تركش تانك هم او را منصرف نكرد؛ مرحوم امير سرتيپ حسن براتي به روايت فرمانده وقت تيپ 3 لشكر 21 حمزه
يكي از فرماندهان دوران دفاع مقدس گفت: مرحوم امير سرتيپ براتي از فرماندهان جسور و شجاع ارتش در دوران دفاع مقدس بود كه براي لشكر 21 حمزه نيروي زميني ارتش،نيروهاي مسلح و تمام مردم ايران يك افتخاري بزرگ است. امير سرتيپ بازنشسته سعيد پور داراب كه در آغاز جنگ تحميلي با درجه سرهنگ دومي فرمانده تيپ 3 لشكر 21 حمزه بوده و مرحوم امير براتي كه چند روز قبل در اثر سانحه تصادف رانندگي درگذشت نيز از فرماندهان گردانهاي اين تيپ به فرماندهي اميرپور داراب دارنده دو نشان فتح و معاون وقت اطلاعات عمليات نيروي زميني ارتش بوده است. سرويس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) به مناسبت عروج شهادتگونه امير سرتيپ حسن براتي گفتوگويي با امير پورداراب در خصوص ويژگيهاي شخصيتي، اخلاقي و نوع فرماندهياش انجام داده است. امير پور داراب ميگويد: امير براتي را در سالهاي 1360 تا سال 62 در جبهههاي حق عليه باطق خوب شناختم. در آن زمان فرمانده تيپ 3 لشكر 21 حمزه بودم و امير براتي فرمانده گردان 171 پياده همين تيپ بود. افسري بسيار شجاع، فرماندهي توانا و نمونه بود و هميشه در نوك پيكان حمله گردان حضور داشت. حضور اين فرمانده در همه جا احساس ميشد و همين امر باعث شده بود تا در عملياتها گردان تحت امرش موفق باشد. امير پور داراب،ادامه داد: امير براتي در عمليات فتحالمبين افتخار آفريد. در منطقه «تپه سبز» به سمت ارتفاعات «ابوسليبي خات» و شكست نيروهاي دشمن در كنار «كوت» از لشكر 10 زرهي و در پاي پل رفاهيه خاطرات خوبي از حماسه دلاوري و فداكاري اين بزرگ مرد دفاعمقدس به يادگار مانده است. امير براتي در عمليات فتحالمبين در تصرف ارتفاعات «ابوسليبي خات» و سايت 4 و 5 در غرب كرخه كه منطقهاي بسيار حساس و از اهداف عمده اين عمليات و بخصوص لشكر 21 حمزه و تيپ 3 اين لشكر بود نقش بسيار مهم و بزرگي ايفا كرد و به حق در تصرف پل رفاهيه كه منتهي به اين محل ميشد وهمچنين در ادامه عمليات در اين منطقه كه ما توانستيم لشكر يك مكانيزه عراق را محاصره كنيم، نقش بسزايي داشت. وي با ذكر خاطرهاي از امير براتي در عمليات بيتالمقدس ادامه داد: حدود يك ماه پس از عمليات فتحالمبين، عمليات بيتالمقدس آغاز شد. عبور از كارون و رسيدن به جاده آسفالته در مرحله يكم عمليات و در ادامه در رسيدن به مرز، حوادثي در روزهاي هجدهم،نوزدهم و بيستم ارديبهشت سال 1361 اتفاق افتاد. در آن زمان به تيپ 3 لشكر 21 حمزه كه افتخار فرماندهي آن را داشتم مأموريت داده شد كه در مناطقي مانند شلمچه و خرمشهر و مناطق جنوبي كه هنوز در دست نيروهاي دشمن بود عمليات كنيم. يگان ما در سمت چپ قرارگاه كربلا قرار گرفته بود و براي تصرف شلمچه حركت خود را آغاز كرديم. تا شلمچه حدود 10 كيلومتر فاصله بود و اين ماموريت براي يك تيپ ادغامي با برادران سپاه بسيار سنگين بود. وي يادآور شد: هر چند موفق نشديم در شب هجدهم و نوزدهم به شلمچه برسيم، ولي حدود 4/5 كيلومتر پيشروي خطرناك داشتيم. امير براتي در آن زمان سرگرد بود و فرماندهي گردان 171 را عهده داشت. سرگرد كلهر فرمانده گردان 174 بود و نيروهاي اين دو گردان در روز نوزدهم در يك وضعيت بسيار خطرناكي قرار گرفته بود. فاصله آنها با نيروهاي خود 4 الي 5 كيلومتر بود و دشمن از سه طرف آنها را در زير حجم سنگين آتش قرار داده بود و احتمال اين كه اين نيروها را در محاصره شديدي قرار دهد و اين نيروها به صورت كامل به خطر بيفتند، بسيار زياد بود.در اين شرايط نيز اگر ما نيروها را جابجا ميكرديم و يا به عقب باز ميگردانديم آسيبپذيري نيروها بيشتر ميشد و يا اگر ميخواستيم منطقه را حفظ كنيم كه البته حفظ كرديم، تلفات سنگيني متحمل ميشديم. در اين شرايط وقتي با امير براتي صحبت كردم،خودم هم از اين فرمانده روحيه گرفتم. امير براتي در اين وضعيت به من گفت، نگران نباشيد من تا شب مقاومت ميكنم و شما با فرا رسيدن شب نيروهاي كمكي را به سمت ما بفرستيد. واقعا هم آن روز ما با آتش سنگين از آن واحد حمايت كرديم. نيروي هوايي و هوانيروز عملياتهاي موفق خوبي در منطقه داشتند و موضعي كه امير براتي با كمك گردان 174 و برادران سپاه داشتند را تا شب حفظ كردند و سپس تيپ هوابرد دزفول به منطقه آمد و ما توانستيم خود را به نزديكيهاي شلمچه برسانيم. امير پورداراب ادامه داد: در پايان عمليات بيتالمقدس شرايط خاصي داشتيم ما مامور حمله به شلمچه شده بوديم. امير براتي كه افتخاري براي ارتش و لشكر 21 حمزه و بطور كلي براي همه نظاميها و مردم ايران است نيز در اين عمليات نقش موثري داشت. براي ما در شلمچه شرايط خاصي حاكم بود. ما جاده آسفالته شلمچه به سمت «پل نو» را گرفته بوديم. به كمك قرارگاه نصر 3 و تيپ 7 وليعصر سپاه پاسداران، ماموريت تصرف شلمچه را داشتيم ،البته در سمت چپ ما يگانهاي ديگري نيز قرار داشتند اما شرايط ما يك وضع خاصي بود. از سمت راست و شهر بصره تانكها و واحدهاي پياده عراقي به ماهجوم ميآوردند از سمت جنوب نيروهاي عراقي با احداث پلي از اروند عبور كرده بودند و پاتكهاي سنگيني را به نيروهاي ما مي زدند. درست در روز سوم خرداد كه مارش پيروزي براي فتح خرمشهر زده شده بود. در اين روز نيروهاي عراقي دستبردار نبودند، من براي اين كه نيروها و سربازاني كه جاده را گرفته بودند، روحيه داشته باشند و جادهاي را كه تصرف كرده بودند، را حفظ كنند خودم در كنار امير براتي حضور پيدا كردم. افسر ديده بان توپخانه نيز با ما همراه شده بود. در اين لحظات جنگ بسيار سختي بين نيروهاي پياده و يك گردان از تانكهاي ما با نيروهاي زرهي عراق كه هم از سمت بصره و هم از سمت جنوب و نهر خين ما را هدف قرار داده بودند در گرفته بود. اين فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: در همين لحظات كه جنگ سختي بين نيروهاي ما و نيروهاي عراقي در گرفته بود، يكي از تانكهاي دشمن كه فعاليتهاي ما را ديده بود به سمت ما شروع به شليك كردن كرد ولي گلوله تانك دشمن به جاي اين كه به ما اصابت كند به سمت ديگر جاده اصابت كرد عرض جاده بسيار كم بود و شايد به هشت متر نميرسيد، تركشها و سنگهايي كه به واسطه اصابت گلوله تانك پخش شد به سرعت به سمت ما پخش شد ما تغيير مسير داديم ولي يكي از اين تركشها به گوشه چشم چپ امير براتي اصابت كرد و خون شديد از صورت وي جاري شد. من در آن لحظه نگران نابينا شدن امير براتي بودم و فرياد زدم تا نيروها او را سريعا به بيمارستان منتقل كنند. اما مرحوم براتي كه خودش ميدانست چه وضعيتي دارد و خونها به خاطر جراحت حاشيه چشم شان است به من گفت نگران نباشيد، فقط حاشيه چشمم زخم شده و چشم آسيبي نديده است اين مشكل بزرگي نيست و من گردان را رها نميكنم. امير پورداراب ادامه داد: واقعا كاري كه اين فرمانده شجاع در آن لحظه انجام داد براي همه سربازان گردانش عامل پايداري بود و به همين منظور براي همه آنها نمونه و اسوه يك فرمانده محسوب ميشد و اگر امروز هر چه از اين فرماندهان و مردان بزرگ دفاع مقدس كه افتخاري براي دفاع از شرف، حيثيت و ناموس كشور ما هستند بگوئيم كم گفتهايم. وي در پايان گفت: امير براتي زماني فرمانده شجاع و دوست و همكار من بود كه من به او بسيار علاقهمند بودم. اميدوارم روحش شاد باشد و فرزندان ما بتوانند ادامه دهنده راه اين فرماندهان باشند. انتهاي پيام