سلام؛ حال همهي ما خوب است. ملالي نيست جز گم شدن گاهبهگاه خيالي دور که مردم به آن شادماني بيسبب ميگويند. قرار است، برايت بنويسم يا نجوا کنم، نميدانم؛ اما قرار نيست خبر بدهم که مدينه شهر پيامبر (ص)، چقدر تاريک است و پر است از چندرنگي مردمي که زير عباهاي سفيد و روبندهاي مشکي پنهان شدهاند.
قرار نيست خبر بدهم که وهابيها درست زير سايهي حرم امن نبي اکرم (ص) و در کنار بقيع که سالها در سکوت، آرام گرفته است و کسي از مدفونشدگان آن خبر و نشاني ندارد، دين نيستيشان را تبليغ ميکنند و ساعتها با زايران حرم امن پيامبر (ص) به گفتوگو مينشينند تا آنها را توجيه کنند که دينشان اکمل اکملات است و اينکه آنها، يعني وهابيها، تمام اين کارها را با خيالي آسوده در کنار پليس مدينه و مأموران مسجدالنبي انجام ميدهند و انگار اين مأموران مستقر شدهاند تا امنيت کار آنها را تأمين کنند!
و اينکه تمام نمازهاي جماعت در مسجدالنبي براي ارتباط بيواسطه با خداوند رحيم، بيمهر و قنوت خوانده ميشود و ذکر تسبيحات حضرت زهرا (س) گفته نميشود، چون براي آنها معني ندارد و هيچ صداي اذاني در اين شهر با نام علي (ع) مزين نيست.
شايد براي همين است که اذان مدينه اينقدر حزن دارد و آدمي را دلتنگ و بيتاب ميکند. در اين شهر که هميشه غبارآلود است و آسمان شهرش به تاريکي يک قبرستان، ظلمات دارد، صداي اذان اجازه نميدهد که آرام داشته باشي و گمان ميکني، مردم شهر بيجهت صداي حزنآلودي براي اذان ندارند. اين حزن با تمام اذانهاي مدينه عجين است و گويي مردم شهر ميدانند با کاري که در حق رسول اکرم (ص) و ذريهي پاکشان کردند، چه بر سر خود آوردهاند.
اصلا قرار نبود بنويسم، وهابيها پيش از نماز، چقدر زايران حرم رسول اکرم (ص) را اذيت ميکنند و گاهي سجادهها را از زير پايشان ميکشند تا در حريم تعيينشده، يعني پشت پيشنمازي که صلواتهايش بدون سلام بر آل پيامبر اکرم (ص) است و بسياري از ذکر واجبات نمازش در سکوت خوانده ميشود، نماز بخوانند.
اي کاش از حس مردم رنگارنگي که به مسجدالنبي ميآيند، مينوشتم. آنها که ساعتها با خداي غفور نجوا ميکنند و آرام اشک ميريزند و من فقط به نوا و ذکرهاي ملتمسانهي آنها گوش ميدهم تا جسم بيتابم، لحظهاي در اين شهر که از ابتدا به جانم آشوب انداخته است، آرام بگيرد؛ اما بايد از غربت بقيع نوشت که خيليها هنوز نميدانند آنجا تربت پاک چه کساني است؛ ولي بيمحابا دنبال مزار کساني ميگردند که در کتب اسلامي از ايشان خطي به نشانه آمده است؛ اما هيچ نشاني نمييابند، جز پرندگاني که فقط در يک گوشه از اين قبرستان قديمي، آرام ميگيرند.
نميخواهم گله کنم که چرا هنوز زنها حق ورود به بقيع را ندارند و فقط براي 15 دقيقه از تمام شبانهروز، بقيع را آن هم فقط از پشت پنجرههاي مشبک ميتوانند زيارت کنند يا چرا در اين نقطه از زمين که همهي مظلوميت يکجا بر سرت فرود ميآيد و به بهشت راه دارد، نميتوان دعا کرد، شيون زد، ذکر گفت و صلوات بلند فرستاد.
و اينکه چه روزها و شبهايي زايران حرم امن در سايهي رسول اکرم (ص) روبه بقيع نشستند، آرام و بيصدا براي آن همه مظلوميت در مقابل چشمان نامحرم و هرزهگرد وهابيها که دعا، ذکر و زيارت دخت پيامبر (ص) را حرام ميدانند، گريستند.
قرار نبود بنويسم در مسجدالنبي ـ تنها مکان آرامشبخش مدينه ـ که روزگاري خانهي رسول اکرم (ص) و يگانه زوج معصوم عالم امکان حضرت علي (ع) و فاطمه (ص) بود، مزار پاک نبي اکرم (ص) را پشت کتابخانهها پنهان کردهاند و مسلماناني را که تنها خواستهشان زيارت مزار و روضه و منبر آخرين فرستادهي خداست، از اين رهايي محروم کردهاند. مسلماناني که آمدهاند، تمرين وحدت و همدلي را از فرصت ناب و دستنيافتي حج بياموزند، مانند دورهي جاهليت به رنگ، نژاد، زبان، ملت، مذهب، فقر و غنا طبقهبندي ميشوند.
و هنگامي که تنها به شوق زيارت آخرين فرستادهي خدا، تمام سختيها را تحمل ميکنند و به دروازهي دنيايي بهشت ميرسند، درمييابند که باز هم پس از 1400 سال و حتا از پس ستونهاي سنگي و معماري پرشکوه يمني مسجدالنبي، اين قبر کوچک و محصورشدهي رسولالله است که مدينه را از تمام دنيا متمايز کرده و آنها که با چشم دل ميبينند، درمييابند كه حضور ستون حارس در کنار مزار پيامبر (ص) نشان از اقتدار مظلومانهي علي (ع) است.
نميخواهم خبر بدهم که مدينه ديگر نشاني از پيامبر (ص) ندارد و هر آنچه به تاريخ نبي اکرم (ص) مربوط ميشود، تخريب يا مسدود شده است. ديگر از مساجدي که پيامبر (ص) با دستهاي مبارکشان پس از هجرت در اين شهر ساختند، اثري نيست و جاي آنها را مساجدي با معماري ديگري گرفتهاند که فقط نام مساجد آن دوره را به دوش ميکشند. نخلستانها، بيت الاحزان فاطمه (س)، مزار پاک عبدالله ـ پدر پيامبر اکرم (ص) ـ و هر آنچه نشاني از خاتم الانبيا دارد، ديگر وجود ندارد و به تاريخي شفاهي خلاصه شده است که همگان نيز از آن خبر ندارند. تنها نشان پيامبر (ص) در اين شهر، همان مسجدالنبي است که در ميان معماري از جنس ديگر محاصره شده است.
شايد ديگر غبار هميشگي مدينه و درخشش تنها دو ستاره بر سر بقيع و مسجدالنبي در آسمان تاريک اين شهر غربتزده بيجهت نباشد. پس، از نو برايت مينويسم؛ «حال همهي ما خوب است / اما تو باور مکن».
گزارش از خبرنگار اعزامي ايسنا؛ سميه حسنلو
انتهاي پيام