نظر «علامه جعفری» درباره حضور فرزندش در جبهه

«مگر خون ایشان از خون کسان دیگر رنگین‌تر است. این همه جوان از محله ما شهید شده‌اند و او هم باید برود، اگر سالم برگشت که برگشت و اگر هم شهید شود، در راه خدا شهید شده است.»

«مگر خون ایشان از خون کسان دیگر رنگین‌تر است. این همه جوان از محله ما شهید شده‌اند و او هم باید برود، اگر سالم برگشت که برگشت و اگر هم شهید شود، در راه خدا شهید شده است.»

25 آبان ماه سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری، از فیلسوفان مسلمان و مفسران نهج‌البلاغه است.

به گزارش سرویس «فرهنگ‌حماسه» ایسنا، علامه محمدتقی جعفری در سال 1304 متولد شد و در سال 1377 به لقاءالله پیوست. او از جمله مفسرین نهج البلاغه، فیلسوفان مسلمان و مولوی‌شناسان معاصر ایران است و به دلیل توانمندی علمی‌اش به «ابن‌سینا»ی زمان شهرت یافت.

به مناسبت ایام سالروز درگذشت این فیلسوف مسلمان به باز نشر بخشی از گفت‌وگوی علی جعفری فرزند علامه محمدتقی جعفری در رابطه با جنگ‌تحمیلی و چگونگی برخورد با حضور فرزندش در جبهه می‌پردازیم.

علی جعفری روایت می‌کند:«من خودم افتخار داشتم مدتی در جبهه بودم زمانی که جبهه می‌رفتم خواهرانم اکثرا ازدواج کرده بودند و برادر بزرگم برای تحصیلات پزشکی در خارج بود و برادر دیگرم هم خیلی کوچک بود و کاری از دستش بر نمی‌آمد و وجود من برای انجام کارهای خانه لازم بود، یک روز که عازم جبهه بودم، مادرم خیلی بی‌تابی می‌کرد و اصرار داشت به جبهه نروم؛ علامه گفتند: مگر خون ایشان از خون کسان دیگر رنگین‌تر است. این همه جوان از محله ما شهید شده‌اند و او هم باید برود، اگر سالم برگشت که برگشت و اگر هم شهید شود در راه خدا شهید شده است. »

عیادت علامه از شهید ابراهیم هادی

وی ادامه می‌دهد: استاد علاوه بر اینکه خانواده‌های شهدا خدمتشان می‌رسیدند، ایشان هم به منزل شهدا می‌رفتند و از آنها دلجویی کرد و با عطوفت و مهربانی با آنها برخورد می‌کردند.

شهید ابراهیم هادی

به عنوان مثال در محله قدیمی‌مان که در جنوب تهران و میدان خراسان بودیم، دوستی داشتیم به نام «ابراهیم هادی» که قبل از انقلاب قهرمان کشتی نوجوانان کشور بود و در جنگ مفقود‌الاثر شد. او در جبهه غرب فعال بود و در طول جنگ چند بار مجروح شد. یک بار که ایشان از ناحیه پا به شدت مجروح شده بود، مرحوم علامه برای عیادت او به خانه شان رفته بودند. این رزمنده علیرغم اینکه پایش به شدت مجروح بود به سختی پیش پای استاد نیم خیز شدند و گفتند: استاد شما چرا زحمت کشیدید ما خوب می‌شدیم خدمت‌تان می‌آمدیم، استاد جواب دادند: وظیفه ماست که به شما سر بزنیم، شما جان‌تان را گذاشته‌اید و رفتید جبهه و امروز وظیفه ماست که از شما دلجویی کنیم.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۳ آذر ۱۳۹۴ / ۰۹:۳۳
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 94090301719
  • خبرنگار : 71451