عباس پژمان در آستانهي روز بزرگداشت حافظ در يادداشتي به بيت «معاشران گره از زلف يار باز كنيد...» حافظ پرداخته و براي آن معناهاي متفاوتي برشمرده است.
اين مترجم و نويسنده در يادداشتي كه با عنوان «حافظ، شب، قصه» در اينباره نوشته و در اختيار بخش ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گذاشته، آورده است:
«و هروقت که عشق ِمن صدایت میکنم،
این تویی که صدایش میکنم؟ یا عشقم است؟
ژاک دریدا، کارتپستال
در بعضی آثار ادبی جملهها یا کلماتی هست که نمیتوان آنها را در یک معنا متوقف کرد. از نمونههای مشهور آنها آثار جویس و کافکا و مالارمه است. در دیوان حافظ هم ابیاتی هست که از پذیرفتن معنای قطعی سر باز میزنند. صحبت از صنعت ایهام و معنای دوپهلو نیست. گاهی پای چندین معنی در میان است. ژاک دریدا اسم این حالت را نطفهپراکنی گذاشت. آن بیت مشهور حافظ را با هم بخوانیم:
معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
البته این بیت یک صورت دیگر هم دارد. بعضی از نسخهها آن را اینطور ضبط کردهاند:
معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین وصلهاش دراز کنید
اگر این صورت دوم را انتخاب کنیم، لااقل شش معنی در خودش دارد. اما تا حالا هر جا که من دیدهام، فقط اینطور معنایش کردهاند:
معاشران گره زلف یار را باز کنید. شب خوشی است؛ آن را، با این وصله، طولانی بکنید.
البته بدیهی است که آن وصله باید به انتهای شب وصل شود تا معنای فوق درست دربیاید. گره زلف را باز کردن هم درواقع همان شانه کردن آن است، که باعث میشود یک مقدار درازتر بشود.
معناهای دیگر را بعداً خواهم گفت.
اما آن صورت ِ اول است که معناهای بیشتری ایجاد میکند. هرچند که انگار تا حالا فقط این دو معنی را برایش نوشتهاند:
معنی اول: معاشران گره زلف یار را باز کنید. شب خوشی است. آن را با این قصه دراز کنید. (با این قصه، یعنی همان شانه کردن. شانه کردن درواقع به قصه تشبیه میشود).
البته بعضیها این معنی را غلط دانستهاند. استدلالشان هم این است که «قصه گفتن» باعث میشود شب زود بگذرد، یعنی اینکه حتا کوتاه شود. چه رسد به اینکه دراز هم بشود. اما این ایراد حقیقتاً وارد نیست. چرا؟ برای اینکه آن معنی در واقع این است: معاشران گره زلف یار را باز کنید. شب خوشی است. بعداً هم این قصه را بگویید تا شب را دراز یا طولانی بکنید. منظور از «دراز کردن شب» درواقع تکرار کردن آن در قالب یک خاطره است، خاطرهای از یک اتفاق خاص، که در آن شب رخ میدهد. اما این به آن معنا نیست که آن را در خود همان شب بگویند. میتوانند بعداً بگویند.
معنی دوم: معاشران! زلف یار را شانه کنید. شب خوشی است. این کار را بکنید تا «قصهی این شب» دراز شود.
«قصهی شب را دراز کردن» میتواند به معنی بیشتر کردن اتفاقات آن شب باشد. اما این معنا به چه صورت ایجاد میشود؟ این معنا وقتی ایجاد میشود که ضمیر «بدین» را برای این عبارت درنظر بگیریم: «گره از زلف یار باز کنید»، که در این صورت لازم خواهد شد مصراع دوم با تأکید روی همین «بدین»، و مکث کوتاهی بعد از آن، خوانده شود. این البته مصرع را قدری بدآهنگ خواهد کرد.
همین. این بیت را فقط به این دو صورت معنی کردهاند. با این حال، اگر واقعاً کسی هست که این بیت را طور دیگری معنی کرده است، و من اطلاع ندارم، پیشاپیش از ایشان عذر میخواهم. و اما معناهای دیگر:
قصه یعنی خود ِ زلف
هرچند که قصه گفتن باعث میشود شب کوتاه شود، یعنی باعث میشود شبنشینان احساس کنند شب زود گذشت، اما حافظ «قصه»ای میسازد که میتواند شب را دراز کند. «قصه»ی این بیت میتواند خود همان زلف باشد، و نه باز کردن گره آن. یعنی اینکه خود زلف به قصه تشبیه شود و نه شانه کردنش. بدیهی است که این قصه میتواند شب را دراز کند. برای اینکه همرنگ شب هم هست و با منطق شعر میتوان آن را دنبالهای برای شب درنظر گرفت. همهي زلفهایی که حافظ از آنها صحبت میکند، همرنگ شب هستند، یعنی سیاهرنگاند. تشبیه زلف به قصه هم هیچ مانع منطقی ندارد، و تشبیه خیلی زیبا و شاعرانهای است.
معنی سوم: معاشران! گره زلف یار را باز کنید. شب خوشی است. آن را با این قصهی خاص، یعنی همان زلف، طولانی بکنید.
شب یعنی خود ِ زلف
یکی از تشبیهات رایج در شعر فارسی تشبیه زلف است به شب. از خود حافظ هم میتوانیم مثالهایی بیاوریم:
چو ماه ِ روی تو در شام ِ زلف میديدم / شبم به روی تو روشن چو روز میگرديد
اميد در شب ِ زلفت به روز عمر نبستم / طمع به دور ِِ دهانت ز کام دل ببريدم
حالا بیت خودمان را هم یک بار دیگر بخوانیم:
معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است، بدین قصهاش دراز کنید
تشبیه زلف به شب در این بیت هم میتواند صورت گرفته باشد. یعنی این که حافظ زلف را گفته باشد «شبی خوش است». منتها باید توجه داشت که قصه به معنای «کار» هم هست. «بدین قصه» درواقع «با این کار» هم معنی میدهد. دهخدا هم (به نقل از منتهی الارب) این معنی را برای قصه آورده است ، اما مثالی برایش نیاورده. خود حافظ لااقل یک «قصه»ی دیگر هم دارد که باز می تواند «کار» معنی دهد:
با سير ِ اختر ِ فلکم داوری بسيست / انصاف ِ شاه باد در اين قصه ياورم
معنی چهارم: معاشران! گره زلف یار را باز کنید. شب زیبایی است این زلف. آن را با این کار (یعنی با باز کردنش) دراز بکنید.
«از» یعنی «با»
«از» گاهی معنی «با» میدهد (با = به وسیلهی). مثلاً لباسم از باران خیس شد (فرهنگ معاصر). خود حافظ هم بارها «از» را در معنی «با» به کار برده است، که فقط به ذکر چند مثال اکتفا میکنم:
دلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرب / بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود / آری آری طيب انفاس هواداران خوش است
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی / اساس هستی من زان خراب آبادست
در مصرع «معاشران گره از زلف یار باز کنید» هم میتوان «از» را «با» معنی کرد.
معنای پنجم: معاشران! مشکل را (یعنی مشکل کوتاهی یا تمام شدن شب را) به وسیلهی زلف یار حل کنید. (شبمان) شب خوشی است. آن را با این قصه (یعنی با زلف یار) طولانی کنید.
«زلف» یعنی «شب»
زلف در اصل یعنی «پارهای از شب»، یا «شب پاره». در ایران چون موها اکثراً سیاه یعنی همرنگ شب است، شاعرانش اسم مو را «زلف» هم گذاشتهاند، یعنی آن را «پارهای از شب» دانستهاند، مخصوصاً موهایی را که خواستهاند ازشان تعریف کنند.
معنای ششم: معاشران! مشکل را به وسیلهی «شب» ِ یار حل کنید. (شبمان) شب خوشی است. آن را با این کار (یعنی با توسل به شب یار) دراز کنید.
شب ِخوش شبی است که ...
مصرع دوم درواقع صورت موجزی از این ساختار هم هست: شبی خوش است که بدین قصهاش دراز کنید.
معنای هفتم: معاشران! گره زلف یار را باز کنید! شبِ خوش شبی است که آن را با این قصه طولانی بکنید.
شب ِ خوشی است، اگر...
مصرع دوم میتواند صورت موجز این ساختار هم باشد: شب خوشی است، اگر بدین قصهاش دراز کنید.
معنای هشتم: معاشران! گره زلف یار را باز کنید. شب خوشی است، اگر آن را با این قصه طولانی بکنید.
«بدین» یعنی «با این زلف»، «از این زلف»
«بدین» میتواند اشاره به خود زلف باشد. مصرع دوم را به این صورت هم میشود خواند: شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید.
معنای نهم: معاشران! گره از زلف یار باز کنید. (شبمان) شب خوشی است، با این زلف قصهاش را دراز کنید (شانه کردنش را ادامه دهید).
معنای دهم: شبی (یا کل شبی) خوشیاش به این (یعنی به این زلف) وابسته است. قصهاش را دراز کنید.
بالأخره اینکه معناهای پنجم و ششم و هفتم و هشتم را «وصله» هم میتواند در این بیت ایجاد کند. یعنی اگر «قصه» تبدیل به «وصله» شود، آن چهار معنا باز هم باقی خواهد ماند. اما «وصله» یک معنای دیگر هم میتواند ایجاد کند:
معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است، بدین وصلهاش دراز کنید
معاشران! گره زلف یار را باز بکنید. شب خوشی است. این کار را بکنید تا «وصلهاش» بلندتر شود.
اما آیا خود حافظ، وقتی که داشت این بیت را مینوشت، به همهی این معناها فکر کرد؟ با توجه به سبک حافظ میتوانیم بگوییم احتمالش خیلی زیاد است که به چند تا از آنها فکر کرده باشد. اما اینکه همهی اینها را خواسته باشد بگوید، واقعاً بعید به نظر میرسد. اینطور نیست؟ مسأله این است که خود زبان یا متن هم سرِ خود معناهایی ایجاد میکند. خیلی اتفاق افتاده است که گفتهها یا نوشتههای خود ما را هم شنوندهها یا خوانندهها طوری معنی کردهاند که منظورمان اصلاً آن نبوده است. یا حتا گاهی خودمان هم متوجه شدهایم که چیزی گفتهایم یا نوشتهایم که معنایی غیر از معنای مورد نظرمان هم دارد. گاهی در بعضی متنها نشانهها و قراینی هست که معناها را محدود میکند و ما بر اساس آنها میتوانیم نیت خود نویسنده یا شاعر را مشخص کنیم. گاهی هم، مثلاً در همین بیتی که دیدیم، واقعاً نمیتوانیم بگوییم وقتی نویسنده آن را مینوشت، دقیقاً کدام معنا یا معناها را در نظر داشت. بعضیها معتقدند در بسیاری از متنهای ادبی پی بردن به نیت نویسنده تقریباً ناممکن است. خواننده فقط با متن طرف است. او فقط میتواند معناهایی را بفهمد که در متن هست، وگرنه هرگز نمیتواند اطمینان حاصل کند خود نویسنده کدام یک از آنها را گفته است.
انتهاي پيام