رباب تمدن كه سالها از بيماري رنج ميبرد، روز گذشته درگذشت.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تمدن كه در شعري، خود را بيمار اميدوار تخت چهل نام نهاده بود، سالها به بيماري ام.اس مبتلا بود و از سال 1364 در سراي سالمندان نيكان تهران روزگار ميگذراند.
او صبح روز سهشنبه 16 مردادماه بر اثر ايست قلبي در سن 79سالگي از دنيا رفت و ساعت 10 صبح روز پنجشنبه 18 مرداد از مقابل تالار وحدت تشييع و در قطعهي هنرمندان بهشت زهرا (س) تهران بهخاك سپرده ميشود.
اين شاعر متولد آبانماه سال 1307 در جهرم كه همسر خليل ساماني (موج) و مادر سپيده ساماني بود، در سال 1328 فعاليتهاي ضد نظام سلطنتي را شروع كرد. آن زمان با نامهاي مستعاري همچون «دوشيزه رباب ت.» شعرهاي اجتماعي و سياسي خود را در روزنامهي «چلنگر» چاپ ميكرد. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 بهدليل انديشههاي ضد سلطه تحت پيگرد قرار گرفت و مدتي در اختفا زندگي ميكرد. از سال 1348 مبارزات پنهاني و فعاليتهاي سياسي خود را دوباره آغاز كرد.
شناختنامهي رباب تمدن بهروايت سپيده ساماني
سپيده ساماني كه خود از شاعران غزلسراي معاصر است و تنها فرزند رباب تمدن، در شناختنامهي مادرش مينويسد: رباب، تحصيلاتش را در جهرم به پايان برد و از سال 1328 به فعاليت بر ضد نظام سلطنتي كشيده شد. او كه از مدتها پيش به طنز سياسي - اجتماعي روي آورده بود، پس از انتشار روزنامهي «چلنگر» همكاري خود را با آن آغاز كرد و با نامهاي مستعار «دوشيزه رباب. ت» و «دوشيزه ر. اميدوار» به چاپ اشعار خود پرداخت. به سبب انديشههاي ضدسلطه بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 تحت پيگرد مقامات امنيتي قرار گرفته، مدتي در جهرم و لار در اختفا به سر ميبرد.
ساماني دربارهي آشنايي تمدن با خليل ساماني (موج) آورده است: در سال 1334 در جهرم نامهاي از «موج» - شاعر معاصر - كه سرپرستي قسمت ادبي بعضي از مجلات را عهدهدار بود، به دستش رسيد و مكاتبات آنها آغاز شد. از سال 1328 با آثار يكديگر در مجلات و روزنامهها آشنا شده بودند، اما براي نخستينبار در تهران يكديگر را ملاقات و در پنجم مردادماه سال 1336 با هم ازدواج كردند. از همان زمان بناي «انجمن ادبي صائب» كه به همت «موج» همه هفته در روزهاي جمعه تشكيل ميشد، طراحي و پيريزي شد و نشريهي ماهنامهي اين انجمن با نام «باغ صائب» تا زمان حيات همسر رباب، يعني تا مردادماه 1360 انتشار يافت. اما رباب تمدن در سال 1348 به بيماري ام.اس دچار شد.
در اين شناختنامه همچنين آمده است: يك دست و پاي او سنگين و سست شد و پس از مدتي دست و پاي ديگرش هم از كار ماند و ناچار، در سال 1357 روي صندلي چرخدار نشست. البته در سال 1353 به مدت شش ماه براي معالجه به پاريس رفت و در آنجا بستري شد؛ اما درمان مؤثر واقع نشد. «پيام مادر ايران به مادر فلسطيني» از سرودههاي رباب در دوران اقامتش در پاريس است.
خليل ساماني در سال 1360 به علت حملهي قلبي درگذشت و سپيده ساماني كه سالها از مادرش نگهداري كرده بود، به علت بروز مشكلاتي در سلامتياش و با اصرار خود تمدن، در زمستان سال 1364 او را در سراي سالمندان نيكان تهران بستري كرد.
تمدن تابلويي را با اين مضمون: «رباب افتادهام در دست گوهرناشناساني // كه نشناسند قدر گوهر يكدانهي ما را» بالاي تخت خود داشت و در سالهاي سراي سالمندان هم از طرق رايو پيگير اخبار سياسي بود.
بازگويي يك ديدار
سپيده ساماني در ديداري كه اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خرداد سال 82 با رباب تمدن انجام دادند، به ارايهي توضيحاتي دربارهي فعاليتهاي اجتماعي - سياسي و ادبي مادرش پرداخت.
او با تأكيد بر شخصيت اجتماعي و مبارزاتي رباب تمدن گفت: درواقع چون در كتاب «شبيخون» (مجموعهي اشعار رباب تمدن كه توسط سپيده ساماني گردآوري شده است) كمتر به اين مسأله اشاره شده، در اينجا خاطر نشان ميكنم كه آنچه بسيار اهميت دارد، همين شخصيت اجتماعي - سياسي رباب است. او در شهر خودش - جهرم - يك فرد سرشناس و استثنايي محسوب ميشد و مبارزه عليه ظلم، بيعدالتي و بهدست آوردن حقوق زنان، كارگران و مردم، برايش اهميت زيادي داشت.
ساماني افزود: رباب از سال 1348 به بعد، مبارزات پنهاني را در پيش گرفته بود و به تمام گروههاي سياسي مبارز كمك ميكرد و تنها چيزي كه برايش اهميت داشت، مبارزه با شاه بود. از جمله گروههايي كه با آنها همكاري ميكرد، هواداران شريعتي بودند، كه كتابهاي دكتر را ميآوردند و در منزل ما پنهان ميكردند. اتفاقا در همان زمان منزل ما لو رفت و ساواك مرتب ميآمد بازجويي و هر روز چيز تازهاي پيدا ميكرد.
او در ادامه يادآور شد: از رباب خواستند كه براي بازجويي برود؛ اما او به دليل بيماري نرفت و در نتيجه منوچهري ـ شكنجهگر معروف ساواك ـ به منزل ما آمد و بازجويي كرد. اما او با شجاعت تمام صحبت ميكرد؛ براي نمونه وقتي منوچهري موقع رفتن از ايجاد مزاحمت عذرخواهي ميكرد، رباب پاسخ داد كه اين كار مزاحمت نيست؛ مزاحمت اين است كه مردم را با اتو و سرب داغ و ... شكنجه ميكنيد.
ساماني با اشاره به جسارت رباب تمدن در مبارزه عنوان كرد: اين اتفاقها به حدود سال 52 برميگردد كه كمتر مبارزهي سياسي در كار بود و رژيم شاه در اوج قدرت قرار داشت. آن موقع كتابهايي را از ما گرفته بودند كه هر كس را به مناسبت هر جلد آنها 10 سال زندان ميبردند؛ اما رباب سر نترسي داشت؛ حتا بعدها او را متهم كردند به اينكه رابط بين چريكهاي فدايي و مجاهدين است؛ درحاليكه اينگونه نبود.
سپيده ساماني همچنين گفت: مبارزات رباب تمدن ادامه داشت تا زماني كه انقلاب شد؛ آن موقع روي صندلي چرخدار مينشست. در روز بيستودوم بهمن، يكي از اقوام آمد و او را با ماشين برديم تا اتفاقات آن روز را ببيند. تنها آرزويش سرنگوني رژيم شاه بود. در روزنامهي طنز آن زمان شعر مينوشت و حتا اوايل انقلاب به دولت موقت انتقاد ميكرد؛ تا اينكه ديگر بيمارياش سخت شد.
او سپس با اشاره به توجه رباب تمدن به حقوق زنان و سرودن شعرهايي با اين مضمون متذكر شد: در آن زمان، زنان امكان رشد و شكوفايي و زمينههاي فرهنگي و اجتماعي را نداشتند، اما رباب حتا عليه پدرش شعر ميگفت و در مجلات چاپ ميكرد. او عضو سازمانهاي زنان بود و شعرهاي خيلي تندي در اين زمينه دارد. حتا در جمعي هم كه وزير فرهنگ آن زمان حضور داشت، اشعارش را ميخواند و البته بعدا به او ايراد ميگرفتند.
ساماني تأكيد كرد: زنان را نه تنها در ايران، بلكه در تمام دنيا عقب نگه داشتهاند. اما رباب يك مبارز بينالمللي بود كه حتا در شهر عقبافتادهي جهرم آن سالها، جشن روز بينالمللي زنان را برگزار ميكرد و براي 17 مارس شعر دارد. شعر رباب، نوعي شعر عريان و شعارگونه است و من كمتر نظير آن را ديدهام. شعر او پرخاشجو، انتقادي، اجتماعي و محكم است و انگار بايد در ميتينگي خوانده شود.
او دربارهي زبان شعري رباب تمدن نيز اظهار كرد: جاييكه او شعر غيرسياسي، مادرانه و غنايي ميگويد و در واقع احساس شخصياش غلبه دارد، زبانش عاميانه است؛ اما وقتي شعر حماسي و انقلابي ميگويد، ديگر زبانش به اين صورت نيست.
سپيده ساماني در ادامه تصريح كرد: رباب اصلا در خط نامدار شدن نبود؛ آنچه مهم است، برجسته بودن كتاب اوست و به عقيدهي من اگر در 60 سال اخير تا زمان بيمار شدنش، پنج شاعر برجستهي زن داشته باشيم، رباب حتما يكي از آنهاست. البته حافظ هم شاعري است كه در صد سال اخير شناخته شده و سهراب سپهري هم تا زماني كه مرد، چندان شناخته شده نبود. براي هنرمند، نامدار شدن مهم نيست و كار خوب و ارزشمند پنهان نميماند.
او دربارهي چگونگي شعر گفتن رباب تمدن بعد از بيماري، گفت: تا چند سال شعر ميگفت و من مينوشتم، اما ديگر مدتي است كه نميتواند بگويد. درواقع كسي كه قادر به صحبت كردن نباشد، شعر گفتن هم برايش غيرممكن ميشود؛ اما او هميشه اميدوار است و اميد، يكي از خصوصيات شعر و زندگي اوست.
از سرودههاي رباب تمدن
يكي از سرودههاي رباب تمدن، كه در بهار سال 1339 سروده شده است:
خالي ز مرغ حق شده صحن چمن چرا؟
اين باغ و راغ، مسكن زاغ و زغن چرا؟
صياد دلسياهي اگر گرم صيد نيست
از خون بلبلان شده سرخ اين چمن چرا؟
چون سومنات ملك ز بتهاي فتنه شد
همچون خليل نيست يكي بتشكن چرا؟
مرد وطن ز حال وطن از چه غافل است؟
فرياد «اي وطن» به لب بيوطن چرا؟
كمتر دم از نژاد سپيد و سياه زن!
دل باختن به سفسطههاي كهن چرا؟
اين ما و من نتيجهي بيگانگي بود
در جمع يكدلان سخن از ما و من چرا؟
زن از حقوق خود ز چه رو بهرهمند نيست؟
اينجا ز حق خويش بدوزم دهن چرا؟!
قانون ما نداده اگر برتري به مرد
حاكم به زندگاني خود نيست زن چرا؟
بستهست اوستاد سخن لب ز گفتوگوي
خاموش شو «رباب»، بيان سخن چرا؟
تمدن در شعر ديگري گفته است:
هر چند كه دستبسته و پا به گلم
از روي تمام دوستداران خجلم
گويند كه بيدواست دردم، ليكن
بيمار اميدوار تخت چهلم»
انتهاي پيام