نام كاوه گلستان با ثبت واقعيتهاي اجتماعي، رويدادهاي انقلاب اسلامي سال 57 و جنگهاي ايران و عراق، آمريكا و افغانستان همراه است. چاپ عكسهاي او از رويدادهاي انقلاب ايران در بسياري از مطبوعات معتبر جهان، از حدود سالهاي 1354، او را در ميان خبرنگاران عكاس بينالمللي، به نامي آشنا تبديل كرد.
فردا كاوه گلستان 57 ساله ميشود
سيفالله صمديان ميگويد، "نميدانم اين رسم تولد گرفتن براي از دست رفتهها از كي باب شد. ولي هر چه هست در رديف پيروزيها و رقابتهاي ديگر تاريخ بشري مثل "زندگي در مقابل مرگ" رسم خوشايندي بهنظر ميرسد.
... و اين بار نوبت به كاوه گلستان رسيده است، كه فردا 57 ساله ميشود و من در جواب خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي ايسنا، ماندهام كه چه بگويم هم بوي جشن تولد بدهد و هم بوي تازگي.
حتا اگر تكراري هم باشد، باز هم عنوان مقالهاي را كه در ويژه نامهي تصوير سال 81 براي رفتن كاوه نوشته بودم، تكرار ميكنم: "كاوه گلستان؛ تصوير اعتراض، صداي صلح" و تنها چيزي كه ميماند هماني است كه در گلوي من و شايد صدها و هزاران عكاس اين ديار مانده است و آن اينكه چه بر جايزه كاوه آمد و چرا اينگونه شد. هميشهي تاريخ اينگونه بود و اين گونه ميشود چرا كه در روزهاي داغ سوگ، داغ هستيم و در روزهاي سرد فراموشي، سرد سرد.
مثال تازه و دمدستي ميخواهيد همين بنياد مرتضي مميز كه ظاهرا آن هم رفت دم دست جايزهي كاوه. جايزهاي كه تا آمد شكل بگيرد ريشهاش را خشكانديم چون مهرمان ريشهيي نبود و اصولا عادت نداريم ريشهها را برخلاف پاسكاريهاي رايج روزانهمان، پاس بداريم."
به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، كاوه گلستان از همان دههي 50 عكاس حرفهيي مستند اجتماعي بود. به اذعان همكارانش او فصل جديدي در عكاسي مطبوعاتي ايران باز كرد و عكسهاي او از قلعه شهر نوي تهران، كارگرهاي ساختماني و معلولان آسايشگاه رواني يافتآباد، گواهي بر اين امر است كه به همكارانش نشان دهد: "بايد دقيقتر نگاه كرد، نافذ و تيز".
سال 1356 با نخستين حركتهاي انقلاب، جنبش اعتراضي عليه شاه را به مردم دنيا منتقل كرد. به پالايشگاه نفت آبادان رفت، عكس او از چند كارگر كه شير فلكه نفت را به نشانه اعتصاب و همبستگي با مردم ميبندند، نماد قاطعيت مردم عليه رژيم پهلوي شد.
اعتقاد داشت، "عكس بود كه خون شهيد را بهعنوان پيام معنوي انقلاب اسلامي، به سراسر ايران منتقل كرد. تصاوير شهداي به خون غلتيده انقلاب كه دست به دست ميگشت، خشم عمومي را نسبت به رژيم شاه افزايش داد".
من ميخواهم صحنههايي را به تو نشان دهم كه مثل سيلي به صورتت بخورد و امنيت تو را خدشهدار كند و بهخطر بياندازد. ميتواني نگاه نكني، ميتواني خاموش كني، ميتواني هويت خود را پنهان كني، مثل قاتلها، اما نميتواني جلوي حقيقت را بگيري، هيچ كس نميتواند.
كاوه با آغاز جنگ ايران و عراق، همراه با ديگران، جهان را از جنگ، شهادت و از مصيبتي كه بر جنگزدهها ميرفت، خبردار ميكرد.
او ميگفت: عكسهاي توليدشده در زمان جنگ تحميلي كه عكاسان حرفهيي، آماتور و بسيجي تهيه كردند، يكي از كاملترين و باارزشترين مجموعهي اسناد تاريخي در ايران است.
گلستان عكاس ويژه مجله تايمز بود. مدتي با آژانس خبري آسوشيتدپرس كار كرد، سپس به شبكه خبري بيبيسي پيوست و در تهران به كار مشغول شد.
سال 70 دوربين فيلمبرداري بهدست گرفت و تصويربردار شد. همان سال مستندي 22 دقيقهيي و سفارشي را با عنوان "ثبت حقيقت"، در لندن براي كانال 4 انگليس مونتاژ كرد. او در اين مستند، پاي صحبت چند روزنامهنگار ايراني زمان انقلاب نشست.
پس از دو سال بار ديگر به ايران آمد و ماندگار شد. دعوت به تدريس در دانشگاههاي آزاد را پذيرفت و سالها تجربههايش را به نسل علاقهمند جوان منتقل كرد.
او در جريان قتلهاي زنجيرهيي نيز براي خانوادههاي قربانيان، فيلمي 15 دقيقهيي مونتاژ كرد: "مرا در غم خود شريك بدانيد".
از چند سال پيش با تلويزيون بيبيسي همكاري ميكرد، با شروع حمله ارتشهاي آمريكا و انگليس به عراق، با يك گروه خبري شامل جيم ميور - خبرنگار بيبيسي در ايران -، استورات هيوز - تهيهكننده -، مترجم و يك راهنماي كرد، به كردستان عراق رفت. سيزدهم فروردين، دوم آوريل، عراق - كردستان - كفري، آنگونه كه ميگويند: اتومبيل توقف ميكند، هيوز نفر اولي است كه پياده ميشود، نخستين قدم او با انفجار همراه است و از دست دادن پاهايش، گلستان ميدود تا پناه بگيرد، او هم روي مين ميرود و بلافاصله كشته ميشود.
به گزارش ايسنا، كاوه گلستان جايزه رابرت كاپا را بهخاطر عكسي از آن خود كرد كه حضرت امام خميني (ره) را در حال پايين آمدن از پلههاي هواپيمايي كه او را از پاريس به تهران آورد، نشان ميدهد.
گلستان عكس گرفت؛ همچون 11 عكاس ديگر؛ اما فيلم عكس را به خلبان همان هواپيما داد؛ تا به پاريس برگرداند و...
او معتقد بود: "انسان چشم دارد كه ببيند؛ تا با ديدن بر فهم و شعور و شناختن خود از اين جهان و زندگي بيافزايد".
ميگفت: "اين چشمان، چشمان من، شاهدي بودهاند؛ شاهدي بر مشقت زندگي در سرزمينم، در اين جا، واقعيت رنج كشيدن انسانهاست، اما در واقعيت اين حقيقت است كه رنج ميبرد".
"عكاس ايراني هيچگاه نتوانست در حد لزوم نگاه خود را در سطحي بينالمللي ارايه دهد، بضاعت اندك و محدوديتهاي گوناگون هميشه گريبانگير عكاس و خبرنگار ايراني و مانع پيشرفت او بوده است. تاكنون فرصت اثرگذاري جدي بر افكار عمومي جهان در مورد ماهيت زندگي، وقايع و تحولات اجتماعي ايران بهدست نيامده است".
وي در عين حال اذعان ميداشت: "بهرغم يك دهه استقرار مراكز آموزش عكاسي در عكاسي ايران و در حالي كه براي نخستين بار در تاريخ مطبوعات ايران درصد قابل توجهي از عكاسان مطبوعاتي شاغل را جواناني تشكيل ميدهند كه داراي مدرك دانشگاهي در رشته عكاسي و عكاسي خبري هستند، عرصه عكاسي مطبوعاتي ايران همچنان تنگتر از آن است كه بتوانيم در مقام مقابله با بينش غرب نسبت به هويتمان برآييم".
همان روزها عكاسان و دوستان گلستان، برقراري مسابقه - جايزهاي در زمينه عكاسي بهنام كاوه گلستان را خواستار شدند.
چند ماه پس از درگذشت او، فراخوان اين جايزه ازسوي خانواده وي اعلام شد و مهرماه همان سال اين جايزه به بهترين عكس - گزارش سال با نگاه انساني، يك عكس خبري و يك عكاس بهعنوان استعداد جوان داده خواهد شد.
جايزه به دور سوم رسيد و متوقف شد.
ميگويند متوقف نشده بكله شكل آن تغيير كرده است. قرار است همسر و تنها فرزند كاوه سايتي را راهاندازي كنند با نمايش عكسهاي كاوه گلستان منتخبي از عكسهاي مستند اجتماعي و مطبوعاتي را به انتخاب خود عرضه كنند.
مهرك ساكن انگلستان است و هنگامه گلستان چند ماهي را به ايران سفر ميكند.
فروردينماه كه به پايان رسيد و ديگر حتا خبري از سايت به جاي تنها جايزه هم نشد.
حالا مادر از كاوه ميگويد ...
"خسته كه ميشد، به افجه (لواسان) ميرفت و قدم ميزد. افجه را دوست داشت. ميگفت ميخواهم پس از بازنشستگيام خانهاي در افجه بسازم و در آنجا زندگي كنم". اين جملهها را مادرش - فخري گلستان - ميگفت؛ وقتي او را با حضور خانواده، همكاران و دوستان و جمعي از شخصيتهاي هنري، فرهنگي و سياسي به خاك افجه سپردند.
حالا اما جاي او را در عكاسي امروز ايران خالي ميبينيد و در آستانهي تولد تنها پسرش به خبرنگار ايسنا ميگويد: "وقتي كه ميبينم در ايران يا ديگر كشورها اتفاقاتي افتاده و يا وقتي موضوعات خبري تلويزيون را ميبينم، فقط كاوه به نظرم ميآيد و تمام مدت جاي او را خالي ميبينم و آرزو ميكنم كه ايكاش كاوه اينجا بود و به سراغ اين موضوعات ميرفت."
اويادآوري ميكند كه كاوه آدمي بود كه هيچ وقت نمينشست و هميشه مشغول فعاليت بود، تمام مدت زندگي در حال حركت و كار و از لحاظ فكري مستقل بوده و براي خودش كار ميكرد، تاجايي كه وقتي ميخواست به جنگ برود هم كار خودش را كرد.
او بهياد ميآورد كه با توجه به روحيه ماجراجويي كاوه، هميشه انتظار شنيدن اخبار بد از شرايط او را داشته است.
چنيني عنوان ميكند: "از روز اولي كه كاوه وارد صحنههاي جنگ ميشد، نگرانش بودم، تاجايي كه هربار كه ميتوانست با من تماس ميگرفت و ميگفت "من هنوز زنده هستم". حتا يكي از دوستان كاوه براي من تعريف ميكند كه وقتي از صحنههاي جنگ و اجساد روي مين رفته عكس ميگرفتيم، با هم ميگفتيم كه يك روز هم ممكن است كه ما خود روي مين برويم و سوژه عكس ديگران شويم. من تقريبا هر روز كه ميشنيدم خبرنگاري كشته شده، فكر ميكردم كه آن خبرنگار كاوه است، براي همين وقتي خبر مرگش را به من اطلاع دادند، از قبل انتظار آن را داشتم اما اگر بخواهم حقيقت را بگويم خود كاوه هم چنين ميخواست و بههمين خاطر هم من توانستم خودم را حفظ كنم و با اين شرايط كنار بيايم."
به باور او، كه كاوه كار ناتمامي نداشت و هر موضوعي را كه دوست داشت بدون اينكه منفعت خاصي را دنبال كند، پيگيري ميكرد و هميشه خودش بهدنبال كار و فعاليت بود.
مادر كاوه گلستان ميگويد " وقتي كه كاوه درحدود نه سال بيشتر نداشت، بچهها را در جريان سفري با خود به يك باغوحش بردم، براي كاوه دوربين سادهيي خريده بودم كه بتواند از جذابيتهاي سفر عكاسي كند، وقتي كه ميخواست از گوريل بزرگي كه در قفس بود عكس بگيرد، گوريل دوربين را از او گرفت و با خود به داخل قفس برد؛ تا جايي كه براي پس گرفتن دوربين ناچار به درخواست كمك از مسوولان باغ وحش شديم. همانجا به كاوه گفتم كه "از اين به بعد نگذار هيچ وقت كسي دوربين را از دستت بگيرد". فكر ميكنم كه اين موضوع جرقه بزرگي در ذهن كاوه بود كه عكاسي را دنبال كند و بعدها با دوربينهاي بزرگتري كار را ادامه دهد.
او چنين ميپندارد كه تعطيلي جايزه عكاسي كاوه اشتباه بزرگي بود كه اتفاق افتاد و متاسفانه برگزاري اين جايزه كار بسيار زيبايي بود كه تمامي عكاسان جوان در آن شركت ميكردند و راه خوشي بود براي بچههاي جواني كه ميخواستند عكاسي كنند و انگيزه بود براي تمام عكاسان جوان و كساني كه ميخواستند در اين راه قدم بگذارند؛ حيف كه متوقف شد."
او حالا ترجيح ميدهد برنامهي مشابهي هم نداشته براي يادآوري ياد كاوه و حفظ انگيزه ايجاد شده در ميان عكاسان نداشته باشند چرا كه تصريح دارد، بهتر است براي جلوگيري از اين موضوعات و اختلافات اين مساله را پيگيري نكنيم."
انتهاي پيام