«آنچه در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته اتفاق افتاد، پیروزی جریان اصلاحطلب نبود، همچنان که پیروزی جریان اصولگرا هم نبود.»
این بخشی از اظهارات حجتالاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحیمقدم، سخنگوی جامعه روحانیت مبارز در گفتوگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، است. او ضمن ارائه تحلیل خود از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و پیروزی حسن روحانی در این انتخابات، میگوید: اصلاحطلبان در انتخابات سال گذشته از روی ناچاری به "روحانی" رای دادند، همچنانکه رای اصولگرایان به احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری دور نهم و دهم نیز از روی ناچاری بود.
این نماینده اصولگرای مجلس حل مشکلات اقتصادی، حمایت از فعالیت های فرهنگی دینی، ایجاد ثبات و آرامش در کشور و بهبود مناسبات سیاسی داخلی و خارجی را از جمله مطالبات مردم از حسن روحانی میداند و معتقد است: طیف کوچکی از جریان اصلاحطلب هم انتظار دارند کسانی که در حوادث بعد از انتخابات سال 88 دچار مشکل شدند، یا دچار حصر شدهاند و یا به زندان افتادهاند آزاد شوند. یا انتظار دارند در مسائل فرهنگی آزادیهایی داده شود که احیانا با اصول و مبانی نظام سازگار نیست.
سخنگوی جامعه روحانیت مبارز در پیشبینی خود از احتمال بازگشت احمدینژاد به عرصه سیاسی نیز با بیان اینکه احمدینژاد جریان مهمی پشت خود نداشت و صرفا یک شخص با حلقه کوچکی از اطرافیان است، میافزاید: البته رفتارهای عامهپسند خصوصا در جریان توزیع پول و یارانهها، محبوبیت سطحی و گذرا برای ایشان به وجود آورد اما چنین حمایتهایی ماندگار نیست؛ بنابراین احمدینژاد اگر هم وارد عرصه سیاسی شود، مقبولیتی ندارد.
مشروح گفتوگوی ایسنا با مصباحیمقدم در زیر میآید:
تحلیل شما از نتیجه انتخابات ریاستجمهوری 24 خرداد سال گذشته و رای به حسن روحانی چیست؟
من سالگرد انتخابات سال گذشته و مهمتر از آن ولادت باسعادت حضرت بقیهاللهالاعظم (عج) را تبریک میگویم و امیدوارم شرایط کشورمان و کشورهای همسایه بهبود پیدا کند و فرج حضرتش نزدیک باشد.
آنچه در انتخابات سال گذشته رخ داد ابتدا حضور خوب مردم پای صندوقهای رای بود که باعث شد تعبیر مقام معظم رهبری برای حماسه سیاسی واقعا محقق شود. این در شرایطی بود که تحلیلهای بیگانه نشان میداد انتخابات، پرشور نخواهد بود اما حضور 73 درصدی مردم نشانگر شور انتخاباتی بود.
نکته دوم این بود که نه اصولگرایان توانستند در این انتخابات به یک وحدت برسند و کاندیدای واحدی داشته باشند و نه اصلاحطلبان توانستند به موفقیت کاندیدای خود دست یابند، با اینکه به کاندیدای واحد رسیده بودند ولی پیشبینیها حکایت از این داشت که درصد رای بسیار پایینی دارد و موفق نخواهد شد. حتی پیشبینی این بود که اگر انتخابات به دور دوم کشیده شود کاندیدای اصلاحطلبان نمیتواند رای بیاورد. بیشتر پیشبینی میشد که آقای روحانی و یک کاندیدای اصولگرا به دور دوم بروند. طبعا رقابت بین اصولگرا و اصلاحطلب نبود. همین تعدد زیاد کاندیداهای اصولگرایان پدیدهای بود که مردم و طیف متدین و تابع جریان اصولگرا را به تحیر وا داشته بود. به عبارت دیگر آنها نمیتوانستند دست به انتخاب بین اصولگرایانی که در صحنه باقی مانده بودند بزنند و این برایشان دشوار بود.
از سوی دیگر آقای روحانی در جریان اصلاحطلب طبقهبندی نمیشد، پس تمایل به او از سوی مردمی که به طور معمول رایشان در حوزه اصولگرایان تعریف میشود امر دور از انتظاری نبود. کما اینکه برخی فعالان حامی جناب آقای روحانی از افراد شاخص جریان اصولگرا بودند و همین نشان میداد که احتمال اینکه رای بسیار بالایی از اصولگرایان به سبد آقای روحانی برود دور از انتظار نبود.
اما افزوده شدن حمایت اصلاحطلبان، سطح رای آقای روحانی را به بالای پنجاه درصد برد. جریان اصلاحطلب باید قبول کند که آنچه اتفاق افتاده پیروزی آنها نیست، همچنان که پیروزی جریان اصولگرا هم نیست. آقای روحانی در اصل از جریان اصولگرا و عضو بنیانگذار جامعه روحانیت مبارز و کسی بود که چند دور در لیست اصولگرایان نماینده مجلس شد و به سطح نایب رییسی مجلس رسید. ایشان از شخصیتهای برجسته درون نظام بود به نحوی که همواره مورد اعتماد امام (ره) و رهبری بود. انتخاب آقای روحانی نمیتوانست انتخاب خیلی متفاوتی باشد از آنچه پیشبینی میشد تحقق یابد.
البته این انتخاب از دور قبل متفاوت بود. در دور قبل آقای احمدینژاد یک کاندیدای اصولگرا بود گرچه او خود را کاندیدای جریان اصولگرا هم نمیدانست و این حرف درستی بود و معنایش این است که احزاب و تشکلها از جریان اصولگرا او را معرفی نکردند ولی از او حمایت کردند و تفاوت وجود دارد بین اینکه احزاب و تشکلهای اصولگرا کسی را به عنوان کاندیدا معرفی کنند یا در یک انتخاب ناگزیر به حمایت از او باشند.
تعبیر من قبل از انتخابات 84 نسبت به انتخاب آقای احمدینژاد این بود که ناچار به احمدینژاد رای میدهیم و این حکایت از عدم مقبولیت کافی آقای احمدینژاد در جریان اصولگرا داشت و شبیه به این در انتخابات 88 رخ داد.
و البته این بار با شدت بیشتری؟
بله با شدت بیشتری و تعبیر انتخاب بین بد و بدتر فراموش نمیشود. معنایش این بود که ایشان کاندیدای مطلوب جریان اصیل اصولگرا نیست ولی ناگزیر در تحولات سیاسی باید به حداقلها اکتفا کرد تا اهدافی که جریان اصولگرا دنبال میکند خیلی منحرف و دور از تحقق نشود.
به هر حال در انتخابات سال گذشته کسی انتخاب شد که از شخصیتهای بارز نظام بود. رهبر معظم انقلاب ایشان را بیست سال به عنوان نماینده خود در شورای عالی امنیت ملی داشتند و از آغاز شکلگیری مجمع تشخیص مصلحت نظام ایشان را به عنوان عضو مجمع منصوب کرده بودند. آقای روحانی در دفاع مقدس نقش فعالی داشت و همواره به عنوان حامی بلاتردید نظام جمهوری اسلامی و اصول و مبانی آن شناخته میشد. شاید یک تفاوت ادبیات و تفاوت رویکرد که ناشی از شخصیت معتدل آقای دکتر روحانی است موجب شد اقبال جریان اصلاحطلب و خصوصا جریان معتدل اصلاحطلب به سمت او سوق یابد ولی میدانیم اصلاحطلبان از روی ناچاری به ایشان رای دادند. شبیه آن اتفاقی که در دوره قبل برای اصولگرایان افتاد و اصولگرایان از روی ناچاری به آقای احمدینژاد رای دادند.
فکر میکنید چرا بعد از هشت سال مردم به گفتمانی کاملا متفاوت روی آوردند؟
این گفتمان مقداری متفاوت بود. این تفاوت هم به طور عمده تفاوت در اصول نیست بلکه تفاوت در ادبیات و تفاوت در دیدگاههاست. آقای روحانی به صورت تمام عیار همان اصول مورد قبول احمدینژاد را قبول دارد ولی رویکردش متفاوت است. تفاوتش هم در این است که آقای احمدینژاد آن اصول را با حدت و شدت بیشتری در تبلیغات خود مطرح میکرد و آقای روحانی ملایمتر و با ادبیاتی متفاوت. در عین حال رگههایی از دیدگاههای بینابینی در آقای روحانی دیده میشود که در مواضع آقای احمدینژاد نبود.
اصولگرایان نتیجه انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته را چطور پیشبینی میکردند؟
این احتمال داده میشد که انتخابات به دور دوم کشیده شود و رقابت بین آقایان قالیباف و روحانی باشد. احتمال قویتر این بود که در دور دوم آقای قالیباف پیروز انتخابات باشد و احتمال ضعیفتر این بود که آقای روحانی پیروز انتخابات باشد.
نتیجه انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته چه درسی برای اصولگرایان به همراه داشت؟
شاید مهمترین درس که قبلا هم تجربه شده بود ولی از آن استفاده نشده بود این بود که هرگاه اصولگرایان به تعدد کاندیدا برسند و به تعبیر برخی گروههای این جریان به رقابت درون جناحی بپردازند به موفقیت دست پیدا نمیکنند. البته بخشی از جریان اصولگرا تصورات نادرستی از عرصه سیاسی کشور داشتند. تصورشان این بود که جریان اصلاحطلب مرده است. من همان زمان گفتم که هرگز اینچنین نیست بلکه این جریان زنده است اما تضعیف شده و اصلاحطلبان پراکنده شدهاند اما احتمال دارد در جریان انتخابات ریاستجمهوری مجددا دست به سازماندهی بزنند و انسجام خود را به دست بیاورند که این اتفاق افتاد اما وزن جریان اصولگرا وزنی نبود که اگر رقابت تنگاتنگی بین یک کاندیدا از سوی جریان اصولگرا با یک کاندیدای اصلاحطلب بود و یا حتی آقای روحانی به عنوان کاندیدایی که موضع بینابینی میگرفت بتواند موفق باشد.
یعنی معتقدید که در آن صورت اصولگرایان پیروز انتخابات بودند؟
اگر چنین اتفاقی میافتاد برای من روشن است که اصولگرایان پیروز میشدند.
درس دیگری که اصولگرایان گرفتند این است که تعدادی از شخصیتهای اصولگرا که شایستگی کاندیداتوری برای ریاستجمهوری هم دارند بدون اینکه اقدام به هماهنگی و همکاری کنند وارد جریان انتخابات شدند، خود را مطرح کردند و پیشبینیها این بود که نتیجه، ناکامی خواهد بود. بعضی از اینها ادعایشان این بود که ما با هم تفاهم کردهایم که به فرد واحد برسیم ولی از اول تحلیل شد که اینها بر تفاهم پایدار نخواهند ماند. این شاید دومین بار است که چنین اتفاقی میافتد. یکی در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و یکی در انتخابات سال 84. همان زمان هم آیتالله مهدوی کنی که خداوند انشاءالله سلامت را به ایشان باز گرداند فرمودند بروید با هم به فرد واحد برسید و تفاهم کنید اما دیدیم که تفاهم نکردند و انتخاب آقای احمدینژاد کاملا پیشبینی نشده بود.
به وضعیت اصلاحطلبان اشاره کردید، آیا موافقید که با نتیجه انتخابات ریاستجمهوری، موضع اصلاحطلبان تقویت شده است؟
وضعیت اصلاحطلبان با ریاستجمهوری آقای روحانی و میدان دادن به اصلاحطلبان برای قبول پستها و مسئولیتها تقویت شده و طبعا آنها الان از جایگاه برتری وارد مسائل سیاسی شدهاند اما اصلا معنا و مفهومش این نیست که انسجام کامل در آنها وجود دارد. اظهاراتشان را میبینیم، تفاوتهای جدی بین مواضع بخش تند و کند اصلاحطلبان مشاهده میشود. ضمن اینکه معنایش این نیست که در شرایط حاضر اصلاحطلبان مقبولیت خوبی در میان جامعه کسب کردهاند بلکه پارهای از عملکردها که یادآور تندرویهای دوران اصلاحات است موجب بازگشت بعضی از مردم از جریان اصلاحطلب هم شده و حتی من تصور میکنم این اثر منفی بر روی دولت آقای دکتر روحانی هم گذاشته و خواهد گذاشت.
اگر این جریان (اصلاحطلبان) به مبانی دینی مردم توجه داشته باشد و اصول ارزشی انقلاب اسلامی را نه از باب مصلحت، بلکه از باب التزام و اعتقاد پیگیری کند حتما نتایج متفاوت خواهد بود.
دولت آقای روحانی چطور میتواند پاسخگوی مطالباتی باشد که در نتیجه انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته بین مردم به وجود آمده و چطور میتواند امید موجود در جامعه را حفظ کند؟
انتظاراتی که از آقای روحانی است از بخشهای مختلف متفاوت است. توده مردم که به صورت قوی هم به آقای روحانی رای دادند از روستاها و شهرهای کوچک انتظارشان به طور عمده حل مسائل و مشکلات اقتصادی است. در میان شهرنشینها هم اقتصاد و فرهنگ دینی جامعه مطالبهای بسیار قوی است و انتظار آنها رویکرد مثبت به فعالیتهای فرهنگی و حمایت از فعالیتهای فرهنگی دینی است. بخش دیگری از جامعه که از نظر وضعیت اقتصادی شرایط بهتری دارند و از نظر شرایط اجتماعی هم اوضاع بهتری دارند، انتظاراتشان به طور عمده این است که شاهد ثبات و آرامش در کشور و بهبود مناسبات سیاسی داخلی و خارجی باشیم.
طیف کوچکی از جریان اصلاحطلب و هواداران آنها هم انتظارات دیگری دارند. انتظارات آنها به طور عمده تغییراتی است که در ابعاد سیاسی فرهنگی کشور رخ دهد. انتظار اینکه کسانی که در حوادث بعد از انتخابات سال 88 دچار مشکل شدند و احیانا جایگاه اجتماعی خود را از دست دادهاند یا دچار حصر شدهاند و یا به زندان افتادهاند آزاد شوند، مربوط به این قشر و جریان کوچک است. انتظار اینکه فارغ از رعایت خط قرمزها و اصول و مبانی، مناسبات ایران با آمریکا و اروپا تحول پیدا کند از انتظارات این گروه کوچک است. انتظار اینکه در مسائل فرهنگی آزادیهایی داده شود که احیانا با اصول و مبانی نظام جمهوری اسلامی سازگاری جدی ندارد متعلق به این طیف کوچک است.
نگرانی من این است که چون این طیف کوچک صدای بلندی دارند و از کسانی هستند که رسانههای زیادی در اختیار دارند بتوانند خواستههای خود را به عنوان خواستههای اکثریت بیان کنند و احیانا بر روی تصمیمگیریهای دولت و رییسجمهور اثر بگذارند. اگرچه آقای روحانی با آن سوابق و مبانی که دارند حتما تسلیم آنها نخواهند شد اما گاهی ممکن است سخنانی بگویند که این طیف کوچک را خوش آید و همینها مایه دردسر برای دولت ایشان شود.
احتمال ظهور مجدد احمدینژاد و جریان مرتبط با وی در عرصه سیاسی را چقدر محتمل میدانید؟
آقای احمدینژاد جریان مهمی را پشت خود نداشت. آقای احمدینژاد یک شخص با حلقه کوچکی از اطرافیان است. برای همین هم وقتی ایشان در سال 88 برای بار دوم انتخاب شد و میرحسین موسوی از موفقیت باز ماند بعضیها دست به مقایسه میزدند که اگر موسوی پیروز میشد چه اشکالی داشت و شاید هم بهتر عمل میکرد ولی نگرانی من این بود که آقای میرحسین موسوی پایگاه اجتماعی و جریان سیاسی داشت. اگر میایستاد، بحران میآفرید اما آقای احمدینژاد هیچ پایگاه سیاسی و اجتماعی قابل توجهی نداشت و دیدیم در ماجرای عزل وزیر اطلاعات ایستاد اما هیچ کس از جای خود نجنبید و هیچ جریانی به حمایت از او برنخواست. حتی این موضوع موجب تعجب برخی از اطرافیان کمدان او شد که چرا مردم به خیابانها نیامدند.
من تصور نمیکنم آقای احمدینژاد بتواند برای بار دیگر به میدان بیاید و به موفقیتی دست پیدا کند.
رفتارهایی که عامهپسند بود خصوصا در جریان توزیع پول و یارانهها، محبوبیت سطحی و گذرا برای ایشان به وجود آورد. اگر برخی امروز از او یاد کنند در واقع به خاطر رفتارهای نمایشی ایشان است که میتوانست افکار عمومی را تا حدی به خود جلب کند اما چنین حمایتهایی ماندگار نیست.
پس شما معتقدید در صورت ورود احمدینژاد به عرصه سیاسی، او مورد استقبال قرار نمیگیرد؟
بله اگر وارد عرصه سیاسی شود هم مقبولیتی ندارد. به ویژه اینکه آقای احمدینژاد در دو سال آخر تمام دستاوردهای شش سال اول خود را تخریب کرد.
گفتوگو از خبرنگار پارلمانی ایسنا: الهه حمیدیکیا
انتهای پیام