خطبه « حضرت زينب (س) » در دربار يزيد

حادثه خونين کربلا، عصر عاشورا با شهادت امام حسين(ع) و يارانش به پايان رسيد و از آن هنگام بخش دوم نهضت حسيني به رهبري امام سجاد (ع) و حضرت زينب کبري (س) آغاز شد.

به گزارش خبرنگار دين و معارف اسلامي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، پس از ورود سر مطهر امام حسين (ع) و اهل بيت (ع) به شام، زنان و بازماندگان اهل بيت امام حسين (ع) را در حالي که به ريسمان‌ها بسته شده بودند، به مجلس يزيد وارد کردند، سر مقدس سيدالشهدا را در مقابل آنها نهادند. يزيد در حالي که با چوب خيزران بر لب و دندان مبارک امام مي‌زد، اين اشعار را خواند: " اي كاش بزرگان من، كه در جنگ بدر كشته شدند، ‌زاري كردن قبيله خزرج را از زدن نيزه مي‌ديدند و در آن حال از شادي فرياد مي‌زدند و مي‌گفتند: اي يزد دست مريزاد! آن قدر از بزرگان آنان را کشتيم كه به تلافي جنگ بدر حسابمان با آنان تسويه شد. خاندان هاشم با سلطنت بازي کردند، وگرنه نه خبري از رسالت بود و نه وحيي نازل شده بود. من از فرزندان خندف نباشم اگر كينه‌اي را كه از احمد(ص) در دل دارم از فرزندان او نگيرم".

در اين هنگام حضرت زينب(س) دختر علي(ع) برخاست و چنين لب به سخن گشود:

«حمد و ستايش مخصوص خداوند است كه پروردگار عالميان است و سلام و درود خدا بر پيامبر(ص) و خاندان او باد! راست گفت خداي متعال كه در قرآن فرمود: عاقبت آنان كه كار زشت كردند اين بود كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را به مسخره گرفتند.

اي يزيد! اكنون كه زمين و آسمان را براي ما تنگ گرفته‌اي و ما را همانند اسيران خارجي به شهرها و سرزمين‌ها كشانده‌اي، گمان كردي كه ما در نزد خداوند متعال خوار و ذليل شده‌ايم و تو در پيشگاه او قرب و منزلتي داري؟ از اين رو باد به دماغ افكندي و مغرورانه به ما نگاه انداختي و شادمانه و غافلانه بر مسند حكومت نشستي، چون ديدي كه دنيا به كام تو و كارها براي تو سامان يافته است و حكومتي را كه از آن ماست براي تو فراهم گشت!

آرامتر! اين قدر جاهلانه پيش مرو! آيا سخن خدا را فراموش كردي كه فرمود: كافران خيال نكنند كه چون آنها را مهلت داديم به نفعشان است اين مهلت براي اين است كه بر گناهان خويش بيفزايند و براي آنان عذابي خواركننده است.

اي فرزند آزاد شدگان! آيا اين كار تو از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده‌ها جاي داده‌اي و دختران پيامبر را به اسيري گرفته‌اي و پرده‌هاي حرمتشان را دريده و چهره‌هايشان را آشكار ساخته‌اي و دشمنان، آنان را شهر به شهر مي‌گردانند و مردم كوه‌ها و دشت‌ها به آنان مي‌نگرند و دور و نزديك و غايب و حاضر و شريف و پست به چهره‌ي آنان چشم مي‌دوزند؛ نه از مردانشان سرپرستي دارند و نه از حاميانشان كسي هست. اين همه، از روي طغيان تو بر خدا و انكار تو نسبت به پيامبر(ص) و دين خداست و از تو شگفت نيست. چگونه مي‌توان به مراقبت و دلسوزي كسي اميد داشت كه دهانش، جگر شهيدان را دندان زده و دور افكنده و گوشتش از خون سعادتمندان روييده و پيوسته در ستيز با سرور رسولان لشكر آراسته و به جنگ برخاسته و به روي رسول خدا شمشير كشيده است؛ كساني كه در انكار حق و پيامبر سرسخت‌تر و در دشمني آشكارتر و نسبت به پروردگار سركش‌ترند! اينها نتيجه‌ي كفر و كينه‌اي است كه از كشتگان بدر در دل داشته‌اند، پس كسي كه نگاهش به ما دشمنانه و كينه توزانه است در دشمني با ما خاندان درنگ نمي‌كند و كفر خود را به پيامبر(ص) آشكار مي‌سازد و بر زبان مي‌آورد و از روي خوشحالي نسبت به كشتن فرزندان پيامبر(ص) و اسير كردن فرزندان او گستاخانه و بي‌شرمانه پدران خود را صدا مي‌زند كه شادي كنند و به او دست مريزاد گويند! بر دندان‌هاي ابا عبدالله(ع) كه بوسه‌گاه پيامبر بود چوب مي‌زند و شادي در چهره‌اش آشكار است.

به جانم سوگند اي يزيد! با ريختن خون سرور جوانان بهشت‌ زخم‌هاي گذشته و ديرين را شكافتي و دست خود را به خون پيامبر آغشته ساختي و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب را خاموش نمودي و اكنون پدران خود را ندا مي‌دهي و گمان مي‌كني كه صدايت را مي‌شنوند؟ به زودي خودت به جمع آنان ملحق مي‌گردي و آرزو خواهي كرد كه كاش دستانت شل و قطع مي‌شد و مادرت تو را نمي‌زاييد، هنگامي كه ببيني به سوي خشم الهي مي‌روي و دشمنت رسول خدا(ص) است.

پروردگارا! حق ما را بستان و انتقام ما را از ظالمان بر ما بگير و خشم خود را بر آنان ببار كه خون ما را ريختند و آبروي ما را بردند و حاميان ما را كشتند و حرمت ما را شكستند.

اي يزيد! بدان كار خود را كردي اما جز پوست خود را ندريدي و جز گوشت خود را نبريدي. به زودي با همين گناه كه از كشتن فرزندان پيامبر بر دوش داري و حرمتشان را شكسته و خون عترتش را ريخته‌اي به حضور پيامبر خدا خواهي رسيد. سپس خداوند همه را جمع مي‌كند و پراكندگي‌هاشان را سامان مي‌بخشد و از ظلم‌كنندگان به ايشان انتقام مي‌گيرد و حقشان را از دشمنانشان مي‌ستاند پس با كشتن آنان شادمان مباش: «و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شدند مرده‌اند بلكه نزد پروردگارشان زنده‌اند و روزي مي‌خورند و به پاداشي كه خداوند از فضل خود به آنان داده است شادمانند.»

براي تو كافي است كه حاكم بر تو خدا باشد و رسول خدا(ص) دشمن تو و جبرئيل پشتيبان او باشد و به زودي كساني كه تو را بر اين مقام نشاندند و راه را برايت هموار نمودند و بر گردن مسلمانان سوار كردند خواهند دانست كه پاداش ستمكاران چه بد پاداشي است و خواهند دانست كه كدام يكي از شما بدتر و سپاه كدام يك ناتوان‌تر است و اگر چه سختي‌ها و پيشامدها و فشار روزگار مرا در شرايطي قرار داد كه مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را كوچك مي‌شمارم و بسيار سرزنش و توبيخ مي‌نمايم در حالي كه چشم‌ها گريان و سينه‌ها سوزان است. كشته‌شدن مرداني بزرگوار و پيرو حزب خدا به دست افرادي پست و بي‌شخصيت و تابع حزب شيطان به راستي كه شگفت انگيز است. خون ما از اين دستان، ريزان و گوشت ما از دهان اينها آويزان است و اينك گرگ‌هاي بيابان آن پيكردهاي پاك و پارسا را به دندان مي‌گيرند و در زير چنگال كفتارها به خاك آلوده شده‌اند. اگر امروز ما را غنيمتي براي خويش مي‌شماري خواهي ديد كه مايه‌ي زيان و خسران تو بوديم، آن روز كه جز عمل‌هاي خويش چيزي نخواهي يافت و خداوند نيز به بندگانش هيچ ستمي نمي‌كند. پس شكايت نزد خدا مي‌برم و تنها بر او تكيه مي‌كنم پس هر چه نيرنگ داري به كار گير و هر چه مي‌تواني سعي و تلاش كن. اما سوگند به خدايي كه با وحي و قرآن شرافتمان بخشيده و با نبوت و برگزيدگي ما را گرامي داشته است، نام و ياد ما هرگز محو و نابود نمي‌شود و ننگ كشتن ما نيز از دامان تو شسته نمي‌گردد و مگر جز آن است كه انديشه‌ات باطل و دوران حكومتت محدود و اجتماعت پراكنده است آن روز كه منادي ندا مي‌دهد: لعنت خداوند بر ستمكاران تجاوزكار باد.

اكنون من سپاس خدايي را مي‌گويم كه ابتداي كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود و از او مي‌خواهم كه ثواب خود را بر شهيدان ما تكميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشيني خوب و بازگشتي شايسته برايمان مقرر دارد كه او مهربان و با محبت است و او را كفايت مي‌كند كه بهترين وكيل است».

پس از پايان خطبه‌ي حضرت زينب كبري(س) يزيد اين شعر را خواند: «اين گونه ناله و خروش از زنان نالان است و چقدر مرگ بر زنان نوحه‌گر آسان است». پس از آن با بزرگان شام مشورت كرد كه با اسيران چه كند؟ و آنان نيز با بي‌ادبي خاص خودشان به كشتن اهل بيت(ع) راي دادند، ولي «نعمان بن بشير» پيشنهاد كرد: «ببين اگر رسول خدا زنده بود چگونه با اسيران رفتار مي‌كرد. تو نيز همان كار را انجام بده».

انتهاي پيام

  • سه‌شنبه/ ۶ دی ۱۳۹۰ / ۱۴:۱۵
  • دسته‌بندی: دین و اندیشه
  • کد خبر: 9010-03176
  • خبرنگار :