بزرگداشت ژازه تباتبايي هنرمند نقاش و مجسمهساز در نخستين سالروز درگذشت او با سخنراني خسرو سينايي، بهروز دارش، عباس مشهديزاده، مهدي تقوي و داريوش اسدي در گالري «برگ» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مراسمي كه شامگاه (شنبه) در گالري «برگ» عمارت عينالدوله برپا شد، مجتبي موسوي مدير گالري گفت: ژازه تباتبايي از جمله هنرمنداني بود كه در زمان حياتاش مغفول واقع شد و چنانكه شايسته او بود شناخته نشد و اميدواريم اين مراسم سرآغازي براي شناسايي بيشتر او و ساير هنرمندان باشد.
او ادامه داد: ژازه از تاثيرگذارترين هنرمندان نوگراي ايران بود كه بهواسطهي خلق آثار بيشمار و فعاليتهاي متعدد باعث رونق و معرفي آثار هنرمندان هم عصرش شد. به همين بهانه همزمان با اين مراسم بزرگداشت گوشهاي از ساختههاي او را نيز به نمايش گذاشتهايم.
حسن حامدي مدير نشريه «تنديس» و يكي از برگزاركنندگان اين مراسم نيز اضافه كرد: اين مراسم سرآغازي براي شروع يك حركت در جهت معرفي هنرمندان معاصر ايران است كه پيش از اين گمنام ماندهاند. زيرا اگر اين هنرمندان شناخته نشوند تا ده سال بعد تمام اطلاعات ما دربارهي آنها از ياد ميرود.
او تصريح كرد: بيش از اين پيشنهاد برگزاري اين مراسم را به فرهنگستان هنر داديم كه به دلايلي دراولويت قرار نگرفت و خوشبختانه به همت نگارخانه «برگ» و سازمان زيباسازي بالاخره اين اتفاق در نخستين سالمرگ اين هنرمند افتاد.
حامدي در ادامه سخنانش به وضعيت گالري «ژازه تباتبايي» و عدم رسيدگي به آن اشاره كرد و گفت: گالري ژازه بدون كموكسري يك موزه كامل است كه بايد قدر آن دانسته شود. لذا اميدواريم شهرداري و يا هر مسوول ديگري كه وظيفه پيگيري اين موضوع را دارد هرچه سريعتر به وضعيت اين گالري رسيدگي كند.
در ادامهي اين مراسم خسرو سينايي، كارگردان سينما و از دوستان ژازه با اشاره به برگزاري اين مراسم گفت: خوشحالم كه امروز دو اتفاق مهم افتاد. يكي طراحي كارت دعوت و پوستر اين مراسم بود كه به شكل غيرقابل باوري شبيه خود ژازه است و دوم برگزاري مراسمي در چنين جمع صميمي است.
او ادامه داد: اساسا ژازه آدمي نبود كه با او رسمي برخورد شود و برگزاري چنين مراسمي در اين محيط دوستانه كه همه ما در كنار هم نشستهايم، كاملا شبيه به شخصيت ژازه است.
او سپس به جلوههاي ويژه شخصيت ژازه اشاره كرد و افزود: اين پوستر نمادي از همان چيزي است كه ژازه بود. ژازه آدم خاصي بود و هيچكس مثل او نميتوانست رفقايش را به قهقههزدن وادار كند.
او سپس به گالري هنر مدرن كه از دستاوردهاي ژازه بود اشاره كرد و گفت: گالري ژازه يك دورانساز است، كه متاسفانه اين روزها در حال نابودي است. درحالي كه آن زمان دوستان ژازه در آن فضاي هنرمندانه و خلاقانه كار كردند و ماحصل فعاليت خود را عرضه كردند.
سينايي تصريح كرد: ژازه در عين شوخي و خنده استعداد بينظيري داشت تا با نيروي تخيل و انرژي خود همه ما را تا آخر عمر به تحسين خود وادار كند. از اين رو دائما ميساخت، مينوشت، نقاشي ميكرد و گالرياش كاخ خصوصي بود كه به همهجا ترجيح ميداد وتا آخرين لحظهي عمرش در ميان فرزندان آهنياش زندگي كرد.
او با اشاره به يكي از خاطرات خود با ژازه گفت: يك روز در كنار مجسمهي بزرگ كوروش كه ساخته بود ايستاد و گفت اينبار بايد براي من بزرگداشت بگيرند و اكنون در ميان ما نيست كه ببيند با كمي تاخير بالاخره اين بزرگداشت برگزار شد. هرچند كه او حتي وقتي در كنار ما نيست، هم مورد توجه قرار ميگيرد و جايش براي ما خالي است.
سينايي اضافه كرد: اين شهر چه زود فراموش ميكند كه روزي يك هنرمند با همت شخصي خود گالري ساخت، و يك فرهنگ را توسعه بخشيد و امروز با رفتن او، يك مكان فرهنگي در اين شهر گم شد.
او خاطرنشان كرد: ژازه انسان خاصي بود كه به عنوان هنرمند، تخيل و انرژي خلاقهاش را به كار ميگرفت و به همين دليل هم در اوج جواني تصميم گرفت تا اسماش را تغيير دهد و خودش را با نام ژازه معرفي كند.
سينايي تاكيد كرد: ژازه فرد خاصي بود كه قطعا اگر در جاي ديگري از دنيا كار ميكرد، حتما به مدارج بالايي ميرسيد. در حالي كه در ايران آنقدر كه بايد شناختهشده نبود. در صورتي كه او 50 و چند سال از عمرش را صرف هنرش كرد و در اوج خلاقيت آثار بينظيري را به ثبت رساند.
او ادامه داد: ژازه از آن دست هنرمنداني بود كه از لحظهي خلاقيتاش لذت ميبرد، زيرا در آن لحظه كه خلق ميكرد يك آفرينش شكل ميگرفت كه او را به هيجان ميآورد.
سينايي متذكر شد: ژازه نويسنده و بازيگر هم بود، اما از سال 34 به بعد بهطور متمركز فعاليت خود را صرف نقاشي و مجسمه كرد و دراين مسير پيرو مكتب خاصي نبود. بلكه او خودش يك مكتبساز بود و البته بعد از اينكه مكتب سقاخانه شكل گرفت، ژازه را جز هنرمندان اين مكتب معرفي كردند، ولي ژازه به سبك خودش نقاشي ميكرد.
سينايي در ادامه با يادآوري نخستين سالهايي كه ژازه به خلق مجسمههاي آهني پرداخت، گفت: در ابتدا كارش را با فرمهاي سيمي آغاز كرد و بعد از آن با قطعات ماشينهاي قراضه شروع بهكار كرد و با آنها مجسمه ميساخت. يادم هست كه با او به ميدان شوش ميرفتم و با ايدهها و خلاقيتهاي ذهنياش براي ساخت اين مجسمهها روبهرو ميشدم.
او در ادامه با يادآوري اولين ديدار خود با ژازه گفت: وقتي فضاي هنرمندانه گالري ژازه را ديدم احساس كردم، كه ميتوانم از او بياموزم و از همينرو از سال 37 بهبعد همواره در كنار او بودم و شاهد بودم كه او چگونه براي جوانان شرايط ظهور را فراهم ميكرد. چه بسا كه اولين و آخرين دفتر شعر مرا ژازه در سالهاي 40 به چاپ رساند.
او سپس به ساخت فيلمي دربارهي ژازه اشاره كرد و گفت: وقتي كه از اروپا برگشتم، ژازه پيشنهاد ساخت يك فيلم را دارد و من هم فيلم «شرح حال» را براساس زندگي ژازه و بدون حضور خودش در فيلم ساختم.
او اضافه كرد: ژازه در تمام دوران حياتاش آدمهاي آهني ساخت كه منعكسكننده آدمهاي اطرافاش بودند و من هم در اين فيلم خواستم نشان دهم كه ژازه چگونه آزادگياش را در هنراش حفظ كرده است و از اينرو ساخت اين فيلم يكي از خوشترين خاطرات من بود.
سينايي گفت: ژازه در نبودن هم هميشه بود، چنانچه وقتي دراين دنيا نيست هم باز هست. امروز ژازه نيست، ولي هيچكس هم نيست كه از آن گالري كه ماحصل 50 سال زحمت او بود، نگهداري كند.
سينايي تصريح كرد: امروز چنين فضايي وجود ندارد اما ژازه در آن سالها با آزادگي خود اين گالري را راهاندازي كرد و هنرمندي بود كه فقط و فقط با هنرش زندگي كرد. در واقع او بنده هيچكس نبود و بههمين دليل در كنار مجسمههاي آهنياش مرد، زيرا به هيچ چيز به اندازهي اين مجسمهها دلبسته نبود.
اين فيلمساز در پايان سخنانش گفت: اگر ژازه به جاي اينكه آنقدر بنده هنرش بود كمي بنده عقل ميبود شايد امروز گالرياش وضعيت بهترين داشت، اما او راه هنر را عاقلانه طي نكرد و عاشقانه اين مسير را پيمود.
در ادامهي اين مراسم بهروز دارش، هنرمند مجسمهساز با تقدير از برگزاركنندگان اين مراسم گفت: من هنرمند هستم و از اين رو سخن گفتن را بلد نيستم، اما با ديني كه نسبت به ژازه احساس ميكنم بايد امروز دربارهي او سخن بگويم.
او اضافه كرد: ژازه منش هنرمندانه داشت كه در او ذاتي بود و همين مساله باعث تاثيرگذاري او در آثارش ميشد.
دارش اضافه كرد: آنچه ما ميآفرينيم براي آن است كه از طريق آن زندگي خودمان و ديگران را دگرگون كنيم و به آن حيات بدهيم و هنر وسيلهاي براي بهتركردن زندگي است و ژازه از آن دست هنرمنداني بود كه با طيكردن اين مسير تاثير خود را بر ديگران ميگذاشت.
او ژازه را يك هنرمند متعهد معرفي كرد و گفت: ژازه در تمام زندگياش كار كرد و هيچگاه فعل خلق هنري را ترك نكرد. بهطوري كه هيچ مجسمهسازي در دوره مدرنيته به اندازه ژازه كار نكرده است. او يك هنرمند خيالپرداز به مفهوم واقعي بود.
دارش تصريح كرد: علاقهي بيش از حد ژازه به نوگرايي قابل تامل بود. بههمين دليل هم اسم خود را تغيير داد تا در اوج جواني جا پاي هنرمندان بزرگ بگذارد و خود را مطرح كند. در واقع او با تمام نفيگرايياش يك اومانيست واقعي بود.
اين هنرمند مجسمهساز در بخش ديگري از سخنانش به علاقهي بيحد ژازه به مادرش اشاره كرد و گفت: او 12 سال تمام مادرش را با خودش ميبرد و مثل يك پرستار واقعي با او رفتار ميكرد و وقتي مادرش از دنيا رفت، ژازه مريض و افسرده شد.
بهروز دارش، ژازه را هنرمندي چندبعدي معرفي كرد و گفت: او مينوشت، نقاشي ميكرد و مجسمه ميساخت و بهعنوان يك هنرمند كار مشكلي است كه امروز دربارهي هنر ژازه سخن بگويد، اما طرح اين سوال كه چرا ژازه تاثيرگذار بود، قابل بررسي است.
او خاطرنشان كرد: ژازه اولين آدمي است كه در تاريخ هنر ايران با اوبژههاي اسقاطي كار ميكرد و به آنها ارزش هنري ميداد و از اين جهت موقعيت ژازه در دنياي مجسمهسازي سرشار از تاثيرگذاري و اهميت است.زيرا كاري كه او در ايران كرد، مثل كاري بود كه مارسل دوشان در دنيا ميكند. او در ايران كاري را كرد كه نيما در عرصه ادبيات آن را به تحقق رساند.
او اضافه كرد: ايجاد آفرينش هنري از طريق اين آهنپارهها توسط ژازه و با ذهن خلاق او صورت گرفت. او در واقع در ابزار ساختارشكني كرد و ايده برايش از هرچيز مهمتر بود. در واقع ژازه معتقد بود كه هر نوع ايدهاي را با ابزار مختلف ميتوان خلق كرد و از همين رو بود كه در آثارش حد فاصل ابژه و سوژه مخدوش شد.
دارش تاكيد كرد: ژازه اجازه ميداد كه ذهنيت محدودش بيافريند و از همين رو توانست كارهاي زيادي را خلق كند و با اين حاضر آمادهها، علاوه بر ساختارشكني در اصالت ماتريال به ساختارشكني در سوژه و امكانات فني پرداخت و راه را براي هنرمند بعد از خودش باز كرد.
اين هنرمند مجسمهساز در بخش ديگري از سخناناش به پايبندي ژازه به نوعي زيبايي كلاسيك اشاره كرد و افزود: در آثار ژازه، فيگور تعادل دارد. بههمين دليل در تمام آثارش دست، چشم، ابرو و غيره ديده ميشود.
او از ورود به جهان تجريدي وحشت داشت و كارهايش بازنمودي است و مثال بيروني دارد. البته در اولين كارهاياش در دوره دانشگاه آثار آبستره ديده ميشود، ولي اين موجودات بيروني را بعدا در آثارش از آن خود ميكند.
دارش در ادامه به حضور چند هنرمند مطرح در دوران مدرنيته اشاره كرد و گفت: ژازه، تناولي و بهمن محصص سه ضلع يك مثلث در حوزهي مجسمهسازي هستند. اما در اين ميان، محصص كاري با ژازه و تناولي ندارد و خودش را در سطح سوررئاليستهاي جهاني مطرح ميكند. اما ژازه و تناولي بهطور مستقيم با سنت و فرهنگ جامعه خود ارتباط دارند و دست به ساختارشكني در اين حوزه ميزنند.
او ادامه داد: تناولي در آثارش سنت را به سمت مدرنيته ميبرد و اشكال شكلگرا، ايراني و اسلامي را به سمت يك سامانه انتزاعي سوق ميدهد، ولي ژازه مدرنيته را متمايل به سنت ميكند و از اينرو حاضر آمادهها را به سمت نظامهاي كلاسيك ميآورد.
دارش در پايان سخنانش گفت: ژازه منش هنرمندانه داشت و با تعهد و خيالپردازي خود هنرمند تاثيرگذاري در سطح ايران است.
به گزارش ايسنا، عباس مشهديزاده، ديگر هنرمند و دوست ژازه نيز در اين مراسم گفت: به گمان من ژازه يك كابينه دولت بود. او همزمان شهردار، وزير فرهنگ و غيره بود و براي بچههايي كه استعدادهايي داشتند امكاناتي را فراهم ميكرد، از اين جهت او يك شهر از آدم بود.
او اضافه كرد: اينكه انساني بتواند بر حسب طلب و نيازش تغيير كند، در كمتر فردي ديده ميشود. اما ژازه در دوران حياتاش توانست، از يك هنر به هنر ديگر وارد شود و كارش را تغيير دهد. زيرا كه او هنرمندي بيباك بود و از هيچ تجربهاي نميترسيد و از اينرو زندگي او يك عمر شهادت است.
مشهديزاده ژازه را هنرمند چندبعدي معرفي كرد و گفت: چند كارگي جزو معرفت ژازه بود و از اين جهت هنرش تكاندهنده بود. ژازه يك شهر بود. او پايتخت يك شهر بود.
مهدي تقوي، ديگر دوست ژازه نيز در اين مراسم بيان كرد: امروز به اين فكر ميكنم كه اگر گالري هنر مدرن نبود، امروز شايد هيچكدام از ما كنار هم نمينشستيم تا دربارهي ژازه سخن بگوييم.
او اضافه كرد: گالري ژازه تركيبي از خانه، مدرسه و دانشگاه بود و ژازه اين محيط را براي بروز هريك از ما در اختيار ميگذاشت و ما خودمان را عضوي از آن گالري ميدانستيم و معروف به بچههاي گالري بوديم.
او در پايان گفت: ژازه عاشق بود و عاشقها معمولا ديوانه هستند. بههمين دليل هم ژازه در تمام حياتش زندگي سادهاي داشت و دنبال پول نرفت. اما بايد به اين نكته اشاره كنيم كه او بعد از مرگ مادرش سقوط كرد.
داريوش اسدي، آخرين سخنران اين مراسم نيز اذعان داشت: امروز ميخواهيم دربارهي آدمي سخن بگوييم كه يك «خوب مرد» است.
او اضافه كرد: هنرمند با اثري كه از خود بر جاي ميگذارد به دنيا بر ميگردد و نميميرد. هنرمند تا زماني كه زنده است ميبيند و زماني كه مرد ديده ميشود و از اينرو حيات ژازه تازه شروع شده است.
او اضافه كرد: ژازه در تمام دوران كاري خود تلاش داشت تا در يك توافق نسبي شي را به حالت جمالي خود نزديك كند و از اينرو او اولين مجسمهسازي است كه از ضايعات و وسايل خودروهاي اسقاطي يك زندگي تجملگرايانه ميسازد و ناقصها را تكميل و تبديل به مجسمه ميكند.
اسدي تصريح كرد: در مجسمههاي او اجزا در يك وحدت كلي به رابطهاي متعادل دست پيدا ميكند و در اين مسير، ژازه از عناصري استفاده ميكند كه خاصيتهاي زيباييشناسي بصري ندارد.
او تاكيد كرد: ژازه در كارهايش بهشدت از زمانه و تنهايي نسل خودش انتقاد كرده است و كارهاي او از اين جهت تقابل تاريخي دارند و جوابي به نوعي از ديد بشر ميدهد و اگر به اسامي نقاشيهايش نگاه كنيم، يك فرهنگ گفتاري را در تكتك آنها ميبينيم. در واقع در آثار او يك جريانشناسي از دهه اول قرن بيستم وجود دارد.
اسدي در پايان متذكر شد: اسامي نقاشيهاي ژازه ذهن را به منبع صدا ارجاع ميدهد و در برخي از كارهايش دست به نوعي كوبيسم واقعگرايانه ميزند كه نوعي واقعگرايي مفهومي است و ما امروز از يك «خوب مرد» سخن ميگوييم.
انتهاي پيام