آیتالله سیدمحمد طباطبایی معروف به «مجاهد» یکی از علمای بزرگ و در عین حال مانند بسیاری از دیگر علما گمنام تشیع است که تلاشهای آنان در همهمه جامعه امروزی میرود که به فراموشی سپرده شود.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، آیتالله سیدمحمد طباطبایی از جمله بزرگان علمای قرن گذشته هجری قمری است که به برخی از ابعاد زندگی آن مجاهد بزرگوار پرداخته میشود.
ولادت
آیتالله سید محمد طباطبایی (مجاهد) در سال 1180 ق. در خانه یکی از سادات دانشور کربلا چشم به دنیا گشود. پس از گذشت سالها و رسیدن به سن تمییز رفته رفته دریافت که در چه خانوادهای نشو و نما یافته است بستگان نزدیک وی همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادریاش علامه محمد باقر بهبهانی (متوفی 1201 ق.) معروف به وحید بهبهانی فقیه برجسته و بینظیر آن عصر بود.
در دوران مرجعیت وحید بهبهانی جان تازهای در کالبد حوزه درسی کربلا دمیده شد. حوزه کربلا در آن عصر به مرکز علمی جهان شیعه تبدیل شد و شاگردان مکتب کربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشیع شدند و در جای جای جهان اسلام، مشهد، کاشان، قم، کاظمین، نجف، کربلا، تبریز و هندوستان اقدام به تشکیل حوزههای علمی کردند. دو پسر وحید بهبهانی (داییهای محمد) یعنی آقا محمد علی طباطبایی و آقا عبدالحسین طباطبایی نیز از علمای ممتاز بودند.(1)
تحصیلات سید محمد مجاهد
وجود افراد دانشمند و فرزانه در میان بستگان نزدیکش بر افکار و آرمانهای وی تأثیرگذار بود. تعلیم و تربیت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالی ادامه یافت.
محمد، گرچه توفیق حضور در مجلس درس پدربزرگش وحید بهبهانی را نیافت ولی از محضر شاگردان شاخص و برجسته وی بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم (متوفی 1212 ق.) در نجف بهره جست و از علم و زهد و کرامات وی توشههای آسمانی برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. اما توفیق بهره بردن از آن بزرگ دیری نپایید و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحید بهبهانی دیده از دنیا فرو بست.(2)
سید محمد در نجف اشرف چندی نیز از محضر فقیه توانا شیخ جعفر کاشف الغطا (متوفی 1228 ق.) بهره برد. شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) در استنباط مسائل و فروع فقهی بسیار مسلط و توانا بود. وی فردی بسیار متواضع بود و علاوه بر ریاست دینی، پیشوای شجاع ملی نیز به شمار میآمد. درک زمان و نیازهای زمان نیز از خصوصیات شایسته کاشف الغطا بود. تألیف کتابی در رد اخباریگری و نیز کتابی در رد فرقه وهابی بر همین اساس بود.(3)
سید محمد طباطبایی از استادان خود تنها فقه نیاموخت، احساس مسئولیت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نیز آموخت. پس از آن خود عالمی فاضل گشته بود که دیگر از تحصیل نزد استاد بینیاز میکرد. بعد از آن نیز آنچه بود گذشت زمان بود و غنای هر چه بیشتر علمی در رهگذر تحقیق و تدریس و تألیف. این فصل از زندگانی او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد. در سال 1216 ق. کربلا مورد هجوم وحشیانه وهابیها قرار گرفت و بیش از سه هزار نفر از جمله بسیاری از علما کشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسین (ع) و اماکن بسیاری مورد تخریب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت. آنان پس از قتل و غارت و تخریب، شهر را ترک کردند.(4) این واقعه عمده موجب مهاجرت سید محمد طباطبایی به اصفهان شد.
در اصفهان
زمانی که سیدمحمد طباطبایی در اصفهان اقامت اختیار کرد حوزه اصفهان همچنان یکی از حوزههای معتبر جهان شیعه به شمار میآمد و با حضور برخی از علمای تراز اول کربلا و شاگردان برجسته وحید بهبهانی یا تربیت یافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانی چون محمد اصفهانی، تقی اصفهانی، محمد ابراهیم کلباسی، شیخ محمد حسین اصفهانی، سید محمد باقر شفتی معروف به «حجت الاسلام» از آن جمله بودند.
سید محمد طباطبایی در مدت 10 سال اقامت در اصفهان در جو مناسب حوزه اصفهان تنها به تدریس و تألیف مشغول بود و از پذیرش دیگر مناصب چشم پوشیده بود. نقل شده است یکی از اموری که باعث شهرت سید محمد باقر شفتی از (مراجع بزرگ اصفهان) شد توصیف آیت الله سید محمد طباطبایی از وی بود. میگویند از او پرسیده شد آیا سید محمد باقر شفتی مجتهد است؟ او درجواب گفت: «شأن او بالاتر از آن است که من او را تأیید کنم، بلکه از او بپرسید که آیا سید محمد مجتهد است یا نه.»(5)
مجلس درس او بسیار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت. آنگاه که تألیف کتاب «المفاتیح فی الاصول» خود را آغاز کرد قبل از آنکه تألیف کتاب به اتمام رسیده باشد فصلهای مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست میگشت و از آن رونویسی میکردند.(6)
باید گفت 13 سال اقامت آیت الله سید محمد طباطبایی در اصفهان سالهای تعمیق نظرات علمی و غنای فقهی از رهگذر تحقیق، تألیف و تدریس بود.
شاگردان سید محمد مجاهد
او از استادان برجسته حوزه کربلا و اصفهان به شمار میآمد، به گونهای که همه علما در مجلس درس او حاضر میشدند. بیانی زیبا و شیوا داشت و مسایل پیچیده و مطالب دقیق را به بهترین شیوه بیان میکرد، به طوری که هر کس حتی افراد مبتدی، درس او را میفهمیدند.(7)
برخی از شاگردان سید که از خرمن دانش او بهرهها جستند از این قرارند:
1. سید ابراهیم موسوی قزوینی معروف به "صاحب کتاب ضوابط" (متوفی 1262 ق.).
2. مولی محمد صالح برغانی (متوفی 1283 ق.).
3. ملا محمد نوری.
4. ملا حسن یزدی (متوفی بعد از 1242 ق.).
5. شیخ احمد کرمانشاهی (متوفی 1235 ق.).
6. ملا اسد الله بروجردی (متوفی 1271 ق.).
7. ملا صفر علی لاهیجانی (متوفی قبل از 1246 ق.).
8. شریف العلما مازندرانی (متوفی 1264 ق.).
9. سید شفیع بروجردی (متوفی 1280 ق.).
تألیفات سید محمد مجاهد
آثار قلمی او که از تتبع و بررسی نظرات دیگران آکنده است به این شرح است، دو تألیف عمده وی در اصول فقه و فقه که اولی «المفاتیح فی الاصول» و دیگری «المناهل فی فقه آل الرسول» است.
«الوسائل الی النجاه» در اصول فقه، «اصلاح» در فقه که به صورت ذکر فتوا و رساله عملیه وی بوده و تلخیصها و ترجمههای متعددی به فارسی داشته است. «جامع الاخبار» در فقه به منزله دایرة المعارفی در زمینه فقه شیعه بوده است، «الجهادیه» رسالهای در زمینه احکام؛ جهاد و نیز «مشکوه الجهاد فی ترجمه مصابیح الجهاد» در زمینه جهاد و احکام آن.(8)
زعامت سید محمد مجاهد
آیتالله سید محمد طباطبایی سال 1232 ق. در پی وفات پدر بزرگوارش به کربلا بازگشت در حالی که غم از دست دادن پدری که سالها درجوار افاضهاش بالیده بود بر دلش سنگینی میکرد.
پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مینهاد و نیازها و مسائل زمان که از سوی مردم ابراز میشد وی را به بازگشت به فعالیت و قبول مسؤولیتهای جدید وادار میکرد.
پس از چندی به کاظمین شهر امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) مهاجرت کرد و در آن شهر مقدس اقامت کرد. در حالی که مقام مرجعیت جهان تشیع را بر عهده داشت.
عزم جهاد سید محمد مجاهد
در دوران زعامت آیت الله سید محمد طباطبایی دوره دوم جنگ ایران و روسیه آغاز گردید و روحانیت به رهبری آن فقیه گرانقدر در آن نقش مؤثر را به عهده داشت و به همین سبب نیز ایشان به آیت الله مجاهد شهرت یافت.
دوران سلطنت فتحعلی شاه که بخشی از آن معاصر با زندگی آیت الله مجاهد بود یکی از حساسترین و بحرانیترین مراحل تاریخ ایران و جهان محسوب میشود. در آن زمان میان دولتهای قدرتمند جهان رقابت شدیدی در دستیابی به مناطق آسیا و آفریقا شروع شده بود.
این سیاست از سوی دولتهای قدرتمند «سیاست مستعمراتی» نام گرفته بود. نقش ایران در آسیا به موجب رابطه با اهمیتی که با هند زرخیز داشت از اهمیت خاصی برخوردار بود و از این رو ایران در آغاز عصر سیاست استعماری در میدان رقابت قدرتهای استعماری قرار داشت.(9)
پس از جنگهای دوره اول ایران و روسیه و شکست ایران در سال 1228 ق. پیمان پایان جنگ موسوم به "عهدنامه گلستان" بین ایران و روسیه به امضا رسید و به موجب آن، دربند، باکو، شیروان، قراباغ و قسمتی از خاک ایران جدا و به روسیه ملحق شد و دولت ایران از هر گونه ادعایی نسبت به گرجستان و داغستان و مینگرلی و آبخازی صرف نظر کرد.(10)
اما در اثر تعیین نشدن خط مرزی بین دو کشور، بار دیگر از سوی روسها اختلاف بروز کرد و مساعی عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه، که از آغاز جنگهای دوره اول در آذربایجان فرماندهی جنگ را به عهده داشت، نیز برای تعیین مرز به جایی نرسید. مذاکرات در این باره بینتیجه بود و قوای روسیه در اثنای جنگ ایران و عثمانی (1236 1238 ق.) به فرماندهی ژنرال یرمولف از فرصت استفاده کرده، قطعههایی از خاک ایران را تصرف کردند.
اما از آنجا که روسیه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحرکات شدیدی از سوی روسها صورت نمیگرفت و صلح 13 سالهای (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهای دوره دوم) بین ایران و روسیه به وجود آمد. در طی این سالها فتحعلی شاه بارها سعی کرده بود از طریق مسالمتآمیز مناطق اشغالی ایران را باز پس بگیرد اما دولت مقتدر و زورگوی روسیه از این امر خودداری میکرد. در سال 1241 اخبار ناگواری تهران را برآشفت. روسها محصولات زراعت کاران اهالی مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان میگرفتند. روسها مسلمانان را مجبور میکردند که کودکان خود را به مدارس مسیحی بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت میکردند و اهالی مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.
اهالی مناطق اشغالی با ارسال نامهای به مرجع دینی زمان آیت الله سید محمد مجاهد وضع خود را تشریح کرده و از او خواستند که فکری به حال آنها بکند.(11)
از سوی دیگر عباس میرزا نیز توسط برخی از نزدیکان خود آیت الله مجاهد را از وضعیت موجود مطلع کرد و از وی درخواست کمک کرد.(12) هدف عباس میرزا از این کار جلب نظر مرجعیت شیعه و آنگاه وادار کردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعدیات قوای روس بود. همان گونه که شاه و ولیعهدش در جنگ دوره اول نیز از علما استمداد کردند.
در آن برهه، علما از جمله آیت الله سید علی طباطبایی، (پدر آیت الله مجاهد) و شیخ جعفر کاشف الغطا نیز به دعوت حکومت ایران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رسالههای جهادیه و ترغیب مردم به جنگ با نیروهای روسیه، حیاتی تازه به قوای ایران بخشیدند. در آن حال نیز چشم امید وطن دوستان و دین خواهان به کاظمین دوخته شده بود. در چنین موقعیتی آیت الله مجاهد دیگر علما را از وقایع مطلع کرد و همه در صدور فتوای جهاد علیه روسیه متفق شدند.
پس از آن وی با ارسال نامههایی به فتحعلی شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدی قوای روس را بگیرد؛ که اگر او این کار را نکند خود برای آن قیام خواهد کرد.(13)
شاه به موجب نفوذ شخصیت مذهبی و وجهه مردمی آیت الله مجاهد که حتی تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار میداد مجبور به پذیرفتن نبرد شد. او دو راه در پیش روی خود میدید: رویارویی با ملت یا جنگ با روسیه.(14)
پس از صدور فتوای جهاد، آیت الله مجاهد به همراه جمعی از علما و طلاب به ایران مهاجرت کرد و در تهران علما را به پایتخت دعوت کرد. به دنبال این دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسیه متفق گردیدند. حضور روحانیت به رهبری آیت الله مجاهد شور و جنبش همگانی و زایدالوصفی را در ایران موجب گشته و نیروهای عظیم مردمی را از سراسر ایران گرد آورده بود.
پس از آمادگی و اعزام نیروها، آیت الله مجاهد و جمعی از علما از جمله آیت الله محمد جعفر استرآبادی، ملا محمد تقی برغانی، میرزا عبدالوهاب قزوینی، ملا احمد نراقی، سید نصرالله استرآبادی، سید محمد قزوینی، سید عزیز الله مجتهد طالشی و آخوند ملا محمد مامقانی به تبریز مهاجرت کردند.
جنگهای دوره دورم ایران و روسیه بدون اعلان رسمی شروع شد. در عوض نیروهای ایران درسه هفته موفق شدند اغلب نقاطی را که به موجب عهدنامه گلستان به روسیه تسلیم شده بود به کمک اهالی محل باز پس بگیرند.
اما فتحعلی شاه که در آن هنگام در چمن سلطانیه (مرکز فرماندهی نیروهای ایران در نزدیکی تبریز) اردو زده بود با عجله تصمیم گرفت از فتوحاتی که نصیبش شده بود، استفاده کرده هر چه زودتر با روسها صلح کند. ولی سفیر ویژه وی حتی موفق به ورود به خاک روسیه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانی در کشور عثمانی و لهستان، و تقاضای میانجیگری از اتریش و لهستان بدون نتیجه به ایران بازگشت. مشکل اصلی و عمدهای که در این زمان وجود داشت این بود که فتحعلی شاه به دلیل بیکفایتی و دون همتی قصد جنگیدن نداشت.
وفات سید محمد مجاهد
سید محمد مجاهد همچنان در تبریز ماند اما پس از چندی دچار سوء هاضمه سختی گردید و مجبور به ترک تبریز شد. در طول راه در شهر قزوین نیز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهین و تمسخر نااهلان قرار گرفت. وی در 13 جمادی الثانی 1242 ق. در شهر قزوین در اثر همان بیماری، در اوج مظلومیت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش را به کربلا انتقال داده و در آنجا به خاک سپرده شد.
(1) . درباره وحید بهبهانی (ره) و فرزندانش میتوانید به کتاب وحید بهبهانی، علی دوانی، انتشارات امیرکبیر مراجعه کنید.
(2) . وحید بهبهانی، ص 178 به بعد.
(3) . همان، ص 195.
(4) . همان، ص 340.
(5) . قصص العلماء، ص 143.
(6) . روضات الجنات، محمد باقر موسوی خوانساری، ج 7، ص 145، انتشارات اسماعیلیان.
(7) . الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، شفیع بروجردی، احوال آقا سید محمد، چاپ سنگی.
(8) . الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 20، ص 212 و ج 22، ص 353، دارالاضواء.
(9) . تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، سعید نفیسی، ج 1، ص 77، مؤسسه مطبوعات شرق.
(10) . تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ (بدوی)، ص 223، انتشارات امیرکبیر.
(11) . الروضه البهیه، احوال آقا سید محمد، صاحب مفاتیح.
(12) . ناسخ التواریخ، سلاطین قاجاریه، محمدتقی سپهر، ج 1، ص 357، انتشارات کتابفروشی اسلامیه.
(13) . اعیان الشیعه، ج 9، ص 443.
(14) . روضه الصفا، رضا قلیخان هدایت، انتشارات ج 8، ص 642، کتابفروشی مرکزی.
منبع:
www.andisheqom.com
انتهای پیام