ای ز شط سوی محیط آورده آب

یک فصل از مثنوی معروف عمان سامانی - براعت استهلالی است برای ورود به فضل حضرت ابی‌الفضل‌ العباس علیه‌السلام اما این براعت استهلال به‌جای آن‌که علی‌الرّسم، نشانه‌هایی از داستان را به شکلی وصفی در بافتی غیرمستقیم بیاورد، جنبه‌ای شخصی دارد و شدیداً تغزلی است؛ تو گویی، حضرت ابی‌الفضل علیه‌السلام‌ و عزیمت او به سمت آب، در وجود شاعر تجلی کرده است:

یک فصل از مثنوی معروف عمان سامانی - براعت استهلالی است برای ورود به فضل حضرت ابی‌الفضل‌ العباس علیه‌السلام اما این براعت استهلال به‌جای آن‌که علی‌الرّسم، نشانه‌هایی از داستان را به شکلی وصفی در بافتی غیرمستقیم بیاورد، جنبه‌ای شخصی دارد و شدیداً تغزلی است؛ تو گویی، حضرت ابی‌الفضل علیه‌السلام‌ و عزیمت او به سمت آب، در وجود شاعر تجلی کرده است:

باز لیلی زد به گیسو شانه را

سلسله‌جنبان شد این دیوانه را

سنگ بردارید ای فرزانگان

ای هجوم‌آرنده بر دیوانگان

از چه بر دیوانه‌تان آهنگ نیست؟

او مهیا شد شما را سنگ نیست؟

عقل را با عشق تاب جنگ کو؟

اندرین جا سنگ باید، سنگ کو؟

باز دل افراشت از مستی علم

شد سپهدار علم، جف‌القلم

گشته با شور حسینی نغمه‌گر

کسوت عباسیان کرده به بر

جانب اصحاب، تازان با خروش

مشکی از آب حقیقت پر، به دوش

کرده از شط یقین آن مشک پُر

مست و عطشان همچو آب‌آور شتر

تشنه آبش حریفان سر به سر

خود ز مجموع حریفان تشنه‌تر

چرخ ز استسقای آبش در طپش

برده او بر چرخ، بانگ العطش

ای ز شط سوی محیط آورده آب

آب خود را ریختی واپس شتاب

آب آری سوی بحر موج‌خیز؟

بیش از این آبت مریز، آبت مریز...

به گزارش بخش ادبیات و نشر ایسنا، این بخشی از کتاب «عمان سامانی به‌روایت زهیر توکلی» است که به‌مناسبت تاسوعا و عاشورای امسال در دست چاپ است. در این کتاب که ازسوی نشر آرادمان عرضه می‌شود، همچنین در توصیف و توضیح «عمّان سامانی که بود؟» آمده است:

«نامش نورالله، تخلّصش «عمّان» و لقبش تاج‌الشعرا بود.

پدر، پدربزرگ و عمویش نیز هر سه شاعر بوده‌اند. پدرش میرزاعبدالله با تخلص «ذرّه»، پدربزرگش، میرزاعبدالوهاب با تخلّص «قطره» و عمویش میرزا لطف‌الله با تخلّص «دریا». فرزندش نیز شاعر بوده است و «محیط» تخلص می‌کرده که آن هم از مترادف‌های دریا است. «سامان» شهری است در استان چهارمحال و بختیاری و نزدیک به شهرکرد. شهری کوهستانی که زاینده‌رود از نزدیک آن می‌گذرد. مردم این شهر به دو زبان فارسی و ترکی سخن می‌گویند. سامان شهری است شاعرخیز. غیر از عمّان، پدر، پسر، عمو و پدربزرگش که نام بردیم، از این شهر شاعران زیادی برخاسته‌اند. از این که برای نمونه شاعرانی چون: قلزم، جیحون، سحاب، نیسان، خورشید، ذرّه، افلاکی، کیهان، دهقان، تبیان، عرفان، حشمت و سامانی را می‌توان نام برد. این‌ها همه در عداد شعرای دورة بازگشت و حوزة ادبی اصفهان به شمارند، شهری که از عهد صفویه، حکم مرکزیت شعر را در ایران پیدا کرد و نهضت بازگشت ادبی هم از همین شهر و در واقع از همین حوزة ادبی آغاز شد. از میان شاعران سامان، غیر از عمّان، دهقان سامانی هم شهرتی بسزا دارد. سامان هنوز هم مردمی شعردوست دارد. غزل‌سرای نوگرا، ترانه‌سرا و شعرشناس خوش‌ذوق، آقای ابراهیم اسماعیلی اراضی که خود اصفهانی است، برای نگارنده تعریف می‌کرد که یک بار به همراه یکی از پیرغلامان شاهنامه یعنی نقّال... به سامان رفته بودیم. استاد نقّال قصه رستم و اشکبوس را نقالی کرد. آقای اسماعیلی به این‌جا که رسید، قسم خورد که راست می‌گوید و گفت: از جمع صد صد و بیست نفره که بسیاری از آن‌ها جوان بودند، لااقل 80 نفر همراه با استاد نقال، بیت‌های فردوسی را لب می‌زدند.

پس عمّان سامانی، از سرزمینی شعرخیز و شاعرپرور برخاسته است».

عمان سامانی را بیشتر به شعرهای عاشورایی ‌اش می‌شناسند و ازجمله مثنوی با مطلع:

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست

بنگرید این صاحب آواز کیست

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۱۲ آبان ۱۳۹۳ / ۰۰:۴۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 93081205786
  • خبرنگار : 71039