در 27 تيرماه 1367، جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 سازمان ملل متحد را پذيرفت تا حسننيت خود را در هشت سال دفاعمقدس ثابت كند و دشمن متجاوز را در چهارچوب قوانين بينالمللي به تمكين وادارد.
قرارداد معروف 1975كه به مرزهاي معين دو كشور تأكيد ميكرد از جمله بديهيترين مواردي بود كه جمهوري اسلامي ايران،رژيم عراق را به پايبندي نسبت به آن فرا ميخواند.
سيرت تجاوزكار دشمن با وجود پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران باز هم بروز و ظهور يافت.باز هم قواي مسلح عراق با بهرهگيري از مزدوران خود فروخته استكبار، مرزهاي كشور اسلامي ما را در نورديدند و هجومي ديگر را به شهرها و روستاهاي ايران آغاز كردند.
يکي از دلايل واهي رژيم بعث عراق براي تجاوز به حريم نظام جمهوري اسلامي ايران،اختلاف بر سر مرزهايي است که در قرارداد 1975 الجزاير تعيين شده بود.پس از گذشت هشت سال از جنگ نابرابر که تمام موجوديت رژيم عراق در خطر قرار گرفت،آمريکا و ديگر متحدان و ياوران رژيم بعث عملاً وارد جنگ شدند.
حضرت امام خميني (ره)، با در نظر گرفتن مصالح عالي نظام اسلامي و با درک توطئه گسترده آمريکا و غرب براي سرکوب انقلاب اسلامي و مردم مسلمان و انقلابي ايران،پس از مشورت با فرماندهان عالي نظام و مسوؤلان مملکتي،قطعنامه 598 شوراي امنيت را پذيرفتند. شوراي امنيت در اين قطعنامه، دو کشور ايران و عراق را به برقراري آتشبس و صلح دعوت کرده بود.
جمهوري اسلامي ايران به دليل ويژگيهاي مثبت برخي از مفاد اين قطعنامه به ويژه،بندهاي مربوط به معرفي متجاوز و پرداخت غرامت جنگي، موافقت خود را با پذيرش آن اعلام کرد. اما با وجود پذيرش قطعنامه 598 توسط جمهوري اسلامي ايران،رژيم عراق که خود نيز آن قطعنامه را پذيرفته بود، تا زمان برقراري آتش بس رسمي در مرداد ماه سال 1367 شمسي (اوت 1988ميلادي)به تهاجمات خود عليه جمهوري اسلامي ايران ادامه داد و خوي تجاوزگري خود را بار ديگر آشکار ساخت.
پس از پذيرش قطعنامه 598 از طرف ايران، آتشبس ميان طرفين از تاريخ 29 مرداد 1367 برقرار شد. شوراي امنيت در تاريخ 18 مرداد 67، قطعنامه 619 را تصويب کرد که به موجب آن گروه ناظران نظامي ايران و عراق و سازمان ملل که از حدود چهارصد نفر از 25 مليّت مختلف تشکيل شده بود، در دو کشور مستقر شدند.
سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، به اين مناسبت گفتوگويي با سردار احمد سوداگر از فرماندهان دوران دفاع مقدس و رييس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس انجام داده است. در اين گفتوگو، سير تحولات قطعنامههاي صادر شده در جنگ تحميلي و همچنين قطعنامه 598 تشريح شده است.
سردار سوداگر ميگويد: تاكنون در رشتههاي دانشگاهي حتي در رشته علوم سياسي به صدور قطعنامههاي سازمان ملل به ويژه در دوران جنگ تحميلي بيتوجهي شده است لذا در اين شرايط با يك ديدگاه سلبي، بديهيات از صحنه حذف ميشود و برخي مدام ميگويند: چرا جنگ بعد از خرمشهر ادامه پيدا كرد؟ چرا قطعنامه 598 پذيرفته شد؟
براي آنكه ابهامات مربوط به دفاع مقدس در ذهن جوانان به خصوص دانشجويان رفع شود، پس از آنكه دو واحد اختياري آشنايي با دفاع مقدس در دانشگاهها ارائه شد، در فرآيند بعدي، براي كاربردي كردن مباحث دفاع مقدس در دانشگاهها، پيشبيني كردهايم كه دو واحد اجباري به صورت تخصصي با توجه به رشتههاي مختلف تعريف كنيم.
دروس حقوق و علوم سياسي دانشگاهها به ابهامات دفاعمقدس پاسخ نداده است
سازمان ملل براي عراق سپاپ اطمينان بود
وقتي در محتواي دروس دانشگاهي از جمله حقوق و علوم سياسي كنكاش ميكنيم، ميبينيم كه به ابهامات دوران دفاعمقدس پاسخي داده نشده و يا بسيار سطحي از اين موارد رد شده است. در حالي كه ما معتقديم دفاع مقدس در حوزه حقوق و علوم سياسي يك پديده واقعا استثنائي بوده است. به طوري كه در جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران، دو اردوگاه غرب و شرق، هر دو در حمايت از عراق اتفاقنظر داشتند. از اين گذشته وقتي به عملكرد سازمان ملل در دوران هشت ساله دفاع مقدس نگاه ميكنيم، نگرش ما اين است كه سازمان ملل متحد براي ايران كاملا يك عامل بازدارنده بوده و در مقابل براي عراق يك عامل اطمينان دهنده، مصونيتزا و امنيتآور بوده است.
سازمان ملل متحد در جنگ تحميلي به عناوين مختلف قصد متوقف كردن ايران را داشت و به عناوين مختلف عراق را در عملكردها و رويكردهايش آزاد ميگذاشت. يعني نه تنها دو اردگاه شرق و غرب پشت سر عراق بودند، بلكه سازمانهاي بينالمللي نيز طرفدار عراق بودند.
قبل از شروع رسمي جنگ 800 نفر شهيد داديم
جنگ تحميلي از 31 شهريور ماه 59 به طور رسمي آغاز شد. اما ادعاي ما اين است كه جنگ از ارديبهشت سال 59 آغاز شده و تاريخ رسمي جنگ يا جنگ همه جانبه از 31 شهريور بوده است. در واقع پيش از اين عراق در خوزستان، ايلام، كردستان و آذربايجانغربي و در مناطق مختلف مرزي با ما درگير بود و از ارديبهشت تا 31 شهريور 59 ،800 شهيد در اين مناطق دادهايم. اما در اين مدت نه سازمان ملل و نه مسوولان و مديران سياسي وقت در دولت موقت به اين موضوع توجهي نميكردند.
حتي اگر فرض را بر اين بگذاريم كه جنگ از 31 شهريور آغاز شده، آيا جنگي كه پنج، شش روز قبل از آن صدام در تلويزيون حاضر شد و قرارداد 1975 را در مقابل ديدگان ميليونها بيننده پاره و اعلام كرد كه اين قرارداد در زمان ضعف پذيرفته شده و الان بايد حق و حقوقمان را از ايران بگيريم، آيا اين جمعآوري آشكار و برداشت در اختيار سازمان ملل قرار داده نشد؟ و واقعا چه تعبيري از اين موضوع داشت كه بلافاصله پنج روز بعد، عراق جنگ را عليه ايران آغاز كرد و در اين مدت، سازمان ملل هيچ اعتراضي به صدام نكرد. آيا اقدامات صدام خلاف ضوابط سازمان ملل و عرف بينالملل نبود؟ آيا سازمان ملل اين موضوع را متوجه نشد يا نديد؟ در حالي كه عراق رسما و عملا ايران را تهديد به حمله نظامي كرده بود.
سازمان ملل از حمله عراق به ايران آگاه بود
اوليت قطعنامه در روز ششم يا هفتم توقف عراق صادر شد
از 31 شهريور كه عراق به طور رسمي به ايران حمله ميكند تا ششم مهرماه، 70 تا 80 كيلومتر وارد خاك ايران ميشود و قطعا همه افراد در سازمان ملل از اين موضوع مطلع بودند كه عراق جنگي را عليه ايران آغاز كرده و در ادامه هم ميدانستند كه عراق بين 70 تا 90 كيلومتر در نقاط مختلف در عمق خاك جمهوري اسلامي ايران وارد شده و قرار بوده كه در روز سوم اعلام كند كه خوزستان را تصرف كرده و در عرض يك هفته به سازمان ملل و سازمانهاي جهاني اعلام كند كه جمهوري اسلامي ايران سقوط كرد.
معتقديم كه سازمان ملل و سازمانهاي جهاني روز به روز و لحظه به لحظه جنگ تحميلي را دنبال ميكردند تا سقوط ايران را ببينند. اما وقتي كه روز ششم و هفتم توقف ارتش عراق و پايداري ارتش ايران و نيروهاي مردمي را ديدند، اولين قطعنامه سازمان ملل صادر شد.
در اين قطعنامه كه به 479 مشهور بود، آمده است: از ايران و عراق ميخواهد از هرگونه كاربرد زور به فوريت خودداري كنند و مناقشه خود را از راههاي مسالمتآميز و طبق اصول عدالت و حقوق بينالملل حل كنند. عاوه بر اين، در قطعنامه 479 آمده است: ميانجيگريها را بپذيريد و ظرف 48 ساعت آينده وضعيت را به شورا اعلام كنيد.
هدف اين قطعنامه جلوگيري از عملياتهاي ايران بود
در اين قطعنامه نه اشاره شده كه چه كسي تجاوز كرده و نه اعلام شده ارتش عراق هم اكنون به كدام نقطه از خاك ايران رسيده است؟. در اين برهه از زمان سازمان ملل صرفا با توجه به آنكه ميدانسته عراق متوقف شده است و براي اينكه يك توقف عملياتي و رزمي را در منطقه ايجاد كند كه بنبستي باشد در برابر شروع عملياتهاي ما، اين قعطنامه را صادر كرد. با اين شرايط چطور ميتوان در حالي كه عراق چندين كيلومتر داخل خاك ما است، مناقشه را حل كرد؟ و اصلا اين مناقشه نبود، زيرا صدام عليه ايران اعلام جنگ كرده بود. در واقع اين قطعنامه فقط يك عامل بازدارنده براي ما بود تا بببينيم گروههاي ميانجيگري چه كار ميكنند؟.
پذيرش اولين قطعنامه قصهاي شبيه به قصه اعراب و اسرائيل ايجاد ميكرد
خواندن سطحي و روبنايي اين قطعنامهها و تطبيقشان با روزشمار جنگ، مطالبي را به ما ميدهد كه هيچ استادي نميتواند ارائه كند. در حقيقت اين قطعنامه در ششم مهرماه، در حالي كه عراق هفت روز بعد از آغاز جنگ وارد عمق خاك ايران شده بود و اعلام جنگ كرده، صادر ميشود؛ حال، آيا اين قطعنامه با وضعيت موجود تطبيق دارد يا خير؟ در حالي كه روح اين قعطنامه خواست خود صدام است كه مانع اجراي عملياتهاي ما شود و ما را به پاي ميز مذاكره بنشاند و اين بيشتر شبيه قصه اعراب و اسرائيل است كه الان 70 سال است كه پاي ميز مذاكره هستند و مانند موضوع جولان ميماند كه بيش از 40 سال در اختيار رژيم صهيونيستي قرار گرفته و سوريه هم به دنبال قطعنامههايي است كه آن منطقه را باز پس بگيرد.
اگر قطعنامه را هم ميپذيرفتيم، عراق حاضر به پس دادن مناطق اشغالي نبود
اگر در قطعنامه 479 نوشته ميشد كه ظرف 24 يا 48 ساعت، ناظران و تيم بازرسي سازمان ملل متحد وارد ميشود و بررسي خواهد كرد و ظرف دو هفته آينده متجاوز را معلوم ميكند، ما صبر ميكرديم، اما در اين قطعنامه چنان است كه بگويد: صبر كنيد تا ببينيم چه پيش ميآيد! كما اينكه بعد از اعلام اين قطعنامه نامههاي متعددي فرستاديم،اما سودي نداشت.
بعد از صدور اين قطعنامه، عراق در حال ادامه حركت خود بود و در قطعنامه هيچ صحبتي از توقف عراق نبود. به طوري كه تقريبا آبان 59 ، خرمشهر غربي سقوط كرد. حال اگر اين قطعنامه بازدارنده بود، چرا عراق به تجاوز ادامه ميداد؟ بنابراين، اگر در آن شرايط به آن قطعنامه متوسل ميشديم، بسيار كوتهبينانه بود چراكه قطعنامه بيشتر بازدارنده ما بود، در حالي كه عراق به پيشرويهايش ادامه ميداد. در واقع وقتي عراق در روز ششم وهفتم مهرماه با مقاومتهاي مردمي به دروازههاي خرمشهر هم نرسيده بود، پس چرا بعد از صدور قطعنامه ادامه داد؟ مگر قطعنامه فقط براي ما صادر شده بود؟ ما مورد تجاوز و حمله قرار گرفتيم، آنوقت ما بايد متوقف شويم؟ كسي كه از مرزهاي بينالمللي گذشته و تجاوز كرده بايد متوقف شود يا ما در دفاعمان؟ و حتي اگر ما قطعنامه را ميپذيرفتيم، عراق باز هم حاضر به پس دادن مناطق اشغالي نبود. در واقع اين قطعنامه يك رويكرد شبيه جولان داشت. اگر اين بحثها در دو واحد حقوق و علوم سياسي گنجانده شود به سوالات پاسخ روشن و كاملتري داده خواهد شد.
قطعنامه 514 چگونه صادر شد؟
در تاريخ 21 تيرماه سال 1361 قطعنامه بعدي با شماره 514 از سوي سازمان ملل متحد صادر ميشود. يعني در طول مدت صدور قطعنامه 479 به مدت دو سال يا نزديك به 20 ماه هيچ اتفاقي غير از نامهنگاري در سازمان ملل نميافتد كه تقريبا در يك رويكرد سياسي يا رفتار بينالمللي ميبينيم آنها در شرايطي هستند كه كار را رها كردهاند.
در واقع از تاريخ سوم خرداد تا 21 تير 61 و در اين 50 روز پس از آزادسازي خرمشهر، ما تقريبا همه سرزمينهايمان يعني حدود 20 هزار كيلومتر را آزاد كرديم، البته حدود هزار تا هزار و 500 كيلومترمربع هنوز در اختيار عراق بود كه ما داشتيم با عمليات رمضان وارد خاك عراق ميشديم و براي تصرف بصره حركت ميكرديم كه قطعنامه دوم تحت عنوان 514 در تاريخ 21 تير 1361 از سوي سازمان ملل متحد صادر شد.
سازمان ملل از تاريخ عقب بود
صدام قطعنامه 514 را عوامفريبانه پذيرفت
سازمان ملل 20 ماه تا دو سال از تاريخ عقب است. در واقع قطعنامه 514 قطعنامهاي بود كه ميبايست 31 شهريور و يا لااقل در ششم مهر به جاي قطعنامه 479 صادر ميشد چرا كه در اين قطعنامه تقاضاي آتشبس و خاتمه فوري كليه عملياتهاي نظامي شده بود. حال اين سوال به ذهن ميرسد كه آيا قطعنامه 514 در شرايطي كه ما ميخواهيم عليه عراق عمليات انجام دهيم بايد صادر شود؟ يا آن زمان كه عراق تجاوز كرد و زنان و كودكان بيگناه را در خرمشهر ميكشت و اموالشان را غارت ميكرد؟ اگر سازمان ملل ميخواست با يك رويكرد بيطرفانه وعادلانه وارد كار شود، اين جمله و اين بند قطعنامه جايش اينجاست؟ يا در ابتداي جنگ زماني كه عراق ايران را تهديد به حمله كرد؟
علاوه بر اين، در قطعنامه 514 آمده بود كه خواستار عقبنشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بينالمللي هستيم. اما واقعيت اين است كه ايران در آن زمان اكثر مرزهايش را در اختيار داشت و در حقيقت بازگشت به مرز ميبايست در قطعنامه 479 ميآمد نه الان كه 50 روز از آزادسازي خرمشهر گذشته بود وعراق رانده شده و ما به نزديكي بصره رسيدهايم. با اين اوصاف قطعنامه 514 بسيار مضحك است كه وقتي با روزشمار جنگ تطبيق ميكنيم ميبينيم كه بسيار بچگانه است زيرا عملياتهاي نظامي عراق تقريبا تمام شده و در آستانه شكست بود و در واقع اين قطعنامه بازدارنده ما بود. البته اين بار نيز صدام با يك نگاه عوام فريبانه اين قطعنامه را پذيرفت. اما همانطور كه گفته شد ديگر سرزميني در اختيارش نبود؛غير از دو نوار باريكه در مرز كه اگر در آن نقطه هم عقبنشيني نميكرد، رزمندگان ايراني ميگرفتند.
اگر سازمان ملل متحد نسبت به مسائل نگاه منصفانه و بيطرفانه داشت در تاريخ 21 تيرماه سال 61 ميبايست قطعنامه 598 را صادر ميكرد و در اين رابطه عراق به عنوان متجاوز محكوم ميشد. اما ميبينيم كه اينبار سازمان ملل پنج سال از تاريخ بشر عقب است.
چرا بعد از آزادسازي خرمشهر و صدور قطعنامه 514 جنگ ادامه پيدا ميكند؟
هيچ تضميني در كار نبود
در بند اول اين قطعنامه موضوع آتشبس مطرح شده بود. در واقع آتشبس تعريف و شرايط و عوامل خاص خود را دارد كه اگر دانشجوي ما امروز اين قطعنامه را بخواند و با تاريخ جنگ تطبيق دهد و با يك فرد نظامي صحبت كند منظور واقعي از آتشبس فوري را متوجه ميشود. در حقيقت وقتي حرف از آتشبس نه صلح، به ميان ميآيد يعني در خط درگيري هيچ درگيري نبايد اتفاق بيافتد وهيچ نقل و انتقالي نبايد صورت گيرد و به عبارتي از فاصله سه تا پنج كيلومتر در دو طرف خط درگيري هيچ فعاليتي نبايد صورت گيرد تا تعيين تكليف شود. از سوي ديگر در قطعنامه 514 خواسته شده كه اجرايي شدن آتشبس ظرف سه ماه گزارش شود. اما از اينكه در چه مدت بين ايران و عراق تعيين تكليف خواهد شد، هيچ صحبتي به ميان نيامده است. با اين وضعيت بايد ديد كه فاصله خرمشهر از مرز يا عراق چقدر است؟ آبادان چطور؟ آيا در فاصله سه تا پنج كيلومتري نيروهاي عراقي قرار ميگيرند يا نه؟ حال با توجه به آنكه پاسخ مثبت است آيا ميتوان در آن نقاط بازسازي كرد و مردم را بازگرداند؟ ميتوان كارهاي اقتصادي انجام داد؟ آيا رودخانه اروند براي ايران ميشود يا عراق؟
پذيرش اين قطعنامه امتياز دادن به دشمن بود
بنابراين اگر خرمشهر و آبادان در تصرف و اشغال عراق نيست ولي از بهرهبرداري و استفاده نيز خارج است و دست به اين قسمت از خاك ايران نميتوانيم بزنيم و رودخانه اروند نيز اگر براي عراق نيست براي ما هم نيست و عملا با پذيرفتن قطعنامه حق ايران ضايع شده است. زيرا در آن طرف خط درگيري در فاصله سه تا پنج كيلومتري فقط بخشي از فاو و يك بيابان تفتيده قرار گرفته و بصره 15 كيلومتر با ايران فاصله دارد. بر اين اساس در حالي كه دشمن چيز زيادي را از دست نداده، ما خرمشهر، آبادان و اروند را هم از دست ميداديم. يعني توقف به معناي از دست دادن اين بخشها.
همچنين برابر عرف شرايط آتشبس، مردم را در آن نقاط نميتوان آورد، چرا كه هنوز صلحي نشده است و براي تبديل آتشبس به صلح مي بايست نوشته ميشد: «ظرف سه ماه تعيين متجاوز و اعلام صلح واقعي و تعيين تكليف جنگ». اما اين موارد با چندين سال تاخير در قطعنامه 598 ديده شد. به طوري كه در قطعنامه 598 مسائل مطرح شده يا به نفع ايران است يا به نفع دو طرف؛ اما در قطعنامه 514 همه موارد به سود عراق است.
اگر با پذيرش قطعنامه 514 جنگ متوقف ميشد، بايد امروز محاكمه ميشديم
با اين حساب اگر قطعنامه 514 را ميپذيرفتيم عملا بندرخرمشهر، پالايشگاه آبادان و پايانههاي نفتي در اروند را از دست ميداديم كه اين مسائل 85 درصد اهداف عراق را محقق ميساخت. بنابراين اگر اين بحثها را در دو واحد حقوق و علوم سياسي مطرح كنيم، دانشجو متوجه ميشود كه اگر ما بعد از آزادي خرمشهر با قطعنامه 514 جنگ را متوقف ميكرديم، بايد امروز محاكمه ميشديم. چراكه بعد از آتشبس ممكن بود حتي سازمان ملل بگويد كه چون اين مناطق عرب زبان است، در كنار دلايل ديگري بايد به عراق واگذار شود. زيرا در آن ايام سازمانهاي بينالمللي نيز طرف عراق بودند.
قطعنامههاي 522 و 540 و جنگ شهرها
قطعنامه سوم موسوم به 522 سه ماه بعد از قطعنامه 514 صادر شد و مفادش تاكيد بر قطعنامه قبلي بود. در اين ميان قطعنامه چهارم بيشتر جاي تاسف دارد. زيرا اولين بمباران مناطق مسكوني ايران در تايخ چهارم آبان سال 59 با برخورد اولين موشك به دزفول رخ داد كه نوع موشكها نيز «فراگ 7» زمين به زمين و با ضريب خطاي بسيار پايين بود و پيش از شليك، عراق شهرهاي مورد هدف و ساعات حمله را طي اطلاعيههايي اعلام مي كرد. با اين روال قطعنامه چهارم با شماره 540 در تاريخ 9/8/62 صادر شد و در واقع اولين قطعنامهاي است كه در ممنوعيت حمله به مناطق مسكوني صادر شده است. در حالي كه اولين حمله به مناطق مسكوني در تاريخ 4/8/59 از سوي عراق با شليك موشك به دزفول انجام گرفت.
در بند دوم اين قطعنامه آمده بود: «نقض حقوق انساني و بشردوستانه مخصوصا مفاد كنوانسيون 1949 را در كليه جوانب آن محكوم دانسته و خواستار توقف فوري كليه عملياتهاي نظامي عليه هدفهاي غيرنظامي از جمله شهرها و مناطق مسكوني است».
آيا آبادان و خرمشهر منطقه مسكوني نبودند؟
اما بايد گفت كه علت صادرشدن اين قطعنامه در آن تاريخ، اولين حمله ايران به مناطق بصره در تاريخ اول آبان سال 62 بود كه همزمان با عمليات خيبر انجام گرفت. يعني وقتي ما مقابله به مثل كرديم اين قطعنامه صادر شد و باز هم سازمان ملل عقب بودن خود را از تاريخ اثبات كرد. آيا خرمشهر در سال 59 و 60 منطقه غيرنظامي بود يا خير؟ آيا اين بند نميبايست در اولين قطعنامه ميآمد؟ مگر مفاد كنوانسيون 1949 در چهارم آبان 59 نقض نشد؟ چرا اين قطعنامه دقيقا بعد از آغاز حملات ايران به عراق صادر شد؟ در حقيقت بررسي در اين قطعنامه بسياري از ابهامات را رفع ميكند و ميگويد كه بسياري از آن قطعنامهها تنها بازدارنده ما بود نه عراق.
استفاده از سلاحهاي شيميايي توسط عراق و قطعنامه 582
فقط متاسفيم!
سردار سوداگر در ادامه با اشاره به قطعنامه پنجم و همچنين قطعنامه ششم با عنوان 582 گفت: در قطعنامه ششم (582) كه اصليترين قسمت آن بند دو است فقط از بمباران بخشهاي غيرنظامي و نقض مقررات انساني و بينالمللي و بمباران شيميايي ابراز تأسف ميشود.در اين جا بايد پرسيد كه كجاي اين بشردوستانه است كه براي مجروحان شيميايي ايران فقط ابراز تأسف شود؟ آيا در اين مورد يك ابراز تأسف تنها كافي است؟
قطعنامه 598 براي حفظ نظام اسلامي پذيرفته شد
در ادامه آخرين قطعنامه سازمان ملل يعني 598را داريم. در اين مورد براي حفظ جمهوري اسلامي ايران ميبايست قطعنامه را ميپذيرفتيم. زيرا دنيا تصميم گرفته بود به هر دليلي كه شده ايران از بين برود و اين را با سرنگوني هواپيماي مسافربري ايرباس و بمباران حلبچه نشان داده بود و اين بمباران شيميايي به ما اخطاري بود كه ممكن است يكي از شهرهاي بزرگ ايران مورد اصابت بمباران شيميايي قرار گيرد.
در واقع اين دو مورد دو پيام داشت. يا يك پيام از دو راه كه به ما بگويد به هر دليل و به هر طريق نميگذاريم شما پيروز جنگ باشيد، پس بهتر است در يك نقطه متوقف شويد. لذا براي خالي نبودن عريضه قطعنامه 598 را صادر كردند و از اعمالشان كاملا آشكار بود كه يك كلمه بالاتر هم نخواهند رفت.
براي حفظ نظام جمهوري اسلامي ايران، قطعنامه 598 پذيرفته شد. اگرچه اين قطعنامه همه اهداف ايران را تأمين نميكرد اما نپذيرفتن آن ممكن بود منجر به بمباران شيميايي يكي از شهرهاي بزرگ ايران شود كه در پي آن در يك روز شايد 200 هزار نفر جان خود را از دست ميدادند. آيا كشور تحمل اين را داشت كه فقط در يك روز 200 هزار نفر را از دست بدهد؟ يا چهار هواپيماي ديگر مانند ايرباس سقوط كند؟
بنابراين اگرچه اهداف ما به طور كامل در قطعنامه 598 تأمين نشد، اما با توجه به اينكه در ميان قطعنامههاي قبلي منصفانهتر بوده است، براي حفظ نظام جمهوري اسلامي ايران و حفظ كشور قطعنامه را پذيرفتيم.
انتهاي پيام