برخی از اهالی رسانه و به ویژه مدیرمسوولان نشریات خصوصی بر این باورند که رقابت میان بخش خصوصی و دولتی در حوزه تولید نشریه و فیلم و به طور کلی حوزه فرهنگ امری نادرست است؛ چراکه باعث ایجاد رقابتی ناعادلانه و نابرابر در این حوزه میشود.
به همین منظور خبرنگار بخش رسانه ایسنا به سراغ پرویز صمدی مقدم، مدیرمسوول یکی از قدیمیترین مجلات سینمایی خصوصی رفت تا با او دربارهِ تجربه کار در بخش خصوصی گفتوگو کند.
مدیر مسوول و سردبیر مجله «فرهنگ و سینما» میگوید: ما بهرغم ادعاهایمان هرگز حرفهای نبودیم. همین الان هم نیستیم؛ روی اعتبار، منزلت و جایگاه رسانهایمان کار نکردیم؛ همین شد که گروه گروه آمدند و چند صباحی با اتکا به ذوق و انرژی خود کار کردند و رفتند. آنها هم که ماندند، در انزوا و تنهایی و نداری و کمبودها تنها با لجاجت قابل تحسینشان به کار ادامه دادند. ولی چه فایده، چه به دست آوردند؟ هر بار برنامهای که با اهداف اولیه شروع شده بود، به جای پرورش نسلها و ساختن تشکیلات اصولی رسانهای برای مطبوعات و سینما و شکوفا کردن مطبوعات کشور، منتهی به تولید محتوای زرد در نشریات آنچنانی و تنازع بقا به هر قیمتی شد.
مشروح این گفتوگو به شرح زیر است:
سؤال اصلی من درباره تعداد بالای نشریات سینمایی و نیاز و ظرفیت سینمای ما به این تعداد نشریه است؛ در حال حاضر نزدیک به 30 نشریه در حوزه سینمایی تولید میشود؛ آیا سینمای امروز ایران ظرفیت این تعداد نشریه را دارد؟
اجازه بدهید در شروع بحث اشارهای به نگرشها و خلقیات کلی اجتماع امروزیمان بکنم تا برسیم به مسائلی که مطرح کردید. زمانش رسیده که کمی عمیقتر و اساسیتر به مسائل فرهنگی و زیربنایی جامعه نگاه کنیم. افراد هیچ علاقهای به جدیت، جستوجو و رسیدن به عمق موضوعات و پدیدهها ندارند و از سر خستگی یا شکمپری مسائل را مطرح میکنند و هرازگاهی هم یک چیز عمده میشود و دربارهاش بحث و جدل میکنند و به نتیجه برسند یا نرسند، جواب تبدیل میشود به مسالهای دستکاریشده و دورریختنی؛ در مملکت ما مسائل اینگونه حل میشوند یعنی طرح میشوند، بعد برایش سر و صدا به پا میکنند. هر کسی از دید خودش و منافع شخصی خودش درباره آن اظهار نظر میکند و پس از مدتی موضوع کهنه شده و بدون بهرهگیری از نتیجه کنار گذاشته میشود.
چرا اینطور است؟
ما مردمی هستیم که اصولاً با چراها به دنیا میآییم، با چراها زندگی میکنیم و با چراها میمیریم. اولویت فرهنگ، سیاست، اقتصاد و راه نجات ما تنها پاسخگویی به این چراهاست؛ باید بدانیم که مهمترین نیاز ما پاسخ دادن به چراهای تاریخیمان است. کسی نیست جواب بدهد و نمیخواهد که جواب بدهد. آن کسی هم که گاهی مجبور به جواب دادن میشود، دنبال ظاهرسازی و سطحیکاری میرود، چون توان و اراده یا اجازه رفتن به عمق مسائل را ندارد. اجباری هم در کار نیست. در جواب به این چراها همان شعارهای همیشگی را سر میدهند و با چه سر و صدایی آنها را رسانهای میکنند (توجه کنید به تمام پاسخهای فرهنگی که از سوی مسوولان فرهنگی و سیاسی کشور داده میشود).
امروز تیتر روزنامههای ما را ببینید، باعث تاسف است؛ نبود شناخت و تسلط بر اوضاع و احوال، سطحینگری، ناپختگی، کمسوادی این تیترها و شعارها را میسازند. بدا به حال مردمی که سواد و آگاهیشان اینگونه تامین میشود.
هر بار دولتی عوض میشود، وزیر تازهای و نیروهای تازه با وعده و وعید میآیند، اما برای شروع، به تخریب بد و خوب ساخته شده در گذشته میپردازند؛ مثلاً میخواهند از آغاز شروع کنند! خودشان میگویند زیربناها را نشانه گرفتهاند. اما اصلاً ساختار مدیریت و شرایط جاری اجازه میدهد چنین فکری به سرمان بزند؟ چه کسی به آنها گفته است که عرضه این کار را دارند؟ هست کسی، جایی و مسوولی که از آنها بپرسد در توان و تجربهشان هست که ساختن بنای عظیم فرهنگ جامعه را پس از سالها آغاز کنند. اصلاً با کدام بودجه، نیروی کارآمد، پشتیبانی و فرصت و زمان؟ از آن سو، کدام مدیری میتواند ادعا کند و بهدرستی تشخیص دهد که هر آنچه قبلا انجام شده است اشتباه بوده و کاری که او شروع کرده بهترین است؟ شکلها و آثار عجیب و غریبی که شما در نهادهای دولتی شاهد هستید، حاصل خیالپردازیها، تصمیمهای ناپخته و ارادههای خللناپذیر همین مدیران گذری است.
من در طول 30 سال حضور مداوم در عرصههای مطبوعات، انتشارات، پژوهش عمومی، سینما، تلویزیون، ادبیات، هنرهای تجسمی، تئاتر و دیگر رسانههای این کشور، همیشه آنچه دیدهام و با آن درگیر بودهام، همین کشش بیمارگونه به سوی ظاهر، ترس از تعمق و ژرفاندیشی و گریز از حقیقت بوده است و شاهد کارهایی بودهام که متاسفانه حاصلشان به تمامی، ضرر و عقبماندگی و ... بوده است. در مطبوعات ما هرگز توجه به ریشهها و پیریزی ساختمان و ساختار مطبوعات کشور نشده است. اگر اهل ریشهیابی و حل زیربنایی مسائل فرهنگ و مطبوعاتمان هستید، اول باید برای چراهای اساسی و بعد برای چراهای موردی پاسخ بیابید. بد نیست پس از سالها هنوز بپرسیم در جامعه ما زیربنا فرهنگ است یا اقتصاد. و مطبوعات در شرایط هر یک از اینها چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ بعد بپرسیم آیا ما مطبوعات داریم و اگر داریم چگونه شکل گرفته و چه ساختاری دارد؟ در آن سالهای دور در ابتدای دهه شصت ما بحثی داشتیم درباره زیربنای جامعه و اصرار میورزیدیم به اینکه زیربنا را باید فرهنگ بگذاریم و روی آن کار کنیم. برخی دوستان اصرار بر اقتصاد داشتند. اما غافل بودند از اینکه جامعه با فرهنگ بدون اقتصاد میتواند دوام بیاورد اما با اقتصاد بدون فرهنگ هرگز. امروز شاهد هستیم که هم در فرهنگ و هم در اقتصاد زیربنایی وجود ندارد.
شما معتقدید پس از گذشت این همه سال هنوز زیربنایی فرهنگی در جامعه ما وجود ندارد. علت این موضوع چیست؟
دقیقاً. زمانی که من در معاونت سینمایی وزارت ارشاد بودم، در راستای زیربناسازی برای سینما این تصمیم را گرفتیم که همه بخشهای سینما را با هم رشد دهیم و یک بخش این بود که گفتیم برای سینماگر و سینما، اهل فکر و پژوهش و منتقد و نویسنده پرورش بدهیم. چندان به دانشگاه هم دل نبستیم. به زعم خودمان مدرس و برنامه و انگیزهای نبود تا از سیاستهای سینمایی و شتاب انقلابی ما سر دربیاورند. در ضمن تعداد محدودی دانشجو داشتند و ما اصرار بر تربیت سریع و فراوان نیروهای خوشفکر و مستعد داشتیم.
این دقیقاً چه زمانی بود؟
دهه شصت؛ البته سینمای دهه شصت خود داستانی است که باید در زمانی دیگر درباره آن صحبت کنیم. نشریات بر این اساس و با حمایت امور سینمایی وزارت ارشاد شکل گرفتند. اصلاً هدف این نبود که چند واحد صنفی و تجاری درست کنیم و از این طریق اشتغالزایی شود. نشریه مستقل و مولف سینمایی محل کسب روزی نبوده، نیست و نخواهد بود.
وقتی در حوزه فرهنگ در ابتدای راه هستیم، طبیعی است که زبان و مفهوم و ساختار رسانه را هم نمیشناسیم. مثلاً بلد نیستیم خبر بسازیم، گزارش تهیه کنیم، مصاحبه کنیم، تیتر و سوتیتر بسازیم، اولویتشناسی بدانیم و با ارزشیابی خبر و اطلاعات آشنا باشیم. آنوقت چگونه میخواهیم حرفهایگری کنیم و خودکفا باشیم و خودمان را بگردانیم؟ وقتی میگویم سالهاست که در ظاهر و فرمالیته درجا زدهایم همین است. چون زیربنایی نداریم. چرا نمیتوانیم بنیادی کار کنیم و از ریشه بسازیم؟ کی میخواهیم این کار را شروع کنیم؟ وقتی ما این مطبوعات سینمایی را تاسیس کردیم، هدفمان تا سالها پرورش نویسنده، منتقد، نظریهپرداز سینمایی بود (کار زیربنایی). خب، اینها را که دانشگاه تربیت نمیکرد. قرار نبود گروهی که با این نیت مورد حمایت وزارت ارشاد قرار گرفتهاند، برای خودشان قلعهای درست کنند و کاسبی راه بیندازند.
آن موقع در همه زمینهها شروع به کار کردیم و بر این اساس به کسانی که میشناختیم مجوز دادیم و آنها را تحت حمایت معنوی و گاهی مادی امور سینمایی و بنیاد فارابی (دادن آگهیهای سینمایی) قرار دادیم. متاسفانه در سالهای بعد با تغییر مدیریتها، حمایتها از صورت عادلانه خارج شد. بدعتهای عجیبی هم گذاشته شد؛ توقع از نشریات سینمایی بسیار بالا رفت و در عوض هیچکس (بهویژه تهیهکننده سینما) خود را متعهد به آن نمیدانست. این روابط ناسالم و غیردوستانه را همان گردانندگان نشریات هم دامن زدند. رقابت ناسالم و از میدان به در کردن، ابهت و احترام این نشریات را از بین برد. استعدادیابی و نظریهپردازی و فعالیتهای جنبی و فوق برنامه همه کنار گذاشته شد و چون هزینهها کمرشکن بود، رقابت صرف صنفی و مبارزه برای بقا اصل شد. حمایتهای یکسان و بیطرفانه هم به پشت پرده رفت و روابطی و گزینشی شد.
در آن زمان هیچ صنفی برای مطبوعات وجود نداشت که به قول شما بر روابط پشت پرده نظارت داشته باشد؟
اصلاً چه کسی، چه نهادی، کدام گروه ما را به رسمیت میشناخت، حتی خودمان که ادای رسانههای پرقدرت مطبوعاتی را درمیآوریم؛ ما که نه صنفی داشتیم، نه سندیکا و انجمن و اتحادیه؛ خودمان هرگز خودمان را قبول نداشتهایم. جالب اینجاست که روابط درون خانوادگی یا درون صنفی ما به جاهای تاسفباری کشیده شد. هنوز یک شاکله بیقد و قواره و شکلنیافته بودیم که پا به میدانی گذاشتیم که پر از کسانی بود که چشم دیدن همدیگر را نداشتند و رقابت ناسالمی را شروع کردند و دودش از همان اول به چشم خودشان فرو رفت. به جای این که دور هم بنشینند و پیوند و کانون و اتحادیهای درست کنند و مسائلشان را درون آن حل و فصل کنند، در جلسات خصوصی مشلکشان را حل کردند. این رابطهها مشکلاتی را ایجاد کرد که حاصلش ناتوانی و بیتوجهی به همین مطبوعات بود.
با این حساب میتوان گفت که نتیجه این نوع نگاه و عملکرد، آسیبهایی بعضاً جبرانناپذیر به مطبوعات و صنعت نشر بوده است؟
مدیریت متزلزل، قطع پشتیبانی مادی و معنوی و توزیع ناعادلانه، ایجاد موانع بر سر وحدت و بروز تفرقه، عدم امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تنشهای اقتصادی و بیتوجهی محض به نهاد مطبوعات و رسانهها و دست کم گرفتن آنها از نتایج این نوع نگاه بود.
شما معتقدید که در این سالها مدیریتهای فرهنگی که روی کار آمدند، هیچ یک نتوانستند کاری زیربنایی برای فرهنگ و به تبع آن برای مطبوعات بکنند؟
در این مورد شاید به جرأت بتوانم بگویم که جز در مورد مدیریت اوایل دهه شصت و نود و یکی دو مورد دیگر مطبوعات، مدیریت کاردان و هدفداری به خود ندیده است؛ اما به طور کلی چیزی به نام زیربنا و ساختار هرگز در طول تاریخ مطبوعات ما مورد نظر و توجه نبوده است. هر کس و هر گروهی روی کار آمد، پولهای زیادی را خرج کرد و دو سه سال بعد هم رفت.
چرا تلاش نشد هرگز انجمن، اتحادیه و تشکلهای مطبوعاتی به وجود آید تا حداقل از بروز این دست از مسائل جلوگیری شود؟
برای این که به رغم ادعاهایمان هرگز حرفهای نبودیم. همین الان هم نیستیم. ما روی اعتبار و منزلت و جایگاه رسانهایمان کار نکردیم. این شد که گروه گروه آمدند و چند صباحی با اتکا به ذوق و انرژی خود کار کردند و رفتند. آنها هم که ماندند، در انزوا و تنهایی و نداری و کمبودها تنها با لجاجت قابل تحسینشان به کار ادامه دادند. ولی چه فایده، چه به دست آوردند؟ هر بار برنامهای که با اهداف اولیه شروع شده بود، به جای پرورش نسلها، ساختن تشکیلات اصولی رسانهای، چه برای مطبوعات و چه برای سینما، و شکوفا و بالنده کردن مطبوعات کشور، منتهی به تولید محتوای زرد در نشریات آنچنانی و تنازع بقا به هر قیمتی شد.
ما نه تجربه و توان تشکیلاتی شدن را پیدا کردیم نه درکی از آن داریم. اهالی مطبوعات ما امروز نه به گفتوگو با هم احترام میگذارند، نه به تعرفهها و قول و قرارها و تعهدهای حرفهای. هر کس در جزیره خودش به کار خودش مشغول است. همه خودکفایند و البته این خودکفایی با توجه به بنیه ضعیف و بازده ضعیف و توقع اندکی که از آنها میرود قابل توجیه است. حالا هم که چشممان روشن، عرصه دارد جولانگاه مجتمعهای مطبوعاتی میشود. (البته من با وجود آنها مخالف نیستم به شرطی که مطبوعات مستقل و مولف زیر دست و پای آنها له نشوند.)
در واقع شما معتقدید که در این سالها مطبوعات ما هیچ رشدی نکرده و هنوز هم حرفهای نشده است؟
البته؛ من از شما میپرسم مگر پولی که در این حوزه مطبوعات میگردد، چقدر است؟ چقدر نیرو در آن شاغلند و چقدر درآمد دارند؟ افراد متخصص آن چقدر است، نقش این رسانه در امور سیاسی، فرهنگی اقتصادی چقدر است؟ سواد و تجربه حرفهای و جایگاه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی ما چقدر است؟ تاثیرگذاری ما بر وقایع و اشخاص صاحب قدرت و اختیار چقدر است؟ همه اینها را میتوان از میزان استقبال مردم از این نشریات فهمید و لازم نیست من چیزی را ثابت کنم. ما حتی بلد نیستیم ادای نشریات حرفهای را درآوریم. کدام روزنامه حتی پرصفحهترین و پرشمارترین ما واقعاً حرفهای است؟ تیترها و سوتیترهای حرفهای دارد؟ گافهای تیتری و سرمقالههای آبکی و ضعیف کم دارند؟ چاپشان فوقالعاده است؟ تعداد برگشتیهای آنها چقدر است و اصلاً چرا چاپ میشوند؟
چرا هنوز دولت خود را دلسوزتر و مسوولتر از خود مطبوعاتیها میداند و تصدیگری عجیبی را بر جزئیترین بخشهای مطبوعات اعمال میکند؟ چرا نشریات در سکوت و خاموشی تعطیل میشوند و آب از آب تکان نمیخورد؟ چرا پس از سالها مطبوعات مستقل نمیتوانند روی پای خود بایستند؟
در سینما هم به همین صورت است و تهیهکننده قدر و قدرت مستقل و خصوصی در سینما نداریم. برای اینکه ساختارها را پیریزی نکردهایم که تا بنایی استوار و شکیل داشته باشیم. ما همه چیزمان را در ظاهر به صورت کاملاً نمایشگاهی شکل دادیم و هر بار با هر تغییر مدیریتی دکورهای پیشین را یکروزه جمع کردیم و دکورهای تازهای زدیم. تشکیلات فرهنگ ما این است. جشنواره فیلم فجر بعد از سی و چند سال همچنان کاغذی است، هنوز ساختار تشکیلاتی ندارد و هر سال گروهی اداره آن را در دست میگیرند و خودمختارانه با تصمیمات کاملاً شخصی برگزار میکنند و میروند. در جشنواره فیلم کن چند هزار خبرنگار و رسانهای حضور پیدا میکنند ولی یک نفر سرگردان نمیماند و از قلم نمیافتد. در اینجا برای جشنواره فجر مدیر مسوول و سردبیر یک رسانه تخصصی سینمایی بیکارت میماند و هیچکس احساس شرم نمیکند هنوز مسوولی در این جشنواره نمیداند که مهمترین مسوولیت او احترام گذاشتن و توجه به رسانههاست.
برخی از همکاران شما که از فعالان بخش خصوصی در حوزه نشر مجلات سینمایی هستند، معتقدند که رقابت میان مجلات دولتی و خصوصی کاملاً ناعادلانه و نابرابر است؛ شما به عنوان کسی که سالها یک مجله خصوصی را منتشر میکند، این رقابت ناعادلانه را احساس کردید؟
اجازه بدهید پیش از آن درباره نشریات مولف و مستقل مطالبی بگوییم. ببینید همانطور که گفتم یکی از مشکلات این است که ما شبهمطبوعات داریم و نه اصل آن را. در سینما هم سینماگر زیاد داریم اما سینما نداریم. در آغاز دهه هفتاد، سینما در همان مسیر اوجگیرانه خود ماند و به کل متوقف شد. با کنار رفتن مدیران فرهیخته دهه شصت از همان موقع سینما در سردرگمی و روزمرگی ماند و اگر سینماگران توانا و بزرگ آن نبودند اثری از آن سینمای پرافتخار باقی نمانده بود. همین دو نمونه مطبوعات و سینما را گسترش دهید و برسید به فضایی کلیتر و جامعتر به نام فرهنگ. ما فرهنگی زیاد داریم، اما فرهنگ درست و ساختارمند نداریم.
وقتی برنامهریزی برای سینما و مطبوعات و بهطور کلی فرهنگ نباشد، این میشود که بعد از گذشت سیسال از عمر برخی نشریات هنوز هیچ قدمی به جلو برداشته نشده است. در این سی سال چرا مطبوعات به خودکفایی نرسیدند و نتوانستند خودشان به اهداف تعیینشده برسند؟ دلایل گوناگونی میتوان آورد که همه در حوزه پرداختن به ریشهها و کارهای زیربنایی قابل طرحاند و نه در پرداختن به ظواهر.
بنابراین معتقدید که 30 سال است مطبوعات هیچ قدمی به جلو بر نداشته است؛ علت این درجا زدن در این سالها چیست؟
نبود ریشهیابی و بیتوجهی به پیریزی ساختارهای فرهنگ در کشورمان و فقدان تشکیلات برای این که بتوانیم خودمان را معرفی و اثبات کنیم. ما هستیم و واقعیت داریم و هنوز پس از سالها این باور وجود ندارد که ما باید باشیم؛ البته با شبهمطبوعات کسی مشکلی ندارد. ما پس از این همه سال هنوز در ضعیفترین شرایط حضور و تشکیلات صنفی قرار داریم و عجیب است که در این بحرانیترین شرایط یارانه مطبوعات بهویژه نشریات مستقل و مولف قطع میشود. روی چه حساب و کتابی این فکر شده و یارانهها قطع شده است؟ آنها را در بحرانیترین شرایط اقتصادی رها کردهایم تا یکی یکی از بین بروند و جایشان را مطبوعات دولتی و ارگانی و کارتلی و زرد بگیرند.
بارها شنیده شده که برخی از همکاران دولتی شما در حوزه نشر معتقدند بخش خصوصی چه در حوزه نشر و چه در حوزه تولید فیلم، به علت عدم توان اقتصادی مناسب به تولید مطالب و فیلمهای زرد روی میآورد.
این درست است ولی این یک وجه از هرم واقعیات مطبوعات است. وجوه دیگری هم دارد. اولاً نمیشود جلوی هیچ ارگان و نهادی را گرفت که نشریه ندهند. این حق آنهاست و نمیشود به نشریات زرد هم ایراد گرفت. این خلاف آزادی افراد و عقاید است و اعمال محدودیت نتایج درستی بر افکار و اذهان نمیگذارد.
وظیفه مدیریت فرهنگی چیست؟ مبارزه با نشریات زرد یا دولتی و ارگانی؟
نه بگذارید آنها کار خودشان را بکنند! وظیفه دولت فقط حمایت از نشریات مستقل و مولف است. این یعنی حمایت از اندیشهها و سیاستهای کلان فرهنگی. اگر نهاد مسوول دایره ارزشیابی سازمانیافته و درستی را بنا مینهاد، بهدرستی میتوانست متوجه شود کدام نشریه واجد کدام ارزشهای فرهنگی، علمی و معنوی است و یکباره همه را از دم تیغ قطع یارانه و حمایت نمیگذراند. با ساخته شدن زیربناها خود به خود ارزشها شکل میگیرند و فضای عمومی چنان شفاف میشود که چهرههای ناب و اندیشههای بزرگ بهراحتی شناخته میشوند.
اگر بخواهیم زیربناها را بسازیم باید از کجا شروع کنیم؟
َاجازه بدهید زیربناهای فرهنگی را به دو بخش سختافزاری و نرمافزاری تقسیم کنیم. ما در حوزه سختافزاری تقریبا در نقطه صفر قرار داریم. اشارهام به صفر مطلق برای مطبوعات مستقل و مولف است و تا حدودی امکانات و توانمندیها در بخش مطبوعات دولتی و ارگانی و وابسته. مطبوعات ما هنوز به رسمیت شناخته نشدهاند و آن ساختار لازم را پیدا نکردهاند تا جامعه موضع شفافی در قبال مدیران آنها داشته باشد در عصر کنونی به مرحلهای رسیدهایم که به آن عصر انفجار اطلاعات میگویند و شبکههای اجتماعی سخن را درباره گردش اطلاعات و واقعیت رسانهها تمام کردهاند، اما هنوز نظام ما موضع روشنی در قبال رسانههای نوشتاری خود ندارد و به روال سابق همان نگاه سیسال پیش را دارد.
در تمام این سالها بینش ما به مطبوعات صد در صد سیاسی بوده است، در صورتی که اصلاً نباید سیاسی میبود، حتی به نشریات سیاسی. این بینش فقط و فقط باید فرهنگی باشد. به نشریات از هر روش و گرایش چنان سیاسی نگریسته میشود که خودشان هم باور کردهاند که عملاً سیاسیاند و کار سیاسی میکنند و بدینگونه گرفتار خودسانسوریاند و بیدلیل از هر سایه و صدایی میترسند. این ترس البته متقابل است. با این ترس سیاسی که دولت و وابستگان دولتی از نشریات مستقل و مولف دارند، خود اقدام به نشریات دولتی با اختیارات و امکانات نامحدود میکنند.
از این زوایه است که دولت باید به حمایت و تقویت این نشریات بپردازد. تیترهای زیبا، انتخاب مطالب با سوژهها و اشخاص فرهیخته تنها کار نشریات مستقل و مولف است. نوابغ در اینگونه نشریات حضور مییابند زیرا به استقلال و وابسته نبودن خود بسیار اهمیت میدهند؛ چراکه در این نشریات حداقل سانسور صورت میگیرد. آزادی فکر و عمل در این نشریات گرامی داشته میشود و چون وابسته نیست و ارگانی نمیاندیشد، خود را مقید به هیچکس و هیچجا نمیبیند. این را بدانید که هیچ رسانهای به اندازه نشریات مستقل و مولف متعهد نیست.
وارد مصداقها میشوید؟
از خود پرسیدهایم چرا هر کاری میکنیم به نتیجه نمیرسیم؟ برای این که امور زیربنایی فرهنگ ملی نداریم. نه، مطبوعات ما، بر هیچ پایه و اساسی استقرار ندارند. وقتی هیچ توجهی به بخش سختافزار آن نشده است طبیعی است که نرمافزار فرهنگ هم همین وضع موجود را میسازد. ببینید، من خودم چون سالها در وزارت ارشاد بودهام، به همین دلیلِ علاقه نشان ندادن مسئولان به زیربنای فرهنگی رسماً از ارشاد بیرون آمدم تا بلکه خودم در حد و اندازه خودم کاری انجام دهم.
ما از ابتدای انقلاب سه گروه مدیران فرهنگی داشتیم. یا تئوریسین و نظریهپرداز بودند یا صرفا عملگرا و به اصطلاح مدیر اجرایی و یا هیچ کدام! که این گروه آخر کم نبودهاند و حوزه فرهنگ کم از این افراد که اتفاقا عشق تصمیمگری مفرطی هم دارند، نداشته است. نظریهپردازها با توجه به این که با شیوههای اجرایی و عملیاتی آشنا نیستند، نظریاتشان اغلب ذهنی، رویاپردازانه، خام و بیشتر مواقع غیرقابل اجراست. عملیاتیها هم که توان اجرایی بالایی دارند، اغلب نیرویشان صرف فعالیتهای بیهوده میشود. فرهنگ ما همواره از سوی این افراد ضرر دیده است. علت این که سینمای ما در دهه شصت رشد کرد و به موفقیتهای بزرگی رسید و راه درستی را پیش گرفت، این بود که مدیران سینمایی در این دهه واجد هر دو ویژگی بودند؛ هم نظریهپرداز و هم عملگرا. بنابراین نظریاتشان مبتنی بر واقعیتها و منافع ملی بود و نیروی اجراییشان هم به خوبی طرحها را به اجرا درمیآورد.
به بیانی دیگر وظیفه مدیران فرهنگی کشف استعدادها، سپس حمایت از آنها و بعد، نقد و تحلیل آثارشان و سرانجام شناساندن هنرمندان واقعی به جامعه است. یک مولف و هنرمند خود به تنهایی توان و تمایل به اجرای هر چهار کار را ندارد و دولتها باید این وظیفه مهم را بر عهده بگیرند. در صورت کمکاری دولت و نبود افراد شایسته و مدیران دلسوز و کارآمد، فرصتطلبان و بیاستعدادها جایگاههای فرهنگی را اشغال میکنند و هنرمندهای دروغین بر سر کار میآیند و متاسفانه سالهای سال ماندگار میشوند! در مقوله سختافزاری باید بگویم اگر در همان 30 سال پیش مجتمع ساختمانی رسانهها را میساختیم و نشریات را در آن جا داده بودیم، امروز مطبوعات ما هنوز اندر خم یک کوچه نبودند. اگر همان موقع برای تامین کسر بودجه، به جای یارانه کاغذ که در آن سالها رانت و فساد زیادی ایجاد کرد، به هر نشریهای یک کیوسک مطبوعاتی داده بودیم، مجبور نبودیم میلیاردها تومان در طول این سالها یارانه بدهیم. همه این مبالغ صرف مخارج زائد ناشی از ناتوانی اقتصادی شد.
چرا این کار صورت نگرفت؟
چون مطبوعات از همان ابتدا به رسمیت شناخته نشدند. هرگز باور نکردیم که مطبوعات لازمه یک نظام است. هر جا لازم شد از آن بهرهبرداری کردیم و هر جا ضرورتی نداشت به امان خدا رهایش کردیم. همیشه در محرومیت نگهش داشتیم مبادا شیطنت بکند، اما نفهمیدیم که این محرومیتها ممکن است شیطنت سیاسی را به ظاهر کنترل کند، ولی شیطنت فرهنگی و اقتصادی را نمیشود مانع شد. ابتذال فرهنگی، نزول وحشتناک فکری، دستاویز افراد ناصالح شدن، فقر فرهنگی و... نتیجه همین شیطنتهای فرهنگی و اقتصادی است. آنجا دیگر نمیشود مچش را گرفت و او هم برای به گند کشیدن جامعه اختیار تام دارد. آنقدر در حاشیهها پیش میرود که اهداف و آرمانها به کلی فراموش میشوند.
آن روزها که ما طرح مطبوعات مستقل و متعهد و مولف را میریختیم، گمانمان بر این بود که طرحی نو درافکنیم، نوعی ژورنالیسم غیروارداتی استوار بر اخلاق و معرفت و آرمانهای نظام. اسمش را هم گذاشتیم روزنامهنگاری پاک ایرانی. امروز آن رویا را در خواب هم نمیبینیم. حال دستکم بیاییم ژورنالیسم هوشمند و زیرک و فهیم را حمایت کنیم!
رقابت ناسالم، تنازع بقا و از دست دادن منافع، حاصل نداشتن یک تشکل و سازمان خصوصی هماهنگکننده و ناظر بر طبقهبندی نشریات، تعرفهها، مدافع حقوق و مسئول احقاق حقوق ضایع شده مطبوعات است. هزاران چک برگشتی روی دست مطبوعاتیها مانده و توانش را ندارند آنها را وصول کنند. چون یک دفتر حقوقی مشترک ندارند. به تنهایی هم که صرف نمیکند. یا از خیرش میگذرند و یا... یک واحد حقوقی مشترک نشریات بسیاری از مشکلات حقوقی آنها را حل میکند
وقتی از ارشاد بیرون آمدم بنایم بر آن بود که خودم دستکم به مطبوعات سینمایی سر و سامان دهم. قبلاً تلاش زیادی کرده بودم تا انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی را به اتفاق دوستان در خانه سینما تاسیس کنم (داستان تاسیس این انجمن طولانی است و همه را در سایت شخصی خودم آوردهام) اما همین انجمن گرفتار بیتدبیری و ضعف مدیریت شد و چون حمایت اساسی از آن نشد و نمیشود، امروز تنها اسمی از آن باقی است و اثری از آن نیست. بعد نوبت انجمن مدیران مسئول و سردبیران نشریات تخصصی سینمایی شد که اقداماتی کردم و با برخوردهای عجیبی روبهرو شدم و چون از مشکلات تاسیس انجمن اول آگاه بودم، گذاشتم تا دیگران تلاش کنند و ثابت شود که این کار همت والا و عزم آهنین میخواهد. به این دلیل میگویم که ما مطبوعات حرفهای نداریم چون نه تشکیلات حرفهای داریم و نه ضرورت آن را احساس میکنیم.
تشکیلات یک دولت عوض میشود و سیستم جدیدی روی کار میآید. در آغاز یک شور و حال نسبی پدیدار میشود و مدیران جدید یا برای شناساندن خودشان یا برای شنیدن مشکلات و یا برای آشنا شدن با افراد از آنها دعوتی میکنند و گپی زده میشود و صرف چای و میوه و تمام! رفت تا تغییر و تحولات جدید و مدیریت تازه!
جایگاه مدیر مسوول و سردبیر نشریات از نظر شما چگونه تعریف میشود؟
همانطور که گفتم خیلی تلاش کردم انجمن مدیران مسئول و سردبیران سینمایی را در خانه سینما به وجود آورم. در این راه، هم در بیرون از این مجموعه و هم در داخل مجموعه مدیران نشریات فعالیت کردم. از همکاری خبری نبود. البته اگر پای حرفم میایستادم نتیجه میگرفتم. مثل تشکیل انجمن نویسندگان و منتقدان سینمایی. ولی این کار را نکردم. دلیلش را هم گفتهام و میگویم. ببینید وقتی میگویم ما حرفهای نیستیم همین است دیگر. اگر حرفهای بودیم تشکیل این انجمن برای ما از نان شب واجبتر بود. ولی ضرورتش را تشخیص نمیدهیم و تمام تلاشمان را میکنیم تا چنین پیوندی میان نشریات سینمایی به وجود نیاید! حاضرند در ضعیفترین شرایط زندگی کنند و صدها و بلکه هزاران اهل قلم و نویسنده و خبرنگار و مترجم در شرایط دستمزدی کار کنند و خودشان در تنگنا باشند و پس از سالها یک آجر روی آجر نگذاشته و شاهد تعطیلیهای مکرر همکارانشان باشند.
از قضا در شرایط اصلاح و درستی امور افراد شایسته میمانند و ناشایستگان حذف میشوند. وقتی این آقایان را جمع کردیم و گفتیم ضروری است تشکیلاتی عمل کنیم و تحت ضوابط یک انجمن در امور کلی و عمومی از یک شیوه و مقررات پیروی کنیم، برخی از آنها ترش کردند و گفتند بیفایده است و نتیجه نمیدهد و ما تجربه کردهایم. جالب است که در خانه سینما بدلکار و سیاهیلشگر سینما انجمن دارند و مدیر مسئول و سردبیر سینمایی ندارند! چرا مدیریت سینما به این مهم توجهی ندارد؟ (چند وقت پیش با آقای ایوبی در این باره صحبت کردم قولش را داد با هم بنشینیم و در این باره حرف بزنیم. تا به حال که خبری نشده است و گمان هم نمیکنم خبری بشود.
یعنی خانه سینما هیچ تشکلی برای نشریات سینمایی ندارد و خود مطبوعات سینمایی هم هیچ انگیزهای و همتی ندارند؟
نظام ما از کمتوجهی به مطبوعات لطمه بسیاری خورده است. حال آنکه از سازمان دادن به مطبوعات بیشترین بهره را میتوانست ببرد. بزرگترین اشتباه این بود که نگرش سیاسی به مطبوعات وجود داشت. الان هم همینطور است. در ذهن مدیریتهای فرهنگی مطبوعات یعنی چند روزنامه کمتیراژ سیاسی و به بقیه نشریات، به ویژه ماهنامهها، فصلنامهها بدین لحاظ چندان حساسیتی وجود ندارد اما نسبت به نشریات سینمایی و نیز ادبی همیشه حساسیت شدیدی وجود داشته است. به نحوی که با انفجار اطلاعات و وجود شبکههای اجتماعی و انواع سایتهای سینمایی، رسانههای تخصصی نوشتاری هنوز هم نتوانستهاند کمر راست کنند و امروز گرچه اندکی از حساسیتهای سیاسی کم شده اما همچنان با چالشهای خبری و رویدادی روبهرو هستند. (مشکل عنوان سینما روی آنهاست و میبینید که نشریات غیرسینمایی در ارائه خبرهای داغتر آزادی بیشتری دارند).
دلیل رونق خبرگزاریها و شبکههای سینمایی همین است که کمتر نظارتی بر آنها بوده و هست و میبینید که اکنون خبرگزاریها تا چه حد موفقتر عمل میکنند.
نباید با دید سیاسی به مطبوعات مینگریستیم و مطبوعات را سیاستزده و مردم را گریزان از مطبوعات میکردیم. امروز میبینید جامعه تا چه حد به حوزههای فرهنگی نظیر هنر، ادبیات، رسانهها، آموزش، ورزش علاقه نشان میدهند و چقدر به سیاست و موضوعات سیاسی؟ و حرکتها و انگیزهها رو به کدام سو دارند؟ سیاسی کردن فرهنگ و شاخههای آن. برای مثال برنامه «هفت»هدفش خدمت به سینماست یا مشغول کردن آن به حواشی بیفایده و آزاردهنده؟ نشریات زرد و فیلمهای پسری و دختری، ترانههای بیسر و ته زیرزمینی و عشق و عاشقی آبکی در سطح جامعه حاصل همین نگرش سیاسی به فرهنگ و ابزارهای فرهنگی است. مردم نیاز به فرهنگ ناب خودساخته دارند نه فرهنگ دستساز و سیاستزده.
امروز میبینیم که موسسات بزرگ مطبوعاتی با توان و امکانات بسیار شکل گرفتهاند و ظاهراً رونقی هم به بازار مطبوعات دادهاند. این مقدمه همان شکلگیری صنعت مطبوعات نیست؟
این مشکلی نیست. من با مانعتراشی برای انتشار نیافتن هر نشریهای مخالفم. اما مساله این است که مسوولیت و رسالت وزارت ارشاد در قاطی شدن با این نشریات نیست. بلکه درست برعکس باید تمام توان خود را بر حمایت از نشریات مستقل و مولف بگذارد. وگرنه آنها هم بهزودی اهداف خود را کنار خواهند گذاشت و تبدیل به نشریات بازاری میشوند. امروز وقتی به مطبوعات دهه چهل و پنجاه نگاه میکنید، تمام اعتبار مطبوعات آن دوره را در مطبوعات مستقل و مولف مییابید که از قضا با بضاعت کم و در فقر مالی منتشر میشدند. بزرگترین ادبا و نویسندگان و هنرمندان و استادان دانشگاه را همینها پرورش دادند یا پایگاه فکری این افراد بودند.
فرهیختگان یک جامعه معمولاً در نشریات دولتی، وابسته و ارگانی یا زرد حضور پیدا نمیکنند. جای آنها نشریات مستقل و مولف است. همین نشریات پرورشدهنده فرهیختگان آینده هستند. کسانی که قرار است در سی و چهل سال آینده نامداران مملکت شوند. آنها حتی حاضرند رایگان کار کنند فقط به خاطر این که حرمت نوشتههایشان در این نشریات حفظ شود و لطمه به نام و اعتبارشان نخورد. ما سالهاست که نویسندگان با استعدادمان را جواب کرده و از خانههایمان به اجبار اخراج میکنیم.
مطبوعات مستقل سینمایی نباید تا این حد مظلوم، بیسرو صدا، بیاعتراض باشند که رنگیننامههای سینمایی دولتی عرصه را فتح کنند. بله، حق با شماست از این بابت وجود این همه نشریه دولتی در حوزه سینما که مرام و سیاست درستی در جهت حمایت از سینمای ملی و هدفدار ندارند و هرچه دلشان خواست مینویسند، بیهوده است. ولی راهش حذف کردن آنها نیست. آنها خود به موقع حذف میشوند. از این آمدن و رفتنها زیاد دیدهایم. راهش حمایت سالم و سازمان یافته از نشریات مستقل و مولف است تا نویسندگان این گونه نشریات به اجبار به سمت آن نشریات نروند و سفارسینویسی نکنند.
آیا پس از این همه سال سینماییهای، اهالی مطبوعات را از خانواده خودشان میدانند؟
این خود داستانی است که باید جداگانه درباره آن بحث کنیم. در اینجا تنها به یکی دو جمله اکتفا میکنم. به طور کلی اعتقادی وجود دارد که نباید برای مجله پول داد و باید آن را هدیه گرفت. از جمله تهیهکنندگان سینما که اهل خریدن مجله سینمایی نیستند و از آن سو فیلمشان را در کوچهپس کوچهها، بقالیها و روی بدنه اتوبوسها و هر جایی که گیر بیاورند تبلیغ میکنند و در نشریات سینمایی نه! این نتیجه بیاعتقادی به رسانههای سینمایی و خودناباوری افرادی است که در این مطبوعات حضور دارند. قائل نبودن به منافع و همبستگی صنفی و حمایت نکردن نظام و مدیریت فرهنگی از مطبوعات.
حرف پایانی؟
َاز لذت ظاهری مدیریت کردن بگذرید. چند سال آمدهاید و کنار خواهید رفت. تا فرصت دارید و هنوز محبوبید به پیریزی ساختار صنعت مطبوعات همت کنید. از تصدیگری دست بردارید. چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم رسانههای مملکت را سامان دهیم. امروز نشریات ما در دکهها زیر سیگار و نوشابه و پفک و چوب شور و چسب زخم گم شدهاند. با هدیه کردن و خریدن مجله کار درست نمیشود؛ نتیجه این همه کنترل و نظارت فشار در طول سالها امروز درآمدن سایت و وب و تلگرام و... است. رسانههایی که هرچه دلشان میخواهد میگویند. و شما نمیتوانید با مطبوعاتی که تابعتان هستند حریفشان بشوید چون تشکیلات رسانهای ندارید.
امروز تمام وجود ما پرسش و سوال است. چراها دست از سرمان بر نمیدارند. نسل چراها در سکوت لب میبندد و اگر خوب گوش کنید صدای کر کننده سکوتشان را میشنوید. یک شب بنشینید در خانهتان یک صفحه سپید کاغذ و یک قلم را بردارید و قلم بزنید. ببینید قلم زدن یعنی چه؟ بعد بنشینید و برای نویسنده و روزنامهنگار تصمیم بگیرید! چرا نشریه من بعد از بیست و چند سال نباید 50 تا 100 نویسنده داشته باشد و امروز در آستانه ورشکستگی و سقوط است؟
موقعیت نشریات مستقل و مولف خصوصاً دراین سالها برای متولیان فرهنگ درست شبیه به ادارات تابعه آنها بوده است. دستور میدهند، ابلاغ میکنند، بخشنامه میکنند و میخواهند مطابق میلشان رفتار شود. تخطی هم بکنند تنبیه میشوند. اما بودجه نمیدهند، حمایت و تشویق و قدردانی نمیکنند، هیچ تسهیلات و امکاناتی در اختیار نمیگذارند و توقع دارند خودش، خودش را اداره کند و اگر نمیتواند، برود!
به این زیرکی و زرنگی باید آفرین گفت؛ همهچیز را بخواهد و هیچچیز ندهد! این گفتوگو را با این جمله تمام میکنم که اگر من مسوول فرهنگی بودم هیچ چیزی را نهی نمیکردم. شما میدانید تعطیل شدن یک نشریه یعنی نابود شدن میراث فرهنگی. چرا نشریات مستقل و مولف را این چنین تنها و بیپناه رها میکنند و چرا با تعطیلی یک نشریه باسابقه آب از آب تکان نمیخورد؟
نتیجه این طرز فکر و رفتار این است که از ابتدای انقلاب تاکنون بیش از هزار نشریه سینمایی و مربوط به سینما و تصویر منتشر و تعطیل شدهاند (فهرست نام این نشریات در یکی از شمارههای فرهنگ و سینما چاپ شده است) و تنها همین چند نشریه مولف و مستقل با سماجت مدیرانشان باقی ماندهاند که اغلب برخلاف بسیاری که دوازده شغل دارند و مدیر مسوول یک نشریه هم هستند، اینان تکشغلهاند و تماموقت در اختیار نشریهشان هستند. یکی قدر اینها را بداند.
گفتوگو: خبرنگار بخش رسانه ایسنا - فاطمه خلیلی
انتهای پیام