داوود غفارزادگان:

ابتذال می‌تواند در جایزه‌ای همین‌جایی باشد یا در نوبل

داوود غفارزادگان معتقد است:‌ ادبیات یک سلوک می‌خواهد. وقتی این سلوک وجود ندارد دیر یا زود به ابتذال می‌رسد. حالا این ابتذال می‌تواند در جایزه‌ای همین‌جایی باشد یا در نوبل.

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره معرفی برنده جایزه نوبل ادبیات گفت: خیلی باب دیلن را نمی‌شناسم و از انتخاب او به عنوان برگزیده نوبل ادبیات تعجب کردم. فکر می‌کنم کارهای او تینیجری است و کارهایش چیزی نبوده که آن‌ها را دنبال کنم.

او درباره انتخاب های این جایزه در سال‌های اخیر بیان کرد: چیزی که من فهمیده‌ام این است که رویه انتخاب اثر برگزیده در این جایزه شبیه اتفاقاتی است که در جوایز ادبی کشور خودمان می‌افتاد؛ یعنی چیزی که بیشتر از همه خود جایزه‌بگیرها را متعجب می‌کند. این اتفاق هم به خاطر این است که ادبیات به سیاست و قدرت وصل شده است؛ به همین خاطر نمی‌شود بیش از این از این جوایز انتظار داشت.

غفارزادگان در ادامه اظهار کرد: از همان زمانی که جایزه نوبل به نجیب محفوظ مصری تعلق گرفت من کنجکاو شدم و پیگیر این جایزه و برگزیدگانش شدم. وقتی کتاب‌های نجیب محفوظ را خواندم و با آثار دیگر نویسندگان آن زمان دنیا مقایسه کردم، مطمئن شدم نجیب محفوظ در سطح نوبل نبوده است و آن‌ها این جایزه را بیشتر به خاطر قرارداد کمپ دیوید به او داده‌اند. در همان دوره من کتاب‌های نجیب محفوظ را خواندم و متوجه شدم که حتی آثار بسیاری از نویسندگان متوسط خود ما از آثار این نویسنده بهتر است. آثار او انقدر بد بود که من نمی‌توانستم از فصل دوم کتاب‌هایش جلوتر بروم.

این نویسنده گفت: به نظرم در این چندساله جایزه نوبل زیادی با سیاست و قدرت عجین شده است و من چنین احساسی نسبت به آن پیدا کرده‌ام، چون می‌بینم وقت‌هایی به کسانی جایزه می‌دهند که با جریان قدرت جهانی همسو شده‌اند، بنابراین وقتی چنین انتخاب‌هایی دارند خیلی متعجب نمی‌شوم. فکر هم می‌کنم چند سالی است جهان سوم از گزینه‌های انتخاب آکادمی نوبل خارج شده است. لابد با خود فکر می‌کنند چرا باید به کسانی که در خاورمیانه آن‌ها را می‌کشند، جایزه نوبل بدهند؟ چرا باید به آدونیس جایزه داد؟ تا زمانی که میلان کوندرا یک نویسنده تبعیدی بود او را دوست داشتند ولی زمانی که مستقل به راه خودش ادامه داد و از جریان سرمایه‌داری حمایت نکرد ولش کردند و او را دیگر تحویل نگرفتند. نویسندگانی مثل امبرتو اکو، تولستوی و... هم به همین خاطر جایزه نگرفتند و همین‌ها مسئله را پیش پا افتاده کرده است.

او درباره سلیقه‌ای شدن داوری این جایزه نیز گفت: به نظرم کار از سلیقه‌ای بودن گذشته و علنی شده است و هر سال هم به همین سمت می‌رود.

غفارزادگان همچنین متذکر شد: من نمی‌فهمم چه چیزی در ذهن داوران نوبل ادبیات می‌گذرد اما فکر می‌کنم مثل اغلب چیزهایی که از سال‌ها قبل ارزش‌شان از بین رفته نوبل هم به همین سمت حرکت کرده است. در گذشته چیزهایی دارای ارزش بود که امروزه آن ارزش را ندارد. مثلا امروز می‌بینیم تحصیل‌کرده‌ای دکترای فلسفه گرفته و عضو داعش شده است. این نشان می‌دهد که  خیلی چیزها ارزش خود را از دست داده‌اند مثل وقتی که در آلمان که مهد فلسفه است در کنار خانه‌های فیلسوف‌ها کوره‌های آدم‌سوزی راه‌انداخته بودند. به نظرم از جنگ جهانی دوم به بعد همه چیز ارزش خود را از دست داد و روی هوا بنا شد. به همین خاطر اگر سال آینده بشنوم که به یکی از خانم‌های خواننده ایرانی جایزه نوبل داده‌اند، تعجب نمی‌کنم.

او سپس درباره تغییراتی که در این چند سال در حوزه ادبیات رخ داده است گفت: تغییرات وجود داشته است اما این‌گونه نیست که بگوییم ادبیات از نفس افتاده. تغییرات زیاد بوده است به طوری که الان سرعت تغییر واقعیت از سرعت تخیل بیشتر شده است. در رابطه با جایزه نوبل من نمی‌دانم چه تصمیماتی گرفته شده است. ظاهرا یک عده ریش‌سفید در آنجا بوده‌اند که همیشه محافظه‌کاری خودشان را داشته‌اند ولی چند سالی است که خیلی باب دیلنی کار می‌کنند.

غفارزادگان اظهار کرد: در کلیت زیاد به جوایز اهمیت نمی‌دهم، نه جوایز داخلی و نه جوایز خارجی. درباره جوایز داخلی معتقدم هر بلایی سر ادبیات ایران آمده بخشی از آن به خاطر همین جوایز بوده است. چون آدمی را می‌دیدم که همه جا تصمیم‌گیرنده بود، می‌خواست در همه جا ثابت کند که احمق است. کتابی را بالا می‌آورد و همان کتاب به عنوان الگو برای جوانان معرفی می‌شد. همین کارها باعث شد که وضعیت ادبیات در کشور به این شکل دربیاید. به همین خاطر این جوایز هیچ‌گاه برای من جدی نبوده است. در رابطه با نوبل هم همین نظر را دارم و معتقدم ساختارهای سیاسی و قدرت تأثیر زیادی بر انتخاب‌ برگزیده‌ها داشته است. حتی زمانی که جایزه را به اورهان پاموک دادند نظر من این بود که این جایزه  به خاطر موضع او در قبال ارمنی‌ها به او داده شد، نه برای ادبیات. آن‌ها چیزی را که می‌خواهند از آن بهره‌برداری کنند، علم می‌کنند و وقتی نمی‌خواهند اصلا حرفش را نمی‌زنند و دور آن نمی‌چرخند. این قضایا هم چیز مخفی‌ای نیست و آشکارا اتفاق می‌افتد. همین کارها باعث شده است که نوبل از چشم بیفتد.

این نویسنده در ادامه گفت:‌ من چند سال پیش فهمیدم که این‌ها هیچ وقت به ایرانی‌ها جایزه نوبل نمی‌دهند. از اینجا متوجه شدم که ظاهرا یکی از راه‌های رسیدن آن‌ها به منتخب جایزه نوبل نظرسنجی اعضای آکادمی از یک‌سری از مترجمان داخلی کشوری است که می‌خواهند به نویسنده‌اش جایزه بدهند. به این شکل که از این طریق با این مترجمان تماس می‌گیرند و نظرشان را راجع به یک نویسنده می‌پرسند. در ایران هم این اتفاق افتاد، اما چون در اینجا هیچ کس کسی را قبول ندارد و اگر بداند کسی قرار است جایزه بگیرد محال است به او رأی بدهد به نتیجه نرسید. مطمئن شدم که هیچ وقت ایرانی‌ها جایزه نمی‌گیرند. نمونه آن محمود دولت‌آبادی بود که زمانی بحثش شده بود. اما الان هر بچه و نوقلمی درباره دولت‌آبادی اظهارنظر می‌کند و مسخره‌بازی درمی‌آورد. بنابراین می‌بینیم که برای این جوایز در سطح پایین به این شکل داوری وجود دارد و در سطح بالا هم که با سیاست و قدرت در ارتباط است.

او در ادامه درباره وضعیت ادبیات گفت: من کشورهای مختلفی رفته‌ام و متوجه شدم الان دیگر چیزی به اسم ادبیات نداریم. الان بازار داریم. مثل همین کاری که برخی نشرها می‌کنند. یعنی زمانی کارهای درست و حسابی منتشر می‌کردند اما الان به این نگاه می‌کنند که ببینند از چه کاری پول درمی‌آید. تقریبا الان در همه دنیا هم معیار همین بازار است. به همین خاطر الان وقتی می‌بینم یک نویسنده زیادی جوش می‌زند، منتظر می‌مانم تا دو سال بعد دکان باز کند.

انتهای پیام                                

  • دوشنبه/ ۲۶ مهر ۱۳۹۵ / ۰۱:۱۵
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 95072514783
  • خبرنگار : 71365