به گزارش ایسنا، متین مسلم در ادامه در روزنامه «آفتاب یزد» مینویسد: آقای اسدالله بادامچیان قائم مقام حزب مؤتلفه و یکی از شناختهشدهترین چهرههای محافظهکار و عمیقاً منتقد مرحوم هاشمی، لحظاتی پس از اعلام خبر درگذشت ایشان با تعجیلی که علت آن هنوز معلوم نیست دو ادعا را مطرح کرد؛ یکی، وابستگی دو شخصیت محوری و کلیدی اوایل انقلاب یعنی شهید مطهری و شهید بهشتی به حزب مؤتلفه که البته آقای هادی غفاری پاسخ ایشان را دادند. دوم، ادعای اینکه آقای هاشمی غیر مستقیم عامل، اما مستقیماً تأمینکننده منابع عملیاتی (دادن سلاح) به فداییان اسلام برای ترور حسنعلی منصور نخستوزیر وقت ایران سال ۱۳۴۳ بوده است. در واقع ایشان نه تلویحاً که آشکارا مسئولیت اقدام و بار روانی و اخلاقی این ترور را متوجه مرحوم هاشمی کرد.
در این میان آنچه بسیار جلب توجه میکند صرفاً ادعای خلقالساعه و تعجببرانگیز آقای بادامچیان نیست، بلکه ادعای «تنها من میدانستم و قرار بود به کسی نگویم!» ایشان جلب توجه میکند. آقای هاشمی هم در قید حیات نیستند تا بتوان صحت این ادعا را اثبات کرد.
درباره چند و چون ماجرای ترور منصور و نظر مقامات عالیه مذهبی و مرجعیت وقت شیعه پیرامون ماهیت و چرایی ترور و اقدامات مسلحانه، لازم است مستنداً و مستدلاً در فرازی دیگر به آن پرداخت، اما آنچه مشخص است، مواضع مقامات عالیه روحانیت و مرجعیت اعلای شیعه درباره ترور و عملیات مسلحانه، دقیقاً آن چیزی نیست که آقای بادامچیان اصرار به طرح و جا انداختن آن در تاریخ دارد.
طی بیش از ۵۰ سالی که از ترور منصور میگذرد، بخصوص پس از انقلاب همه جوانب ترور وی افشا شده و نقطه ابهامی ندارد. هم انقلابیون، هم باقیمانده اعضای فداییان اسلام و هم اسناد ساواک، هیچیک چه مستقیم یا غیرمستقیم اشارهای به ادعای «فقط من میدانم» آقای بادامچیان نکردهاند. اما هدف از طرح غیر قابل اثبات اینگونه ادعاها چیست؟ چرا الان؟ و چرا دقایقی پس ازاعلام فوت آقای هاشمی؟ و چرا با این عجله؟! آیا عبور از گلوگاه و بزنگاه تاریخ معاصر ایران، منتظر رفع ابهام آقای بادامچیان بود که اساس آن مورد تردید جدی ست؟!
ظاهراً آقای بادامچیان تحفظ موقعیت کنونی مرحوم هاشمی رفسنجانی را به ۳۸ سال پیش تسری دادهاند. اما متوجه این نکته نیستند که دستکم طی ۱۲ تا ۱۸ ماه ابتدای پیروزی انقلاب چنین تحفظی چندان مطرح نبود و اخباری از این دست نه امکان مخفی کردن آنها وجود داشت ونه گروههایی مانند باقیمانده فداییان اسلام اگر از چنین خبر دست اولی مطلع بودند (که منطقاً باید مطلع بوده باشند) آن را مخفی نگاه میداشتند.
ایشان متاسفانه متوجه این نکته مهم نشدهاند که مرحوم آقای هاشمی با آن کارنامه روشن و عیان در مبارزات قبل از انقلاب چیزی برای پنهان کردن نداشتند که اینک به یکباره و با عجله آقای بادامچیان خود را محق به افشای آن دانسته است. اما آیا اسرار یکطرفه دیگری هم نزد ایشان وجود دارد؟! نسبت دادن یک اقدام به شخصی بدون حجاب و مخفیکاری مانند مرحوم آقای هاشمی صرف نظر از ماهیت تردید برانگیز اصل خبر، اساسا با چه بهانه و زمینهای فوری و با چه هدفی مطرح شده؟
این خود جای تأمل و تفکر بسیار دارد. طرح ادعاهای بیپشتوانه و اخبار بیسند یکطرفه چندان با اصول اخلاقی سازگار نیست و انحراف در تاریخنگاری معاصر است که باید جلوی آن گرفته شود؛ نه به دلیل ماهیت تأملانگیز خود اخبار، بلکه به چهار دلیل مهمتر:
اول، در فقدان فردی با موقعیت مرحوم آقای هاشمی که خبر به او نسبت داده میشود، مجال بررسی صحت اخبار آنهم با قرائت آقای بادامچیان مطلقاً وجود ندارد.
دوم، آقای بادامچیان تصدیق میفرمایند با منطق ناجور «فقط من خبر داشتم» در مستندسازی تاریخی، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
سوم، چه تضمینی وجود دارد تا فردا کسی و از جایی دیگر ادعای عجیب و غریب دیگری مطرح نکند؟ آیا در سطح شخصیتی مانند مرحوم آقای هاشمی میتوان این ادعاهای واهی را مطرح کرد و پذیرفت؟ پاسخِ منفی، هوش زیادی نمیخواهد.
چهارم، در حالی که اتهامات ناجوانمردانهای طی یکی دو روز اخیر از خارج متوجه مرحوم هاشمی شده، طرح ادعاهای غیر قابل اثبات مربوط به ایشان یا هر فرد دیگری که مسئولیتهای سنگین داشته و دستشان هم از دنیا کوتاه شده، با چه انگیزهای مطرح و به فوریت شبانه اعلام میشود؟ خوب است آقای بادامچیان به این سؤال پاسخ دهند یا اسناد خود را رو کنند. ادعای «فقط من میدانستم!» از سوی هیچ آدم عاقلی پذیرفته نخواهد شد.
بر اساس این گزارش، اسدالله بادامچیان گفته است: «اسلحه ترور حسنعلی منصور را آیتالله هاشمی داده بود. قرار ما نبود این راز را فاش کنیم» - خبرگزاری ایلنا؛ ۲۰ دیماه ۹۵
انتهای پیام