«چرا شوش به جاي ثبت در فهرست ميراث جهاني تخريب ميشود؟» يادداشت احسان يغمايي در انتقاد از شرايط كنوني محوطهي باستاني شوش
احسان يغمايي ـ باستانشناس ـ که در کارنامهي خود کاوش در محوطههايي را مانند شوش و بردک سياه (برازجان) مربوط به دورهي داريوش هخامنشي، تپهي حصار دامغان مربوط به عصر مفرغ، قلايچي بوکان مربوط به دورهي ماناها، شهر تاريخي ـ اسلامي ارجان و آرامگاه عيلامي کيدين هوتران دارد، در يادداشتي از تخريب مجموعهي باستاني شوش انتقاد کرد. يغمايي اعتقاد دارد که مجموعهي مديريت ميراث فرهنگي کشور در قبال مجموعههاي شاخصي مانند شوش غفلت كرده و داشتههاي فرهنگي و تاريخي ما را در سطح جهاني نتوانسته است عرضه كند. به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يغمايي در اين يادداشت با عنوان «چرا شوش به جاي ثبت در فهرست ميراث جهاني تخريب ميشود؟» آورده است: «در روزهاي اخير، در کمال ناباوري، باز هم شاهد تجاوز آشکار و گستردهاي به ميراث فرهنگ و تاريخ کشور در شوش هستيم. برپايي هتل «امير زرگر» ضربهي هولناکي به ميراث، تاريخ و فرهنگ ماست که در 30 متري مجموعهي آپاداناي شوش، با سکوت سازمان ميراث فرهنگي پيريزي ميشود؛ اما چرا شوش چنين سرنوشت تلخ و دردناکي را تجربه ميکند؟ آيا هنوز دوران تجاوز آشوربانيپال يا صدام حسين به شوش پايان نيافته است؟ «مجموعه باستاني شوش» همهگونه قابليتي دارد. از نظر تاريخي و دستاوردهاي بشري، شوش در جهان يگانه است و يکي از خاستگاههاي ابداع خط در جهان است. پايتخت دو امپراتوري جهاني (عيلام و هخامنشي) شوش بوده است. متفکران و سردمداران يوناني که امروزه اروپا و جهان غرب اينچنين به آنها ميبالند، در سدههاي پنجم تا سوم پيش از ميلاد مسيح (ع)، شوش و امپراتوري هخامنشي را ستايش ميکردند و به نظم، انضباط، قدرت و شکوه شوش غبطه ميخوردند. از نظر چشمانداز فرهنگي هم شوش قابليتهاي منحصربهفردي دارد. مجموعهاي باستاني است که در يک جغرافياي ويژه شکل گرفت. جوامع انساني مستقر در شوش از چند هزاره پيش با جغرافيا، به تعاملي مثالزدني رسيده بودند. براي نمونه ميتوان به رود شائور و رود کرخه اشاره کرد که از رود شائور در دورهي عيلامي و هخامنشي به بهترين نحو استفاده ميشد و نقشي اساسي در شهر شوش داشته است. نخلستانهاي شوش، بيشهزارهاي کرخه و دز که آشوربانيپال از آن با عنوان «بيشهزارهاي مقدس عيلام» ياد کرده، زماني مأمن شير ايراني بوده که در سدهي اخير منقرض شده است. اينها از جمله مهمترين عناصر تشکيلدهندهي چشمانداز فرهنگي و طبيعي شوش هستند كه بايد دست به عمل زد. بايد اين چشمانداز طبيعي و فرهنگي را دوباره احيا و از آن حراست و حفاظت کرد.» اين باستانشناس در ادامه بيان كرده است: «ميتوان شوش را از ديدگاه موضوع «چشمانداز فرهنگي» بررسي کرد. «چشمانداز فرهنگي» شامل تمام ويژگيهاي ميراث ملموس، ناملموس و تنوعات زيستمحيطي و فرهنگي است. در سازمان ميراث جهاني يونسکو از سال 1992 ميلادي اصطلاحي با عنوان «چشمانداز فرهنگي» (Cultural Landscape) براي ثبت آثار فرهنگي درنظر گرفته شده که در کشور ما از آن غفلت شده است. «چشمانداز يا منظر فرهنگي» بنياديترين تلاشهاي بشري براي تأمين سرپناه، پوشاک، غذا، تفريح، آيين و عبادت و ابعاد ديگر زندگي را بازتاب ميدهد که شامل شواهدي دربارهي خاستگاه و توسعهي فرهنگهاست. بايد برنامهريزي و مديريت کرد و از دانشهاي چند رشتهاي بهره گرفت. هماکنون ميراث فرهنگي ما از فشارهاي ناشي از توسعهي عمراني، صنعتي و كشاورزي بدون درنظر گرفتن زيرساختهاي فرهنگي آسيب ديده است. اگر نميتوان اين آسيبها را متوقف کرد، بايد از عوارض آنها کاست. نبايد گذاشت تنبلي و سستي باعث تخريب همهچيز شود. رکودي که امروزه بر سازمان ميراث فرهنگي ما سيطره دارد، مانع هر اقدامي است. سازمان ميراث فرهنگي بايد پويا، خلاق و راهگشا باشد. بايد براي جامعه راه حلهاي فرهنگي ارائه کند. بايد به ياد داشت که شهرياران هخامنشي از شوش تا آن سوي درياي اژه، تا ليبي، تا هند را در کمال آرامش و بردباري و در برابر تنوع فرهنگي اقوام تشکيلدهندهي امپراتوري اداره و مديريت ميکردند. متأسفانه امروزه مديريت ميراث فرهنگي ما حتي توان معرفي آنها را به جهان ندارد! ثبت ميراث فرهنگي، معنوي و زيستمحيطي شوش در فهرست ميراث جهاني، اداي دين اندکي است به فرمانروايان عيلامي که کشور را براي سههزار سال در مقابل تجاوزات مستمر دولتشهرهاي سومري، آکدي، بابلي و آشوري نگاه داشتند و زماني که زير ضربات خردکنندهي آشوربانيپال، شاه خونريز آشور خاموش شد، به هخامنشيان پيوستند و فرهنگ، هنر، آيينها و عناصر گوناگون تمدن عيلامي به دورهي هخامنشي و دورههاي پس از آن انتقال يافت. اهميت شوش تنها به دوري عيلامي و هخامنشي نيست. يکي از مهمترين دلايل اهميت شوش تداوم زندگي در طي زماني به درازاي هفتهزار سال است. يعني از هزارههاي تاريک پيش از تاريخ تا روزگار ما زندگي در شوش تداوم داشته است. در شوش، يک ميراث عظيم معماري و شهرسازي از دورهي عيلامي وجود دارد که پشتوانهي تاريخي و فرهنگي ماست و اکنون کمر به ويراني آن بستهاند. حرم مطهر دانيال نبي (ع) هم در سايهي امنيت همين پايتخت عيلامي و هخامنشي در آنجا شکل گرفته است. شوش مجموعهاي غني از دورههاي اشکاني، ساساني و اسلامي نيز هست. يکي از نخستين مساجد اسلامي ايران بر فراز تپههاي شوش بنياد گذاشته شده است.» او در پايان اضافه كرده است: «يکايک اينها ميتوانند دلايلي نيرومند و مستند براي ثبت جهاني شوش باشند. بيجهت نبوده که شوش يکي از نخستين نقاط جهان است که باستانشناسي در آن متولد شده و کاوشگران و سياحان اروپايي با سماجت تمام و در رقابتي جانفرسا، اقدام به اجراي طرحها و مقاصد خود کردهاند. شوش از جمله جاهايي است که نخستين کوششها براي تدوين روشهاي باستانشناسي بهعنوان يک رشتهي علمي در آن انجام شده است و از اين نظر يک موزهي مدرن بهشمار ميرود. با وجود اين همه امتياز، عجيب نيست که چرا فرانسويها همهساله درخواستشان را براي از سرگيري کاوش و پژوهش در شوش تکرار ميکنند و ما همچنان مثل بسياري ديگر از مراکز تمدني خويش به اهميت شوش پي نبرده و آن را به حال خود رها کردهايم. اينک اين شوش است که اينچنين تنها مانده و چشمانتظار فرزندان امروز ايرانزمين است. زمان آن رسيده است که بهجاي واگذاردن کارها به مديريت مسامحهکار سازمان ميراث فرهنگي خوزستان، همچون سالهاي جنگ تحميلي، خوزستانيها خود پاي به ميدان بگذارند و جلوي اين اقدامات فرهنگستيزانه را بگيرند.» انتهاي پيام