با مشاهده تحركات ارتش عراق و كمك آنها به ضدانقلاب احتمال وقوع جنگ و تجاوز عراق به ايران را مسئولان لشكر 28 كردستان به رئيس جمهور و هيأت دولت وقت گزارش ميكردند. حضور تجهيزات جديد ارتش عراق و فعاليتهاي اطلاعاتي عراق در داخل كشور و نوار مرزي همه مبين اين بود كه عراق در حال آماده شدن براي يك تجاوز به داخل كشور است...
امير سرتيپ سياوش جواديان از فرماندهان دفاع مقدس است. وي در سال 1340 از طريق دانشگاه افسري در سال 1340 وارد ارتش شد. قبل از انقلاب از طرف ستاد كل ارتش در بخش كشورهاي عربي ارتش مشغول به كار شده و از سال 56 با درجه سرگردي به لشكر 28 سنندج منتقل ميشود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با درجه سرگردي فرمانده گردان 155 لشكر 28 سنندج ميشود.
پس از مدتي با درجه سرهنگ دومي به سمت جانشين فرماندهي لشكر28 سنندج منصوب ميشود. در مرداد سال 1361 به رياست ستاد قرار گاه مشترك حمزه سيدالشهداء منصوب و تا آخر سال 1362 در اين سمت باقي ميماند. بعد از اين، با گذراندن يك دوره فرماندهي ستاد ارتش در اواخر سال 1366با در جه سرتيپ دومي مدير عمليات نيروي زميني ارتش ميشود. با پايان يافتن جنگ تحميلي، امير جواديان فرمانده قرارگاه عملياتي غرب ميشود.
آنچه در پي ميآيد حاصل گفتوگوي خبرنگار سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) با اين فرمانده دوران دفاعمقدس در مورد تحولات قبل از آغاز جنگ تحميلي در شهريور سال 1359 و بعد از آن است.
امير سرتيپ سياوش جواديان در گفتوگو با خبرنگار ايسنا ميگويد: در اول انقلاب در ارتش به خاطر بعضي تمردها و اعتراضاتي كه نسبت به فرماندهان وجود داشت فرماندهان يگانها در ردههاي بالا تغيير كرده و نفراتي توسط شوراي اسلامي متشكل در هر پادگان به سمت فرماندهي موقت تعيين ميشدند. اين وضعيت در ارتش باعث شده بود تا انضباط و سلسله مراتب فرماندهي و دستورات قاطعيتهاي لازم را در اداره يگان وجود نداشته باشد ضمن اينكه از حدود شش ماه قبل از انقلاب، نيروهاي ارتش به عنوان مجري حكومت نظامي در شهرها مستقر شده و خواه ناخواه آموزش و انسجام يگانها به هم ريخته بود و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم سازماندهي اين نيروها در حد مطلوب نبود. در آن زمان من فرمانده «گردان 155» لشكر 28 كردستان بودم. در آن مقطع بيشتر احزاب و گروههاي چپ در منطقه كردستان شروع به سازماندهي،جذب نيرو و تسليح و آموزش افراد ميكردند.
تدابير حكيمانه حضرت امام خميني (ره) در مقابل ضدانقلاب
خواسته آنها در ظاهر كسب خودمختاري براي كردستان بود و اين گروهكها با نيت خودمختاري درخواست دريافت مهمات و جنگافزار از مسئولان لشكر ميكردند كه هيچگاه درخواست آنها اجابت نشد و نهايتا در روز 27 اسفند 1357 به پادگان لشكر28 حمله كردند و فرمانده لشكر و تعدادي از عناصر لشكر را كه در محل ستاد لشكر مستقر در شهر حضور داشتند به گروگان گرفتند. با مطلع شدن مسئولان لشكر و ارسال پيام شهيد سپهبد قرني كه آن زمان رئيس ستاد ارتش بود مبني بر بمباران مقر گروهكها در صورت آزاد نشدن گروگانها و همچنين تدابير حكيمانه امام خميني(ره) مبني بر مقاومت تا آخرين قطره خون در مقابل مهاجمين،پس از سه روز درگيري، سرانجام ضدانقلاب فرمانده لشكر و ساير عناصر لشكر را آزاد كرد.
پيشنهاد گروهكهاي مخالف به دولت موقت
انتخابات به نفع گروههاي معارض تمام شد
پس از اين ماجرا كماكان از سوي گروهكهاي ضد انقلاب تيراندازي به سمت پادگان ادامه داشت. از جمله درخواستهاي گروههاي معارض در آن زمان تعيين استاندار و كليه رؤساي سازمانهاي اداري از افراد مورد نظر آنها، تشكيل نيروي انتظامي از بوميان منطقه، داشتن پول محلي، خروج نيروهاي ارتش از شهرهاي كردستان و درخواست خودمختاري كردستان بود و گروههاي معارض انقلاب كه بعدا به 17 گروه و حزب افزايش پيدا كردند و زمينه را براي تبليغات و فعاليتهاي وسيع در منطقه كردنشين مساعد ديدند خواستههاي خود را در 16 ماده به دولت موقت پيشنهاد كردند.
بعد از حاد شدن اوضاع كردستان،تعدادي از اعضاي شوراي انقلاب به سنندج آمدند و طي مذاكرات صورت گرفته با گروههاي معارض تصميم به برگزاري انتخابات و تعيين شوراي شهر سنندج براي اداره امور شهر گرفته شد. در اين انتخابات، گروههاي معارض هم با استفاده از اين حسننيت شوراي انقلاب و با تمهيداتي باعث شدند بيشتر اعضاي شوراي شهرداري و فرماندهي از هواداران آنها باشند و نهايتا همه تصميمات در اداره شهر سنندج و استان كردستان به عهده طرفداران گروهكهاي معارض واگذار شد.
با گذشت هر روز نيز گروهكهاي ضدانقلاب به مرور براي سازماندهي نيروهاي خود و آموزش آنها و همچنين عضوگيري وسيع در سطح دو استان كردستان و آذربايجانغربي اقدام ميكردند به طوري كه در اوايل سال 59 اين گروهكها در تمام شهرهاي كردنشين داراي تشكيلات و مقرهاي امنيتي و انتظامي شده بودند و مشكلاتي را در رفتوآمد يگانها و نفرات نيروهاي نظامي انقلاب به وجود ميآوردند اين در حالي بود كه در كل اين مناطق، سپاه،ژاندارمري و شهرباني حضور نداشت و كلا شهرها و محورهاي مواصلاتي در اختيار ضدانقلاب بود.
ضدانقلاب پيشقراول صدام حسين و آمريكا
شهادت فرمانده تيپ و آزادسازي سنندج
در آن روزها، ما اغلب با ضدانقلاب در شهرهاي بانه،سردشت مهاباد،بوكان، سقز، مهران و پاوه درگيري داشتيم چون ضدانقلاب به عنوان پيشقراول حاميان خود يعني صدام حسين،آمريكا و بلوك غرب در تابستان سال 59 به منظور تضعيف نيروهاي مسلح كشورمان و درگيري شديدتر آنها در منطقه كردنشين ابتدا در تاريخ 31 فروردين ماه سال 59 مبادرت به سد كردن حركت ستونهاي ارتشي كه مأموريت جابجايي به پادگانهاي بانه و سردشت را داشتند، كرد و در اين درگيريها، «نصرتزاده» فرمانده تيپ لشكر 28 كردستان به همراه تعدادي از نيروهاي اين لشكر به شهادت رسيدند و نهايتا ضدانقلاب شهر سنندج و همه محورهاي متصل به اين شهر را در اختيار گرفت. اين مرحله تا روز 21ارديبهشت سال 1359 ادامه داشت كه ما براي رهايي شهر از كنترل ضدانقلاب عملياتي با همكاري نيروهاي مردمي به فرماندهي برادر رحيم صفوي( سرلشكر سيديحيي رحيم صفوي) و سرگرد علي صياد شيرازي آن زمان( سپهبد شهيد علي صياد شيرازي) و گردان 155 لشكر 28 در سه محور شرق،غرب و مياني شهر انجام داديم و شهر پس از 48 ساعت به كنترل ما درآمد و ضدانقلاب مجبور به تخليه شهر شد اما در فاصله ارديبهشت ماه سال 59 تا شروع جنگ تحميلي محورهاي زيادي از مناطق كردنشين از جمله محور سنندج، كامياران، سنندج به ده كلان،سنندج به مريوان، سقز به بانه و سقز به بوكان پاكسازي و ضمن تسليح هواداران انقلاب اسلامي در مناطق مذكور، پايههاي استقرار نيروهاي سپاه پاسداران، ژاندارمري و شهرباني در اين شهرها و مناطق ريخته شد.
طرفداري ظاهري ضدانقلاب از انقلاب اسلامي
در كردستان آن زمان ضدانقلاب به هيچ وجه شناخته شده نبود و در يك جاي خاص استقرار نداشت چرا كه فريبخوردهها در خدمت اين گروهكها قرار گرفته و خودشان را به شكل ساير مردم درميآوردند. آنها در مسيرهاي روستاها و شهرها مستقر شده و اغلب به اموري مانند كشاورزي و دامداري و يا تجمع در بعضي مناطق شهري مشغول ميشدند اما در فرصتهاي مناسب اقدام به تهاجم، مينگذاري و يا گروگانگيري ميكردند كه حقيقتا تمايز آنها از مردم عادي بسيار مشكل بود به طوري كه بعضي اوقات نيروهاي مسلح فريب بعضي از اقدامات فريبكارانه ضدانقلاب مانند پوشيدن لباس سربازي و لباس سپاه و يا استفاده از علائم و نشانههايي كه افراد نظامي دارند را ميخوردند. مثلا در يكي از آن روزها در منطقه «آلواتان» شهرسردشت كه نيروهاي ما مشغول پاكسازي بودند عوامل ضدانقلاب با پوشيدن لباس سربازي، خود را در مسير نيروهاي ما قرار ميدهند و زماني كه نيروهاي ما نزديك ميشوند با سر دادن شعارهاي انقلابي به استقبال آنها ميروند در نتيجه نيروهاي ما نيز بدون گرفتن حالت جنگي به آنها نزديك ميشوند و اين امر سبب ميشود در يك لحظه همه نيروهاي ما را به رگبار ببندند و بسياري از افراد ما را به شهادت برسانند. از اين قبيل كارها زياد اتفاق ميافتاد و تلفات زيادي هم به رزمندگان وارد ميشد كه شايد در جنگ تحميلي با عراق اينقدر تلفات نميداديم مگر در عملياتهاي بزرگ.
حمايت عراق از ضدانقلاب و قهرمانسازي از اعضاي خود
زحماتي كه هيأت حل اختلاف بر باد ميداد
نمايش قدرت در سنندج
نيروهاي ضدانقلاب در كردستان از طرف عراق با سلاحهايي از قبيل انواع خمپارهانداز و سلاحهايي كه توسط يك فرد و يا وانت قابل حمل بود، تجهيز شده بودند. ضمن اينكه از روز هشتم اسفندماه سال 59 در همه شهرهاي كردستان خريد و فروش اسلحه آسان بود و اگر ضدانقلاب ميديد كسي اسلحه خريده است بعد از چند روز به اين فرد مراجعه كرده و از او ميخواستند در كار نگهباني در مقرهاي مورد نظر به آنها كمك كند. بعد از مدتي هم اين فرد را براي شركت در عملياتهاي خود به كار ميگرفتند و بلافاصله اعلاميه شركت او يا افراد ديگر را در شهرها منتشر ميكردند و با تعريف از رشادتهايشان آنها را تبديل به يك عضو فعال گروهك خود ميكردند.
از طرف ديگر، هيأت حل اختلاف به رياست «داريوش فروهر» به كردستان ميآمد و پس از مذاكره با سران گروهكها صحبت ميكرد و بعد هم هيأت دولت و يا بنيصدر در رسانههاي گروهي اعلام ميكردند كه ما چند ماده از خواستههاي ضدانقلاب را قبول داريم همين مساله باعث ميشد كه تعدادي از كارمندان دولتي محلي تلاش كنند كه عضويت در گروهكهي ضدانقلاب را بپذيرند تا به زعم خود از غافله خودمختاري عقب نمانند و مجموعه اين عوامل باعث شد در اوايل سال 59 حزب دموكرات با 15 هزار نفر مسلح در سنندج اعلام حضور كند و يك نمايش قدرت در اين شهر به اجرا درآورد.
گزارش احتمال آغاز جنگ به هيأت دولت
با مشاهده تحركات ارتش عراق و كمك آنها به ضدانقلاب، احتمال وقوع جنگ و تجاوز عراق به ايران را مسئولان لشكر 28 كردستان به رئيس جمهور و هيأت دولت وقت گزارش ميكردند. حضور تجهيزات جديد ارتش عراق و فعاليتهاي اطلاعاتي عراق در داخل كشور و نوار مرزي همه مبين اين بود كه عراق در حال آماده شدن براي يك تجاوز به داخل كشور است. حتي به نظر من كودتاي پايگاه شهيد «نوژه» در كنار اهداف ديگر، به نوعي ساخته و پرداخته سازمانهاي اطلاعاتي عراق، «سيا» و «موساد» براي تضعيف ارتش و بدبين كردن مقامات جمهوري اسلامي به صداقت ارتش بود.
هجوم سراسري عراق
در روز 31 شهريورماه 1359 ارتش با اين وضعيت با تهاجم سراسري رژيم بعث عراق مواجه شد. اهداف عراق كه توسط صدام تعيين شده بود تصرف يك هفتهاي تهران وبرگزاري مصاحبه مطبوعاتي با خبرنگاران در تهران بود اما ارتش با همين وضعيت و با كمك نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران مانع از دستيابي عراق به اهداف پيشبيني شده عراق شد و مردم و رزمندگان ما طي 34 روز و با جنگ نفر به نفر و خانه به خانه جلوي دشمن بعثي در خرمشهر ايستادند و در تمام مناطق عملياتي نيز حركات دشمن را كند و يا متوقف كردند به طوري كه در هفته اول تهاجم، دولت عراق درخواست اعلام آتش بس به شوراي امنيت داد.
موفقيتهاي اوليه
به هرحال در زماني كه درگيري با اين عوامل ادامه داشت و نوار مرزي و مناطق كردنشين هنوز پاكسازي نشده بود، جنگ تحميلي آغاز شد. در اين زمان بيشتر نيروهاي لشكر 28 در منطقه مريوان مستقر شده بود. در آن زمان نيروهاي لشكر ما با نيروهايي از سپاه و ژاندارمري تقويت شده بودند. ارتش و سپاه محورهاي مواصلاتي به شهرها را در دست داشتند ولي ضدانقلاب در محورهاي عمدهاي مانند سردشت به بانه، سردشت به پيرانشهر و مهران به پاوه كه هم مرز با عراق بود حضور داشت و تمام رفت و آمد خود را از طريق مرز عراق انجام ميداد.
در تابستان سال 60 در منطقه «پنجوين» عراق اولين عمليات خود را در مقابل نيروهاي عراقي انجام داديم و نهايتا در روز دهم اسفند سال 1360 عملياتي را در منطقه« بياره» عراق با همكاري يگانهايي از لشكر 28سنندج، گرداني از تيپ 84 خرمآباد و يك گردان از سپاه پاسداران مريوان به فرماندهي حاج احمد متوسليان و يك گردان از سپاه پاسداران پاوه به فرماندهي حاج ابراهيم همت در يك منطقه كوهستاني و در هواي بسيار سرد انجام داديم كه در آن عمليات هشت گردان عراقي منهدم شد و 132 نفر اسير و مقدار زيادي غنيمت توسط رزمندگان ما به دست آمد كه خود كمكي به نيروهاي درگير منطقه غرب و جنوب براي تمركز بيشتر نيروهاي عراقي در منطقه شمال غرب به شمار ميرفت.
اقدام براي ضربه بزرگ
به مرور، لشكر 28 با جابجايي نيروها و يگانهاي مستقر در كردستان و آذربايجانغربي، نيروهاي ساير لشكرها كه در اين لشكر حضور داشتند را آزاد و به مناطق غرب و جنوب اعزام كرد و در اين مناطق با اجراي عملياتهاي رزمي و شناسايي به منظور ضربه زدن به دشمن با تكهاي محدود به تضعيف روحيه دشمن پرداخت و دشمن را مجبور به اتخاذ حالت تدافعي كرد زيرا در اين وضعيت تنها با بردن دشمن به حالت تدافعي و فرستادن گشتيهاي شناسايي به منظور شناسايي نقاط ضعف دشمن امكان ضربه زدن به نيروهاي عراقي ميسر ميشد تا بتوان با جمعآوري اين اطلاعات،عملياتهاي بزرگي مانند «عمليات ثامن الائمه (ع)»، طريقالقدس، فتحالمبين و بيتالمقدس را طرحريزي كرد و عملياتهاي ما به همين ترتيب هم ادامه داشت.
دلايل شروع جنگ
صدام چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامي به عنوان يك دشمن همواره براي ايران مطرح بوده است. قبل از انقلاب، ايران نسبت به عراق در منطقه، يك نيروي برتر بود و همواره به كمك معارضين در داخل خاك عراق رژيم بعث را آزار ميداد به همين دليل صدام «قرارداد 1975 الجزاير» را با شاه ايران امضا و از ادعاي حاكميت اروندرود صرفنظر كرد و رضايت داد تا دو طرف از خط «تالوگ» استفاده كنند. اين مسئله براي صدام خيلي گران تمام شد به طوري كه در كشور خود هم زير سؤال رفت ولي عراق ميخواست از اين وضعيتي كه در شمال عراق برايش به وجود آمده بود خارج شود.
حكومت بعث تقريبا وابسته به شوروي سابق بود و صدام با توجه به وضعيتي كه بعد از انقلاب در كشور به وجود آمد با حمايت از گروهكهايي كه در مناطق مختلف از جمله خوزستان و كردستان حضور داشتند تحركات خود را براي تجاوز به ايران آغاز كرد و بالاخره با تجاوز سراسري در روز 31 شهريورماه 1359 ميخواست عقدههاي دروني خود را به نوعي تخليه و در صورت امكان استان خوزستان كه منطقه ثروتمند ايران به حساب ميآيد را به بهانه عربي بودن بخشي از آن تصرف كند و به عراق ملحق سازد و يا يك كشور مستقل سازماندهي كند به همين جهت با تجهيز نيروهاي خود هدف اوليه و مهم خود را اشغال خوزستان قرار داده بود.
ارتش و جنگ
ارتش جمهوري اسلامي ايران با آغاز جنگ آنچه را در توان داشت با فداكاري و با وضعيتي كه برايش به وجود آمده بود به كار گرفت. اما در حالي به جنگ وارد شد كه با توجه به عواملي از قبيل كم شدن مدت سربازي، اخراج، بازنشستگي و دادگاهي كردن تعداد زيادي از فرماندهان ارتش زمان رژيم شاه، انتقال تعداد زيادي از پرسنل از محل خدمت به شهرهاي خود و جدا شدن از يگانها و كم شدن متخصصين يگانها در يگانهايي كه به تخصص آنها نياز بود بخشي از توانش را از دست داده بود؛ بنابراين ابتدا با هدف كند و متوقف كردن پيشروي دشمن اقدام به حملات محدود كرد و سپس با طراحي عملياتهاي بزرگي مثل «ثامنالائمه (ع)، فتحالمبين و بيتالمقدس» با همكاري نيروهاي مردمي، سپاه،ژاندارمري و جهاد سازندگي، دشمن را تا مرز عقب راند.
اصولا در انجام هر عمليات بزرگي بايد به مبناي يك طرحريزي كلاسيك و استفاده از دانش افسراني كه در دانشكدههاي فرماندهي و ستاد نحوه طرحريزي را با استفاده از همه امكانات طرحريزي ميكنند توجه كرد چرا كه براي انجام يك عمليات بايد تعداد نيروهاي رزمنده در نظر گرفته شود. امكانات زرهي توپخانهاي،هليكوپتري، پدافندي و هواپيماهاي شكاري هم همينوطور.
در ابتداي جنگ تحميلي، توده نيروهاي پياده، نيروهاي مردمي بودند كه در قالب يگانهاي سپاه به جبهه ميآمدند و بعد در نيروهاي ارتش تلفيق و با هم ادغام ميشدند. هدايت نيروها از پايينترين رده تا فرماندهي بين سپاه و ارتش مشترك بود ولي امكانات تخصصي توسط ارتش استفاده ميشد. به طور مثال در عمليات بيتالمقدس گروه مهندسي نيروي زميني ارتش بر روي رودخانه كارون با روانه كردن پنج پل شناور كه مهمترين آن در منطقه دارخوين بود بيشترين نيرو را به آن سوي رودخانه جابهجا كرد.
حضور ارتش در همه عملياتها
32 گردان توپخانه ارتش در عمليات والفجر8 شركت داشت
با جدا شدن حوزههاي عملياتي سپاه و ارتش، اين دو نهاد همواره به همديگر در انجام عملياتها كمك ميكردند مثلا در «عمليات والفجر8» 32 گردان توپخانه از ارتش به كمك سپاه رفت و نيروهاي عراقي را از بصره كه به سمت فاو حركت ميكردند زير آتش قرار داد. كل نيروي هوايي براي پوشش منطقه و بمباران نيروهاي عراقي اطراف بصره به «فاو» عراق فعال بود. در طول اين عمليات هر شب ايستگاههاي پدافند هوايي توسط شهيد ستاري جا به جا ميشد تا كشف نشوند و دشمن را غافلگير كنند و همين امر هم اتفاق افتاد به طوري كه در پايان عمليات تصرف شهر «فاو» عراق، 57 فروند هواپيماهاي عراقي سرنگون شد. دو گروه كامل هوانيروز يعني گروه كرمان و مسجد سليمان و يك گردان شنود از اصفهان در اختيار اين عمليات بود. به علاوه تعداد زيادي از نفربرهاي خمپارهانداز و تعداد زيادي موشكانداز «تاو» نيز در اختيار سپاه قرار داده شده بود.
وقتي هم كه نيروهاي سپاه در« فاو» مستقر شدند تيپ 30 گرگان از ارتش در آنجا مستقر شد، چرا كه معمولا بسيجيها زياد در جبهه نميماندند و بعد از عمليات به شهرها برميگشتند. همچنين در اين زمان ارتش كل مرزهاي ايران را پدافند ميكرد.
اصل و قواعد جنگ ميگويد كه وقتي يك عمليات را طرحريزي ميكنيد بايد امكانات خود را با دشمن بسنجيد به نوعي كه حداقل توازن قواي نيروي خودي و دشمن برقرار شود. سنجيدن اين توازن بستگي به همه مقررات و امكانات دارد. شما وقتي ميبينيد كه دشمن برتري هوايي دارد نبايد در روز عمليات انجام بدهيد و بايد عمليات براي انجام در شب طراحي شود و يا اگر دشمن برتري توپخانه دارد بايد طوري طرحريزي كنيد كه تمركز نيرو در يك نقطه باعث تلفات سنگين نشود. ما در كليه عملياتها اين مسائل را در نظر ميگرفتيم و يقين پيدا ميكرديم كه منطقه در اختيار است و وظيفه محوله انجام ميگيرد چون تثبيت يك هدف و نگهداري آن نياز به مداومت و پشتيباني دارد تا بتوان خود را نسبت به دشمن در موقعيت برتر قرار داد و تثبيت كرد.اگر پشتيباني مداومت نداشته باشد خواه ناخواه يك روز دشمن از اين قضيه استفاده ميكند و اهدافي را كه به دست آمده است به نفع خود مصادره ميكند كه نمونهاش را در از دست دادن شهر «فاو» ديديم.
طراحي عمليات در سپاه بر مبناي سازماندهي توده نيروهاي مردمي در قالب بسيجي بود. سپاه نيروي پياده زيادي را در يك عمليات ساماندهي ميكرد اما بعد از پايان عمليات، تعدادي بيشتري از اين نيروها از جبهه خارج ميشدند و اهداف تصرف شده به ارتش سپرده ميشد تا از آنها نگهداري كند. ارتش عراق هم در طول اين مدت بيكار نبود چون پاتك ميزد البته سپاه و ارتش در نگهداري اهداف و مقابله با پاتك با هم بودند. بسيجيان و نيروهاي مردمي هم بودند. به هر حال هدف همه ما اعم از ارتش و سپاه دفاع از كشور بود.
اين جنگ يك جنگ ديني، مردمي و ميهني بود و همه اقشار مردم ائم از نظامي و غيرنظامي، روحانيون، كسبه و... در آن مشاركت داشتند و البته بايد گفت نقش حضرت امام خميني (ره) در هدايت و راهبري اين مهم و تحقق اهداف، بسيار تأثيرگذار و كارساز بود.
مروري بر ديگر مسئوليتها و افتخارات امير سرتيپ بازنشسته سياوش جواديان
امير سرتيپ جواديان از سال 1370 معاون آموزشي نيروي زميني ارتش ميشود و در اواخر سال 70 با درجه سرتيپي به سمت رئيس اداره عمليات ستاد مشترك ارتش منصوب شده و تا سال 78 در اين سمت باقي ميماند. از آن سال به بعد نيز تا سال 81 جانشين رئيس ستاد ارتش و از سال 1381 تا 1384 رئيس گروه مشاورين ارتشي فرماندهي كل قوا بوده و تا سال 84 كه بازنشسته ميشود در اين سمت باقي ميماند.
كسب «نشان درجه 2 فتح» از دست مبارك فرمانده معظم كل قوا در سال 1368 و دريافت 16 تقديرنامه از رياست ستاد كل نيروهاي مسلح، فرماندهان كل ارتش و رؤساي ستاد مشترك ارتش و فرماندهان نيروي از ديگر افتخارات اين فرمانده دوران دفاع مقدس است و عملياتهاي مختلفي با شهيد صياد شيرازي در كردستان، شهيد آبشناسان، شهيد نصرتزاده، شهيد سامي مقام، شهيد ثابت،شهيد علي متولي، شهيد بروجردي، شهيد ناصر كاظمي، شهيد همت و جاويد الاثر احمد متوسليان انجام داده است.
گفتوگو از خبرنگار ايسنا: فرزاد گمار
انتهاي پيام