/ایران‌هراسی در افغانستان/3

انگ ایرانی بودن می‌زنند!

یک پژوهشگر ایران‌شناسی گفت: وضعیت ایران‌هراسی در افغانستان به حدی است که کسانی که تلاش می‌کنند در افغانستان تاریخ و هویت واقعی خود را در رابطه با ایران نشان دهند، سریعاً انگ مزدور و جاسوس ایران بودن می‌خورند. تا حدی که هم‌تباران افغانستانی نیز باورشان شده که هر کسی با نهادها و شخصیت‌های علمی و رسانه‌ای ایران همکاری کند، مزدور ایرانی‌هاست.

یک پژوهشگر ایران‌شناسی گفت: وضعیت ایران‌هراسی در افغانستان به حدی است که کسانی که تلاش می‌کنند در افغانستان تاریخ و هویت واقعی خود را در رابطه با ایران نشان دهند، سریعاً انگ مزدور و جاسوس ایران بودن می‌خورند. تا حدی که هم‌تباران افغانستانی نیز باورشان شده که هر کسی با نهادها و شخصیت‌های علمی و رسانه‌ای ایران همکاری کند، مزدور ایرانی‌هاست.

امیر هاشمی مقدم - پژوهشگر ایران‌شناسی - در گفت و گو با خبرنگار بخش فرهنگ ایسنا، اظهار کرد: پیش از این، ایران بزرگ فرهنگی سرزمینی یک‌پارچه بوده که در دوره‌های مختلف و تحت تأثیر جنگ‌ها و عموماً حملاتی که به آن صورت می‌گرفت، مرزهایش عقب و جلو رفته است؛ ولی به‌هرحال، کلیت ایران بزرگ فرهنگی برای پژوهشگران و ایران‌شناسان دنیا عموماً شناخته شده است.

او ادامه داد: با این وجود در برخی کشورها تلاش می‌شود این کلیت نادیده گرفته شده، تاریخ تحریف شود. افغانستان یکی از کشورهایی است که در آن عده‌ای در این راستا تلاش می‌کنند که تحریف‌های زیادی در تاریخ ایجاد کنند. من بسیاری از کتاب‌هایی را که به‌عنوان مرجع دانشجویان و اهل مطالعه علاقه‌مند به تاریخ در این کشور نوشته و منتشر شده است، خوانده‌ام. همچنین دوره‌ی کامل کتاب‌های تاریخی مدارس در پایه‌های مختلف را هم خط به خط خوانده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که جریانی که کتاب‌های درسی تاریخی را در این کشور تدوین می‌کند، بدون رودروایسی جریانی ایران‌ستیز یا در حالت خوشبینانه، ایران‌هراس است!

این پژوهشگر بیان کرد: در ذهن کودکان و دانش‌آموزان افغانستانی این‌گونه القا می‌شود که ایران در دوره‌های مختلف، بویژه در دوره‌هایی مانند هخامنشیان، ساسانیان و صفویان، افغانستان کنونی را استثمار می‌کرده است. اما در دوره‌هایی دیگر، بویژه در دوره غزنویان این سرزمین نه تنها توانسته از زیر یوغ ایران بیرون بیاید، بلکه بخش‌هایی از ایران را نیز زیر سلطه خود داشته است. باید به این نکته توجه کرد که همان سلاطین غزنوی نیز خود را به‌عنوان شاهان ایران می‌شناختند و شاعرانی مانند سنایی غزنوی، کسایی مروزی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی و... از سلاطین غزنوی به‌عنوان شاهان ایران مدح و ثنا کرده‌اند. حتی محمود و اشراف افغان نیز خود را پادشاه ایران می‌نامیدند نه افغانستان یا خراسان و... و در مهرهای سلطنتی‌شان هم این امر پیدا است.

مقدم اضافه کرد: یکی از پیشگامان و درواقع چهره‌های اثرگذار در تحریف تاریخ افغانستان و ایران بزرگ فرهنگی، «عبدالحی حبیبی» - تاریخ‌نگار افغانستانی - است که نگاه نامناسبی به ایران دارد و روی نسل‌های بعد از خودش هم اثر بسیاری گذاشته است. وی کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره تاریخ افغانستان نوشته که هر جا به ایران رسیده، نگاه منفی‌اش کاملاً آشکار است. این نوع نگاه کمابیش در آثار دیگر مورخان افغانستان مانند احمدعلی کهزاد نیز دیده می‌شود؛ هرچند چهره اخیر، خودش گاهی نسبت به افراط‌هایی که در این زمینه صورت گرفته تلویحاً گله می‌کند.

او با بیان اینکه در زمینه‌ی تاریخ مشترک گذشته و باستانی‌مان تاجیکستان استثنا است، بیان کرد: مردم و دولتمردان این کشور همیشه به تاریخ گذشته مشترک‌مان با افتخار می‌نگریستند. دوره‌ی هخامنشیان برای این مردم (مانند ایرانیان) یک نقطه‌ی عطف است. تندیس‌های شاهان هخامنشی و نقاشی‌هایی از تخت جمشید در بسیاری از موزه‌های این کشور خودنمایی می‌کند. همچنین مردم «استروشن» همچنان شهر خود را «کورش‌کده» می‌نامند و به اینکه کورش آن را در بیش از 2500 سال پیش بنا کرده است، به خود می‌بالند. از همین رو در سال 2003 جشن‌های 2500 سالگی شهرشان را برگزار کردند.

هاشمی مقدم در بخشی از سخنانش گفت: در پس همه این تحریف‌ها، آنچه که نتیجه‌ی مورد نظر تحریف‌کنندگان بوده است، رخ داده و آن، ایران‌هراسی در بین بسیاری از افغانستانی‌ها شایع است. بویژه آنانکه تلاش دارند تاریخ و هویت واقعی خویش را نشان دهند، سریعاً انگ مزدور و جاسوس ایران بودن به پیشانی‌شان می‌خورد. این انگ آنچنان پررنگ شده که بسیاری از هم‌تباران افغانستانی نیز باورشان شده که هر کسی با نهادها و شخصیت‌های علمی و رسانه‌ای ایران همکاری کند، یا درباره فرهنگ و هویت و تاریخ مشترک این دو سرزمین سخن بگوید، یا هرگونه ارتباط دیگری با ایران داشته باشد، مزدور ایرانی‌ها است.

این پژوهشگر ایران‌شناس که مدتی را برای مطالعه در افغانستان و تاجیکستان به سر برده است، اظهار کرد: در نتیجه‌ی چنین وضعیتی حتی دوستی با ایرانی‌ها هم می‌تواند نشانه‌ای از سرسپردگی به ایران باشد. برای نمونه، زمانی که به هرات سفر کرده بودم، مشکلی در آن شهر برایم به وجود آمد. یکی از شیعیان تاجیک آن شهر که اتفاقاً سالیان زیادی در مشهد زندگی کرده بود، پیگیر کارهایم شد تا مشکلم برطرف شود. اما چندین بار تأکید کرد که مطلقاً نامش را جایی نبرم و حتی با او هیچ تماسی نگیرم؛ چون می‌ترسید او را جاسوس ایران بنامند.

او همچنین ادامه داد: شوربختانه در فضای این کشور، ایران را در کنار پاکستان که یکی از کشورهای بدخواه افغانستان است، معرفی می‌کنند. درحالی‌که پاکستان به برقراری ثبات در افغانستان تمایلی ندارد و پاکستان نه‌تنها پرورشگاه و مأمن طالبان و دیگر دهشت‌افکنان و تروریست‌ها است، بلکه در بسیاری مواقع مستقیماً اقدام به موشک‌پرانی به خاک افغانستان می‌کند که در پی هزاران موشکی که در این سال‌ها به افغانستان شلیک کرده، جان ده‌ها مرد و زن و کودک بی‌گناه غیرنظامی را به بهانه‌های مختلف گرفته است. همچنان‌که بسیاری از مسائل و مشکلات امنیتی مرزهای شرقی ایران، مانند گروگان‌گیری‌ها و آمد و شد دهشت‌افکنان به استان سیستان و بلوچستان نیز بی‌ارتباط با پاکستان نیست.

این پژوهشگر تاکید کرد: افغانستان ایران را در کنار پاکستان قرار می‌دهد، درحالی‌که ایران هیچگاه حتی یک موشک هم به خاک این کشور پرتاب نکرد و همیشه حامی جریان‌های مردمی در این کشور بوده است. نه‌تنها در دوره دخالت نظامی قوای روس، بلکه در دوره ظهور طالبان هم بیشترین حمایت را از مجاهدان کرده است. البته طبیعتاً در منازعات سیاسی در این کشور، ایران معمولاً جانب هم‌تبارانی را می‌گرفته و می‌گیرد که هم سوابق درخشانی در مبارزه با تروریسم داشته‌اند و هم تحصیل‌کرده و روشنفکرتر بودند که این امر، ناخشنودی کشورهای دیگر و جریان‌های افراطی را در پی داشته و دارد.

او افزود: علاوه بر این افغانستان و پاکستان با یکدیگر مسئله و مشکل خط مرزی «دیورند» را دارند که اختلافی دیرینه است و همین را یکی از عوامل ایجاد اختلال در افغانستان توسط پاکستان می‌دانند؛ درحالی‌که ایران بر خلاف جدایی تاریخی این دو سرزمین از یکدیگر به حیلت انگلیس، هرگز مدعایی درباره‌ی خاک این کشور نداشته است، البته در کتاب‌های تاریخی افغانستان نوشته‌اند که در زمان جدایی، انگلستان علیه افغانستان جانب ایران را گرفته است. گویا این افراد معاهده بین ایران و انگلستان را نخوانده‌اند.

هاشمی مقدم بیان کرد: برای نمونه در فصل پنجم آن به صراحت قید شده: «اعلیحضرت پادشاه ایران متعهد میشوند که اقدامات فوری بعمل آورند برای اینکه از خاک و شهر هرات و تمام نقاط افغانستان عساکر و مأمورین ایران را که فعلاً در آنجا هستند بیرون آورند». و در فصل ششم آن هم آمده «اعلیحضرت پادشاه ایران قبول میفرمایند که از هر نوع ادعا به سلطنت و خاک هرات و مسالک افغانستان صرفنظر نموده و هیچوقت از روسای هرات و ممالک افغانستان هیچگونه علامت اطاعت از قبیل سکه و خطبه یا باج مطالبه ننمایند. و نیز اعلیحضرت پادشاه ایران متعهد میشوند که من بعد از هرگونه مداخله در امور داخله افغانستان احتراز کنند و قول میدهند که هرات و تمام افغانستان را مستقل شناخته و هرگز در صدد اختلال استقلال این ولایات بر نیایند».

او ادامه داد: بنابراین مشخص نیست در کجا انگلستان جانب ایران را گرفته است؟ نیازی به بیان این نکته نیست که اگر دخالت قوای انگلیس و تصرف بخش‌های جنوبی ایران توسط این پیر استعمار نبود، هرگز هرات از ایران جدا نمی‌شد. هرچند ایران دیگر هرگز چشم طمعی به این سرزمین نداشت و آن‌را به‌عنوان پاره‌ای از افغانستان مستقل همیشه به رسمیت می‌شناخت.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۱۴ دی ۱۳۹۳ / ۰۸:۰۹
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 93101407038
  • خبرنگار : 71464