برای غواصانی که نیامدند و آمدند!

بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح جهانی افرادی بوده‌اند که در طول عمر خود، قرار داشتن در بطن یا حاشیه‌ی یک جنگ را تجربه کرده‌اند. گواه آن، آثاری است که سال‌های سال پس از جنگ جهانی دوم، خلق شده‌اند و در زمره‌ی آثار برجسته و برنده‌ی جایزه‌های معتبر جهانی قرار گرفته‌اند.

بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح جهانی افرادی بوده‌اند که در طول عمر خود، قرار داشتن در بطن یا حاشیه‌ی یک جنگ را تجربه کرده‌اند. گواه آن، آثاری است که سال‌های سال پس از جنگ جهانی دوم، خلق شده‌اند و در زمره‌ی آثار برجسته و برنده‌ی جایزه‌های معتبر جهانی قرار گرفته‌اند.

این روند اما گفته می‌شود در زمینه‌ی جنگ تحمیلی هشت‌ساله‌ی عراق و هم‌پیمانانش به کشورمان، آن‌چنان که باید و شاید و به دلایل مختلف و قابل بررسی، شکل نگرفته است. یکی از وجوه مغفول در حوزه‌ی دفاع مقدس، نقش موثر اجزایی چون غواصان است که این روزها به‌واسطه‌ی بازگشت پیکرهای 175 نفر از آنان، مورد توجه واقع شده است.

در آثار ادبی هم به این گروه تاثیرگذار، مانند اقشاری دیگر، تاکنون چندان توجه نشده بود اما با این حال، بوده‌اند آثاری که پیش از این، غواصان رزمنده و شهید را موضوع خود قرار داده بودند. ازجمله، شعر نخست مجموعه‌ی «اصلا مهم که نیست» اثر علیرضا بهرامی، منتشرشده در سال 1392، با عنوان «تو کدام پیامبری»، به این گروه از مدافعان وطن پرداخته است.

به گزارش بخش ادبیات و نشر ایسنا، بهرامی بر پیشانی‌نوشت این شعر نیز با بیان "شعری غیر‌سفارشی برای خون‌سرفه‌های ناصر؛ شاید در داستان‌های احمد دهقان، شاید در همسایگی سابق من" به‌نوعی به مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» نیز اشاره دارد که در داستانی با همین نام، به ماجرای غواصان شهید اشاره دارد:

«تو کدام پیامبری؟!

که این‌طور بی‌محابا

به آب می‌زنی...

*

تو کدام پیامبری؟!

بدون عصا...

بدون ماهی...

*

تو شاید خود ماهی

اما مگر ماه می‌تواند

تکثیر شود،

آرام آرام در گوش آب

آواز بخواند،

و روی سیم‌های خاردار

خون سرفه کند؟!

*

تو کدام پیامبری؟

حرفت چیست؟

اصل و نسبت از کجاست؟

که نه پلاک‌های شناسایی می‌دانند

نه استخوان‌های پوسیده در آب

که قدر نیزار را ‌خوب می‌شناسند

*

چه بوی خوشی می‌آید امشب

از این رودخانه‌ی آب شیرین

که به‌تمام سرزمین‌های مطابق نقشه

و دریاهای ناشناخته می‌ریزد

*

تو را

تمام جویندگان طلا در غرب

تا راهبان معابد خاور دور

از شیار جمجمه‌ات می‌شناسند

که نوری غلیظ،

خیره‌کننده‌تر از هزار چتر منور

از آن چکه می‌کند؛

- رها در آب،

رها در مه،

رها در عشق...»

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۴ خرداد ۱۳۹۴ / ۰۶:۳۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 94030401922
  • خبرنگار : 71039