آژیر حمله هوایی در بیرون به صدا درمیآید و از جایی دور صدای آتش ضدهوایی به گوش میرسد. بیماران بستری دیگری نیز وجود دارند...
مجموعه کتابهای «جنگ ایران و عراق از نگاه مطبوعات جهان»،برگرفته از اسناد مطبوعاتی و بریده جراید خارجی موجود در مرکز ملی اسناد دفاع مقدس است که پیشینه جمعآوری آن به روزهای آغازین بحران و تشکیل دفتر تبلیغات جبهه و جنگ باز میگردد و سرویس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)،نیز با بهرهگیری از این منبع تاریخی، گریزی به وقایع قبل از آغاز جنگ تحمیلی و بعد از آن دارد.
یک روز عجیب و غریب ملاقات از بیمارستانی در بصره
زبان اصلی:انگلیسی. شماره: 000396
منبع:تایمز/رابرت فیسک
1359/7/9-1980-10-1
مترجم:رسول منصوری
منبع خبر
بیمارستان منطقهای بصره، ساختمانی متروک با کاشیهای آبی کمرنگ است. ساختمانی شبیه پادگان که برهم زننده یکنواختی آن فقط باغچههای منظم گل است، که در بیرون ساختمان قرار دارند. این یکنواختی هم چنین توسط پزشکان پرانرژی و به تازگی توسط حضور فعال دکتر " سعدون خلیفه التکریتی" معاون سلامت وزیر بهداشت عراق بر هم خورده است. سعدون هرکجا که میرود به او سلام میکنند و در پشت سر برایش کف میزنند. او مردی است کوتاه قد و دوست داشتنی، با لبخندی موذیانه و سبیلی پر پشت. همه تقریبا با شور و حالی اغراقآمیز، به دکتر التکریتی سلام میکنند، و وقتی که شوخی میکند، صدای قهقهه،
در راهروی مرمری بیمارستان میپیچد.
بیمارستان بصره تقریبا تمامی 500 مجروح شهر را در طی هفته گذشته در خود جای داده،اما دکتر التکریتی به هنگام سرکشی به بیماران بستری شده، ذهنش علاوه بر بیمارانش مشغول چیزهای دیگری است. خبرنگاران مطبوعات خارجی با جملاتی تند و کوتاه درباره زیانهای بمباران مناطق غیرنظامی استقبال میشوند. دکتر التکریتی دیگر لبخند نمیزند و هنگامی که ادعا میکند نیروی هوایی ایران، عمدا بچههای عراقی را به قتل رسانیده با مشت بر روی میز میکوبد. حالا زمانی است که او میبایست سرکشی خود را انجام دهد.
وی با گامهای بلند به اتاق بیماران خردسال وارد میشود. اتاقی بلند با پردههای آویخته، که صورتهای کوچک و وحشتزده بچهها از زیر نوارهای پانسمان باریکی با دقت ما را نگاه میکردند، در حالی که مادرانشان در سکوت با نگاههای خیره روستایی، پزشکان سفیدپوش را زیر نظر گرفته بودند. وی میگوید:" به عنوان مثال این دختربچه را ببینید." دکتر لحظهای در کنار یک بچه، با چشمان گرد و قهوهای زیبا و با موهای مجعد سیاه رنگ مکث میکند. " او سه سال دارد و یک پایش را از دست داده است." با این عبارات، دکتر التکریتی، ملافه را از روی کودک کنار میزند تا مشخص میشود که در حقیقت به جای پای چپ او، چیزی جز یک مشت نوار پانسمان نیست.1.
دختر مزبور، با خجالت از برهنگی ناگهانیاش، اخم میکند. اما دکتر التکریتی تقریبا رفته است. پیشاپیش او، یک نظامی با اونیفورم قرار دارد. نظامی مذکور علاوه بر خدمت در ارتش، یک پانسمان کننده بیمارستان است. اما لباس استتار نظامی و اسلحه داخل غلاف او، تضاد عجیبی با حرفه بیمارستانی او دارد، به خصوص زمانی که در حین سرکشی در اطراف تختها به انتهای دومین سالن بچههای بستری شده میرسیم. آنجا روی تختی در گوشهای تاریک، پسر بچه پنج سالهای خوابیده که با نوار پانسمان قنداق شده است. این پسربچه با یک بمب آتشزای ایرانیان، به طور هولناکی سوخته و بدیهی است که تا مرگ چندان فاصلهای ندارد. داخل بینی او لوله پلاستیکی گذاشته شده و اطراف سینه و ران او با گاز استریل پوشیده شده و چشمانش از شدت درد و ریزش اشک، چین برداشته است،چشمانی به سان دروازههایی به سوی دنیایی کوچک و خصوصی از درد و رنج که ما تصورش را هم نمیکردیم.
پسربچه صورتش را در بالشاش فرو برده و به سنگینی تنفس میکند. مرد نظامی دو بار به جلو حرکت میکند، سرکوچولو و باندپیچی شده او را با فشار به طرف بالا میچرخاند تا خبرنگاران آن را ببینند. بچه از شدت درد به نفس نفس میافتد اما وقتی که یکی از خبرنگاران به این رفتار اعتراض میکند، به او گفته میشود که وی مرد نظامی، از نظر پزشکی کارآزموده است. سپس دکتر التکریتی سریع ما را به طرف تخت بعدی هدایت کرده و پسربچه با درد خود تنها میماند و فرض بر این است که او اثباتی برای یکی از اقدامات شرارتآمیز ایرانیان است البته خود او مطمئنا هرگز درک نخواهد کرد.
آژیر حمله هوایی در بیرون به صدا درمیآید و از جایی دور صدای آتش ضدهوایی به گوش میرسد. بیماران بستری دیگری نیز وجود دارند. دریانوردان بنگلادشی که مورد اصابت رگبار جتهای ایرانی قرار گرفتهاند. مردان نحیفی که از خجالت، با ملافههایشان کلنجار میرفتند، در حالی که دکتر " التکریتی" ملافهها را از روی بدنهای عریانشان کنار میزد. اینها نسلی جدید از گداهای خیابانهای " داکا" با پاهایی قطع شده هستند. همچنین چندین کارگر نفتی وجود دارند که در انفجار مخازن نفت آسیب دیدهاند. صورتهای بریان شده آنها به سقف خیره شده و در یک لحظه وحشتناک، دکتر شروع به برداشتن گاز استریل
و پانسمان از صورت یک مرد میکند. او به ملایمت لبخند میزند و در حالی که به تختها اشاره میکند، میگوید:" بعضی از این افراد انگلیسی صحبت میکنند کنند. چرا از آنها نمیپرسید چه اتفاقی افتاده است؟"
هیچ کس به این پیشنهاد وقعی نمینهد. اما معاون وزیر بهداشت عراق، را به طرف ساختمان دیگر بیمارستان هدایت میکند. ساختمانی شش طبقه که بیشتر شبیه یک وزارتخانه دولتی است تا یک مرکز پزشکی در کنار اروندرود. گلوله توپخانه ایران به طبقه چهارم اصابت کرده و چهار بیمار هدف قرار گرفتند. دکترها
ادعا میکنند که این حمله نیز عمدی بوده است زیرا بیمارستان پرچم سفید، همراه هلال قرمز رنگ را برافراشته بود. اما پرچمها تنها شش فوت مربع بوده و رنگ قرمز تیرهای که بر روی پشت بام مسطح به شکل هلال توسط پزشکان رنگآمیزی شده با رنگ بتن ترکیب شده و یکجور هستند. دکتر التکریتی به خونهای پاشیده به سقف طبقه چهارم اشاره کرده و میگوید:" اعراب هرگز چنین کاری نمیکنند. آنها هرگز به غیرنظامیها حمله نمیکنند." و از دستش برای پاک کردن عرق صورتش استفاده میکند.
در حالی که وی ساختمان را ترک میگوید، کامیون صدمه دیده روبازی توقف میکند. در عقب آن جسدهای دو نفر که مختصرا توسط پتوی کثیفی پوشانیده شدهاند دیده میشوند.
همچنین پاهای برهنه قهوهای که از زیر پتو بیرون زدهاند به چشم میخورند. راننده میپرسد باید با جسدها چه کار کند. دکتر تکریتی که هیچ خبرنگاری را در نزدیکی نمیبیند به راننده میگوید " آنها را به پشت ساختمان ببر."
*************
پاورقی1 : جمعبندی نهایی «رابرت فیسک نویسنده همین مقاله در مورد صحنهسازیهای عراق و جا زدن یک وزارتخانه دولتی به جای یک مرکز درمانی در کنار اروندرود و همچنین نحوه برخورد خشن و غیرانسانی نظامی عراقیها با پسر بچه پنج ساله زخمی، خود بهترین شاهد بر حقیقت هستند و نیازی به بیان واقعیتهای دیگر نیست. بازدید «ریچارد جونز» خبرنگار نشریه فایننشال تایمز در تاریخ 1357/7/15 از فاو و بصره نیز حقایق بسیاری را در مورد عدم بمباران تأسیسات غیرنظامی توسط ایران روشن میسازد. این خبرنگار میگوید::" خسارات وارده به پالایشگاه «موستیا» (Mustiyh) و فاو نیز اندک بوده است.
کارخانههای پتروشیمی،فولاد و کود شیمیایی و همچین سیلوهای گندم واقع در طول اروندرود نیز دست نخورده ماندهاند. (خبر 000558 تاریخ 1359/7/16).
ادامه دارد...