نظری بر آسیب شناسی آموزش عالی و توسعه علمی کشور (بخش چهارم )

از دانشگاه مدرک‌ساز تا دانشگاه کارآفرین

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)- یادداشت روز

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)- یادداشت روز

دکتر محمدرضا نوری دلویی

استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و مؤسس پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و فناوری‌زیستی

نقش تعیین کننده دانشگاه فعال و روز آمد در تربیت نیروی انسانی متخصص مورد نیاز جامعه، ترویج و ارتقای دانش، توسعه ی پژوهش ، فناوری ، نوآوری و کارآفرینی در توسعه فراگیر کشور انکارناپذیر است . طبیعتا" ، هر نهاد آموزش عالی می‌بایست با پیشرفت‌ها و تحولات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی کشور توسعه یابد. هم چنین برای اطمینان از دستیابی به هدف‌های برنامه ریزی شده ، ارزش و نتیجه کار، دانشگاه بایستی عالمانه، منصفانه ، منظم و دقیق و با بهره گیری از شاخص‌ها و ملاک‌های علمی روز آمد مورد ارزشیابی کیفی و کمی قرار گیرد تا با اصلاح مستمر خود، نقش خود را دراجرای برنامه‌های مناسب آموزش و توسعه هدفمند ایفا کند.

اصلی ترین ثروت، دانایی است و بالاترین سرمایه‌ اجتماعی ، انسان دانا و اخلاق محور است . هیچ توفیقی بدون علم و معرفت به دست نمی آید. پیش نیاز هر عملی ، دانایی است. انجام هر کاری از روی احساسات ، یا روحیه خود برتر بینی ، سلیقه ای و سوداگرانه ، هرگز جامعه را به خیر و نیکویی رهنمون نمی کند.

توسعه ی واقعی ، بی بنیاد نیست . دانایانِ با معرفت و فروتن، پیوسته در حال آفریدن و تولید هستند. بی آن که دستی از آستین ابداع ،‌ابتکار و نو آوری که ریشه در معرفت و فرزند زمانه بودن دارد، بیرون نیاید. هیچ پیشرفتی – حتی با داشتن اقیانوسی از امکانات مادی – متصور نیست.

آگاهی ، میوه ی فرهنگ است. فرهنگ، در مقایسه با توسعه، مانند روح و جان برای جسم است. رشد اقتصادی ، دانش محور است. شاخ و برگ‌ها و میوه‌های درختِ توسعه – که رفاه اجتماعی و زندگی مناسب است- ، از ریشه فرهنگ تغذیه می‌کنند. از این رو بدون فرهنگی اصیل، پویا، زنده که نیازمند شناخت جهان و فرزند زمانه بودن، عقلانیت ، معرفت و عشق است؛ توسعه ی پایدار و متوازن دست یافتنی نیست.

توسعه علمی و اقتصادی آن گاه قوام می یابد که اهمیت حیاتی علم و بینش علمی در جامعه فراگیر شود. یعنی فرهنگ علمی از جمله با ترویج و بهره گیری از مجموعه روش های مناسب ، و روزآمد شکل گیرد و توانمندی‌های اجتماعی و فرهنگی آحاد مردم افزایش یابد.

به هر اندازه که جامعه از درک بهتر نسبت به علم، فناوری های روز و نقش اساسی آن در رفاه اقتصادی و ارتقای شرایط اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی برخوردار شود با رغبت بیش تری از آن پشتیبانی خواهد کرد . به هر اندازه که فرهنگ عمومی آثار مثبت علم را در عموم شئونات زندگی خود احساس و مهم تر، فهم کند و به طور مستدل بپذیرد که علم، افزون بر نقش محوری که در توسعه اقتصادی جامعه دارد از جنبه های اخلاقی، زیبا شناختی، معرفتی و فرهنگی نیز آثار بسیار نیکویی بر زندگی انسان می گذارد، به همان اندازه فرهنگ علمی در کشور استحکام می یابد. درک بهتر اصول و قواعد علمی از سوی مردم، هم بر دانایی آن ها می افزاید و هم زندگی را بهتر می‌کند .

علم، روح را جلا می دهد. قلمروهای زیبایی و حیات معقول را معنا می بخشد . بلاهای گوناگون اجتماعی ناشی از فقدان ذهنی علمی را که ریشه در جهل و سهل انگاری دارد، می‌زداید یا دست کم ، به شدت کاهش می دهد .

هرچه شهروندان بیش تر آگاه باشند، به همان میزان بهتر می توانند راهی و نقشی بهتر برای خود در جامعه بیابندو سرمایه ی اجتماعی را افزون کنند. و با درکی انتقادی و پویا ، حقوق خود را با معرفت و از روی تعقل طلب کنند . شهروندان برخوردار از فرهنگ علمی از نعمت های فاخرند که در سبک زندگی خود می توانند تغییرات مناسب شکل دهند.از افراط و تفریط و برخوردهای احساسی و شعاری بپرهیزند و خود را با وضعیت نو و مطلوب تر تطبیق دهند ، و در مجموع نقش فعال و مثبت خود را در جامعه ایفا کنند.

مدیریت علم و فناوری به ویژه در دولت‌های نهم و دهم و در ابعاد ملی،متأسفانه بیشترین نقش را در وضع نامطلوب موجود داشته است که در آن تناسبی میان توان بالقوه کشور و نیازهای امروز و فردا مشاهده نمی‌شود. آنان به جای تلاش برای تربیت انسان‌های کارآفرین و خلاق، انبوهی مدرک دار را برای پشت میز نشینی به جمع لشکر بیکاران جامعه اضافه کرده‌اند. این نظام دانشگاهی برون زا،‌ در حیات چندین دهه خود،‌در مجموع با نیازهای جامعه ارتباط نداشته و با بهره گیری از منابع آموزشی عمدتا غربی (کشورهای انگلستان، امریکا و فرانسه)، با صنعت نیز ارتباطی ارگانیک نداشته است و از موارد استثنا که بگذریم،‌ درس‌ها ترجمه‌ای بوده و از تولید متن‌های اصیل بومی حاصل پژوهش‌های ارزشمند خبری نبوده است. پیداست که نظام دانشگاهی تقلیدی، به ویژه که فاقد حداقل استقلال و اختیار نیز باشد و به آن مانند یک اداره بزرگ نگریسته شود، در حال انفعال و روزمرگی به سر خواهد برد.

در چنین شرایطی مقصد و مقصود دانشگاه‌های ما هرچه زودتر باید متحول و روزآمد شود. باید طرحی نو در انداخت تا دانشگاهی در خدمت زندگی انسان‌ها داشته باشیم. دانشگاهی که در مسیر توسعه معنوی و مادی جامعه گام بردارد. دانشگاهی پاسخگو ، که کیفیت و کارآمدی اصلی ترین دغدغه ی آن باشد. الگوی جامع کار آفرینی و اشتغال داشته باشد . فراورده‌های پشت میزنشین ، بی سوادِ روز ، فاقد مهارت ، خلاقیت و نوآوری بیرون ندهد. هویت اصیلی داشته و در تولید سرمایه‌های معنوی و مادی پیشتاز باشد.

زندگی دانش آموزان و دانشجویانی که مهارت‌ها و جزئیات نظری و کارکردی اداره کسب و کار را به درستی در کلاس بیاموزند، بدون تردید توسعه می‌یابد. آنان با کسب مهارت‌های علمی و فنی و برخورداری از ایده‌ها و روحیه‌ی کارآفرینی، فعال و با نشاط چرخ‌های توسعه کشور را به حرکت در می‌آورند. آن گاه که رمز و راز چگونگی استفاده از آموخته‌های خود در خلق ایده و ثروت را بیاموزند؛ آن گاه که در خارج از کلاس و محیط‌های زنده کاری نیز به شیوه‌های مناسب و روزآمد و تعامل‌های مستمر و هدفمند با کارآفرینان به شناخت مشکلات و نیز خلاقیت‌های ذهنی خود نایل آیند، در مسیر حل دشواری‌ها گام‌های ارزشمندی را برمی‌دارند.

با تاکید بر این نکته که در نوشتارهای بعدی، بیشتر در این زمینه صحبت خواهیم کرد،‌در این بخش، موارد دیگری از چالش‌های آموزش عالی را مورد اشاره قرار می‌دهیم:

جدی نگرفتن و به حساب نیاوردن دانشگاهیان و قشرهای خلاق و عدم رعایت کرامت انسانی آن‌ها در گذشته و به ویژه در هشت اخیر نیازی به اثبات ندارد. این شیوه ی نادرست و از جمله نگاه از بالا ، غیر کارشناسانه و گفتارهای تحکم آمیز، پایه‌های اعتماد را میان دانشگاهیان و دولتمردان به شدت تضعیف کرده است و ناخواسته نخبگان دانشگاهی را به انفعال، سکوتی تلخ و سنگین کشانیده است. در این دوران،‌اغلب مدیران دانشگاهی با رفتار غیر حرفه‌ای، غیر علمی و با تفکر مالکانه و نگاه خودی و غیرخودی؛ دانشگاهی مطیع، خاموش و بی خاصیت می‌خواستند که در آن از تفکر اقتصادی و نظریه پردازی خبری نباشد.

بنابراین در راستای تغییر ساختار اعضای هیئت علمی، بیشترین تلاش را به عمل آوردند و نیروهایی را وارد دانشگاه کردند که بسیاری از آنها صلاحیت‌های هئیت علمی و کف ضوابط را نداشتند. همین طور، مانند یک اداره فرسوده، شمار قابل توجهی از اعضای هیئت علمی را که با سلایق خود سازگار ندیدند، اخراج کردند. نگاه نداشتن حرمت و منزلت دانشگاهیان و برخوردهای سیاسی – جناحی، سلیقه‌ای و تبعیض آمیز با آنان؛ نیز از جمله رفتارهای غیر قابل پیش بینی دولت گذشته بود که علم و دانش و پژوهش را قربانی سلایق، بی تدبیری، تنگ نظری و سیاست‌های ناکارآمد خود کردند که بازنشسته کردن بسیاری از فرزانگان در اوج پختگی و کارآمدی نیز از آن جمله است. عزیزانی که فروتنانه عمر خود را خرج اعتلای دانشگاه و صرف معلمی و وقف دانش کرده و وارد منازعات سیاسی - جناحی نشده‌اند. اساتید مبرز و صاحبان معرفت را به جای آنکه در عمل قدر ببینند و در صدر نشینند؛ به «افتخار بازنشستگی» نایل کردند! و با ارسال حکم آنان به روال اداری یا در مواردی انداختن در اتاق استاد،‌ حتی رعایت ظاهری و حفظ شأن و مقام استادان را ننمودند و دانشجویان عزیز را از بهره مندی‌ از محضر این اساتید محروم کرده، به دانشگاهیان ضربه‌های مهلکی وارد ساختند. در برابر، انبوه افراد دلخواه و خاص را به دانشگاه‌ها وارد کردند. به صدها دانشجوی سفارشی بورس تحصیل خارج از کشور،‌ اعطا کردند و بسیاری از بورسیه‌ها را از خارج وارد دوره‌های دکترای کشور کردند. بر اساس آمار انتشار یافته در دولت‌های نهم و دهم ، از 800 نفر پذیرفته شده بورس خارج از کشور،‌ بدون برگزاری آزمون، 700 مورد را به بورس داخل کشور تبدیل کردند که بسیاری از آن‌ها از حداقل توان علمی برخوردار نبوده‌اند.

با قضاوت درباره سوابق درخشان چندین دهه ی مجموعه بازنشستگان اجباری؛ بسیاری از بزرگوارانی را که غیر متعارف و به دور از رعایت اخلاق و معنویت، بازنشسته کردند،‌از زمره‌ی سرمایه‌های گرانسنگ ملی بودند که با وجدان کاری، مانند شمع سوختند و روشنی پراکندند و در برابرِ همه‌ی بی مهری‌هایی که دیدند، خَم به ابرو نیاوردند. مردان علم و ادب که با کوله باری سنگین از تجربه، و آگاهی، راز هستی را در تلاش پی گیر خود جستجو کرده و با بهره گیری از هر فرصتی، نقش خویش را رقم زدند. به ویژه آن که کوشیدند تا اعتماد دانشجویان را جلب کنند.

کسب اعتماد دانش آموز و دانشجو برای معلم و استاد ، از بزرگ ترین پشتوانه های یک معلم موفق است. بدون مخاطب ، معلم کاره‌ای نیست و مخاطب را آن سان که باید تربیت کردن کارِ بزرگ معلمی است . معلمِ دلسوز و دانا ، از قدکشیدن شاگردان خود لذت می برد ، به ویژه که خود نیز به موازات آن ها، رشد می کند و از عمق جان می پذیرد که اگر فداکاری نکند و برای تربیت و پرورش شاگردانش از جان مایه نگذارد؛ هم خود و هم آنان را ضایع کرده است.

معلمی هنر بزرگی است که باید سرشار از نوآوری و تازگی باشد تا مخاطب (دانش آموز و دانشجو) که ضرورتا" روزهای زیادی باید او را ببیند، خسته نشود. موضوع و محور تدریس آن قدر جاذبه داشته باشد که قیافه معلم برای شاگرد مطرح نباشد . جریان دشتن بسیار حیاتی است تا احساس یکنواختی بمیرد . برای مثال ، اگر عاشق قیمه یا هر غذای دیگری باشیم، چنان چه پشت سرهم این غذا را به ما بدهند ؛ حالمان به هم می خورد. اما هر روز و هر شب صبحانه ، ناهار و شام می خوریم . تنوع کیفی غذاها؛ اساسا" ما را خسته نمی کند . درس و تدریس نیز چنین است . به علاوه ، با کسب تجربه ی ارزشمند ، تدریس معلم به مراتب باید بهتر و بهتر شود. انباشت تجربه‌ها، تازه‌های علم و نوآوری ، کلیشه شدن را می خشکاند.

سیاست‌های غلط آموزش عالی کشور، نگاه افراطی به کمیت و آمار، پاسخ مناسب نداده است. برای نمونه در آیین نامه‌های ترفیع و ارتقای هیات علمی، داشتن مقاله‌های ISI از محورهای تعیین کننده است. پرسش این است که چرا باید شرط لازم برای احراز دانشیاری و استادی، داشتن چندین در مجلات ISI- فارغ از سودمندی و آثارش در جامعه - باشد؟ افزون بر این، دانش آموختگان تحصیلات تکمیلی – به ویژه در مقطع دکترا – برای گرفتن مدرک به چاپ مقاله‌های ISI نیازمندند. همین طور،‌ برای گرفتن پذیرش از دانشگاه‌های خارج از کشور و برای انبوه جوانان مشتاق مهاجرت ؛ داشتن چنین مقاله هایی بسیار اثر گذار است .آیین نامه‌ها و مقرراتی که در 8 سال گذشته مورد عمل واقع شده است؛ به طور عمده، تولید انبوه و افزایش کمی مقاله‌ها را تجویز و تشویق کرده و معمولا" به کیفیت ، کاری نداشته است! بنابراین، اصلاح بنیادی و هدفمند آن ضروری است.

بی آن که تخلف را توجیه یا تایید کنیم، توجه داریم دانشجویی که مجبوراست در مدت زمان نه چندان زیاد، ‌بدون بودجه مناسب،‌ مقاله یا مقاله‌های ISI چاپ کند، بناچار مجلات ضعیف یا " سیاه " ISI را بیشتر سراغ می‌گیرد یا حتی به کارهای خلاف برای چاپ مقاله روی می‌آورد!

متولیان آموزش عالی در هشت سال گذشته که از افزایش هرگونه‌ای مقاله‌های نمایه شده در ISI،‌حمایت می‌کردند، بی تفاوت از آنچه بر سر علم و پژوهش می‌آورند، با خرسندی این افزایش غیر اصولی و کمی مقاله‌ها را به نام توسعه واقعی به کام ملت می‌ریختند. مدیران دانشگاه‌ها نیز چاپ کنندگان این مقاله‌ها را به شدت تشویق کرده ، جوایز و پاداش‌های قابل توجه به آنان می‌دادند.

مگر دردِ توسعه نیافتگی ما، کمبود چاپ مقاله در ISI است؟ همه ی ما و به ویژه آنان که دلسوزترند منصفانه می پذیرند که رتبه علمی واقعی ما را تعداد مقاله‌ها و تعداد ارجاعات به آن ها و مانند آن تعیین نمی‌کند،‌ بلکه سیاهه‌ نوآوری‌ها،‌تولیدات و ثروت‌های تولید شده و صادرات تعیین می‌کند. ISI را تنها در قواره.وحد خودش، آن هم در صورت چاپ مقاله‌های سودمند برای کشور، بها بدهیم.

همچنین برخی از همکاران محترم دانشگاهی متاسفانه، همزمان در دانشگاه‌های متعدد به تدریس، راهنمایی و یا مشاوره پایان نامه‌های دانشجویی مشغولند و ظاهرا هیچ نظارت بایسته‌ای بر کار آن‌ها به عمل نمی‌آید. برای نمونه، شماری از این عزیزان همزمان 10 و حتی بیش از 20 پایان نامه را در مقاطع متفاوت راهنمایی یا مشاوره می‌کنند که در برخی از موضوع‌ها، اساسا تخصص هم ندارند! داوری پایان نامه، در کنار راهنمایی و مشاوره آن‌ها نیز به شکل «گردشی – رفاقتی»، - و نوعی داد و ستد – بدون دقت کافی، احساس عمیق مسؤولیت و با مسامحه فراوان، میان شماری از اعضای هیئت علمی انجام می گیرد. مقصود اصلی آن‌ها، افزون بر خواسته‌های مادی، دستیابی هرچه سریعتر و آسان تر بر آن تعداد از مقاله‌های ISI است که برای ارتقای آنان در نزدیکترین زمان ممکن کفایت کند.

و چنین است که انبوه پایان نامه ها پس از "دفاع"، در کتابخانه های غریبِ گروه های آموزشی ، دانشکده یا دانشگاه ، در حسرت مراجعه به خود، خاک می خورند. پایان نامه هایی که اگر هم خریده نشده اند؛ عموما" از نیاز سنجی و هدف گیری نیازهای کشور، بی بهره اند!

هم چنین، استفاده از "رفاقت‌های منفعتی"، رانت‌های اطلاعاتی و سوداگرایانه‌ی شماری از هیئت‌های علمی یا برای گرفتن تایید «مقاله‌ها»و طرح‌های پژوهشی خود از همکاران دیگر، به عنوان داوران و ارزیابان مقاله ها و طرح ها – که ظاهرا به شکل محرمانه انجام می‌گیرد! – در سال‌های اخیر با شدت در حال افزایش بوده است. که امید می‌رود با بازنگری همه جانبه آن‌ها و توجه جدی، عالمانه و مسؤولانه ،‌چنین خلاف‌های سوداگرانه از ساحت دانشگاه رخت بربندد.

با تاکید بر این مهم که استاد و معلم در هیچ شرایطی نباید از سخت کوشی و خدمت به مردم غفلت کنند، اما رویه‌های نادرست وغیر حرفه‌ای و اخلاقی بالا – و بسیاری موارد ناگفته دیگر – اگرچه که ان‌شاءالله زیاد نیستند اما به هر میزان که باشد، هرگز در شأن استاد دانشگاه نیست.

بدیهی است تا نگاه‌ها، ساختارها و شرایط از بنیاد، متحول نشود این رفتارهای ناصواب به دلایل متعدد و چند وجهی، افزایش هم خواهد یافت.

دراین جا، تاکید بر دو نکته را ضروری می‌داند: نخست ، هرگز قصد جسارت به ساحت همکارانِ از جمله دانشگاهی را نداشته و بی آنکه فرد یا افرادی در نظر باشند، شرایط حاکم بر نحوه و چگونگی ارتقا، مورد انتقاد است. و دوم، اطمینان دارد که بسیاری از همکاران ارجمند نیز از چنین وضعیتی که بر ارتقا حاکم شده است، ناراضی هستند و در برابر سیلی که راه افتاده است، کار زیادی از امثال بنده و آن‌ها بر نمی‌آید. باید عالمانه و منصفانه به طور ریشه‌ای زیر ساخت‌ها، سیاست‌ها و آیین نامه‌ها، اصلاح شود. در واقع با آش داغی که با نگرش کمی گرایانه برای ما پخته‌شده است، که همچون آتشی «گلوی خشک و تر» را با هم می‌سوزاند و در مسابقه کاذبی که سال‌هاست به راه افتاده است، به جهات معنوی برنده واقعی وجود ندارد و کرامت انسانی و علم و عالم از جمله آسیب دیدگان آن است!

در حالی که باید از سرمایه‌های خود، به ویژه معلمان و استادان عملا" مراقبت و حمایت کنیم. اما متاسفانه در کشور ما چنین حمایتی انجام نگرفته است. ما، یاد نگرفته ایم از داشته های ارزشمند خود به درستی پاسداری کنیم.

از سَرِ انصاف، یک استاد و صاحبنظر فرهیخته و مسؤول، یک پژوهشگر متعهد و خلاق، یک هنرمند فرزانه صادق، یک معلم شجاع و عاشق، یک کارمند وظیفه شناس، یک کارآفرین و صنعت گر با وجدان، یک کارگر و کشاورز سخت کوش و حلال خور، یک پرسشگر و منتقد خیرخواه ، شجاع ، صادق و دلسوز در این زمانه و این دیار چقدر می‌ارزد؟ استادی که به ویژه با سلوک و منشی اخلاقی،‌عدالت خواهی و رعایت انصاف و ادب،‌مجیزگوی اهالی قدرت و ثروت نباشد و با تأسی بر فرموده امام علی (ع) که «بر شخصیت و ارزش خود استوار باشید و راه خود را بروید» تنها خدای را می‌پرستد و برای خدمت مستمر در همه مراحل زندگی، در هر شرایطی اعتبار خود را حفظ می‌کند که گفته‌اند «حرمت امام زاده به متولی است».

این‌ آدم‌ها که دنیا برایشان تنگ است و سودای آسمان را دارند در جامعه و کشور ما چقدر می‌ارزند؟ دریغ است که «مرغ تخم طلا را به یک تخم طلا بفروشیم!

«مقاله» سازی و تولید مقاله‌های تقلبی و جعلی؛ اخذ پذیرشِ چاپ فوری مقاله در بسیاری از مجلات بی‌هویت، سرقت‌های علمی و کپی برداری از پایان نامه‌ها و خرید و فروش آن‌ها و مقاله‌های علمی دیگران، تهیه پروژه‌های دانشجویی، ترجمه رساله‌های خارجی به فارسی و یا ترجمه رساله‌های فارسی به انگلیسی، دلال بازی شرم آور و گسترده، همه و همه از جمله رخدادهای مذمومی است که قارچ گونه رشد کرده و با تاسف عمیق، شاهد گسترش آن در بین دانشجوین و ظاهرا برخی از اعضای هیئت علمی هستیم. فروش بدون رنج کالای تقلبی به نام علم و پژوهش با قیمت‌های متفاوت ، که باورش برای دلسوزان با صفا بس دشوار و تلخ است . برای نمونه اگر سری به خیابان انقلاب – این فرهنگی ترین خیابان ایران – حوالی دانشگاه تهران و میدان انقلاب و وبگاه ها بزنیم، شاهد «بازار مکاره و گرم!» و تبلیغات بسیار گسترده‌ی این «خرید و فروش و تجارت ناپاک از سوی ده‌ها شرکت،‌ دلالان و عوامل آن‌ها هستیم و احدی هم مزاحم آن‌ها نیست! دانشگاه‌ها نیز در برابر این تخلفات و تقلبات علمی گسترده، عموما" بی تفاوت‌اند و اگر به فوریت و ریشه‌ای کاری نکنیم، دود آن نیز به چشم همه ما کشتی نشینان خواهد رفت. دستگاه‌های نظارتی مسئول،‌مسئولان فرهنگی و دوستداران واقعی علم و پژوهش چه می‌کنند؟

سخن از «علم فروشی» است. سخن از بازیچه شدن علم توسط دلالان است. فروکاستن علم و پژوهش به تشریفات و سوداگری و ارتقاء و ... واین برای آن‌ها که عمری را با عشق به کار مطالعه و پژوهش و دانشجویی روزگار گذراندند، موجب شرمندگی و تاسف عمیق است. این وضعیت آیا چیزی جز اهانت به منزلت اجتماعی و فرهنگی دانشگاه و حیثیت علمی کشور است؟

البته و خوشبختانه، به تازگی وزارت علوم دولت تدبیر و امید، از تدوین آیین نامه‌ای پیشنهادی در زمینه تخلف علمی و تهیه کتابچه‌ای برای دانشجویان و استادان خبر داده است و در تلاش است تا قدم‌های مفید در این جهت بردارد،‌اما این گام‌ها ناکافی است و با پدیده‌ای با این وسعت باید هماهنگ، همه جانبه و فرابخشی برخورد شود.

در یک نگرش فراگیر باید پذیرفت که اصلی ترین دلیل وضعیت شرم آور بازار مکاره‌ی مقاله سازی، مقاله فروشی ، پایان نامه فروشی و حضور گسترده دلالان در این قلمروها، بدون تردید ضعف بسیار شدید دانشگاه‌هاست . اگر مدیریت‌های دانشگاه و اساتید محترم جملگی وظایف خطیر خود را انجام دهند، ریشه‌ی این نوع تجارت های پلید، می سوزد و این مصیبت‌ها رخت برمی بندد . اعضای هیئت علمی باید با عنایت به وقت و توان علمی خود و براساس شاخص ها و ضوابط پذیرفته شده و معتبر جهانی ، در هر زمان ؛ تعداد محدودی پایان نامه را واقعا" راهنمایی کرده یا مشاوره دهند. اگر این مهم انجام نگیرد؛ مدیران دانشگاه ، معاونت های آموزشی و پژوهشی دانشگاه و دانشکده ها و مدیران محترم گروه های آموزشی ؛ در همه ی مواردی که تخلف انجام گرفته مسؤولند و باید پاسخگو باشند. باید از حریم پاک دانشگاه و اصلی ترین سرمایه های آن - اعضای هیئت علمی و دانشجویان – در عمل ، و به دقت پاسداری کنند . و آبروی اکثریت این دو قشر عزیز دانشگاه را که می کوشند در محدوده وظائف خود کار و فعالیت کنند، نه تنها حفظ که پیوسته ارتقاء دهند.

بخش عظیمی از کپی کاری، تقلب علمی و عدم انجام درست وظایف از سوی شماری از دانشگاهیان از جمله ریشه در عدم شایسته سالاری واقعی دارد. ریشه در رفتارهای غیر متعارف و غیرفرهنگی سال‌های گذشته دارد. ریشه در دولتی بودن دانشگاه‌ها در کشور است. طبیعتا دخالت‌های روزانه و ریز و درشت اهالی سیاست و دولت در دانشگاه و علم خاستگاه عموم آسیب‌ها و ناکارآمدی‌های موجود است. حاصل مجموعه‌ای بی تدبیری‌هایی که آسیب های جبران ناپذیری به جامعه و اخلاق و در و اقع منافع ملی وارد کرده است. باید همّت کرد و در سایه فضل خدا، و یکپارچگی و هم افزایی توان همه دوستداران علم ، فرهنگ و فضیلت کاری کرد. باید به سوی دانشگاه مطلوب رفت.

دانشگاه مطلوب، دانشگاه مستقل و ملی است که از بیرون در امور آن‌ دخالت نمی‌شود و برنامه‌ها، آیین نامه‌ها و مقررات به آن دیکته نمی‌شود. دانشگاه مبتنی بر فرهنگ و اخلاق، قطعا" می‌تواند در چارچوب نظام و منافع ملی در همه مسایل خود را اداره کند.

به عنوان اصلی ترین نمونه و بر اساس آمارهای متعدد، حداقل 100 هیئت علمی را که اغلب در علوم انسانی مشغول به خدمت بودند، به دلایل غیر اصولی، دستوری و زودهنگام بازنشسته کردند و بسیاری از دانشجویان را از دانش و تجربه آن‌ها محروم کردند. بازنشستگی زوری بسیار رنج آور است. به ویژه که با پیش زمینه سیاسی و تبعیض آمیز باشد. اوج این اقدامات ناصواب را در دانشگاه‌های علامه طباطبایی و تهران شاهد بوده‌ایم!

به راستی در مفهوم دانشگاهی، استاد کیست و چه کسی شایسته این عنوان فاخر است؟

فردی خبره، فرهیخته، مرجع و صاحب اجتهاد در رشته تخصصی خود و دارای مقام شامخ استادی و برخوردار از ویژگی‌های تحسین برانگیز پرشمار علمی، فرهنگی و اخلاقی که اساسا در پی نام، نان، شهرت و پُست نیست و دنبال خدمت به مردم است.

در روزگاری نه چندان دور بزرگانی در دانشگاه عنوان استاد را داشتند که نمونه‌های از فرزانگان اخیر، استادان گرانسنگی ماننده زنده یادان استاد مرتضی مطهری، دکترعلی شریعتی، دکتر یدالله سحابی، جلال آل احمد، علی اکبر دهخدا، دکترعبدالله شیبانی، دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر حسابی، دکتر عبدالحسین زرین کوب، استاد پور داود، دکتر کمال الدین جناب، دکترابوالقاسم گرجی، دکتر محسن هشترودی، دکتر محمد قریب، بدیع الزمان فروزانفر، عبد العظیم قریب، محمد معین، جلال الدین همایی، دکترناصر کاتوزیان و ... که همگی از جایگاهی رفیع برخوردار بوده و ماندگار خواهند بود.

بر ما چه رفته است که امروزه یافتن چنین بزرگانی در دانشگاه بسیار دشوار است؟

امروزه در مفهوم عام به هرکس در دانشگاه تدریس و یا پژوهش می‌کند، استاد می‌گوییم و در کابرد خاص،‌استاد کسی است که برابر آیین نامه ارتقای هیئت علمی،‌همه مراحل ارتقا را در دانشگاه گذرانده باشد و از امتیازاتی برخوردار است که افزایش حقوق و دریافت‌هایش نسبت به مرتبه های دیگر اندکی، بیش تر است !

بسیاری از اعضای هیئت علمی شاغل در گروه‌های آموزشی نیز تکاپوی عجیب و غربیی برای دستیابی به این عنوان از خود نشان می‌دهند و از آن جا که چاپ مقاله به ویژه در مجله‌های ISI، نقش شایانی در دستیابی به این مقام دارد و طبیعتا بازار آن بسیار گرم است! این روند را هرچه بنامیم علمی نامیدن آن سخت دشوار است!

مقاله نویسی و در بسیاری موارد کتاب نویسی که به کار ارتقاء می‌آیند، بازاری بسیار آشفته و در بسیاری موارد خلاف نیز دارند که بر اهل نظر و فرزانگان دلسوز و منصف پوشیده نیست. انگار مسابقه‌ای است که نه توقف داشته و نه برنده‌ای دارد.

با این همه و بسیاری ناگفته‌ها، آیا در زمانه ما، عنوان «استاد»، لااقل در گستره وسیعی،‌معنای راستین خود را از دست نداده است؟

پژوهش برای ارتقا، مصیبت بزرگی است. این رویکردِ غلط، توان دانشگاهیان و سرمایه ملت را به هدر می‌دهد. بر عکس، پژوهش هدفمند برای تولید علم، توسعه فناوری،‌تجاری سازی،‌تولید انبوه و خلق ثروت؛ در عین افتخار، طبیعتا به مقاله سودمند و ارتقای ارزشمند نیز می‌انجامد.

تاکید می کنیم که پیشرفت های خیره کننده علمی و فنی در آغاز هزاره ی سوم، فرصتی برای غفلت نمی گذارد و مگر می شود هم چنان پژمردگی علم را در کشور به نظاره نشست؟ علم وفناوری باید از حاشیه به متن زندگی جامعه وارد شود. به تعبیر مرحوم پروفسور عبدالسلام " متأسفانه دربسیاری از کشورهای درحال توسعه، به علم به عنوان یک فعالیت حاشیه ای نگاه می کنند... در حالی که علم در حکم نان شب است."

سخنِ سقراط حکیم (درقریب 400سال پیش از میلاد مسیح) نیز، بسیار پند آموز است:

" فقط یک چیز خوب وجود دارد و آن دانش است، و فقط یک شیطان و آن نادانی است".

اطمینان حاصل است که در سایه ی عشق، آگاهی ، تلاش و انسجام ملی، پیشرفت واقعی درعلوم و فنون روز، هم سزاوار مااست و هم امکان پذیر .

در شروع سال نو تحصیلی ، تاکید می نماید که اگر چه زیبنده نیست که جامعه دانشگاهی درگستره وسیعی در انفعال روزگار بگذراند و حداقلِ نشاط علمی را نداشته باشد، بر همه ی ما فرض است که در راستای آموزش و پژوهش روز آمد و مورد نیاز کشور، شأن و جایگاه دانشجویان عزیز و اساتید ارجمند را رعایت کرده و در عمل آن را مورد توجه قرار دهیم.

جدایی آموزش و پژوهش - به ویژه در علوم محض - از نیازهای مبرم جامعه،و کمبود چشمگیر پژوهش های کاربردی- بومی؛ به نوبه خود گواه دیگری برجدایی دانشگاه از مشکلات کشور است.

نخبه گرایی وبی تفاوتی انبوهی ازدانشگاهیان نسبت به مسایل اجتماعی، وصِرف گلایه از این که از منزلت واقعی در جامعه و بین مسؤولان برخوردار نیستند، دلایل موجهی برای گریز از مسؤولیت های خطیر انسانی نیست.

دانشگاهیان، اساتید و پژوهشگران گرانقدر، نیز واقعا" مسؤولیت عظیم دینی، اجتماعی و تاریخی دارند و ضروری است که در عرصه های گوناگون اجتماعی حضوری پررنگ و واقعی داشته باشند وشایسته است با هوشیاری و نقدهای واقعا" کارشناسانه ٬مشفقانه ٬ شجاعانه و مسؤولانه ; آرامش کاذب را از مسؤولینی که به وظایف خود عمل نمی کنند بزدایند وبرای شناسایی جایگاه والای خود به جامعه قدم های اصلی و بلندی را بردارند. و پیوسته در خاطر داشته باشند که دانشگاهیان در عموم عرصه های کشور به ویژه توسعه علمی نقش و رسالت ممتازی دارند و نباید در برابر موضوعاتی مانند بریدگی دانشگاه ازجامعه، کنکور زدگی، استعداد کشی نسل جوان، و تبدیل شدن دانشگاهها به کارخانه های مدرک سازی، بی تفاوت باشند.

انجمن ها و نهادهای علمی پژوهشی نیز باید با حساسیت ویژه مسایل جامعه را دنبال کنند و از موضعِ دانشمندان و پژوهشگران ارجمند کشور، با گسترش علم به متن جامعه و نیازهای ملموس آن شکاف بین جامعه و دانشگاه را به سهم خود پرکنند. چنانچه ما دانشگاهیان در برابر مسایل اجتماعی آنهم به گونه ای که در شأن این جایگاه رفیع است موضع گیری های مسؤولانه، اصولی، علمی و کارشناسانه نداشته باشیم، چه انتظاری داریم که دولتمردان نیز بتوانند یا بخواهند و ظایف خود را در یک تعامل واقعی به درستی به انجام برسانند؟ هر چند که مسؤولیت آنها بسیار سنگین و خطیر است.

با تأکید براین مطلب که شرایط کارِ مولّد مفید و روز آمدبرای ما دانشگاهیان بسیار سخت است، اما در برابر پیشرفت های حیرت آور کشور های علمی جهان، و نظام غیر عادلانه علمی کنونی آیا مانیز نباید برای رسیدن کشوربه خوداتکایی و در یک جهاد باشکوه علمی و پژوهشی و با مشارکت سازندة جمعی پای پیش گذاریم و کاری بکنیم؟

تلاش مستمر و مبتنی بر مقتضیات زمان و در پیوندی ارگانیک با جامعه و در جهت استقرار بایسته یک زندگی اخلاقی هدفمند همراه با رفاه عمومی و عدالت اجتماعی از دغدغه های اصلی هر انسان ، به ویژه یک روشنفکر و نخبه ی مسؤول به شمار می آید. اگر هر یک از ما در انجام رسالت خطیر خود مسؤولیت پذیر نباشیم ؛ آثار نا مطلوب جبران ناپذیری بر رشد و تعالی جامعه وارد می سازیم .

بنابراین، تحت هر شرایطی – هر چند بسیار دشوار- باید به مسؤولیت خطیر خود عمل کنیم که غفلت از آن زیان های جبران ناپذیری را بر کشور وارد می سازد. علما در پیشرفت و توسعه علمی کشور نقشی ممتازو بی بدیل را دارند و در برابر خداوند سبحان نیز باید پاسخگو باشند. همدلی ، همکاری و هماهنگی میان اساتید و پژوهشگران و تلاش مستمر برای نهادینه کردن واقعی امر پژوهش و توسعه علمی ، و تکیه بر سرمایه های بی انتهای انسانی و شکوفایی آن، سربلندی کشور را در پی دارد. می دانیم که شرایط بسیار سخت است، و تحقق این همه ، درکنار دیگر ملزومات، قطعا" نیازمند بستری آرام و امنیتی درخوراست. اما و در هر صورت ، فرصت چندانی نداریم. به قول خیام:

ساقی گُل و سبزه بس طربناک شده است/ دریاب، که لحظه ای دگر خاک شده است

برخیز و گُلی بچین که پیش از من و تو/ بس سبزه دمیده است و خاشاک شده است

جایگاه دانش و فناوری و حاصل آن توسعه علمی ، در کشور بسیار نازل و درمجموع، سخت شکننده است. و تنها به شرط عزم برنامه ریزی شده و انسجام ملی و همتی عالی ، قابل پیشگیری است .درمان ریشه ای این معضلات عمیق و کهنه در مسیر توسعه واقعی علمی کشورو ایجاد تحول بنیادی در نظام آموزشی منجمد و فرسوده موجود، البته نه کاری یک شبه است و نه از عهده یک وزارتخانه ، یا چندین وزارت درگیر در مسایل آموزشی، و پژوهشی برنمی آید. دانشگاهیان نیز به تنهایی قادر به علاج ریشه ای نیستند. هرچند که همه وظیفه داریم تمام توان خود را به شیوه ای علمی و اصولی، دراین مسیر مقدس به کار گیریم.

تاکید می نماید که ایجاد آرامش و امنیّت واقعی در کشور از ضروری ترین نیازهای این زمانه است که البته، بیشترین مسؤولیت دراین جهت برعهده مسؤولان محترم کشور است. تا همه از طعم شیرین امنیت ، اظهار نظر و نقد مشفقانه و آزادی بیان و تعامل، کار، تلاش و سازندگی و توسعه واقعی بهره مند گردند. باید بتوانیم – و اگر بخواهیم ، واقعا" می توانیم- بین خود و به عنوان شهروندانی با حقوق یکسان به درستی گفتگو کنیم، محبت بورزیم و خدای ناکرده کفران نعمت نکنیم .

با بهره‌مندی از تعالیم ارزشمند اسلام و درسایه عقلانیت و خردورزی اساس کار باید، جذب و رشد واقعی همگان باشد. بسیار پسندیده است که افراد عاشق و ایثارگر را در هر قشری جذب کرد. اما هنر بزرگ تر جذب افراد کم انگیزه یا به انفعال رفته و ارتقای آنان است. خوبان را باید تکثیر کرد. و مخالفان، بی تفاوت ها و بریده ها را جذب!

چه کنیم که همه باور کنیم که توسعه و پیشرفت واقعی در فضای سرشار از اعتماد ، همدلی آزاد اندیشی و آرامش ، امید و تلاش آگاهانه و هدفمند رخ می دهد . هم چنین درعمل بپذیریم که نه تنها جوانان که آحاد جامعه به شادی و نشاط اجتماعی و آرامش واقعی سخت نیازمندند تا در کنار دیگر ملزومات، از مجموعه ی داشته‌های ملت ، نهایت استفاده مناسب را ببرند. در دانشگاه نیز برنامه ریزی باید به گونه ای باشد که برای حداکثر بازدهی و هم افزایی، انرژی و وقت همه دست اندرکاران آن هماهنگ و بهینه مدیریت شود. قبول کنیم که حفظ کرامت انسانی و تخلیه سالم انرژی دانشجویان که بهترین سال های دوران جوانی خود را در دانشگاه می گذرانند و سودمندی بیش از پیش همه آنان نه تنها برای توسعه علمی که برای حفظ و ارتقای سلامت و بهداشت جسم و روان آنان فوق العاده ضروری است.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۲۹ مهر ۱۳۹۳ / ۱۲:۰۱
  • دسته‌بندی: یادداشت
  • کد خبر: 93072916447
  • خبرنگار :