی یا مدرکی دارند، از کجا میگویند، در حالی که هیچ دلیل و مدرکی ندارند.در آیات قرآن کریم و در روایات معصومین(ع) هیچگونه تأییدی نسبت به این مسائل وجود ندارد و خود اهلبیت(ع) از اهل جادو و جنبل هم دوری میکردند، روایاتی که بهصورت تام، مناجات با پروردگار است، هیچ ربطی به اینکه در آینده چه اتفاقاتی میافتد یا محبت زیاد شود، ندارد. عمده دعانویسان شیادانی هستند برای جلب منفعت یا برای اینکه خودشان را بزرگ نشان دهند تا مردمبهدور آنها جمع شوند. دعانویسان کتابی برای خودشان دارند، آنها اسم شخص و اسم مادرش را به حروف ابجد در میآورد، 12 و 12 ختم میکنند، مثلاً آخرش 3 میماند و براساس چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک یا بهصورتهای دیگر میگویند طبع شما اینجوری است، مشکلات و بیماریهایتان این است، کاملاً این مطالب ذوقی است و دلیل و مدرک علمی و نقلی ندارد.
زنگها برای که به صدا در میآیند
نوبت به من رسید. همزمان یک مراجعهکننده دیگر هم به جمع اضافه شد. روبروی درویش نشستم و از وی خواستار باز کردن یک «سَرکتاب» برای خود شدم. نگاهم به قرآن قدیمی که یکطرف ترجمه و یکطرف آیات قرار داشت و انگشترهای رنگووارنگ و بزرگ و کوچک وی افتاد؛
درویش پس از پرسیدن اسم و نام والدین و محل زندگیام همان روال قبل را تکرار کرد «محاسبه حروف ابجد، باز کردن «سَرکتاب»، آمدن سوره انعام، خواندن اذکار، گذاشتن کفاره 20 هزارتومانی در قرآن و بستن آن».
تلفن درویش دوباره زنگ خورد«الو.. سلام.. مولا یار شما.. زنده باشید...تشریف بیاورید..یکشنبه و سهشنبه و پنجشنبه هستم...بیا برایت «سَرکتاب» باز میکنم.. خداحافظ».
از تعداد کثیر مراجعهکننده و سر شلوغ درویش تعجب کردم چرا که در کنار مراجعه حضوری از تماس تلفنی نیز نمیگذرند!
با کمی حسابوکتاب مختصر میتوان بهراحتی دریافت که درویش روزانه در صورت مراجعه حداقل 20 نفر و گرفتن همان کفاره 20 هزارتومانی روزانه 400 هزار تومان و 12 میلیون تومان در ماه درآمد خواهد داشت، این در حالی است که بیشک تعداد مراجعهکنندگان از این میزان بیشتر و هزینهها نیز به 20 هزار تومان برای هر فرد بسنده نمیشود.
در اولین روز یکشنبه ماه صفر رخت سرخ و سفید و الوان بپوش!
منتظر بودم تا ببینم درویش در طالع من چه میبیند «یا صاحب قرآن، هو یاعلی..دخترم جلوی راه تو را کفاره مثل یک طلسم گرفته و دعا و جادو به زندگی تو آمده است..راه بسته است...بلندبالا.. برج آتش...پاکدامن و مؤمنه که صفات خوبی به ارث بردهای...راز دل با هرکسی مگو که به بلا میافتی.. وسط و آخر عمر کارت نیکو شود...هر حرفی از همهکس باور مکن...تندی نکن..عفت پیشه کن...خوابت را اظهار نکن...مدتی است گرفتار شدهای اما عاقبتت به خیر است...مدتی پیش یک نفر سیه چهره و با ابروهای کشیده در مقام عداوت با توست، از او حذر کن...در اولین روز یکشنبه ماه صفر رخت سرخ و سفید و الوان بپوش...دعای محبت، زبان بند و باطلالسحر با خود نگهدار تا عزیز و محترم باشی...اللهاعلم به ثواب الخیر».
وقتی از کفاره و جادویی که بیان میکرد در زندگیام به آن مبتلا هستم، پرسیدم گفت «حتماً باید از سادات طباطبایی که خودش، پدر و مادر و فرزندان و همسرش همه از سادات باشند دعای «ام الصبیان، چهلکلید و هفت حصار» را بگیری...این دعاها خیلی سنگین است...».
67 سال است مشغول این کار هستم
متوجه منظور او از سنگین بودن دعا نشدم و از وی توضیح خواستم...با عصبانیت گفت «چقدر سؤال میپرسی...ام الصبیان سنگینترین دعا است و کسی که این دعا را مینویسد به دلیل سنگین بودن آن حداقل 3 میلیون از شما خواهد گرفت...بااینحال جایی را میشناسم که کمتر حساب میکند.. پرسیدم مگر خودتان دعا نمینویسید که در پاسخ گفت نه من 67 سال است در این کار هستم و با دعانویسی کاری ندارم...فقط «سَرکتاب» باز میکنم و طالع افراد را میبینم...گاهی هم طلسم میشکنم...».
صدای اذان از گلدستههای مسجدی در نزدیکی همان محل به گوش میرسد.. درویش همچنان مشغول توضیح بود.. وقتی پرسیدم مشخص نیست علت طلسم در چیست؟ گفت «شما چهکار داری.. نه مشخص نیست.. کاری هم با این امور نداشته باش.. برو این دعاها را بگیر که راهت باز شود..ام الصبیان تا پدر و مادرت هم رفع طلسم میکند، چهلکلید 40 سال و هفت حصار نیز تا هفت زمین و آسمان طلسم و جادو را رفع میکند.. نگران هم نباش که طبق طالعت عاقبتبهخیر میشوی..».
در پشت پرده «سَرکتاب» نویسان چه خبر است؟
با خروج از منزل درویش با خود کلنجار میروم که بهراستی در پشت پرده این بهاصطلاح رمالان و «سَرکتاب» بازکنها چه ماجرایی نهفته است؟ آیا واقعاً «سَرکتاب» میتواند نسخه زندگی آینده ما را بپیچد؟
اذان به نیمه خود رسیده و خداوند با ندای «حی علی خیر العمل» مؤمنان و بندگان را به یک مهمانی عاشقانه در خانه خود و نماز و دعا و توسل به ذات حق و بهترین کارها دعوت بهشتاب میکند....درویش همچنان مشغول باز کردن «سَرکتاب» و گرفتن حداقل کفارههای 20 هزارتومانی است...و من راهم را برای رسیدن حضرت قریب و صراط مستقیم الهی به سمت خانه حضرت دوست کج میکنم.
گزارش از «رقیه ملاحسنی» خبرنگار ایسنا در قزوین
انتهای پیام