جمعي از سينماگران امروز ـ 3 خرداد ماه ـ به همت خانه سينما با حضور در مركز توانبخشي امام خميني (ره) ضمن گراميداشت سالروز آزادسازي خرمشهر با جانبازان جنگ تحميلي ديدار كردند.
به گزارش خبرنگار بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، راهنمايي كه همراه سينماگران است، دربارهي جانبازان مركز توانبخشي امام خميني (ره) ميگويد: « ما اينجا اكنون 33 جانباز داريم كه اكثر آنها قطع نخاع هستند اما هركدام اخلاقي بسيار خوبي دارند و با صفا هستند. سه، چهار سال بود كه اينجا كسي شهيد نشده بود اما هفته قبل ...»
او سپس سينماگران را به اتاقي در ابتداي ورودي مركز توانبخشي راهنمايي ميكند، اتاق كوچكي كه پر از مدالهاي رنگارنگ است و آكوريوم شيشهاي كنار آن آنقدر تميز است كه انگار هر روز آن را تميز ميكند.
بلافاصله پس از حضور سينماگران در اتاق، جانباز حسين زماني، خندهاي ميكند و به همه خوش آمد مي گويد. قناري گوشه اتاق هم كه قفسش مانند آكوريوم شيشهاي ماهيها تميز است به احترام ميزبان و ميهمان ساكت ميشود.
اولين هنرمندي كه سر صحبت را باز ميكند؛ امين تارخ است. او در ابتدا شاخه گلي را تقديم اين جانباز ميكند و بعد هم كنجكاوانه درباره مدالها ميپرسد كه زماني پاسخ ميدهد: « همه مدالها مربوط به مسابقات تنيس روي ميز است.»
اتاق بعدي كه سينماگران وارد آن ميشوند، اتاق جانباز بيگلري است. بيگلري همانطور كه روي تخت خوابيده، دستش را به طرف چند نفر كه دور تخت او جمع شدهاند دراز ميكند، دست مي دهد و خوش آمد ميگويد. بعد هم بلافاصله خطاب به اهالي خانه سينما گفت: «اميدوارم موفق باشيد.»
خوش آمد ابتدايي بيگلري باعث ميشود كه سينماگران هم كم كم يخشان آب شود و شوخيها شروع ميشود و در عرض چند ثانيه صداي خندهها تا بيرون از اتاق هم شنيده ميشود.
بيگلري كه ميگويد، سال 62 در «فكه» مجروح شده در پايان، زمانيكه از او ميخواهند براي اهالي خانه سينما دعا كند، خطاب به جمع با تاكيد ميگويد:« بايد دعا و تلاش كرد؛هردو با هم. انشاء الله كه مشكلات حل ميشود.»
اتاق ديگر، اتاق جانباز احمد اصغري است كه ماكت يك هواپيما را به سقف آويزان كرده و درازكش روي تخت «قهوه تلخ » را ميبيند.
در هر كدام از اتاقها، يك نفر از سينماگران گلي را به جانبازان هديه ميدهد اما آخر سر كه همه از اتاق خارج ميشوند، دستهاي آن جانباز از شاخه گلهاي قرمز و سفيد پر شده است. انگار هيچ كس دلش نميآيد شاخه گلش را تا ديدن جانباز بعدي نگه دارد!
جالب است كه بدون استثنا هر كدام از جانبازان وقتي آغوششان پر از گل ميشود، ميگويند كه؛ «اينجا بچههاي ديگري هم هستند، شما خودتان گل هستيد، اين شاخهها را هم به دوستان ديگرم بدهيد.» و سپس دست پر از گلش را به سمت يكي از سينماگران دراز ميكند؛اما يك نفر آن وسط توضيح ميدهد كه گل به اندازه كافي است و توحيدي هم ميخندد و ميگويد «اگر كم آمد، ميآييم از گلهاي شما بر ميداريم!» و همه ميخندند.
احمد اصغري 62 ساله است و به قول خودش چهار سال ديگر، دوران سي سال مجروحيتش را سپري ميكند. راهنماي مركز توانبخشي توضيح ميدهد كه او بزرگ آسايشگاه است و به همين دليل سينماگران از او ميخواهند كه برايشان دعا كند. اما او بلند بلند ميخندد و ميگويد:«من از آن امام زادههايي هستم كه كور ميكند اما شفا نميكند! چند وقت قبل چند خانم اينجا آمده بودند و يكي از آنها ميگفت كه براي بچهام كه مريض است دعا كنيد من هم دعا كردم اما چند روز بعد آمد گفت كه بچه مرد!»
اتاق كناري براي عبدالرحمان احساني است. روي ميز اتاق، چند روزنامه امروز و ديروز ديده ميشود. او در هنگام خوش آمد گويي ميگويد كه؛ «جلوي دوربينيها را ميشناسد.» و به امين تارخ و ناصر ممدوح اشاره ميكند.
عبدالرحمن احساني خوزستاني است، دكتراي مديريت دارد و در دانشگاه تدريس ميكند و البته يك بچه هفت ساله هم دارد.
وقت كم است و سينماگران فقط ميتوانند با دو،سه جانباز عيادت كنند.
راهنماي مركز توانبخشي امام خميني (ره)، زودتر از بقيه وارد اتاق بعد ميشود و قبل از هر صحبتي ميگويد:«حاج آقا جمالي؛ يك پرسپوليسي تمام عيار!»؛ همين يك جمله كافي است كه شوخيهاي سينماگران با «حاج آقاي پرسپوليسي» شروع شود.
توحيدي ميگويد: «حاج آقا، كاش ميشد بازي پرسپوليس را امشب اينجا ميديديم، استقلال كه باخت». جمالي هم ميخندد و پاسخ ميدهد:« نميشود! نميگذاريد من بخوابم. البته اين را شوخي كردم. شما استقلالي هستيد؟»
توحيدي هم با خنده پاسخ ميدهد؛« نخير من طرفدار داماش گيلانم. ما بچههاي رشت كلا طرفدار تيممان هستيم.»
فضا بسيار خودماني شده است و حاج آقا جمالي و فرهاد توحيدي مدام با هم شوخي ميكنند و بقيه سينماگران هم ميخندند. همين فضاي صميمي باعث ميشود كه عسگرپور از اين جانباز درباره فيلم ديدن بپرسد كه او با تاكيد بر اينكه از فيلم ايراني خوشش نميآيد ميگويد:«فيلمهاي ايراني خيلي شل هستند و موضوع را بد مطرح ميكنند. حتي برخي از فيلمها و سريالهاي تلويزيوني بد آموزي دارند. انسان نبايد ارزش خودش را آنقدر پايين بياورد كه براي پول، شهرت، مقام و چيزهاي ديگر هر كاري انجام دهد.»
وقتي يكي از هنرمندان از اين جانباز دربارهي وضعيت سينما ميپرسد، او ميگويد: « فكر نكنم وضعيت سينماها هم خيلي خوب باشد. يادم مي آيد يكبار در تلويزيون ديدم كه آقاي حاتمي كيا ميگفتند ما را هم خانه نشين كردهاند» و سرش را تكان داد.
به گزارش ايسنا، مجيد صداقتي يكي از آخرين جانبازاني است كه سينماگران به اتاقش مي روند. اتاق آقاي صداقتي پر از كتاب و روزنامه است و عسگرپور هم به شوخي از او ميپرسد: « شما همه اينها را ميخوانيد؟» كه صداقتي هم پاسخ ميدهد: «نه بابا! دكوريست !»
صداقتي سمناني است و سال 61 در عمليات والفجر مقدماتي از ناحيه كمر قطع نخاع شده است. او هفت، هشت سال قبل ازدواج كرده و دو بچه دارد.
بعد از شوخيهاي معمولي كه بين سينماگران و او رد و بدل ميشود، كم كم بحثي جدي درباره مشكلات جانبازان در آسايشگاه آغاز ميشود.
صداقتي ميگويد كه يكي از دوستانش چند روز قبل در همين آسايشگاه شهيد شد و ادامه ميدهد: «اينجا خيلي كسل كننده است. مسئولين بنياد شهيد هم چند وقتي است كه ديگر به اينجا نميآيند. از 10 ماه قبل بهروشهاي مختلف با آقاي زريبافان(رئيس بنياد شهيد ) نامه نگاري كرديم كه بتوانيم حضورا مشكلاتمان را بگوييم اما ايشان اصلا به اينجا نيامدند.»
به گزارش ايسنا، سينماگران پس از ديدار با تعدادي از جانبازان ديگر، با بدرقه چند نفر از آنها مركز توانبخشي امام خميني (ره) را ترك كردند.
در اين ديدار سينماگراني همچون، محمد مهدي عسگرپور، فرهاد توحيدي،رضا ميركريمي،جواد نوروزبيگي ، هوشنگ گلمكاني،جعفر صانعي مقدم، محمدرضا موييني، كمال تبريزي، مجتبي راعي،عزيز الله حميد نژاد، ناصر ممدوح،حسن آقا كريمي، حسن حسندوست،امين تارخ، امير اثباتي،كيون كثيريان،مجيد قاريزاده، محمد آلادپوش، نظامالدين كيايي،مريم بوباني،پورهاجريان، پروين جعفري، بهمن اردلان،مهين نويدي، روانبخش صادقي، منوچهر مصيري، مسعود بهنام، امير اثباتي و... حضور داشتند.
انتهاي پيام