پرداخت سبد کالا به اقشاری از مردم در روزهای اخیر و شکلگیری برخی صفهای طولانی و باقی حواشی آشنای مربوط به چنین مواردی، موجب شده تا بسیاری از منتقدان و مخالفان دولت، این شیوه را «خلاف کرامت انسانی» مردم قلمداد کنند و در مذمت آن، حتی به یادآوری شعارهای زمان انتخابات دکتر حسن روحانی ناظر بر انتقاد به شیوه دولت قبل در پرداخت یارانه و آنچه بعضا « گداپروری» خوانده میشد، بپردازند.
البته هدف این نوشتار، تأیید همه اقدامات دولت یازدهم، بویژه شیوه پرداخت سبد کالا و تخصیص یارانهها نیست که این فقره در جای خود جای بحث فراوان دارد. نوشتار زیر فقط درپی طرح چند واقعیت تلخ و چند پرسش از کسانی است که در طول سالیان پشت سر، تنها براساس گرایشهای سیاسی و فکری خود و بهمنظور تخطئه گروه مقابل، کارشان پاک کردن صورت مسأله و پرهیز از علتیابی بوده و همچنان خواهد بود، همانهایی که مسوولیتشان در ایجاد وضعیت فعلی اگر به اندازه همان مجریان دیروز نباشد، کمتر نیست.
این روزها برخی اهالی رسانه و افرادی در قبال وضعیت معیشتی اسفبار بخش بزرگی از اقشار جامعه فریاد «واکرامتا» سر دادهاند که دست کم در هشت سالی که عمدتا سیاستهای اعمالی دولت وقت، شرایط را به این روز کشاند، نهتنها لب به انتقاد نگشودند، بلکه در جرگه هوراکشان و هلهلهسردهندگان برای اجراکنندگان همان سیاستهای غلط و غیرمدبرانه بودند و احدی را یارای عرضه اندام مقابل آنها نبود و اگر صدایی هم از گوشهای برمیخاست، با «آتش تهیه» خود، آن را در نطفه خفه میکردند.
روی سخن با کسانی است که «امروز» از کرامت سخن میگویند؛ اما منظورشان کدام کرامت است؟ آیا منظور «کرامتی» است که با پرداخت یارانه نقدی آن هم به شکلی کاملا ابتدایی که بهزعم بسیاری، فقط مقاصد سیاسی را دنبال میکرد، سالها پیش به مسلخ برده شد؟ یارانهای که بسیاری گفتند و فریاد زدند به جای پرداخت نقدی، آن را به تأمین اجتماعی این مردم اختصاص دهید تا هم موجب تورم نشود و هم اگر پای کسی به مریضخانه رسید، از هستی ساقط نشود تا اتفاقا کرامتش حفظ شود.
سخن گفتن از کرامت آسان است، اما «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» چگونه برخی میتوانند از کرامت سخن بگویند، در حالی که در بسیاری از شرکتها، تولیدیها و ... در این کشور، کارگران عیالوار به معنای دقیق کلمه تحت «ستم» هستند و حتی آن سیلی معروف هم دیگر به کار سرخ نگه داشتن صورتشان نمیآید.
در چند روز گذشته بهواسطه سفری به یکی از استانها و وقوع پیشامدی ناگوار، بیشتر در بطن مردم قرار گرفتم و کارگرانی را دیدم که بعد از چند سال کار کردن در یکی از پردرآمدترین مجموعههای تفریحی کشور، با روزی 12 ساعت کار هنوز روزمزد هستند و ماهی 450 هزار تومان حقوق میگیرند! یعنی حتی کمتر از مبلغ مصوب وزارت کار، کارگرانی که میگویند اگر یارانه نقدی نگیرند کارشان تمام است.
آیا همه «دلسوزان کرامت» فریادهایشان را در زمان لازم بر سر سیاستها و روشهایی که کارگری را آویزان ماهی 45 هزارتومان میکند زدهاند؟ یا از تشکیل انجمنهای مستقل کارگری حمایت کردهاند تا اگر کارگر مظلومی عارض شود، آن هم در شهری با بالای 30 درصد بیکاری «کارفرمای دمکلفت وصل به هزار جا» خیلی راحت نگوید «نمیخواهی برو! دیگری میآید با 300 تومن، به اندازه تو هم پررو نیست» پس میسازند با همین آبباریکه و شیوه «غیرکریمانه».
واقعیت این است که عدهای زودتر از اینها باید به صرافت کرامت میافتادند؛ زمانی که کرامت در صفهای مقابل داروخانهی «13 آبان» میمیرد، وقتی بعد از ساعتها از این در به آن در زدن، با جیب خالی، متصدی داروخانه میگوید داروی شما را نداریم یا قیمتش 10 برابر شده است. کرامت زمانی مُرد که دوستی پس از شنیدن خبر ابتلا به سرطان گفت، زندگیاش یکشبه از این رو به آن رو شد. او تا کنون همه پساندازش را خرج کرده و فردایش معلوم نیست. او در یکی از شرکتهای وابسته به بزرگترین بنگاههای اقتصادی این کشور کار میکند، اما کارفرما از انجام تعهدات بیمهی تکمیلی سر باز میزند.
پس «دلسوزان مقطعی کرامت» کلاهها را کمی بالاتر بگذارند و کرامت «کرامت» را با درست خرج کردنش که برای این عده همان سکوت است، حفظ کنند، چون کرامت را جای دیگری باید حفظ میکردند و رگ گردنشان را برای خاک و بوم و مردمی باید بیرون میدادند که عادتشان دادند به هجوم و ایستادن در صفهای طولانی و گرفتن صدقهسری، حتی برای دریافت سبد کالایی که مهلت کافی برای گرفتنش هست.
آنها زمانی باید فریاد میزدند که بسیاری، از تیشه زدن به ریشه فرهنگ کرامت و مناعت طبع و عزت نفس میگفتند، اما سرمست پیروزی در یک انتخابات دیگر بودند و تا نوک دماغشان را بیشتر نمیدیدند؛ رسالت مطبوعاتی این عده آن روزها کجا رفته بود؟
گرچه ایرادی ندارد که این رسالت اکنون گل کرده، اما بهتر است اول یک سوزن به خودشان بزنند که تا دیروز بر سر شاخ نشسته بودند و بُن میبریدند، بعد جوالدوزشان را فرو کنند در چشم مسوولی اگر بیتدبیری دیگری را رقم زده که تنها در این صورت حق مطلب را ادا کردهاند و میتوان گفت «ناز شستتان»؛ چه، اگر ثوابی بر نوشتنهای امروز برای مردم باشد، دست کم مسوولیت چشم فروبستنهای بنیانکن دیروز را در حرف و گفتار پذیرفتهاند؛ دیروزی که رسانههای بهزعم خود، منتقد و مخالف را بهدلیل ارسال چند عکس از صفهای طویل دریافت یارانه مقابل ایتیامها، به تهیه خوراک برای دشمن متهم میکردند و شبانه، دستور حذف عکسها و مطالبشان را میدادند ....
و در پایان! دریغا که حافظههای یخزده نیز همیشه یار ابنالوقتها هستند!
یادداشت از خبرنگار ایسنا: معصومه محمدپور
انتهای پیام